کد خبر: ۱۲۰۳۹۸
تعداد نظرات: ۴ نظر
تاریخ انتشار:

گزارش وداع یک شهید با پدر و مادرش

چند بار سوال كردم كه آيا فلان چيز زير پوش و حوله وغيره را گذاشته كه مادرم با تاملي كلمه آري را برزبان جاري مي كرد .

به گزارش بولتن نیوز به نقل از خبرگزاری اهل‏بیت(ع) ـ ابنا ـ سعید(علی) محمودی، به تاریخ اول فروردین 1344 در شهرستان الیگودرز متولد شد. سعید علی رغم آن که به سال ۱۳۶۲در رشته مهندسی متالوژی دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد ،جبهه های نبرد با متجاوزان بعثی را از نظر دور نداشت و سرانجام در چهارم فروردین 1367 طی عملیات بیت المقدس 4 ، پای بر بساطِ «عندربهم یرزقون» نهاد.

آن چه خواهید خواند چند خطی است از یادداشت های شهید محمودی که در آن به ثبت وداع خود از پدر و مادرش پرداخته است:

ساعت 9 صبح  بود كم كم خود را آماده براي حركت مي كردم  و كمي دست پاچه  شده بودم چون وقتي نمانده بود بي اختيار چند بار از اين طرف اتاق به آن طرف اتاق  رفتم. فكر مي كنم  آخرين وداع را با همه كس و همه چيز حتي با كليه اتاقها کردم. مادرم  را يك لحظه  مشاهده  كردم  كه چون  كوه  استوار ايستاده بود و كوچكترين ناراحتي به خود راه نمي داد.چند بار سوال  كردم  كه آيا فلان  چيز زير پوش و حوله  وغيره را گذاشته كه مادرم با تاملي  كلمه آري را برزبان جاري مي كرد.

بعد از سم سم كردن كفش هايم را پوشيدم  و مادرم  را ديدم كه چادرش را بر سر مي كند هان پس تو  ديگر كجا مي آیي و با همان صبر و حوصله هميشگي گفت من هم مي آيم تا بسيج  بعد دست مسعود كوچولو را گرفت و پشت سر ما به  راه افتاد. به دكان كه رسيديم با دربهاي قفل زده دكان روبرور شدم  كمي ناراحت  شدم  و به مادرم گفتم حال که پدرم در دكان نيست تو بجاي من از ايشان خداحافظي  بگير  و بعد  به طرف  بسيج  حركت  كرديم و چون ماشين هنوز آماده نشده بود از مادرم خواهش كردم  كه به خانه برگردد اول قبول  نمي كرد و بعد از چند خواهش ازجانب من قبول كرد كه برگردد و شروع  كرد به خواندن آية الكرسي. همان دعای خيري را كه منتظر آن  بودم  و چون  هميشه  در بدرقه  اين آيه را قرائت مي كرد و زير لب در حالي كه از او دور می شدم مي گفت  خداحفظتان  كند.

خدايا! چقدر اين لحظات جدائي سريع گذشت كه اصلاً متوجه نشدم و به قول برادر منوري اين لحظات عرفاني است و در يك چشم به هم زدن خواهد گذشت.

سوار مي ني بوس شدم  و ماشين در شرف حركت بود كه يكي  از بچه ها گفت محمودي محمودي  پدرت آمده!خيلي سريع  از ماشين پايين آمدم  و بطرف  پدر رفتم  و با  چهره معصومش  برخورد كردم كه با صداي آرام گفت: مي خواهي بروي؟ گفتم: بله و انشاء الله به زودي بر خواهم گشت و صورت يكديگر  را بوسيديم و خداحافظي كرديم.

 

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۱
غیر قابل انتشار
|
France
|
۲۰:۱۲ - ۱۳۹۱/۱۰/۲۹
0
5
انقدر نگوییم جای شهدا خالیست...
راه شهدا را ادامه دهیم....
راهتان پر رهرو باد.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۳:۲۶ - ۱۳۹۱/۱۰/۳۰
0
2
روحتان پر فروغ تر باد
راستي برادر التماس دعا لطفاً ماروهم بطلبيد
م سادات موسوی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۰۸ - ۱۳۹۱/۱۰/۳۰
0
1
وَ لا تَحسَبَنّ الّذینَ قُتِلوا فی سَبیل اللهِ اَمواتِهِم بَل اَحیاءُ" عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون

نپندارید کسانی که در راه خدا کشته شده اند مرده اند،بلکه آنان زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی می خورند.

شادی ارواح مطهر همه شهداء به ویژه شهید سعید(علی)محمودی صلوات:

الّلهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم
یه بسیجی
|
Germany
|
۱۵:۱۴ - ۱۳۹۱/۱۰/۳۰
0
1
نپندارید کسانی که در راه خدا کشته شده اند مرده اند،بلکه آنان زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی می خورند.

انشاء الله که مانند عکس شهدا عمل نکنیم
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین