کد خبر: ۱۲۶۶۴۲
تاریخ انتشار:

آسیب‌شناسی مسکن مهر در انطباق با سبک زندگی اسلامی

ورود تکنولوژی به عرصه‏ی زندگی شهری، بروز و ظهور خود را در جنبه‏های مختلفی به نمایش می‏گذارد. یکی از این عرصه‏ها، خانه‌سازی و به گونه‏ای وسیع‏تر، می‏تواند ساختن شهرک باشد. بدون شک نوع ساخت‌وساز شهرک‌ها بر شیوه‏ی زندگی اهالی آن‌ها در حوزه‏های مختلف اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تأثیرگذار خواهد بود.
 
بنابراین می‌توان این شهرک‌ها را بر اساس قرارگیری ساختمان‌ها در کنار یکدیگر و شهرسازی آن‌ها نیز مورد بررسی قرار داد که برخی از جنبه‌های آن ذکر می‌شود.
 
آسیب‌شناسی شهرک‌های مسکن مهر
 
یکی از مبانی مهم طرح مسکن مهر، کم کردن قیمت
 
زمین از هزینه‌ی مسکن است. از این‌ رو، مکان‌یابی برای مسکن مهر به یکی از دشواری‌های این طرح مبدل شده است. بر این مبنا، عموماً زمین‌هایی که برای طرح مسکن مهر فراهم شده‌اند خارج از شهرها یا در حاشیه‌ی شهرها قرار دارند که به نوعی به حاشیه‌نشینی شیک تبدیل شده‌اند.
 
در تعالیم اسلامی محل قرارگیری خانه حائز اهمیت و مورد توجه است تا جایی که علاوه بر آب‌وهوای مکان، توصیه شده است تا در جاهای پرت و دور از شهر و جامعه خانه‌سازی نشود.
 
نتایج پژوهش‌ میان‌رشته‌ای صورت‌گرفته در طرح ساختارشناسی هویت محله‌ای تهران نیز نشان می‌دهد که مقیاس حد فاصل خانه تا شهر، در وضعیت کلان‌شهری تهرانِ امروز، بر کیفیت زندگی ساکنان این شهر اثرگذار است. این پژوهش‌ها نشان می‌دهند که مقیاس «نزدیکی به محل سکونت»، نقش سازنده‌ای در ارتقای کیفیت زندگی دارد و بر احساس تعلق ساکنان به مکان سکونتشان می‌افزاید. این مقیاس در هویت‌یابی آن‌ها از طریق سکونتشان در شهر و ایجاد روابط اجتماعی‌ میان آن‌ها نیز مؤثر است.[1]
 
دوری از شهرها موجب اشکالات و معضلات متعددی می‌شود، از جمله سبب کاهش و از بین رفتن سرمایه‌های اجتماعی می‌گردد،[2] زیرا از آنجایی که شهرک‌های مسکن مهر غالباً در حومه‌ و با فاصله از شهرها ساخته شده‌اند، این ‌گونه حومه‏نشینی میزان زیادی از وقت افراد را به خود اختصاص می‏دهد. بیشترِ وقت افراد به تنهایی در اتومبیل می‌گذرد و زمان کمتری با دوستان و همسایگان و یا در نشست‏های عمومی برای طرح‏های اجتماعی و... صرف می‏شود. همچنین پراکندگی و حومه‏نشینی باعث از بین رفتن وابستگی درونی به اجتماع می‏گردد و زمان سفر از حومه به شهر و بالعکس نیز تا حدود زیادی باعث افزایش جدایی بین کار و منزل می‏شود و فرد احساس وابستگی به محل زندگی خود نخواهد داشت، زیرا از محل و نیازهای شهر اطلاع خاصی نخواهد داشت و تعلقی نیز به شهر خود، که سبب امور عام‌المنفعه می‌شود، ندارد.
 
همچنین دوری از شهرها و جمع شدن عده‌ای از مردم با پایگاه‌های اجتماعی‌ متفاوت و به دور از خانواده و بدون هیچ شناخت و پیوندی نسبت به سایر خانواده‌ها، به نوعی سبب ازهم‌گسیختگی و بی‌هویتی ساکنان می‌شود و از آنجایی که افراد هیچ گونه شناختی نسبت به هم ندارند، دچار بی‌هنجاری می‌گردند و فضا برای انواع ناهنجاری‌های فرهنگی مهیا می‌شود؛ در صورتی که در محیط‌ها و شهرهای سنتی، بسیاری از این ناهنجاری‌ها، به دلیل هویت‌های شکل‌‌گرفته و نظارت نامحسوسی که افراد بر خود احساس می‌نمایند، به ندرت رخ می‌دهد.

