بولتن نیوز :طلوع
خورشید بیداری، از افق خاورمیانه عربی، بسیاری از متفکران فعال و
عدالتخواه در عرصهی سیاسی این منطقه را، نسبت به پایان دیکتاتوریها و
سرسپردگیهای داخلی و خارجی، در این نقطهي استراتژیک از جهان
امیدوارساخت.در این افق تازه،کنار رفتن دومینهوار بن علی، قذافی، مبارک و
علی عبدالله صالح و از همه مهمتر، ظهور و ورود جوانانی بیادعا به عرصهی
رهبری اعتراضهای عدالت خواهانهی جهان عرب، امیدواریها را دو چندان کرد.
اما
علی رغم این خوشبينيها،واقعیتهای میدانی،پیچیدهتر و ناهموارتر از این
خوش بینیهای اولیه بود.حمایت اجبارگونهیغرب و آمریکا از تحولات جهان عرب
-هرچند برای حفظ منافع و حفظ ظاهر- در میان سیل تودههای انقلابی اتخاذ شده
بود؛ اما پیکرهي استعمار فرانو، نمیتوانست در مقابل سقوط همپیمانان
منطقهاي خود سکوت کند.
در
این بین، فقدان رهبری مقتدر و با نفوذي همچون آیتالله خمینی در انقلاب
ايران،که بتواند با قدرت نفوذ معنویاش در میان مردم، بحرانهای پساانقلابی
را با اقتدار پشت سر بگذارد،موجب شد تا اين جريانات خودجوش و مردمي، بارها
توسط آمريكا و جریان های غیراصیل فرصت طلب، مورد بهرهبرداري قرار گيرد.
اشتباهات راهبردی انقلابیونی چون محمد مرسی و حرکت برخی از مدعیان
شریعتگرایی جهان عرب،در جهت بازیگری جریان سلفی و تکفیری، فرصتي تاریخی و
مناسب را، به منظور به انحراف کشاندن انقلابهای عربی در خاورمیانه فراهم
کرد. در اين اوضاع و احوال پيچيده، سكولارها نيز كه در عصر ديكتاتوري يا
حامي ديكتاتور بودند و يا در خوش بينانهترين حالت ممكن با خالي كردن عرصه
مبارزه در روزگار انقلاب تنها از رسانه هايي چون فيس بوك و تويتر به فعاليت
مجازي در عرصه مبارزات انقلابي دست مي زدنند، اين روزها با فيس بوكي
خواندن انقلابهاي عربي به دنبال تصاحب همه چيز هستند.
هشدارهای
پی در پی دل سوزانی چون آیت الله سید علی خامنهای، گرچه عدهای را بیدار
کرد؛ اما از يك طرف فقدان افق دید راهبردی دقيق و هوشمندانه، و از طرف ديگر
مد نظر قرار دادن منافع دنیوی، قوميت گرایي و دمیدن در شیپور اختلا فهای
بی ثمر مذهبی، این روزها خاورمیانه را به قول نوری مالکی، در آستانه فوران
قرار داده است. فورانی که در صورت تحقق آن قطعاً جهان اسلام را سالها به
عقب خواهد برد. در این فضای آشفته، آگاهی از برخی طراحیها و اهداف پشت
پرده دشمنان اسلام و برخی فرصت طلبان بسیار حیاتی است.
به
باور نگارنده ریشه این احوال نگران کننده را نباید در آرمانهای انقلابیون
پاک نیتی چون طارق طیب محمد بن بوعزیزی جستجو کرد، بلكه واكاوي واقعیات
ومسائل پشت پردهي موجود، ما را به مثلث شوم ارتجاع عرب، ترکیه و آمریکا
هدایت میکند!
