سوابقی از عملکرد اصلاحطلبان در سالهای 78 و 88 در اذهان وجود دارد که در هنگام خوانش این جملات؛ یک عقل محض را دچار پارادوکس میکند.
جهان نیوز - مسعود یارضوی: هفت چهره اصلاحطلبی که چندی قبل با یک نامه
سرگشاده به استقبال از اظهارات اخیر آقای عسگراولادی رفته بودند؛ اخیراً
نیز نامه دوم خود را در همین زمینه منتشر کردند.
نامهای که البته
اگرچه به اسم استقبال از "گفتگو" نوشته شده است اما دیدی نافذتر نسبت به
بخشهایی از آن حقایقی را آشکار میکند که ماهیتی غیر از استقبال ظاهری از
گفتگو دارد.
این در حالی است که اصلاحطلبان در حالی مدعای گفتگو را
بر اکتاف خود حمل میکنند که تجربه تاریخی ما نشان میدهد؛ بداخلاقی سیاسی
و بسته شدن باب گفتگو؛ اول بار توسط اصلاحطلبان به راه افتاد و ثانیاً
گفتگو با کسانی که حاضر به پذیرش خطای فتنهگری و برائت از آن نیستند نیز
عاقبت ناخوشی همچون "تکرار فتنه" خواهد داشت.
در نامه اصلاحطلبان فرازها، اعترافات، خواستهها و عاشقانههایی وجود دارد که باید متوجه معنای ظاهر و باطنی آنها بود:
یکم:
هفت اصلاحطلب اشاره شده در بخشی از نامه بر خلاف مواضع این روزهای جبهه
اصلاحات، بالاخره لب به اعتراف میگشایند و صریحاً از این میگویند که دولت
کنونی به سنتهای رایج محافظهکاری (بخوانید اصولگرایی) باوری ندارد و
تنها از نردبان اصولگرایی بالا رفته است.
از این تک جمله
اصلاحطلبان باید استقبال کرد و از آنها پرسید که چرا با علم به اینکه رئیس
جمهور احمدی نژاد هیچگاه کاندیدای واحد اصولگرایان نبوده و بخش عمدهای از
انتقادات متوجه دولت او نیز از سوی اصولگرایان مطرح شده است؛ اما باز هم
قاطبه اصلاحطلبان اصرار مؤکدی دارند که برخی لغزشها و سوء مدیریتهای
دولت کنونی، الّا و لابد ثمره تفکر اصولگرایانه، ارزشمدار و انقلابی است؟!
البته
این جمله صحیح اصلاحطلبان خطاب به آقای عسگراولادی پیرامون مفارقت همه
دیدگاههای دولت کنونی با تفکر اصولگرایانه و ارزشمدار؛ پیش از این نیز در
کلام برخی دیگری از اصلاحطلبان بیان شده بود اما اذعان هفت اصلاحطلب
شهیر به این نکته اساسی میتواند سببساز شفافتر شدن تحلیلهای سیاسی کشور
شود.
دوم: نامه هفت
اصلاحطلب شده به آقای عسگراولادی مملو از کلیدواژههای این روزهای
اصلاحطلبان در اشاره به مطلوبیت اهورایی دول اصلاحات و سازندگی است.
با
این اوصاف و با بازی ناشیانه جملاتی که قصد دارند کلمات "آزادی" و
"مردمسالاری" دولت اصلاحات و "عقلانیت" و "بحران" آقای هاشمی را از مفهوم
"اسلام ناب محمدی(ص)" و "اسلام انقلابی و جهادی" جداسازی کنند و بعنوان اصل
جا بزنند؛ آیا میتوان به حسن نیت اصلاحطلبان دل بست و به برائت جویی
آنها از فتنه امیدوار بود؟
چرا اصلاحطلبان به هیچ وجه منالوجوه حاضر
نیستند، بپذیرند که نبود تقوای جمعی در میان آنها، تأکید بر تئوری حاکمیت
دوگانه، عدم برائت از فتنه سال 88 و 78، طعم شیرین اقدامات حلقه انحراف
برای آنها و ... همه و همه مقولاتی غیر قابل نسیاناند که با تأکیدات
ناشیانه بر خوب بودن زایدالوصف دول سازندگی و اصلاحات! برای گفتمانسازی در
انتخابات آینده، محو نخواهند شد؟
سوم: در فرازی از نامه هفت چهره اصلاحطلب به آقای عسگراولادی اینطور میخوانیم:
"همه
ما مسئولیم. چه آنها كه مستقيما موجب ناكارآمد نشان دادن دولت ديني و
ميراث دينيمان شدهاند و چه آنهايي كه بهترين فرصتها را از فرزندان اين
ملت گرفته و به بهانههاي واهي آنها را خانهنشين كرده و مديران يك شبه و
ميدان نديده را بر گرده بروكراتيك كشور سوار كرده و مهمترين تصميمات را
بيتدبيرانه اتخاذ كردهاند. نميخواهيم نمك به زخم كسي بپاشيم. اما تمامي
اين بيتدبيريها و بيكفايتيها پيشبيني شده بود. شايد بهتر آن است كه
گفته شود، خود كرده را تدبير نيست."