عدم توجه به عنصر محله
 
زیست شهری ایرانیان در سه لایه‌ی متقاطع صورت می‌گیرد: خانه‌ی مسکونی، محله‌ی شهری، شهر.
 
محله یکی از عناصر بسیار مهم شهری در شهرسازی گذشته‌ی ایران بوده است که غفلت از آن در سال‌های اخیر مشکلات فراوانی را در همه‌ی عرصه‌ها (اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی) ایجاد کرده است.
 
محله در قانون تقسیمات کشوری، به مجموعه‌ی ساختمان‌های مسکونی و خدماتی گفته شده است که ساکنان آن، از لحاظ بافت اجتماعی، خود را اهل آن محل می‌دانند؛ لیکن در مفهوم عام، محله عبارت است از منطقه‌ای قراردادی با تجمع گروهی از مردم با روابط اجتماعی مستقیم و نزدیک که امکانات رفاهی و گذران اوقات فراغت در آن‌ تنها برای رفع نیاز ساکنین تهیه و تدارک می‌شود.
 
به طور خلاصه، محله مکانی است که مردم در آن احساس راحتی می‌کنند و جامعه‌ی‌ محلی یا اجتماع به گروهی از مردم اطلاق می‌شود که در مکان معینی ساکن هستند و میان آن‌ها روابط مستقیم بر اساس تعلقات سرنوشت و هویت مشترک وجود دارد. به‌ طور کلی، تلاش‌های متعددی برای تعریف محله و مفهوم آن صورت گرفته است. محله ممکن است به محل یا مکان جغرافیایی خاص یا به انواعی از ساکنین با علایق مشترک اطلاق شود. با وجود تعاریف فراوان، تأکید زیادی بر روی انعطاف‌پذیری محله، ایجاد بصیرت و آگاهی از مکان محلی صورت گرفته است.[3] چندین خصوصیت برای محله در گذشته، به خصوص در یک شهر اسلامی، می‌توان قائل شد که عبارت‌اند از:
 
1. مبنای شکل‌گیری محله عموماً بر اساس تقسیم‌بندی نژادی، قومی، خویشاوندی یا دینی بود و در بسیاری موارد، همین امر برای نام‌گذاری بر محله مورد استفاده قرار می‌گرفت.
 
2. هر محله دارای گروهی فضا بود که به آن محله نوعی استقلال نسبت به محله‌های دیگر می‌داد و عمدتاً شامل فضاهای اصلی شهر، مانند بازار محلی و مغازه‌ها بود.
 
3. محله در ساخت خود تأثیرپذیری از عوامل اقلیمی، اقتصادی و سیاسی را نشان می‌داد.
 
4. محله‌ها عموماً دارای یک ساختار سیاسی و مدیریتی بودند که در یک مجموعه‌ی ساختاری بزرگ‌تر قرار می‌گرفت.
 
5. محله‌ها از لحاظ حجم و عناصر تشکیل‌دهنده‌ی خود، بسیار متفاوت بودند. همچنین در شهرهای سنتی ایران، نواحی مسکونی به محلات مختلف و مجزا تقسیم می‌شدند. افراد با علایق مشابه یا سوابق یکسان در محلات خود برای راحتی و حمایت و امنیت بیشتر گروه‌بندی می‌شدند.
 
در شهرهای کوچک، به علت تجانس فرهنگی، اساس تقسیم‌بندی محلات بر حرفه و شغل یا مبدأ و خاستگاه متفاوت بود. بنابراین همواره رشته‌ای مشترک وجود داشت که می‌شد اعضای ساکن محله را به آن منسوب کرد. در شهرهای سنتی، امکان اینکه افراد فقیر از غنی جدا شوند بسیار کم بود، اکثر مردم با طبقات اجتماعی متفاوت با هم زندگی می‌کردند.
 
