پارسال درست همین روزهای سرد بود که یکی دو روز بعد از کسب جایزه گلدن گلوب توسط اصغرفرهادی برای جدایی نادر از سیمین مطلب درباره اصغر را نوشتم،هر چند آن زمان سایه حواشی آن جایزه و دست دادن فرهادی و آنجلیناجولی آنقدر متن قضیه را به حاشیه برده بود که نوشتن در مورد خود گلدن گلوب سخت بود اما بنا را گذاشتیم بر اینکه هرکسی را در گور خودش میخوابانند.مطلب سروصدایی به پا کرد نظر پشت نظر آمد که«زنده باد»و«مرده باد»فرهادی،چند سایت خبری مطلب را پوشش دادند و...
آن روزها متهم شدیم به تلخ کردن کام مردم بعد از یک حماسه بی سابقه،عده ای گفتند هنوز داریم ماجرای 88را پیش می کشیم و سیاست را با سینما پیوند ندهید و... از اینجور چیزها زیاد گفتند اما نگفتند اگر بحث بر سر سال 88است چرا حاتمی کیا که گزارش یک جشنش مدحی بود بر جنبش سبز آن نامه پر نیش و کنایه اش را در ظاهر خطاب به یه حبه قند اما در باطن خطاب به جدایی نوشت.آن زمان گفتم زمان آزادسازی خرمشهر اگر شرق چاپ میشد تیتر خرمشهر آزاد شدش را آنقدر بزرگ و تمام صفحه نمی زد که برای کسب گلدن گلوب تیتر زد:جدایی باشکوه.آن روزها اینقدر به به و چه چه بخاطر کسب گلدن گلوب زیاد شده بود که خودمان هم کم کم داشتیم باور می کردیم که با چه اثری روبروییم،اصلا کاش حاتمی کیا آژانس شیشه ای،خاکستر سبز،مهاجر و از کرخه تا راین را نساخته بود،کاش ملاقلی پور قارچ سمی و میم مثل مادر را نساخته بود،کاش میرکریمی زیر نور ماه و خیلی دور خیلی نزدیک را نساخته بود،کاش شورجه دایره سرخ و 33روز را نساخته بود،کاش مجیدی بچه های آسمان را نساخته بود،کاش کیمیایی ضیافت را نساخته بود،کاش حاتمی مادر را نساخته بود و کاش اصلا خود فرهادی درباره الی... را نساخته بود تا از شدت فیلم ندیدگی می توانستیم باور کنیم «جدایی که از که» واقعا یک شاهکار است و باید برای سینمای ایران صدقه بدهیم تا چشم نخورد...آن روزها وقتی در مقابل سیاسی خواندن گلدن گلوب تیترهای بزرگ و رنگارنگ «بانی فیلم»و«کافه سینما»را میخواندیم فکر نمی کردیم سال بعدش بعد از کسب گلدن گلوب توسط یک اثر آماتور و البته تاکید می کنم ضد ایرانی «آرگو» که دوست و دشمن معترفند هیچ ارزش سینمایی خاصی ندارد که اصلا بخواهد مقابل فیلمی مثل لینکلن عرض اندام کند چه برسد که بهترین فیلم سال2012 از نظر گلدن گلوب باشد!کافه سینما مطلب بگذارد که به نظر شما مخاطبان عزیز گلدن گلوب سیاسی است یا هنری؟بانی فیلم مقاله صفحه اولش را اختصاص بدهد به اینکه گلدن گلوب انتخاب هایش سیاسی است نه از روی ملاک های هنری و شرق و امثالهم هم روزه سکوت را بر سخن گفتن مقدم بدازند.آن روزها وقتی گفتند ما توهمی از نوع توطئه داریم و همه چیز را با غرض و مرض سیاسی نگاه می کنیم کسی فکر نمی کرد آرگو هیچ جای دفاعی برای شادی های زمستانیشان نگذارد و در اعترافی تلخ بگویند:گلدن گلوب سیاسی بود...!
