شهر بيقانون، توصيف خوبي از اوضاع فعلي سينماي ما است. شهري كه داراي همه چيز هست الا قانون در اين شهر ما امكانات داريم، افراد داريم، توانمندي داريم، تا دلتان بخواهد ادعا داريم، اما چيزي به اسم قانون نداريم، اگر هم داشته باشيم كسي اجرايش نميكند هر كه از راه ميرسد ساز خودش را ميزند و هر كاري كه بخواهد، انجام ميدهد. درست مانند شهرهايي كه در فيلمهاي وسترن شاهد آن هستيم.
جايي
ميانه كوير كه روزي روزگاري كلانتري داشته اما امروز تنها از كلانتر،
ستاره حلبياش به جاي مانده است. درشهر بيقانوني ما، هر كس تا وقتي كه كسي
جلويش را نگرفته باشد، ميتواند هر كاري كه خواست بكند، بيآنكه خود را
جوابگو بداند. آخر در شهر ما هرچقدر كسي را روشنفكرتر بنامند، كمتر پاسخگو
ميشود. به همين خاطر روشنفكرها يا روشنفكرنماها هرچه ميخواهند انجام
ميدهند. عده ديگري هم از روي اينكه منافعشان به هم خورده است يا احتمال به
هم خوردن آن را ميدهند، وارد عمل شده و جلوي كار نفر قبلي را ميگيرند و
اينجاست كه دعوا رخ دهد.
از آنجا هم كه كلانتر نداريم، در آخر بعد از
كلي جدل با ريش سفيدي چند تن از عقلاي جمع دعوا به پايان ميرسد و طرفين
براي يك مجادله جديد تجديد قوا ميكنند. حوزه هنري، صاحب چند سالن سينماست،
خودش هم فيلم توليد ميكند. وابسته به يك نهاد فرهنگي مؤثر است كه در
مسئله فرهنگ عمومي بسيار فعال است. حوزه از ابتداي سال تصميم ميگيرد به
دليل مغايرت چند فيلم با ارزشهاي جامعه، آنها را در سالن سينماهايش نمايش
ندهد. از آن طرف عدهاي كه تا ديروز اخلاق را در كتاب درسي و پشت جلد دفتر
مشقهايشان با عنوان «ادب آداب دارد» ديده بودند، ناگهان از اينكه كسي
بخواهد براي آنها درس اخلاق بدهد، به خشم آمدند و از هر طريقي از جمله به
راه انداختن ميتينگ و نشستهاي مطبوعاتي و غيرمطبوعاتي سعي در باز پسگيري
منافع از دست رفته كردند. اما عزم حوزه براي اكران نكردن اين فيلمها بيش
از اين حرفها بود كه با اين نوع رفتارها نرم شود. به همين دليل يكي از
كساني كه فيلمش در ليست سياه حوزه بود، در يك مصاحبه با مخاطب قرار دادن
اين نهاد سينمادار گفت: شما اصلا چه كاره مملكت هستيد؟
به نظر هم سؤال
خوبي بود و ميتوان آن را بسط داد. از چند نفر ديگر نيز ميتوان اين سؤال
را پرسيد كه شما چه كاره مملكت هستيد كه در زير نظر شما چنين فيلمهايي
ساخته ميشود و جلوي آنها را نميگيريد ؟ ميتوان گفت شما چه كاره مملكت
هستيد كه بودجههاي دولتي را با اين فيلمهاي بيارزش تباه ميكنيد، حتي
ميتوان از خودسؤال كننده پرسيد «خب خود تو چه كاره مملكت هستي؟!»
چه
كسي به تو اجازه داده است در فيلم سياهي كه ساختهاي مردم كشورت را مشتي
آدم عقدهاي و حريص پول نشان دهي كه به خاطر يك مشت اسكناس، جسد فرزندشان
را ميفروشند تا خوراك گرگهاي بيابان شود؟ يا اينكه نشان دهي يك برادر به
خاطر چند بسته اسكناس ناقابل، برادر خود را بفروشد. مردمي افسرده، دزد،
بيعاطفه و محتاج. يك مرد و زن بيهويت كه با كيسه پول در دست راه
افتادهاند و رابينهود بازي درميآورند. كساني كه با قاطر مجروح حس
همدردي بيشتري دارند تا يك پدر فرزند مرده. تو به عنوان كارگردان و يك آدم
به اصلاح هنري چه حقي داشتي كه هرچه در ذهنت گذشته را به تصوير بكشي و
بگويي مردمي كه ما با آنها زندگي ميكنيم، اين گونه هستند؟ اين دروغگويي
را در كدام كتاب اخلاق خواندهاي؟ نكند الگويت پينوكيو بوده؟ او هم كه بعد
از چند قسمت سر به راه شد، پس چرا از همان الگو به طور كامل پيروي نميكني؟
شهر وقتي بيقانون است، چنين آدمهايي هم پيدا ميشوند كه ملاك خير و
شر بودن همه چيز را در خودشان ميبينند؛ كساني كه فقط چند نفر همفكر خودشان
را داخل آدم فرض ميكنند و با بقيه هموطنانشان اصلا سر سازگاري ندارند. يك
نفر بايد يك بار از همينها بپرسد، شما چه كاره مملكت هستيد؟ صرف اينكه
دوربين را شناختي، قاب بندي را درك كردي و توانستي از چند بازيگر، بازي
بگيري، مجوز ميشود كه هرچه خواستي بسازي؟ اگر اين مجوز براي تو صادر شده
است، پس براي ديگران هم اين حق را قائل باش تا براي خود مجوز عدم نمايش
فيلمت را صادر كنند، كساني كه بيشتر از تو اخلاق سرشان ميشود، كساني كه
ميدانند جمله«ادب آداب دارد» را فقط براي زيبايي روي دفتر مشقهاي مدرسه
ننوشته بودند. شهر بيقانون است اما قانوني به نام اخلاق وجود دارد كه نه
بازي جناحي ميداند چيست، نه سود شخصي و نه منافع جمعي.
اگر قانون در
شهر ما بياستفاده مانده، حداقل اخلاق را داريم و اين براي ما چراغ اميدي
است تا اينكه روزي دوباره از افق هنر بر سرزمين سينماي ما، قانوني مبتني بر
اخلاق بتابد.