اگرچه دلایل تشکیل محلات، اغلب پیش‌زمینه‌های قومی و خاستگاهی بود، در نهایت این سیستم تشکیل محلات به تشکیل شهر نیز کمک می‌کرد. علاوه بر آن، وجود افراد با زمینه‌ی قومی مشترک در میان محله‌ها و تقسیم شهرها به محلات، به مدیریت شهری نیز کمک فراوان می‌کرد. بیشترین فضا در هر محله، در طول کوچه‌های باریک به سکونت‌گاه‌های خصوصی اختصاص می‌یافت. کانون محله‌ یک میدان مرکزی بود که اغلب در محل تقاطع دو یا چند راه اصلی قرار داشت. هر مرکز محله معمولاً یک مسجد و یک حمام جهت رفع نیازهای اهالی محله داشت.[4]
 
از دیگر خصوصیات محله‌ها در گذشته، برگزاری آیین‌های اجتماعی و مذهبی بود که بیشتر در مسجد و تکیه‌ی محل برپا می‌شد و در واقع باعث برقراری نوعی پیوند نزدیک میان اهالی محل و علاقه‌ی خاص نسبت به محله‌شان می‌شد. مرکز محله مظهر بیشترین تماس‌ها و تجمع افراد هر محله محسوب می‌شد.
هر محله‌ی مسکونی، ضمن آنکه از طریق یک راه اصلی به بازارِ شهر یا امتداد راه اصلی منتهی به بازار وصل می‌شد، به همان ترتیب، خود را از فضای عمومی و پرتحرک آن دور نگه می‌داشت. فضای داخلی هر محله، جنبه‌ای نیمه‌خصوصی داشت و فضای کالبدیِ کمتر محله‌ای از پیش طرح می‌شد. روند عمومی شکل‌گیری محله‌های مسکونی تابع رشد اقتصادی و جمعیتی شهر بود و در طول زمان، شکل نهایی خود را می‌یافت. سیمای داخلی منظری هماهنگ و متناسب را عرضه می‌کرد و کمتر خانه‌ای بود که در ارتفاع، خود را از سایر خانه‌ها متمایز کند.[5]
 
هر محله در تأمین نیازهای خدماتی و اجتماعی دارای نظامی تقریباً مستقل بود و تأسیسات و تجهیزات مورد نیاز اهالی را در خود جای می‌داد. این نهادها و تجهیزات از نظر کالبدی در فضایی قرار می‌گرفتند که در حد امکان، بهترین نحوه‌ی دسترسی را برای اهالی فراهم می‌آوردند. به همین ترتیب، مرکز محله مکان استقرار آن‌ها بود و در محل تقاطع راه‌های اصلی محله و در اغلب موارد در مرکز فیزیکی محله شکل می‌گرفت.
 
در ضمن مرکز محله، علاوه بر تأمین نیازهای معنوی و دور‌ه‌ای اهالی، همواره به عنوان فضایی برای تجمع و گذران اوقات فراغت اهالی محله به شمار می‌رفت. احداث بناها و فضاهای عمومی در مرکز محله به دو گونه صورت می‌گرفت؛ نخست اهالی هر محله با یکدیگر همکاری می‌کردند و با تأمین هزینه و نیروی کار لازم، فضاهای مورد نیاز و ضروری را می‌ساختند. در حالت دوم، اعیانِ محله، خود به تنهایی هزینه‌ی احداث بناها و مجموعه‌های عمومی را به عهده می‌گرفتند.[6]
 
بدین ترتیب، با خصوصیات گفته‌شده، محله چندین نیاز اهالی را برطرف می‌کرد: نیازهای ارتباطی، نیازهای مدیریتی و نیازهای حمایتی. همچنین محله سیمای خاص خود را داشت که در کل، به شهر هویت می‌بخشید. مرکز محله با تجمع عناصر نشانه و مرز محله نیز با کوچه‌هایی شاخص‌تر از انواع خود معرفی می‌شد و لبه‌هایی را با قدرت بصری زیاد در تصویر ایجاد می‌کردند. این تصویر آن قدر روشن و واضح بود که هر کس قادر به شناسایی و بازنمایی خود در محله بود.
 
به عبارت دیگر، محله رکنی مابین خانواده و شهر است. محله از خانه‌های مجاور، در یک فضای جغرافیایی خاص تشکیل می‌شود و خانواده نسبت به محله‌ی مسکونی خود، احساسی شبیه خانه‌ی مسکونی خود را دارد و با ورود به محله، خود را در یک محیط آشنا و خودی مثل خانه می‌بیند. بنابراین محله از تجمع و پیوستگی، معاشرت نزدیک، روابط محکم همسایگی و اتحاد غیررسمی میان ‌گروهی از مردم به وجود می‌آمد.
 