اما
به راستی هدف و برنامه نهایی این مثلث شوم چیست؟ و علت همنوایی آنان علی
رغم برخی اختلافها چه ميتواند باشد؟ پرسش دیگر اینکه؛ جایگاه ونقش ایران
در میانهی این فتنه انگیزیها چه خواهد بود؟
اشتراك هاي اسلام تركيه و اسلام سلفي
در
پاسخ به این پرسشها باید گفت:اسلام آناتولیایی (ملی گرا) فتح الله
گولن(پدر معنوی حزب عدالت و توسعه ترکیه) و فرصتطلبی رهبران ترکیه برای
بازسازی مجد و عظمت امپراتوری عثمانی، بخش مهمی از این مثلث شوم را تشکیل
می دهد.گرچه اسلام سلفی مورد نظر کشورهای حوزه خلیج فارس و اسلام لیبرال
رجب طیب اردوغان، در ظاهر کمترین شباهتی به یکدیگر ندارند؛ اما، در مبانی
تئوریکی چون سکولاریسم، ملیگرایی، شیعه ستیزی، تقابل با الگوی جمهوری
اسلامی، پذیرش الزامات لیبرال دموکراسی به عنوان سرنوشت بشر آینده -آنگونه
که هانتینگتون و فوکویاما به آن باور دارند- و از همه مهمتر، سازش با ظالم
در عرصهی بین الملل، دقيقاً با اسلام سلفی و اسلام مطلوب غرب هم پوشانی
دارد.
این
اسلامعلیرغم برخی ظاهرسازیها،كمترين چالشهاي ممكن رابراي غربيهاو
صهيونيستهاداشته است. تجهيز و آموزش معارضين اسد توسط نهادهاي اطلاعاتي و
امنيتي آنكارا چون ميت در نواحي مرزي تركيه با سوريه، افغانستان، پاكستان و
بوسني نشان دهنده آن است كه عمل گرايان حزب عدالت و توسعه با كمك غرب و
دوستان سلفي خود به منظور بازيگري منطقه اي با نظاميان كماليست هم نظر
شدهاند.
ناسیونالیستهایترکیه
که زمانی تلاش میکردند، بانزدیک شدن هرچه بیشتر بهار دو گاه غرب،تفاوت
خود با مسلمانان عموماً عقب مانده از پیشرفت های آن زمان جهان را، به رخ
آنان بکشند، اینک منافع خود را در پیوستن بهار دو گاه مسلمانان دیدهاند!!و
حتی تالاش میکنند با مطرح کردن مفاهیمی چون «اسلام ترکیهای» پرچم اسلام
را از دست سایر مدعیان گرفته، و خود را به عنوان الگویی برای همه مسلمانان
جهان معرفی کنند.
این
برداشت از احکام اسلامی بارها مورد حمایت آمریکا و رسانههای غربی قرار
گرفته است. شاید به علت همین همپوشانیها و برخی طرحریزیها است، که
درتظاهرات ضد دولتی اخیر در مناطق سنی نشین عراق، عکسهای صدام، اردوغان،
نمادهای القاعده و پرچم حزب بعث در کنار یکدیگر به نمایش درآمده است.
جايگاه آمريكا وجريان سلفيدر فتنه انگيزي هاي اخير
غرب
به رهبری آمریکا در این طراحی زیرکانه؛ به افراطگرایی جریان سلفی و
تکفيری نیاز دارد، تا به افکار عمومی جهان نشان دهد که ما یگانه نیرویی
هستیم که می توانیم ارزشها و هویت شما را در برابر خطر افراطگرایی
اسلامگرایانه حفظ کنیم.
جالب
آنکه با بررسی ریشه اولیه همه افراطگراییها در خاورمیانه، تمامی سرنخها
ما را به افغانستان و بعدها گسترش ایدهي طالبانیسم در این کشور و جنوب
آسیا میرساند!در سالهای دهه 80 و 90 قرن بیستم به بهانه حضور کمونیسم سرخ
در افغانستان، با هماهنگی سیا (SIA) و
دلارهای سعودی، افراطگرایی در منطقه پایهگذاری میشود و دقیقاً همزمان
با حاکمیت طالبان بر افغانستان است که تضادهای شیعه و سنی آغاز میگردد، و
تقریباً برای اولین بار پس از قرنها زندگی آرام، میان اهل سنت و شیعیان
بذر نفرت و افراطگرايی نهادینه میشود.
از
سوی دیگر،در این طراحی پیچیده، آمریکا پس از توجیه حضور نظامی و سیاسی خود
در بلاد اسلامی، به بهانهي مقابله با تروریسم!!!،با مطرح کردن الگوی
اسلام انحرافی آنکارا، تنها راه رهایی از افراطگرایی و پیشرفت مادی و
معنوی را در جهان اسلام، تقلید از مدل حکومتی حزب عدالت و توسعه معرفی کرد.
در اين ميان سکوت معنادار عربستان سعودی و دیگر اعراب مرتجع خلیج فارس،
علی رغم وجود کینههای تاریخی اعراب از ترک ها، به علت سلطه 400 ساله
امپراتوری عثمانی بر سرزمینهای عربی، خود گواهی است بر این ادعا و اتخاذ
برخی توافقهای پشت پرده. به نظر مي رسد كه در اين طراحي جريان سلفي نقش
سربازي را ايفا مي كند كه بدون مزد و پاداش بايد قرباني اهداف ديگران شود.
چرا كه اين جريان هم بايد بد نامي تروريسم را يدك بكشد و هم هزينه مادي و
معنوي را پرداخت كند؛ تا به نام جهاد با كفار شيعه و علوي (برادر كشي) در
پايان كار اردوغان محبوب گردد و آمريكا منافعاش تأمين شود!
نقش شبكه سازي در فتنه شوم آمريكايي
یکی
دیگر از لایههای راهبرد پیچیده آمریکا شبکه سازی است. در این راستا
شبکهسازی در میان مسلمانان میانهرو (لیبرال) از سال 2002 به این سو مد
نظر آمریکاییها بوده است. توجه به متفکران غیر عرب و روشنفکران مسلمان
حاضر در جوامع اروپایی و آمریکایی،به علت دور بودن این افراد از منابع دسته
اول دینی و تربیت به سبک زندگی غربی، مد نظر قرار داشتهاست.
فتنه اي كه ايران هدف آن است
در
این استراتژی چند لایه،در مورد ایران،اجرای تحریمهای فلجکننده و تلاش
برای ایجاد ناآرامیهای داخلی، مورد توجه قرار دارد. نگاه رهبری جمهوری
اسلامی به جنبههای اجتماعی اسلام و ماهیت ضد سلطه آن، و بویژه جنبههای ضد
آمریکایی آن، باعث گردیده است که از سال 2006 سناریوی تضعیف ایران در قالب
تحریم، تهدید نظامی، ایجاد بحران داخلی، استحاله، و در نهایت براندازی و
یا حداقل انزوا و سازش ایران با غرب، بهگونهای فراگیرتر از گذشته دنبال
شود. این مهم با عنایت به ناامیدی رهبران آمریکا از سازش آیت الله
خامنهای، رهبری ایران و نهادهایی چون سپاه پاسداران و بسیج را هدف قرار
داده است.
به
باور برخی تحلیلگران پس از ناکامی مثلث ارتجاع عرب، ترکیه و آمریکا در
عرصه بحران سوریه، که با ورود بیش از 120 هزار نیروی سلفی از سراسر جهان در
فاز نظامی، و ناکامی معارضین اسد در رسیدن به توافقی راهبردی در عرصه
سیاسی، سبب شده كه این روزها اضلاع این مثلث شوم، با تقویت جریان شبه نظامی
تکفیری در لبنان و عراق، قصد داشته باشند که عرصه جنگ مذهبی و طایفهای را
به کل منطقه، و بویژه هلال دفاعی ایران انتقال دهند.
در
این راهبرد، سعی میشود که با درگیر کردن ایران در معادلات از پیش طراحی
شده؛ تضادهای ملیگرایانه(فارس، عرب، کرد و ترک)، دینی(مسلمان و مسیحی) و
طایفهای را در محیط پیرامونی ایران به حداکثر رسانده، بهگونهای که
رهبران ایران به نگرشهای فتنه انگیزانه متهم شوند.
به
نظر می رسد که تلاشهای کنونی برای برهم ریختن اوضاع منطقه،به منظور
جلوگیری از بروز یک محور عربی- اسلامی بویژه در قضیهي فلسطین، و تحت
الشعاع قرار دادن آن با بحران آفرینیهای بی پایان مذهبی و قومی، در حال
ساماندهی است. در این راهبرد، ایران به علت نقش تعیین کنندهاش در قضیهي
فلسطین، و تهدیدهای ایدئولوژیکی که رهبران غرب، ارتجاع عرب و سکولارهای به
ظاهر مسلمان، از جانب آن متوجه هستند در کانون این فتنهانگیزی قرار دارد.
منبع:ماهستیم