رسالت معماری طراحی فضاست.
طراحی فضا و مدیریت فضا نیز برای مدیریت رفتاری است که داخل آن فضا اتفاق
میافتد؛ یعنی رفتارهای داخل یک فضا را میتوان با نوع طراحی مدیریت کرد.
از این رو، معماران در گذشته در خلق آثار هنری خود از منبع طبیعت، فرهنگ و
مذهب الهام میگرفتند و از این سه رکن در طراحی و معماری ساختمانها بسیار
بهره میبردند. انگیزهی اصلی معماران سنتی ایرانی بیان و انعکاس مفاهیم
فرهنگی و باورهای دینی مردم از یک سو و تحت تأثیر قرار دادن رفتارهای مردم
توسط این عناصر از سوی دیگر بوده است.
امروزه
معماری ایرانی، به دلیل بروز برخی جنبههای از خود بیگانگی، مورد تهاجم
فرهنگی غربی واقع شده و این موضوع سبب شده است معماری ایرانیـاسلامی در
ساختمانهای ایرانی بیش از پیش کمرنگ و کمرنگتر شود. از آنجایی که
معماری و سبک خانه نقش مهمی در شکلدهی روابط، خلقوخوی و فرهنگ اهل خانه
دارد، کالبد بسیاری از فضاهای شهری و ساختمانها یکی از زمینههای ظهور
فرهنگ غربی و اروپایی را در ایران فراهم کرده است.
آپارتمان
هم یکی از مصادیق معماری غیرسنتی و غیرهمخوان با فرهنگ ایرانی است که
قطعاً در طولانیمدت سبب ایجاد آسیبهای فرهنگی و اجتماعی برای خانواده و
جامعهی ایران خواهد گردید.
در
دوران معاصر، شهرنشینی خواهناخواه به عنوان الگوی برتر سکونت در همهی
کشورها پذیرفته شده است. گرایش و اشتیاق شدیدی به شهرنشینی پدید آمده و
سبب شده است که بسیاری از شهرها، به ویژه کلانشهرها، از نظر جمعیتپذیری،
اشتغالزایی، خدماتدهی و توسعهی فضایی در آستانهی پر شدن ظرفیت و حتی
فراتر از آن قرار گیرند. یکی از تدابیر کارساز برای کنترل یا تعدیل این
مشکل که در موارد بسیار به اجرا درآمده ساخت شهرها و شهرکهای جدید است.
در
ایران نیز شهرنشینی از انقلاب مشروطیت به این سو و همگام با ورود
درآمدهای نفتی به اقتصاد ملی و پیدایش نهاد دولت در مدیریت کشور رو به
گسترش نهاد و روند شهرنشینی از آن پس، به پیروی از روند افزایش جمعیت و
گسترش جوامع شهری، به کلان شهرنشینی و قطبی شدن انجامید.
از
آنجایی که انقلاب مشروطه با تحولات بزرگ صنعتی در دنیای غرب متقارن بود،
فرصتی ایجاد شد تا معضلات جامعه با راهکارهای نوین اروپاچارهجویی شود.
تکنولوژی، صنعت و تولید یکی از وسوسهانگیزترین شیوهها بود. بنابراین
صنایع مختلف کمکم وارد کشور شدند و تأثیرات همهجانبه و عمیقی بر روابط
اقتصادی،اجتماعی، فرهنگی و حتی معماری ایرانیان تحمیل کردند.