همچنین محلات بنیادی‌ترین عناصر شهری هستند و استوارترین و پرشورترین فضای زیستی شهروندان محله‌ها محسوب می‌شوند؛ چرا که بررسی‌ها نشان می‌دهد فرد ایرانی بیش از آنکه در گستره‌ی خانه یا گستره‌ی بازار و پهنه‌ی فراگیر شهر حضور داشته باشد، در محله‌ی خود حضور و عینیت داشته است.
پیش از این، جمعیت محله‌ها از افرادی تشکیل می‌شد که از جهت شغل یا اعتقادات دینی یا سابقه‌ی قومی بسیار به یکدیگر شبیه بودند و به اصطلاح به فرهنگ مشترک خو گرفته بودند و از هنجارهای آن پیروی می‌کردند.
 
به‌ طور کلی، ویژگی مهم و مثبت محله، داشتن نوعی روح جمعی بود که مظاهر آن، وحدت و پیوستگی افراد به یکدیگر و احساس یگانگی و نیز آمادگی برای مساعدت و همکاری در راه حفظ شعار محله و بهبود اوضاع آن بود. هر محله با ارائه‌ی خدمات روزمره‌ی مورد نیاز خود و با ایجاد نمادهای محله‌ای و ویژگی‌های خاص، موجب می‌شد ساکنان آن نوعی احساس تعلق و هویت داشته باشند تا جایی که هر شهروند با نام محله‌ای که در آن می‌زیست شناخته می‌شد.
 
با تحولات سریع دوران معاصر، ورود به مرحله‌ی گذار و تغییر زیربناهای معیشتی و روابط اجتماعی، این فعالیت به هم ریخت. تقریباً اصول شهرسازی در شهرهای ایران رعایت نشده است. بیشتر شهرها یا شهرک‌هایی که مسکن مهر در آن‌ها قرار گرفته‌اند؛ یا در گذر جاده‌یاصلی‌اند، به گونه‌ای که جاده‌ی اصلی وارد شهر شده و بعد از شهر خارج شده است و دوباره بهجاده‌ی اصلی می‌رسیم؛ یا در فضایی بدون توجه به عنصر محله بنیان نهاده شده‌اند.
 
در گذشته جهت مدیریت آبادانی، پاک‌سازی و ایجاد امنیت و... از اهالی محله مشارکت می‌خواستند و در تمام مسائل مربوط به محله، نقش شهروندان حائز اهمیت بود، ولی به‌ مرور این نقش از مردم گرفته شد و ساکنان محله‌ها از هویت خاص محله‌ی خود تهی شدند. در چنین وضعیتی، شهروندان خود را منفعل و جدا از محله و شهر احساس می‌کردند و همچنین مسائل شهر در غیبت شهروندان اداره می‌شد. در این بین، محله‌ها و شهر‌ وضعیت ناپایداری می‌یابند و تعهد در این جامعه، به عنوان فرصتی برای با فضیلت شدن و خدمت به جامعه تلقی نمی‌شود.
 
در سال‌های اخیر، متأسفانه محله رفته‌رفته ساختار و کارکرد‌های دیرینه‌ی خود را از دست داد و به «منطقه»، یعنی واحدی که دولت برای اجرای برنامه‌های خود برساخته است، تبدیل شد که این روند در ساخت شهرک‌های مسکن مهر نیز دنبال شد. در چنین جمعی، افراد با داشتن فرهنگ‌ها و عادات و آداب گوناگون و... بر حسب اتفاق در کنار یکدیگر سکنی گزیده‌اند و خود را در برابر دولت و نسبت به آن طلبکار می‌دیدند. در واقع ساکنان مناطق جدید، به جای آنکه مانند محله‌های قدیم، خود را در امور آن سهیم و در برابر پیشامدها مسئول بدانند، از دولت می‌خواهند که همه‌ی مشکلات را حل کند.[7]

فقدان هویت شهری
 
از آنجایی که «هویت» مجموعه‌ای از صفات و مشخصاتی است که باعث «تشخص» یک فرد یا اجتماع از افراد و جوامع دیگر می‌شود؛ شهر نیز به تبعیت از این معیار، شخصیت می‌یابد و مستقل می‌گردد. هویت در شهر به واسطه‌ی ایجاد و تداعی «خاطرات عمومی» در شهروندان، تعلق خاطر و وابستگی را نزد آنان فراهم می‌کند و شهرنشینان را به سوی «شهروند شدن» که گستره‌ای فعال‌تر از ساکن شدن صرف دارد، هدایت می‌کند. پس هرچند که هویت شهر خود معلول فرهنگ شهروندان آن است؛ لیکن فرآیند شهروند‌سازی را تحت تأثیر قرار می‌دهد و می‌تواند باعث تدوین معیارهای مرتبط با مشارکت و قضاوت نزد ناظران و ساکنان شود.
 