اما در باب شاهکار سال یعنی«آرگو»باید خدمتتان عرض کنم اگر حوصله کنید و نزدیک دوساعت به تماشای این فیلم بنشینید تنها دو ایرانی می بینید که شبیه آدمیزاد هستند یکی از آنها از اعضای وزارت ارشاد که حکم محافظت از آمریکایی ها را در بین قوم متوحش ایرانی دارد و دیگری هم زنی است که در خانه سفیر کانادا کلفتی می کند و آخر فیلم هم به عراق پناهنده میشود.اصلا بیایید فراموش کنیم ایرانی هستیم و عرقی داریم به سرزمین چند هزارساله مان بیایید به قول هنردوستان عزیز از منظر هنر برای هنر به این فیلم برگزیده سال نگاه کنیم:اول و آخر فیلم گفته میشود که این فیلم براساس یک داستان واقعی است و ما هم قبول می کنیم اما اگر فقط چند فیلم جاسوسی از سینمای آمریکا دیده باشید یا اگر کمی بیشتر فیلم باز باشید فقط یک فصل از مجموعه«24»را دیده باشید با دیدن آرگو خنده تان میگیرد،اصلا اگر اثر دوسال پیش سینمای آمریکا یعنی DEBT را که اول تا آخرش مظلوم نمایی یهودی های مظلومی بود که حالا در اسراییل هستند را دیده باشید انتظار ندارید یک عمیات پیچیده اطلاعاتی از نظر سینمای آمریکا اینقدر مبتدیانه و پیش پا افتاده روایت بشود،فکرش را بکنید جایی از فیلم وقتی مامور CIA وارد مهرآباد میشود در سکانسی که بلاهت از سر و رویش میبارید ورق های مخصوص افراد وارد شده به کشور بجای اینکه در پشت گیت باشد در جلوی گیت مثل خرمای نذری گذاشته شده تا این مامور براحتی بتواند چند تا از آنها را در جیبش بگذارد و برود سراغ ماموریتش،وقتی فراری های سفارت آمریکا قصد دارند از طریق فرودگاه ایران را ترک کنند با نشان دادن پاسپورت های جعلیشان باعث میشوند ماموران فرودگاه پی به قضیه ببرند که اینها همان چندنفری هستند که در جریان تسخیر سفارت ایالات متحده از آنجا فرار کرده اند به نظر شما چه واکنشی از ماموران نشان داده میشود؟آن چند نفر را دستگیر می کنند؟خیر شما سخت در اشتباهید در چنین موقعیتی که این ها در فرودگاه هستند مسئول امنیتی فرودگاه دستور میدهد که تیمی برای دستگیری اینها به خانه سفیر کانادا حمله کنند و وقتی با ماشین وارد خانه میشوند با خود میگویند:اِ ای دل غافل فراری ها در فرودگاه هستند!وقتی هم که این چند نفر از هفت خان رستم مهرآباد رد میشوند ماموران کاملا پی به قضیه می برند اما به نظر شما از طریق برج مراقبت دستور به فرود هواپیما میدهند؟خیر شما سخت در اشتباهید چون نیروهای امنیتی با ماشین پلیس دنبال هواپیمایی می افتند که مخواهد پرواز کند.همه اینها نشانه خوبی است که همه ما را امیدوار می کند که فیلم ساختن کاری بسی آسان است و هر کسی می تواند با چند تا از بچه محل هایش فیلم بسازد در حد گلدن گلوب،از اینجور قضایا و سوتی ها تا دلتان بخواهد می توانید در آرگو ببینید و یک روز کاملا شاد و مفرج را با این فیلم تجربه کنید.
باز هم دارم فکر می کنم که کاش حاتمی کیا،میرکریمی،مجیدی،ملاقلی پور،کیمیایی،حاتمی، شورجه،بحرانی،ده نمکی،مهرجویی و...هرکسی که در این سینما فیلم ساخته اصلا دست به دوربین نمی زد تا می توانستم باور کنم پارسال سینمای ایران یک شاهکار ساخته است...!این روزها با خودم فکر می کنم که چرا یک صدم این جوایزی که به آتشکار،سوت پایان،شیرین،آفساید و...داده شده است را به از کرخه تا راین نداند؟جوابش روشن است وقتی حاتمی کیا در فیلمش جانبازی به خبرنگار آلمانی میگوید:شما از ما سوال نپرسید بگذارید ما سوال کنیم که کدام کشور عراقی را که موشک قاره پیما نداشته را مجهز به سلاح شیمیایی کرد...نباید هم انتظار داشته باشد که سیمرغ و مرغ و تخم مرغ طلا بگیرد،وقتی فکر می کنم خاکسترسبز حاتمی کیا چقدر از فیلم بدساخت در سرزمین خون عسل آنجلیناجولی بهتر قضیه بوسنی را روایت کرد اما هیچ وقت اکران جهانی نشد با خودم میگویم تقصیر خودش است که نگذاشت در فیلمش کسی به یک زن مسلمان تجاوز کند،وقتی می بینم آفساید فیلم برتر برلین میشود اما 33روز حتی اجازه اکران در جشنواره های خارجی را هم بدست نمی آورد تازه می فهمم این روزها ملاک سینما هم مثل همه چیز سیاست شده پس سیاسی باش تا کامرا شوی...