کارخانهها
یکی پس از دیگری شروع به کار میکردند و مشاغل جدیدی پدیدار میشدند که به
نیروی کار تازه نیازداشتند. بخشی از این نیروها از طریق جذب شاغلین
حرفههای سنتی و مخصوصاً بخش کشاورزیقابل تأمین بود. از سوی دیگر،
جاذبههای جدید شهری، همچون خدمات رفاهی، امکانات تازهی تفریحی و ظاهر
آراستهی شهرها، تعادل دیرپای جمعیت شهری و روستایی را دگرگون کرد.شیوههای
متحولشدهی تجارت و جابهجایی توازن و انباشت سرمایهها نیز مزید بر
دلایلفوق بودند. در نتیجه، شهرها از نظر وسعت و جمعیت دچار چنان رشد
بیقاعدهای شدند که با تمام طول تاریخ این سرزمین قابل مقایسه نبود و
طبیعتاً تهران، به عنوان مرکز،بیشترین سهم را داشت.
بعد از وقوع انقلاب اسلامی نیز متعاقب جابهجاییقدرتهای
سیاسی و اقتصادی، از یک طرف و وعدههای مبتنی بر شور و هیجاندوران گذار، از
جمله شایعهی تقسیم و واگذاری املاک و مستغلات مصادرهای به مردم و...
ازدیگر سو، تهران بحران جمعیتی تازهای را تجربه کرد.
محدودیت
اراضیقابل ساخت، افزایش بهای زمینهای مرغوب، افزایش هزینههای ساخت، بُعد
غیرقابل پذیرشمسافت و ترددهای لازم روزانه، مشکلات ارائهی خدمات انتظامی و
امنیتی، محدودیت توسعهی شبکههای خدماتی مثل خیابان، آب، برق و... همه و
همه تصمیمها و سیاستگذاریهایخُرد و کلان را به سمت رشد عمودی سوق
میدادند. بنابراین باز هم الگوی دیگری از غرب، بدون آنکه با فرهنگ
شهرنشینی گذشته همخوانی و انطباق کافی داشته باشد، به همت فرنگیمآبهای
پایتخت، برگزیده شد. امکانات وسیع ساختمانسازی، تکنیکها و مصالحجدید
ـرهآورد تمدن فراگیرـ در ورود این الگوی تازه بیتأثیر نبود.
خانههای
چندواحدی، برجنشینی و آپارتماننشینی که به آرامی و با فرصت کافی در
شهرهای بزرگ غربمتولد شده بود، شباهتی به خانههای سنتی ایرانی و شیوههای
همنشینی ایرانی نداشت.در شهرهای ایران، جامعترین نمونههای این نوع
مجاورتها را تنها میتوان در خانههای پدرسالاری دید که همراه با
خانوادهی فرزندان ذکور و در بناهای وسیع و مجلل اتفاقمیافتاد. خانههای
پدرسالار، با توجه به میزان توانایی مالک، از حیاطهای مجزا و مستقل
برخوردار بود.
بعدها به تدریج
درشهرهای بزرگتر و متأثر از کوچهای فامیلی، نوع تازهای از همنشینی نیز
ظهور کرد. این خانهها عمدتاً با مصالح و اصول معماری سنتی و حیاط مرکزی
ساخته شده بودند کهبه اقتضای نیاز، اتاقهای آنها به خانوادههای مختلف
واگذار میشد. اهالی این خانههااغلب نسبتهای قبیلهای و خانوادگی با هم
داشتند یا از طریق همشهریها و همولایتیهای خود به صاحب خانه معرفی
میشدند. این نوع اسکان اگرچه گاهی سالها طول میکشید، اما اغلب به خاطر
سطح اقتصادی و درآمد سرپرست خانواده و محدودیت فضا، ازنظر تنوع لوازم ضروری
زندگی، ظاهری موقت داشت. اهالی این نوع خانهها مجبور بودنداز سرویس و منبع آب و خدمات مشترک استفاده کنند.
نمونههای
اولیهی خانههای سازمانی ـکه بعد از تخریب برجوباروی دورهی ناصری و
تسطیح قسمتهای شرقی شهر برای کارمنداندولتی ساخته شدندـ و ساختمانهای
بانک رهنی و... این حرکت رابیش از پیش شتاب داد و متعاقب این مجموعهها،
فرزندان کوچک و اغلب ناقصالخلقهایاز این پدرهای وارداتیدر گوشه و کنار
شهر زاده شدند که بیشتر مورد استفادهی گروه جویای رفاه و آسایشزندگی شهری،
به معنای غربی آن، قرار گرفتند؛ گروهی که علاوه بر محدودیتهای مالی،
میکوشیدند خود را متعلق به طبقهی پیشتاز جامعهی شهری معرفی نمایند و
آپارتماننشینی رابه عنوان نمادی از تجدد، تمایز و برتری طبقاتی
برمیگزیدند. در استقبال از اینپدیده، توجه حکومت، ترکیب جمعیتی و
ویژگیهای کوهپایهای، تهران را مستعدتر از دیگرنقاط ایران کرده بود؛ اما
همان طور که پیشبینی میشد، این الگوهای نوظهور و بیگانهیغربی به سرعت از
طریق پایتخت به شهرهای بزرگتر نیز سرایت کرد.
تطور مسکن از شکل سنتی و درونگرا به مدرن و برونگرا
سابقهی
بهکارگیری معماری برونگرا در ساختمانهای معاصر، به ویژه در ساختمانهای
دولتی و با عملکردهایجدید، زمینهی مناسبی بود برای ورود تفکر طرحهای
برونگرا در مجتمعهای ساختمانی کهتأثیرات مشهودی در پلان و تزئینات نمای
ساختمانها داشت. به جای دیوارهای ساده و بیروزن، پنجرههای متعدد و بزرگ
رو به خیابان و کوچه گشوده شدند و اغلب نماها با تزئیناتی به مراتب
پرتکلفتر آراسته گشتند. عناصر تازهای همچون بالکن، پاسیو یانورگیر و
پاگرد و راهپلهها برای ترددهای پرتعداد و با امکان استفادهی سهلتر و...
جای خود را در پلانهای جدید باز کردند. در مواردی هم فضاهای کوچک تجاری و
مغازههادر طبقات همکف، بخشی از فضا را اشغال نمودند و کاربریها و
نیازهای جدید، فضاهاییمثل پارکینگ و انباری را به خود اختصاص دادند. در
عوض، جایگاه معماری و عاطفی گذشته وعناصری همچون ایوان، سرداب، باغچه،
حیاط، هشتی، بادگیر، حوض، پشتبام و... کنار گذاشته شدند. دیگر محرمیت و
سلسله مراتب، که اساس خانههای سنتی بود، کاربردیدر تعاریف جدید مجتمعهای
مسکونی، خانهها و آپارتمانها نداشت.
در
پلانهایتحمیلی، بعضی از فضاها نیز با افتوخیزها و ارزشگذاریهای
متفاوت، جایگاه دیگرگونهای پیدا کردند. آشپزخانههای اوپن، که ترجیحاً
مخصوص آمادهسازی غذاهای سبک و فوری هستند، جای آشپزخانهها ومطبخهایی
محجوب و با وظایف پیچیدهتر و پرکارتر در سبک پذیرایی و پختوپزهایایرانی
را گرفتند.
در حالی که مجموع
عملکرد الگوهای اولیهیآپارتمان کمی بیش از یک خوابگاه خصوصی است، خانههای
ایرانی در مفهوم سنتی آن، بااتکا به وسعت و تفکیک اندرونی و بیرونی و
ترکیبی از فضاهای مختلف، ظرفیت انجامفعالیتهای متنوعی را داشتند. بسیاری
از ملاقاتهای تجاری مردان خانه در بیرونیانجام میشد، در حالی که خانم
خانه میتوانست از مجلس زنانه یا نشستهای روزانه ومداوم خود با اقوام و
همسایهها لذت ببرد. اغلب مراسم مذهبی و خانوادگی در همینخانهها انجام
میشدند و به طور کلی، افراد خانواده میتوانستند بیشتر نیازهای فضاییخود
را در داخل همین خانهها تأمین نمایند.
آسیبها و معضلات آپارتمان
1. عدم هویتبخشی و انتقال ارزشها
اولین
چیزی که انسان پس از تأمین غذا در جستوجوی آن است تهیهی سرپناهی است که
بتواند در آن آرام گیرد. مسکن خُردترین و کوچکترین شکل تجسم کالبدی
رابطهی متقابل انسان و محیط است و تبلور فضایی کارکرد حیاتی سکونت انسانی
در ایفای نقشهای اساسی وی است. در روانشناسی بخشی از هویت شخصی انسانها
به واسطهی خانهای است که در آن زندگی میکنند. لذا لزوم هویت داشتنِ
خودِ مکان نیز از مسائل بسیار مهم در روانشناسی محیط، انسانشناسی و
شهرسازی محسوب میشود. پیش از خلق مکانی برای سکونت، باید رابطهی متقابل
هویت و این مکان را بشناسیم. ما نمیتوانیم محیطمان را مجموعهی نامرتبطی
از اشیای مادی بنامیم و نمیتوانیم فضایمان را صرفاً ظرفی برای روابط
اجتماعی، بدون بُعد فیزیکی، فرض کنیم.
مسکن
نقطهی پیوند انسان و جهان مادی اوست؛ امری است ملموس که در آن دنیایی
نامحسوس از احساسات، عواطف، شادیها و رنجها و خاطرات و دلبستگیهای افراد
و مهمتر از آن، بازتاب یک فرهنگ نهفته است.
به
عبارت دیگر، اولین نظام فضایی که فرد در آن متولد میشود و شخصیت میگیرد
خانه است. خانه نه تنها یک سازه، بلکه نهادی است که برای اهداف پیچیدهای
ایجاد شده است. از آنجا که ساخت خانه یک پدیدهی فرهنگی است، شکل و
سازماندهی آن به شدت تحت تأثیر محیط فرهنگیای است که به آن تعلق دارد.
خانه به عنوان مکانیسم فیزیکی، از آن جهت که به بیان جهانبینی، عادات و
رسوم و باورها و ساختن و بازتولید آنها کمک میکند، قابل مقایسه با دیگر
مکانیسمها یا نهادهای اجتماعی همچون آموزش و مذهب نیست.
خانهی
آپارتمانی، به دلیل نوع فضاسازی و ساخت آن، بسیاری از کارکردهای سنتیاش
مانند خانه به مثابهی محل تفریح و آسایش، محل ملاقات و میهمانی، محل
جشنها و برگزاری آیینها و محل کار و البته تولید و همه چیز به جز محل
خواب را به فضاهای شهری منتقل کرده است. بنابراین دیگر در شعار «شهر ما،
خانه ما»، بیش از آنکه خانه «استعارهای» برای شهر باشد، بیانگر و
توصیفکنندهی «واقعیت» است. امروزه بخش عمدهای از اوقات زندگی در شهر و
فضاها و مکانهای گوناگون شهری سپری میگردد. متعاقباً اوقات مختص به درون
منزل بسیار کمتر شده و خانه بیشتر تبدیل به خوابگاه گشته است.
بنابراین
هویتیابی و جامعهپذیری فرزندان به بیرون از خانهها ـمدرسه، خیابان،
سینما، تلویزیون، اینترنت، پارک، کافیشاپ، کتابخانه، ورزشگاه و استادیوم،
شهربازی، و...ـ منتقل گردیده و تلقی کاملاً متفاوتی از جایگاه و نقش خانه
نسبت به سابق به وجود آمده است.
2. خالی شدن آپارتمانها از روح دینی
خانه
و مسکن سنتی در جامعهی سنتی به صورتهای مختلف حامل ارزشهای دینی و
باورهای اسطورهای و متافیزیکی بود؛ اما در شرایط مدرن دیگر خانه از نمادها
و نشانههای متافیزیکی خالی میشود. ساختوساز خانه تحت قواعد عقلانی که
معماری و دانش مدرن تعیین و ایجاب میکند صورت میگیرد. برای مثال، در
معماری ایرانی، گنبد نمادی از آسمان و ملکوت بود و به خانه صورتی از
معماری مسجد و اماکن مذهبی و زیارتگاهی میداد. همچنین استفاده از رنگ
فیروزهای، رو به قبله ساختن بنا، به کار بردن نمادهای دینی مانند نصب
کاشیهای مزین به آیات قرآنی و ادعیهی دینی و استفاده از نمادهای دینی
دیگر در خانههای سنتی مرسوم بود.
این
مجموعه، علاوه بر کارکردهایی که در زمینههای مختلف برای ساکنین خانه
داشتند، به خانه روح اسلامی و دینی میبخشیدند و به تبع آن، ساکنین خانه
نیز متأثر از این گونه ارزشها و نشانهها میگردیدند. اما با گسترش معماری
مدرن، خانههای گنبدی، استفاده از رنگ فیروزهای و کاشیهای مزین به آیات
قرآن و دیگر نمادها و نشانههای مذهبی تنها محدود به مساجد، حسینیهها و
اماکن متبرکه گردید و خانهها خالی از این مجموعهها و همچنین کارکردهای
ارزشی و روانی و تربیتی آن شدند.
3. فردی شدن خانه
باید
فضایی که در خانهها طراحی میشود به گونهای باشد که در ساعاتی از
شبانهروز تعاملاتی بین خانواده اتفاق بیفتد. این بدان معنا نیست که از
خانواده بخواهیم دور هم جمع شوند و با هم تعامل فیزیکی داشته باشند، بلکه
باید طراحی فضا به گونهای باشد که موجب افزایش تعامل روحی اعضای خانواده
شود؛ بدین لحاظ که فضایی دربرگیرندهی فعالیتهای مشترک خانواده باشد و نیز امکان گرد هم آمدن افراد خانواده برای مقاصد متعدد و متنوع را فراهم آورد.
با توجه به تأثیر انکارناپذیر فضا بر بُعد اجتماع و علیالخصوص سرمایهی اجتماعی که در خانواده ـبه عنوان مهمترین نهاد جامعهـ از طریق خانه حاصل میشود و به تقویت همبستگی، مشارکت و اعتماد و روابط درونگروهی میانجامد، در شکل سنتی، خانه با اِلمانهای ایرانی طراحی فضاها به منظور تعریف و تقویت سرمایهی اجتماعی بوده و هست. اگر بررسیهای عمیقتری در نوع پلان خانههای سنتی داشته باشیم، کارکردهای
فضایی اغلب در جهت تقویت و برقراری روابط اجتماعی بوده است. برای مثال،
پلان معماری خانه به شکل اندرونی و بیرونی نه به جهت کمبود فضا، بلکه به
جهت اعتقاد به ارتباط اعضا با هم و ایجاد حس یگانگی و انسجام خانوادگی و
اعتماد بوده و ملاک جداسازی (به معنای اندرونی و بیرونی) نه به خاطر فردیت
افراد، بلکه بر اساس یک ارزش دینی بوده است.
اما
طراحی آپارتمانها به گونهای است که سبب فردی شدن خانه و گسستن اعضای
خانواده از یکدیگر میگردد. به عبارت دیگر، آپارتمان و زندگی آپارتمانی یکی
از عرصههای فردگرایی شده است. میل به جداییگزینی از خانواده و تخصیص
یافتن فضای خصوصی به هر یک از افراد خانه (اتاق فرزندان، اتاق خواب
والدین)، اهمیت یافتن کارکرد حریم خصوصی و محدود شدن روابط خانوادگی سبب
فردی شدن خانواده شده است. از این منظر شاید یکی از دلایل توسعهی فضاهایی
مانند خانههای سالمندان، توسعهی آپارتماننشینی و فردگراییِ ناشی از آن
باشد.