قید اول این سخن آنان مبنی بر
اینکه همه مسئول یک انتخاب هستیم و نیز مقصر بودن همیشگی کسانی که بر طبل
ناکارآمدی هر دولتی در نظام جمهوری اسلامی ایران میشوند، حرفی کاملاً درست
و اظهر من الشّمس است.
اما اپیزود دوم این کلام مبنی بر مطالبه
سهم خود از سمتهای مدیریتی دولت و تکرار صحبتهای سال 84 ستاد انتخاباتی
آیتالله هاشمی بهرمانی(رفسنجانی) درباره "مدیران یکشبه"! حرفی بدمزه و
ناگوار است.
چه کسی به اصلاحطلبان این حق را داده است که به صرف 16
سال عمر دول سازندگی و اصلاحات و حمایت صریح و رونمایی شدهی آنها از
یکدیگر؛ همواره این ادعا را داشته باشند که مدیران آنها فرزندان خدایاناند
و میداندیدگان همیشگی و یگانگان دهری که هیچگاه زاده نمیشوند؟!
از
سوی دیگر، چگونه است که اصلاحطلبان همواره با تأکید بر تئوری مومیاییهای
سیاسی؛ اینطور جلوه میدهند که هرکس که جوان بود و جدید؛ لاجرم نخواهد
توانست هیچ بار سختی را به سرمنزل مقصود برساند؟!
آنها در سال 84
نیز سعی داشتند با تئوری "شیخوخیت" و مسخره کردن چهرههای جوان در عرصههای
مدیریت و اجرا، بار کج خود را به منزل برسانند که البته مردم آنها و
شیخوخیتشان را نخواستند و این رؤیا منتفی شد.
هفت چهره اصلاحطلب اشاره شده در این قسمت از نامه خود تأکید میکنند که بیتدبیریها و بیکفایتیها را پیشبینی کرده بودند.
این
در حالی است که اگرچه از بد روزگار، دولت کنونی با حرکت بر روی ریلهای
مورد رضای جریان اصلاحات، سوء مدیریتهایی را مرتکب شد؛ اما آیا رواست که
به این بهانه، اصحاب قبیله "ما میدانستیم" را بر حق بدانیم؟!
چه اینکه
آنها نه از روی تحلیل که از روی حقد و حسد سیاسی نسبت به چهرههای جدید بود
که دائماً بر طبل سیاهنمایی و بیکفایتی میکوبیدند و این در حالی است که
در فتنه سال 88 نیز نشان دادند که هیچ نیت خیری از تمام آن بدگوییها
نداشته و قصدشان نیز نه اصلاح اصول قانونی اساسی درباره شوراهای شهر و
وظایف آموزش و پرورشی نظام و رسالات اقتصادی دولت! که اصلاح اُسّ اساس نظام
بوده است.
اصلاحی که البته به اذعان آقایان شکوری راد و نجفقلی
حبیبی(از چهرههای اصلاحطلب) حتماً و لاجرم به براندازی سخت یا نرم ختم
خواهد شد.
چهارم: آنها در
نامه خود اینطور نوشتهاند که اصلاحطلبی فقط با حمایت از کلیت ساختارهای
نظام معنا مییابد و کسانی که اصلاحات را به همآغوشی با معاندین متهم
میکنند، یا اصلاحات را نمیفهمند و یا مأموریتی دیگر دارند.
سلّمنا.
اما هفت چهره اصلاحطلب گزارهای را مطرح و بصورت عمومی منتشر کردهاند که
راه اثبات آن نوشتن نامههای سرگشاده و بیان جملات زیبا نیست.
سوابقی
از عملکرد اصلاحطلبان در سالهای 78 و 88 در اذهان وجود دارد که در هنگام
خوانش این جملات؛ یک عقل محض را دچار پارادوکس میکند. (و در باب سکوت
آنها در قبال اقدامات مشعشع حلقه انحراف نیز سوالات فراوانی وجود دارد که
میگذاریم و میگذریم)
تنها راه گذار از این پارادوکس و اثبات مدعای
این هفت چهره اصلاحطلب نیز همان است که آقای عسگراولادی در پاسخ به نامه
اول آنان، بر کاغذ نگاشت. "برائت جویی از فتنه"
یک بام دو هوایی و تقدیس تلویحی حوادث فتنهبار سال 88؛ کمکی به اصلاحطلبان در زدودن پارادوکس اشاره شده نمیکند.
پنجم:
هفت چهره اصلاحطلب به صورتی غیر مؤدبانه در نامه سرگشاده خود خطاب به
آقای عسگراولادی اظهار کردهاند که از جانب اصولگرایان، خطر حذف فیزیکی نیز
برای آنها وجود داشته است!
وَه که چه افترایی زشت را دستاویز عدم برائت جویی از فتنه قرار میدهند.
و
این در حالی است که بر آتش رخدادهای شومی همچون قتلهای زنجیرهای، قتل
نزدیک به 40 نفر در فتنه سال 88، قتل چندین نفر در فتنه سال 78، ارتباط
عناصری از داخل با جریانات مجاهدین خلق از اوایل انقلاب تاکنون و فضاحت
بارتر از همه تأکید بر "براندازی و اغتشاش" در قاموس تحلیلهای سیاسی و
فلسفی... از اردوگاه مقابل تفکر اصولگرایی دمیده شده است.
و این نکته را اولیالابصار درک خواهند کرد.
ششم: در نامه هفت اصلاحطلب به آقای عسگراولادی تأکید فراوانی بر وجود بحران در کشور وجود دارد.
آنها
گفتهاند شاخصها در تمام ابعاد نگران کننده است. آنها حتی ماجرای اعدام
دو جنایتکار زورگیر را "راهاندازی نمایشهایی اینچنین!" نامیدهاند.
البته
ما هنوز از یاد نبردهایم که برادر رئیس جمهور سابق، بخشی از همین
شاخصهای نگران کننده مثل منکرات خیابانی را دستاورد دولت اصلاحات میدانست
و هیچ مخالفتی هم با او نشد!
از سوی دیگر، این چه بحرانی است که
ایران اسلامی را در رتبههای مهمی از پیشرفت علمی، سیاسی، نظامی و حتی
اخلاقیات اجتماعی قرار داده است و موسسات علمی بزرگ در دنیا نیز به آنها
اذعان دارند؟!
آنها از این گفتهاند که چرا وقتی مردم به سفر خارج میروند از پیشرفت همسایگان انگشت حیرت میگزند؟
از
اینکه مرغ همسایه در دوبی و مالزی و سنگاپور و ترکیه و امارات! همواره
برای اصلاحطلبان غاز بوده است، میگذریم اما بایستی این نکته را هم به
اصلاحطلبان گوشزد کرد که ایکاش در ادامه نامه خود این نکته را هم به
افکار عمومی میگفتند که بهشت آتشمزاج مالزی و دوبی و ترکیه به چه قیمتی
برای مردمان آنها حاصل آمده و چه عاقبتی خواهد داشت؟!
و در ادامه
نیز ایکاش میگفتند که چرا نعماتی همچون اقتدار، عزت نفس، اسلام ناب،
فناوریهای بومی هستهای، فضایی، نظامی، پزشکی و عدم عملگی برای آمریکا و
انگلیس را حاضرند با شبهای آمریکایی ممالک ظاهراً راقیه سودا کنند؟
و هفتم:
هفت چهره اصلاحطلب اشاره شده لابد بهتر از همه میدانند که تأکیدات
فراوان آنها بر بحرانی جلوه دادن شدید فضای داخلی کشور و در ادامه نام بردن
صریح و چندباره آنها از مقوله "عبور از بحران" در این نامه چه معنایی
دارد؟!
آیا روا بود که بخاطر عطش و عشق آنها به شخصی که معنای واقعی
این سخنان است؛ اینگونه ظلمی روا داشته شود که شرایط کشور عزیز ایران با
پافشاری، بحرانی جلوه داده شود؟!
این هفت چهره اصلاحطلب که جمعی از
آنها از سوابق انقلابی نیز برخوردارند، چگونه بر خود روا دانستند که
همنوا با اتاقهای فکر آمریکایی، به تأثیرگذاری شدید! تحریمها، بحرانی
جلوه دادن شرایط ایران اسلامی و منکوب کردن اقدامات قضایی نظام در برخورد
با مفسدین مسلّح اشاره کنند فقط به این دلیل که باید دِین خود را به "ضمیر
مورد اشاره خود برای عبور از بحران" اعاده کنند؟!
باشد که بیاندیشیم.