هویت یک معیار رشد برای شهر است. به عبارتی دیگر، وقتی یک شهر یا جامعه رشد می‌کند، بخشی از صفات هویتش در جریان رشد تغییر می‌کند و سامان‌دهی جدیدی می‌یابد. در این ساختار، باید هویت شهری به عنوان یک معیار برای توسعه و عاملی برای ارتقای کیفیت محیط مطرح شود تا بتواند زمینه‌های مشارکت و امینت افراد را فراهم کند. هویت شهری را باید نوعی هویت جمعی به حساب آورد که البته عنوان هویت محله‌ای و شهری زمانی معنی‌دار خواهد بود که تبلور عینی در فیزیک و محتوای شهر داشته باشد، به شرطی که هنجار هویت درست فهمیده شود.
 
عناصر هویتی
 
 از آنجا که هر شهر دارای دو بُعد کارکردی و کالبدی است، لذا ابعاد مختلف هویتِ وابسته به آن نیز دارای دو وجه مذکور خواهد بود. بنابراین در یک تقسیم‌بندی کلی، ابعاد هویت شهری را می‌توان در قالب همین دو بُعد مجزا ساخت: عناصر کالبدی یا ظاهری شهر و عناصر کارکردی یا محتوایی شهر.
 
اولین برخورد با هر شیء، پدیده یا موجودی، سیما و کالبد ظاهری آن است؛ وجهه‌ای قابل ادراک که با حواس پنج‌گانه به راحتی قابل تشخیص و بازشناسی است. بنابراین اولین تفاوت میان دو موجود عینی نیز از طریق ظاهر آن معین می‌گردد. با این توضیح، حال اگر در تعریفی اولیه، شهر را مجموعه‌ای از ساختمان‌ها، عناصر و مراکز شهری بدانیم، بی‌شک می‌بایست ظاهری برای آن متصور شویم که در صورت داشتن هویت یا ساخته شدن آن و هر فعل دیگری، بتواند منحصر به خود باشد. به ‌طور کلی، شهر اسلامی از نظر کالبدی باید دارای ویژگی‌های زیر باشد:
 
اولین اصل بازگو‌کننده‌ی ویژگی یا ماهیت شهر اسلامی همانا سازگاری یا تطابق طرح و شکل ساختمانی شهر با شرایط طبیعی، اعم از موقعیت طبیعی (توپوگرافی) و شرایط آب‌وهوایی است. استفاده از مفاهیمی چون حیاط‌خلوت، تراس، خیابان‌های باریک و باغ‌ها، بیانگر این شرایط بوده‌اند. این قبیل عناصر به منظور تطابق با شرایط آب‌وهوایی گرم حاکم بر محیط زندگی مسلمانان طراحی می‌شده‌اند.
 
دومین اصل، سازگاری کالبد شهری با باورهای فرهنگی و مذهبی است. باورهای مذهبی، کانون یا هسته‌ی اصلی زندگی فرهنگی مردم مسلمان را تشکیل می‌دهند. از این ‌رو، مسجد در سلسله مراتب نهادی و مکانی از جایگاه عمده و کانونی برخوردار است. باورهای فرهنگیِ تفکیک‌‌کننده‌ی زندگی خصوصی و عمومی، به نظام مکان میان مصارف و مناطق نظم می‌بخشد.
 
در نتیجه، طرح شهری شامل خیابان‌های باریک و بن‌بست‌های جداکننده‌ی قلمروهای خصوصی و عمومی از یکدیگر بود و این در حالی است که مصرف زمین بر تفکیک یا جدایی زن از مرد تأکید داشت. در نتیجه، هر گونه فعالیت اقتصادی که با مبادله و حضور اجتماعی سروکار داشته باشد از کاربری مسکونی (خانه‌های شخصی) جدا بود و بیشتر این قبیل فعالیت در مناطق عمومی و خیابان‌های اصلی تمرکز داشت.
 