همچنین از سوی دیگر، نوع
طراحی آپارتمان سنت مهمانی را که سبب پیوند خانوادهها بود دستخوش تغییر
میسازد؛ چرا که نه فضای فیزیکی اجازهی مهمانیهای بزرگ را به افراد
میدهد و نه فضای اجتماعی برای انجام این امر در آپارتمانها میسر است.
ساکنان واحدهای آپارتمانی در مواقع اضطرار، مهمانیها و مراسم ویژهی خود
را در رستورانها، پارکها و... برگزار میکنند که این نیز به نوبهی خود
سبب فردیتر شدن زندگی آپارتمانی و گسستن از خویشاوندان میشود، در حالی که
تا پیش از این خویشاوندان نقش مهمی در زندگی اجتماعی، هویتیابی و
جامعهپذیری ایفا مینمودند.
4. تضعیف حیا در خانه
یکی
از کارکردهای مهم خانه ایجاد حریم برای زنان خانه بود، اما نوع معماری
آپارتمانها سبب شده است تا کارکرد پنهانسازی خانه بسیار کاهش یابد و کمتر
نقش ایجاد فاصله بین خودی و غیرخودی را در فرهنگ معاصر ایفا کند. آنچه به
خانه و دیوارهایش اهمیت میبخشد حفاظت از اموال و داراییهای مادی درون
خانه است تا از دسترس سارقان در امان بماند، نه روابط اجتماعی و معنوی
ساکنان خانه.
برداشته شدن
دیوارهای آشپزخانه، قابل رویت بودن اتاقها، برداشته شدن اندرونی و بیرونی،
افزایش پنجرهها و گشودگی به فضاهای بیرون برخی از تغییراتی است که در
آپارتمان نسبت به خانههایی با طراحی سنتی رخ داده است. اکنون اکثر فضاهای
نشیمنگاهی آپارتمانها طوری طراحی شدهاند که در آنها تفکیک خاصی بین
فضای مهمان و اهالی خانه وجود ندارد، چون دیگر فضای اندرونی و بیرونی قدیم
را نداریم و تمام فضاها عمومی شدهاند و نوع طراحی آپارتمانها سبب شده است
تا همهی افرادِ حاضر در خانه، اعم از مهمانان و اهالی خانه، دور هم در یک
فضا جمع شوند که این امر سبب میگردد تا هم حریمها کمرنگ شوند و هم حجب و
حیاها از بین بروند.
5. کوچک شدن خانوادهها
ابعاد
کوچک و نوع طراحی آپارتمانها سبب تکفرزندی و کوچک شدن خانوادهها
میگردد. همچنین محدودیتهای فضایی آپارتمانها سبب ایجاد مشکلات عدیدهای
در کودکان میشود، زیرا نبود فضای کافی برای جستوخیز کودکان سبب میشود تا
آنها نتوانند انرژیهای نهفتهی خود را با بازی و ورزش آزاد کنند و
بنابراین دچار بیقراری، رفتارهای تخریبی و پرخاشگری میشوند. با گذشت
زمان، این گونه رفتارها و ساختارشکنیها به داخل جامعه کشیده میشوند.
6. فقدان اخلاق آپارتماننشینی
هرچند
از استقرار بخش قابل توجهی از جمعیت کشور در واحدهای آپارتمانی سالها
میگذرد، اما هنوز مانند خیلی موارد دیگر، فرهنگ این پدیدهی وارداتی غربی
در کشورمان شکل نگرفته است یا حداقل اگر هم تا حدودی عرفی شده باشد، درونی
نشده است. این مورد هرچند در کل کشور عمومیت دارد، در شهرهای کوچکتر که
کمتر مردم با آپارتماننشینی خو گرفتهاند، به یکی از معضلات اساسی
شهرکهای مسکن مهر تبدیل خواهد شد که منجر به نزاع میان اهالی خانه خواهد
گردید.