روابط اجتماعی و فیزیکی میان قلمروهای خصوصی و عمومی، میان گروه‌های اجتماعی و محله‌‌ها، همچنین بازتاب‌دهنده‌ی قوانین شریعت (قانون اسلامی) بوده است. اصل حریم شخصی به قانون تبدیل می‌شد و ارتفای دیوار را بالاتر از ارتفای فرد شترسوار تعیین می‌کرد. این مورد و قوانین مربوط به حقوق مالکیت، برای مثال، از جمله عوامل تعیین‌کننده‌ی شکل (یا فرم) شهر اسلامی بوده است.
 
سومین ویژگی، رعایت اصول اجتماعی در شهر است. سازمان اجتماعی جامعه‌ی شهری بر اساس گروه‌بندی‌های اجتماعی مبتنی بر چشم‌اندازهای فرهنگی، خاستگاه‌های قومی و هم‌خونی مشترک، استوار است. بنابراین توسعه در جهت برآورده ساختن این گونه نیازهای اجتماعی، به‌ ویژه اتحاد خویشاوندی، دفاع، نظم اجتماعی و اعمال مذهبی باید در حرکت باشد.
 
در گذشته، در شهرهای اسلامی، عواملی چون ساختارهای خانوادگی گسترده، حریم شخصی، تفکیک جنسی و تعامل اجتماعی نیرومند به وضوح در شکل ساختمانی متراکم منازل حیاط‌دار متجلی و متبلور بوده است.
با توجه به اصول کالبدی هویت شهری مشخص می‌گردد که در شهرک‌های مسکن مهر، غالباً به عناصر کالبدی و سیمایی هویت شهری توجه نمی‌شود و ما در تمام شهرک‌های مهر، با یک نوع از شهرسازی مواجهیم که در تمام مناطق، به همان یک شکل اجرا می‌شود. همچنین این نوع شهرک‌سازی بی‌توجه به رعایت اصول اسلامی و اجتماعی است؛ تا جایی که در برخی از شهرها که پیش‌بینی جمعیت بیش از نیم‌میلیون نفر شده است، تنها یک مسجد بدون توجه به مکان آن در نظر گرفته شده است. همچنین بسیاری از این شهرک‌ها فاقد هر گونه سمبل‌های ایرانی‌اسلامی هستند.
 
از نظر محتوایی نیز با قبول شهر به عنوان موجودی زنده، دیگر نمی‌توان تنها به بُعد ظاهری آن نگریست. حال اگر بُعد محتوایی یک شهر را منبعث از ابعاد هویتی انسان‌های آن بدانیم، شامل جمعیت (کمّی و کیفی) و فرهنگ شهر یا شهروندان (نژاد، زبان، هنر، پوشش و...) می‌گردد. بنابراین در این بُعد، انسان به عنوان محوریت اصلی تلقی می‌شود. بی‌توجهی به این عنصر انسانی و نبود همگونی فرهنگی و حضور افرادی با فرهنگ‌ها و هویت‌های گوناگون در شهرک‌های مسکن مهر، باعث شده است شهر از نظر محتوایی نیز بی‌هویت شود.(*)

پی‌نوشت‌ها:
 
 [1]. اسماعیلی شبنم السادات ، محله و شیوه‌ی زندگی قشر متوسط در کلانشهر تهران، اندیشه ایرانشهر، سال پنجم، شماره 14-15، 1389 و 1390 ص 42.
 
[2]. پاتنام در کتاب بولینگ یک نفره حومه نشینی و پراکندگی شهری را ده درصد در کاهش سرمایه اجتماعی مؤثر می‌داند.
 
[3]- حسینی و سلیمانی مقدم، توسعه‌ی شهری و تضعیف مفاهیم محله‌ای، نشریه‌ی مسکن و انقلاب، شماره‌ی 11، بهار 1385.
 
[4]. مسعود خیرآبادی، شهرهای ایران، ترجمه‌ی حاتمی‌نژاد و حافی، تهران، 1376،‌ مهشید، ص 106.
 
[5]. دهقانی زکیه، بررسی انسان‌شناسانه هویت قومی- جماعتی در یک محله ،تهران،1389، پایان‌نامه مقطع کارشناسی ارشد.
 
[6] .خیرآبادی، پیشین، ص 240.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین