به گزارش بولتن نیوز به نقل از ایرنا، یکی از اختلالات روانی که بیشتر در سنین نوجوانی و بزرگسالی دیده می شود، اختلال روانی دو قطبی یا ˈافسردگی مانیاییˈ است که عموما افراد مبتلا از نشانه های آن بی اطلاع هستند.
براساس این گزارش چنانچه این بیماری در نوجوانی شناسایی و درمان شود از پیشرفت بیماری جلوگیری خواهد شد اما لازمه آن شناخت والدین نسبت به نشانه های این بیماری است.
اختلال دوقطبی که پیش از این «افسردگی مانیایی» یک بیماری روانی است که مشخصه اش نوسان شدید خلق و خو، شامل حالت های هیجانی بالا (مانیا) و پائین (افسردگی) است.
آغاز اختلال دوقطبی معمولا ازاواخر دوره نوجوانی یا اوایل دوران بلوغ است اما امکان بروز آن در سنین دیگر، از جمله در خلال دوران کودکی نیز وجود دارد.
اغلب افرادی که دچار اختلال دوقطبی هستند دو وضعیت و حال مختلف و متناوب را تجربه می کنند، یکی دوران پرانرژی و تکانش (مانیا) و دیگری دوران غم و نومیدی و از دست دادن علایق به فعالیت های مختلف (افسردگی).
این مساله در مورد کودکانی که دچار اختلال دوقطبی هستند نیزصادق است، هر چند نشانه ها و عوارض آن در کودکان ممکن است تا حدودی متفاوت باشد،برای مثال، کودکان و نوجوانان در دوران مانیایی، احتمالا بیشتر از بالغین زود رنج و تحریک پذیرمی شوند و رفتارهای تخریبی نشان می دهند تا رفتارهای شادمانه به علاوه، کودکان بیشتر از بالغین احتمال دارد که این حالت ها را در یک زمان و به طور توام داشته باشند که به آن حالت مختلط گفته می شود.
تغییر حالت از حالت مانیایی به افسردگی در کودکان و نوجوانان به سرعت و گاهی حتی در خلال یک روز، صورت می گیرد. در حالی که این تغییر حالت در بالغینی که دچار اختلال دوقطبی هستند معمولا در دوره های هفتگی یا ماهانه اتفاق می افتد.
علت اختلال دوقطبی کاملا شناخته شده نیست اما ظاهرا واکنشهای شیمیایی مغز، نقش عمده ای در ایجاد آن بازی می کنند.همچنین به نظر می رسد که اختلال دوقطبی دارای ریشه های ژنتیکی باشد.
پزشکان به اولیایی که نشانه ها و رفتارهای مرتبط با اختلال دو قطبی را به مدت حداقل دو هفته در کودکانشان مشاهده می کنند، توصیه می کنند که حتما با پزشک متخصص مشورت کنند. البته تشخیص اختلال دوقطبی در کودکان می تواند دشوار و بحث انگیز باشد زیرا معیار و ضابطه تشخیصی جداگانه ای برای این گونه کودکان وجود ندارد.
با وجود این، بسیاری از بالغینی که تشخیص اختلال دوقطبی برای آنان داده شده اظهار داشته اند که نشانه های بیماری از دوران کودکی در آن ها شروع شده است به علاوه، اختلال دوقطبی در کودکان معمولا به همراه اختلالات دیگری از جمله بیش فعالی بروز می کند.
اختلال دوقطبی معمولا تا اواخر دوران نوجوانی یا اوایل دوران بلوغ در افراد ظاهر نمی شود با وجودی که پزشکان و متخصصان بیماری های روانی اکنون از نقش این اختلال در دوران کودکی آگاهی بیشتری دارند اما بسیاری ازمتخصصان بر این باورند که این بیماری هنوز در کودکان و نوجوانان تشخیص داده نشده است.
ˈشمس الدین کهانیˈ یک روانشناس بالینی در این زمینه در گفت و گو با خبرنگار اجتماعی ایرنا می گوید: درمان دارویی اساس و پایه درمان در بیماری دو قطبی است و در صورت مصرف نامنظم و یا قطع دارو منجر به عود بیماری می شود.
وی می افزاید:درصورت قطع دارو زندگی خصوصی وحرفه ای این بیماران مرتب دستخوش تلاطم و بحران می شود و گاه با شکست و ناکامی مواجه خواهد شد.
کهانی با بیان اینکه بسیاری از بیماری های انسان علاج قطعی ندارند، تصریح می کند: اما با اقدامات درمانی بسیاری از این بیماریها قابل کنترل هستند وهدف علم پزشکی در تمام عرصه ها ای است که بیمار به فعالیت روزمره خود بازگشته و کیفیت زندگی مناسبی پیدا کند.
وی با بیان اینکه بیماری دو قطبی نیز قابل درمان است، می گوید: اما این به معنای ریشه کن شدن بیماری و عدم نیاز بیمار به ادامه درمان و مصرف دارو نیست.
کهانی با بیان اینکه با پیگیری مرتب درمان ، بیمار وضعیت مطلوبی پیدا خواهد کرد، می افزاید: سن ابتلا به بیماری دو قطبی در محدوده سنی ازدواج است.
وی تصریح می کند: اختلال دو قطبی به صورت معمول در آخر دوره نوجوانی یا اوایل دوره بزرگسالی بروز می کند، این بیماری انواع مختلفی دارد که مهمترین انواع آن اختلال دوقطبی نوع یک و اختلال دو قطبی نوع دو است.
کهانی اضافه می کند: شروع بیماری معمولا با دوره ای از افسردگی شروع می شود و پس از یک یا چند دوره از افسردگی، دوره شیدایی بروز می کند.
کهانی با بیان اینکه در تعداد کمتری از بیماران، شروع بیماری با دوره شیدایی یا نیمه -شیدایی است، می گوید: این نوع اختلال از جمله اختلالاتی است که با دارو درمان می شود.
کهانی اضافه می کند: دوره های شیدایی از چند روز تا چند ماه به طول می انجامد و معمولا شدت آن ها باعث می شود که بیمار نیازمند درمان جدی به صورت بستری یا همراه با مراقبت زیاد باشد.
کهانی تاکید می کند: قطع زود هنگام درمان، خطر برگشت بیماری را بسیار افزایش می دهد و باعث می شود که بیماری در فاصله چند ماه عود کند.
وی به بیماران و خانواده آن ها توصیه می کند که مراحل درمان این بیماری را برای بهبودی کامل به پایان برسانند.
این روانشناس بالینی در مورد بارداری زنان مبتلا به این بیماری می گوید: هیچ ممنوعیتی در بارداری زنان مبتلا به اختلال افسردگی و شیدایی( اختلال دو قطبی) وجود ندارد و زنان مبتلا به این بیماری می توانند باردار شوند.
کهانی می افزاید: یکی از مسایل مهمی که بیماران و خانواده آنها با آن مواجه هستند، مساله بارداری فرد مبتلا به بیماری دو قطبی است به همین دلیل یکی از سووالات بیمار و اعضای خانواده آنها در مورد سرنوشت بارداری فرد در آینده است.
کهانی می گوید: از نظر قدرت بارداری فرقی بین زن مبتلا به بیماری دو قطبی و سالم از نظر روانپزشکی وجود ندارد چرا که به رغم مصرف داروهای مربوط به کنترل بیماری مانیک- دپرسیو(شیدایی و افسردگی) باز امکان باردار شدن برای بیمار وجود دارد.
وی تصریح می کند: البته باردار شدن بیمار مبتلا به دوقطبی نیازمند مراقبت های بیشتری دارد البته فرد مبتلا باید با برنامه ریزی جدی تری تصمیم به بارداری بگیرد.
کهانی می گوید: هر چند که قطع ناگهانی دارو خطر عود این اختلال را افزایش می دهد اما بهتر است برای کاهش عوارض دارویی بر جنین، داروی بیمار قطع شود.
وی تصریح می کند: شانس بروز این بیماری در مادر باردار نسبت به قبل از حاملگی افزایش نمی یابد اما همراه با بروز یا عود بیماری، علایم رفتاری در بیمار ظاهر می شود و می تواند برای مادر و جنین وی مخاطره آمیز باشد.
کهانی با بیان اینکه بیماری دو قطبی به دو شکل برای مادر و جنین مخاطره آمیز است، ادامه می دهد: اثرات بیماری بر مادر و جنین و عوارض داروها بر جنین از خطرات بیماری دو قطبی در زنان باردار است.
براساس این گزارش، تمام بیماریهای اعم از جسمانی و روانی با تشخیص به موقع درمان پذیر هستند براین اساس افراد باید با مشاهده نشانه های غیرعادی به پزشکان متخصص مراجعه کرده تا اقدامات درمانی لازم و به موقع در مورد آن ها انجام شود.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
همسرم مبتلا به این عارضه است. چندین روز متوالی تمام وقت در خواب است و چند روزی هم بی آنکه چشم بر هم بگذارد ، پر جنب و جوش است و شوخی های زننده می کند و اصلا نمی خوابد. پرخاشگر است ، گذشته ای بی بند وبار داشته است...سابقه اعتیاد و مصرف الکل دارد ولی با تلاشهایی که کردم عجالتا الکل و مخدر را کنار گذاشته ولی متادون را جایگزین نموده...پس از مصرف متادون دچار توهم می شود و هذیان می گوید...لطفا مرا راهنمایی کنید چون سلامت روانی خودم نیز به این ترتیب به خطر می افتد کما اینکه سلامت جسمی ام را از دست داده ام ...
من اطلاعات کمی در مورد این بیماری داشتم که با خواندن مطالبی در اینترنت ترس تمام وجودم را گرفته
پدرشوهر من مبتلا به این بیماری است تا آنجاییکه میدانم این بیماری را از زمان جوانی داشته و در مدتی که من ازدواج کرده ام هر ساله یک یا چند ماه بستری میشود.
حال ترس من از این است که این بیماری که میتواند ارثی باشد به فرزندم هم سرایت کند.من اکنون باردارم و از این بابت خیلی نگرانم.
لطفا مرا راهنمایی کنید که چگونه میشود فرزندم را از این بیماری نجات دهم؟
آیا از اکنون با پزشک اعصاب و روان در ارتباط باشم؟
با تشکر
خیلی خوشحالم که حالتون بهتر شده. ممکنه بیشتر توضیح بدین. من هم در مورد خام گیاه خواری و معجزاتش شنیدم که خیلی از مریضی ها رو درمان کرده.میشه ازتون یک شماره ی تماس داشته باشم و راهنمایی بگیرم؟
من تازگی متوجه این بیماری در یکی از عزیزترینام شدم و میخام کمکش کنم. لطفا بگید چطور ازین روش کمک گرفتید و تا در چه حد بهتون کمک کرده و آیا شما با وجود خام گیاه خواری دارو هم مصرف میکنید؟
مادر من مبتلا به این بیماری است ولی متاسفانه خود ایشان این موضوع را چه در وقت دوره ی بیماری چه بعد از آن نمیپذیرد که بیمار است به همین دلیل اصلا حاضر به خوردن هیچ قرصی نیست.لطفا راهنمایی کنید به چه شیوه ای برای درمان ایشان اقدام کنم
از بستری شدن هرگز نترسید.
حواستون باشه و گول ذهن خودتون رو نخورید و قرص ها رو هیچ وقت سرخود قطع نکنید.
نسبت به قرص ها اصلا بدبین نباشید
تلفن مطب دکتر طوفانی: 8400357- 0511
تلفن مطب دکتر طلایی : 8469040 - 0511
موفق باشید
خواهرم مبتلا به این بیماریست و تقریبا میشه گفت از سالی که برا کنکور میخوند این بیماری عود کرد و ما متوجه شدیم.
و حدود 10 سال که تحت درمان قرار گرفته اما به محضه این که دارو ها شو قطع میکنه باز بر میگرده سره خونه اول و این ناراحت کنندست
با تشکر از مطالب ذکر شده.
بار نقاش برگزیده در جشنواره های معتبر کشور را در کارنامه هنری خود دارم در حوزه شعر اذبیات و مو سیقی نیز تجاربی داشته هم حاصل این سالهای زند گی هنری 50 نمایشگاه نقاشی وحدود 40 مطلب چاپ شذه در حوزه های فرهنگی بوده است دو فرزند دارم فرزند بزرگم در انگلیس مشغو ل به تحصیل است ودختر کو چکم کلاس سوم ابتدایی است غرض ازاین روده درازی این بود هر چند در این سی سال لحظه به لحظه رنج بزرگی را تحمل کرده ام ا ما میخواهم به عزیزانی که از این مشکل رنج میبرند عرض کنم اگر زندگی هر لحظه هدفی بس عالی داشته باشد و از دانش پزشکان واستفا ده ازدارو ومطالعه همیشگی میتوانیم کاری کنیم که هیچ کس حتی از بیماری ما با خبر نگردد بنده طی 30 سال تدریس طیف گسترده ای از جو ا نان را به دانشکده های هنری کشور تا مقطع دکترا روانه کردم رنج ها یم ذر ذرون من بود وشادیهایم برای دیگران و خا نواذه ام میخو اهم بگو یم با عشق هر چیزی میسر است در مقا بل این بیماری انسان باید رند باشد من واقعیت این بیما ری را پذیرفته ام ولی هرگز تسلیم ان نشده ام فقط به این دلیل ساده کسانی هستن که دوستشان دارم وکسانی هستن که دوستم دارند دلتان دریا
من فوق لیسانس روانشناسی دارم و هیچوقت باورم نمیشد که روزی خودم به یک نوع وخیم از اختلالات روانی(اختلال دو قطبی) مبتلا بشم،خیلی سخته که آدم خودش علم کامل به این مسائل داشته باشه و دچار همون بیماری بشه،
من دوران نوجوانی سختی داشتم و حالا که دختر 29 سالمه و چند ماه پیش نامزدکردم تازه متوجه شدم که خانوادم چقدردرحقم کوتاهی کردن درحالیکه میتونستن مثل همسرم با من همراه مهربان باشن،مهمترین دلیل اختلال من،خانوادم هستن و متاسفم براشون که حتی حاضر نشدن با شرایط خاصی که تقصیر من نیست واختلال کارکرد در مغزم هست کنار بیان و کمکم کنن وامیدوارم خداوند بهشون آگاهی و خوشبختی بده،
بهرحال میخوام به عنوان یک روانشناس که خودم هم درگیر این اختلال هستم بهتون بگم که افسردگی و اکثر اختلال های روانی چیزی نیست که بدون قرص خوردن حل بشه چون کارکردهای مغز مشکل داره،
پس خواهش میکنم قرصاتونو بخورید و با ورزش و فعالیت اجتماعی و تحصیلی و شغلی اجازه ندید این بیماری بر شما غلبه کنه،عاشق خانواده یا همسرتون باشید و بخداحتما توکل کنید،
بخدا میدونم چه دردی رو تحمل میکنید چون علاوه بر اینکه بر علم این اختلال آگاهی دارم خودم هم درگیرش بودم،اما مطمئنم با تلاش بر این اختلال غلبه میکنیم،شاد و سالم باشید.
این بیماری بصورت ژنتیک در خانواده ما هست
من و خواهر و برادرام و نسل مادربزرگم
اولا اگر داروهای مناسب مصرف کنید تغییرات فاز کنترل می شود
با وجودی که من از کودکی با این بیماری و حتی مشکلات دیگری روبرو بودم اما همه ما تحصیلات دانشگاهی خوب داریم
ازدواج کردیم
شغل مناسب داریم
و بچه دار هم شدیم
نمی گویم روزهای بد ندارم
اما شدت هر دو دوره کمتر شده
در دوران افسردگی انجام وظایف برایم سخت تر است
در دوران شیدایی دچار کم خوابی و اضطراب می شوم
اما پس از 20 سال درمان کاملا با بیماریم کنار آمدم
پزشک متخصص من دکتر محمد صنعتی بود که من کنترل بیماری نه البته درمان آنرا مدیون ایشان هستم
من هیچ وقت نیاز به بستری نداشتم
و آنقدر تونستم خوب این بیماری را کنترل کنم که اکثر اطرافیان و حتی همسرم از آن بیخبرند
سخت است اما غیر ممکن نیست
دانش و شناخت بیماری و استفاده از داروهای خوب و جدید خارجی و جلسات طولانی مدت روان درمانی کمک خوبی برایم بود
همسر من دوقطبیه .من به مرور متوجه رابطه هاش حتی با افراد نزدیک شدم! اما هیچ وقت نتونستم ثابت کنم و خودش هم به شدت انکار می کنه . می خوام بدونم متوجه کارهایی که میکنن هستن؟ شاید فازشون توهمه! ... درک نمیکنم . آخه همسرم خیلی قشنگ همه چیز رو توجیه میکنه . ولی نسبت به من هم کاملا بی میل شده . وحتی دیگه نمیخواد به زندگی ادامه بده . ممنون میشم تو ایمیلم کسی راهنماییم کنه . ما داریم از هم جدا میشیم با اینکه خیلی همدیگه رو دوست داشتیم
من چند ساله به آقایی علاقه دارم و به تازگی میخوایم با هم ازدواج کنیم اما متوجه شدم یکی از اعضای خانوادش دچار اختلال دو قطبیه
هر سه هفته یکبار هم به پزشک مراجعه میکنه
خانوادم نگرانن که نکنه این مشکل ارثی باشه و راضی به ازدواج ما نیستن.
خودشون میگن که این مشکل در اثر یه سانحه براشون پیش اومده اما ما خیلی نگرانیم کسی میتونه کمکم کنه؟
من چند ساله به آقایی علاقه دارم و به تازگی میخوایم با هم ازدواج کنیم اما متوجه شدم یکی از اعضای خانوادش دچار اختلال دو قطبیه
هر سه هفته یکبار هم به پزشک مراجعه میکنه
خانوادم نگرانن که نکنه این مشکل ارثی باشه و راضی به ازدواج ما نیستن.
خودشون میگن که این مشکل در اثر یه سانحه براشون پیش اومده اما ما خیلی نگرانیم کسی میتونه کمکم کنه؟
من ومادرش هرچه ازدکتر ف میپرسیدیم ماراپرت میکردونمیگذاشت متوجه بشویم ومهمترازماهیچ روشنگری به خودبیمارنمی دادیاشاید روانپزشکی بیش ازاین نمی داند.فقط مشتری دایم میخواهند
اواکنون زنده،سرزنده ودرس میخواند ومترجم است.راهش راخودتان پیداکنید! جوینده یابنده بود.
بنده تنهاچیزی از روانشناسان وروانپزشکان متوجه شدم این که فقط دنبال پول هستندوفقط به دنبال ویزیت بیشتر هستن وهیچ کاری هم ازدستشون برنمیاد من تاحالا10تاروانشناس وروان پزشک عوض کردم وهیچ توفیقی نداشتم
خودتان مشکلتان را باتوکل برخدا مهار کنید
کی تموم میشه خلاص شیم...؟
ی نویسم اشک امانم نمی دهد تورو خدابه هم کمک کنیم
کاش درمان قطعیش پیدا بشه
من هم همسرم دو قطبی بود 12 سال خودمو کشوندم آخرش جدا شدم
اصلا ادامه نده همین اول تمومش کن
خدایا شکرررررررررت
لطفا خانم هایی که همسرشون بیماری دو قطبی دارن بیان توضیح بدن که با این افراد میشه زندگی کرد
زمان 21تا 26 فروردین 1394 گالری شیث
همه روزه ازساعت 4-8 عصر
نشانی - تهران خیابان ولیعصر ضلع جنوبی پارک دانشجو کوچه شیرزاد شرقی پلاک10 دیدن فرماید
البته هنوز که قبول نکرده
منتظر راهنمایی هاتون هستم ممنون
امیدوارم همیشه موفق و سلامت باشی
چرا با این ترسو واهمه در مورد بیماری صحبت میشه؟واقن جا خوردم
این بیماری قابل درمانه حالا شاید با قرص
اگه هم خیلی شدید باشه با شوک
بعد 2 سال مصرف دارو بیمار میشه همون اكه بوده
بعد از مدتی با نشانه هایی که دیدم متوجه بیماری ایشون شدم و اینکه ایشون قبل از ازدواج هم به مدت چند ماهی قرص دپاکین 400 مصرف میکرده و واقعا تعادل روانی نداره و هیچ کاری رو به اتمام نمیرسونه
شدیدا زود رنجه و دایم سر هرچیزی گریه میکنه و اینکه خیلی دروغ میگه و منو بشدت میترسونه
بنده که زندگی اروم و هدفمندی داشتم الان به جایی رسیدم که دیگه نمیفهمم چیکار میکنم و الان مدت 4 ماهه که ازش جدا شدم و میخوام طلاق بگیرم
اصلا کنترل رفتارش دست خودش نیست و هرکسی هرچی بگه قبول میکنه خیلیم از نظر هوشی ضعیفه و پدر مادرش هم به هیچ وجه حاضر نیستن قبول کنن بچشون مشکل داره .ما هنوز عروسی نکردیم و همه حتی مشاوره ای که رفتیم میگن باید جدا بشید چون هیچ راه چاره ای نیست
اگرچه دوستش دارم ولی به نظرم این قضیه قابل حل نیست چون اول خودش به زور قبول کرد و مصرف دارو رو شروع کرد ولی بعدش هیچی رو قبول نداره و مشگه تو روانی هستی و مشکل از توئه با اینکه روناپزشکش تائید کرد که دو قطبیه و باید قرص مصرف کنه
تورو خدا کمکم کنید تصمیم بگیرم که دچار ترحم نشم چون واقعا زندگیم به اخرین نقطه تحملم رسیده و با اینکه احساس بهش دارم ولی هیچ جوری نمیتونم کاراشو تحمل کنم و ابرو ریزی هایی که میکنه رو بیخیال بشم
ما توی این دوسال دوران عقد تقریبا 10 بار دعواهای خیلی نا جور و تعداد زیادی هم دعواهای کوچیک داشتیم ولی در عین حال روزهای خوش هم داشتیم ولی در کل مغزم دیگه نمیکشه
لطفا کمکم کنید
من برادرم طی چند ماه گذشته رفتارش به شدت تغییر کرد و بعد از مراجعه به روانپزشک براش تشخیص دوقطبی داده شد...الان حدود سه ماهه که دارو مصرف میکنه.هرچند حالش یهو بهتر شد ولی عوارضی که داروها روش داره مارو اذیت میکنه، امیدروارم هرچه زودتر سلامتشو بدست بیاره
میتونم بپرسم چه عوارضی داره؟
خدا پشت و پناهتون...
اما از خودم و زندگيم خسته شدم . قبلا قليون ميكشيدم و سيگار روزي يه پاكت الان حتي ديگه حوصله ايناهم ندارم
من باختم زندگيمو .. از 24 ساعت 12 ساعتش خوابم .. بقيش هم دعوا با خانواده و دلسردي شديد
نه چيزي نارحتم ميكنه و نه خوشحال از همه چيز سير شدم و بريده ام
يكي بگه چيكار كنم
استرس شديد وسواس فكري شديد
حاضرم بميرم ولي اينقد استرس نداشته باشم
تورا خدا جواب منو يكي بده ... خواهش ميكنم
شما تحت نظر روانپزشک هستید ؟
آیا با خوردن دارو بازم این حالت ها رو داری؟
داروهاشون رو چندبار قطع كردم مجدد خوردم
تالا چندبار از استرس شديد قش كردم الان چند شبه موقع خواب هم استرس شديد مي گيرم .. اصلا نميدونم چيكار كنم
من كسي رو ندارم راهنماييم كنه
تورا خدا شما راهنماييم كنيد چه كنم.. وسواس فكري هم دارم .. خيلي داغونم
خواهشا جوابمو بدين
داروهاشون رو چندبار قطع كردم مجدد خوردم
تالا چندبار از استرس شديد قش كردم الان چند شبه موقع خواب هم استرس شديد مي گيرم .. اصلا نميدونم چيكار كنم
من كسي رو ندارم راهنماييم كنه
تورا خدا شما راهنماييم كنيد چه كنم.. وسواس فكري هم دارم .. خيلي داغونم
خواهشا جوابمو بدين
این چه مرضیه من گرفتم
بمیرم ایشالا
من دارم عذاب ميكشم ... بخدا طاقت ندارم بهشون ميگم يكم در مورد اين اختلال تحقيق كنيد
ميگن نه
چيكار كنم ... گريه كنم خودمو بزنم ... به كي پناه بيارم
نميتونم به هيچ كس پناه بيارم
نه عزیز شما خودت تحقیق کن و به یک روانپزشک خوب مراجعه کن
چون همه افسردگی ها که اختلال دو قطبی نیستن
اگر هم بود که بازم مشکلی نیست خدا درمانشم گذاشته به شرط اینکه همیشه به حرفهای پزشکتون گوش کنید و دارو ها رو به موقع بخورید
همسر بنده هم یه عالمه مشکل داره توی پست های قبلی هم توضیح دادم ولی کسی راهنمایی نکرد
الان در حال جدایی هستیم ولی حتی خانوادش حاضر نیستن قبول کنن که دخترشون مشکل دو قطبی داره با اینکه کلی روابط نامشروع داشته و یه عالمه درگیری هم توی خانواده ما درست کرده
به عالم و ادم حسادت میکنه و وقتی حدود 15-18 روز زندگیمون جهنم میشه
الان 5 ماهه همو نمیبینیم و حتی حاضر نیستن بیان تکلیف منو مشخص کنن واقعا از دست اینجور ادما باید چیکار کرد که با سن 28 سالگی پیرم کرد...
واقعا بعضی از این ادما ارزش ندارن حتی بخاطرشون 1 دقیقه وقت بذاری
ابرومو همه جا برده و اینقدر ارایش میکنه و جلف میگرده که خجالت میکشم بگم این حتی قبلا همسر من بوده حتی چندبار تهدید کرد اگه محبت نکنی میرم با یکی دیگه...
خدایی نمیدونم به کدوم گناهم گیر این افتادم
منم متاسفانه مشكل شما رو دارم شوهرم دو قطبيه اين بيمارا تا زمانيكه بيماريشونو قبول نكنن نميتونن نه به خودشون و نه به همسرشون كمك كنن
المیرا خانوم بهتره بجای اینکه خودتونو گول بزنید زودتر تکلیفتونو روشن کنید و ازش جدا بشید
منکه حاضرم همه زندگیمو بدم ولی جدا بشم
البته اونایی که واقعا قبول میکنن میتونن خیلی خوب کنترلش کنن و زندگی کنن ولی اگه قبول نکنن واقعا عذاب اور میشه و طرف مقابل نابود میشه بدتر اینکه مرد دو قطبی باشه چون همسرش نمیتونه هیچ جوری روش مسلط بشه
کاش میشد یه تالار گفتگویی ایجاد کرد برای این موضوع و دوستان تجربیاتشون رو در میون میذاشتن که بقیه هم استفاده کنن
من از بس بخاطر همسر مشاوره و رانشناس و روانپزشک رفتم الان باید مدرک فوق تخصص دو قطبی شناسی بگیرم
هانی خانوم این بیماری میتونه ژنتیکی باشه و از طرف پدر یا مادر منتقل بشه که اگر اینطور باشه بچه شما هم همین مشکل رو پیدا میکنه مگر در موارد خیلی خیلی خاص که فرد خودش واقعا قصد بهبود داشته باشه و با روانپزشک همکاری حسابی داشته باشه و همسرش هم خیلی هواشو داشته باشه
هیچ آدمی حق نداره به دلیل اتفاق ناخوشایندی که براش پیش میاد از زندگی کردن محروم شه بخصوص مواردی این چنینی که شخص خودش مقصر در این امر نبوده...
در ضمن تحقیقات نشون داده فقط 25 % ممکنه وراثت در این قضیه دخیل باشه!هزار یک راه برای پیشگیری این بیماریه...چرا انقدر سختش کردید.
باور کنید که خدا بالا سرمونه و اگه بهش توکل کنید بد نمیبینید و عاقبت بخیر میشه همه چیز.
امیدتون رو از دست ندید...قبول کنید که مشکل دارید بیمارید و به درمان ادامه بدید.
بنده خودم لیتیوم مصرف میکنم.انقدر مصمم بودم که از 3/5 قرص در طول روز رسیدم به 1/5 قرص در روز.زیر نظر دکترم بودم بهش اعتماد کردم و مبارزه کردم الان هم یه زندگی عادی دارم که همه دارن...یه ذره باید محکم بود و توکل داشت و ایمان و یه ذره هم پوست کلفت که با هر بادی نلرزیم...عزت نفس داشته باشیم همین!
موفق باشید
توی رفتار اجتماعی هم تا اونجایی که میشه کم نمیذارم هنوز هم پناه گاه خوبی برای درد و دلهای دوستهام و آشناها هستم و کمکشون میکنم تا مشکلات حل شه...
نه که بگم مشکلی ندارم نه ولی یاد گرفتم دردهام مال خودم باشه و شادی هام با بقیه.
این بیماری من رو یکسال از زندگی غقب انداخت اما روی پای خودم وایسادم دوباره خودم رو ساختم.با یه سن کم...با تجربه ی یه دختر 19 ساله از زندگی...
و همه این احوال خوب رو اول مدیون خدای خوبم هستم که من رو نجات داد و بعد هم خانواده ی عزیزم که عاشقانه دوستشون دارم و من رو توی روزای خیلی بد تحمل کردن و کمکم کردن و از جون برام مایه گذاشتن.بخصوص مادرم
امیدوارم یه روزی هیچ فردی به هیچ بیماری دچار نشه.چه جسمی و چه روحی.
مواظب سلامت روحتون و جسمتون باشید که خدا امانتی بزرگ به دست ما داده.
یعنی تا وقتی فرد مبتلا دارو مصرف میکنه کاملا یه فرد نرماله؟ دارو میتونه اعتماد به نفس رو به بیمار برگردونه؟
ضمنا دوست عزیزی که حرف از برچسب زدن میزنی احترام هر کسی توی جامعه دست رفتارشه و برخوردش با دیگران کسی که نتونه توی چهار چوب باشه چه سالم چه دو قطبی فرقی نداره
ما اینجا هممون یه جورایی درگیر هستیم یاا دوستانی که دو قطبین یا کسایی که با دو قطبیا سر و کار دارن
همه هم دنبال راه کارن و کسی بی فرهنگی نکرده ولی ادمی که به هر صورتی چه جسمی چه روحی بیمار باشه نمیتونه به بقیه بگه باید به زور قبولش کنن مگر اینکه اینقدر با شخصیت و منش بالایی داشته باشه که بقیه بیماریشو نبینن
ضمنا اطرافیان افراد دو قطبی هم گناهی نمیکنن که بعضی عواقب رو باید تحمل کنن
مثل بنده که رفتار طرف مقابل داشت ابروی خودم و خانوادمو میبرد و مجبور به جدایی شدم چون قابل حل نبود
من با محمد آقا موافقم شوهر منم اصلا قبول نميكنه كه دو قطبيه و هر چي از دهنش در مياد ميگه و به قصد كش كتكم ميزنه و بعدش ميشينه برام گريه ميكنه
خوب اگر قبول كنه و داروهاشو بخوره چي ميشه
من خيلي به شماهايي كه دو قطبي هستيد و قبول كرديد بيماريتو و درمانش ميكنيد مثل همه افراد هم زندگي خوبي داريد بهتون واقعا تبريك ميگم و همش ميگم اي كاش شوهر منم همينطور بود
مگه نمیگید الان حالش خوبه؟! یعنی خودش بیماریشو قبول داره و دنبال درمانه..این خیلیییییی خوبه. بعدشم اگه دوسش دارین یا اینکه فکر میکنید بعد از طلاق پشتوانه ای ندارین باهاش بمونید، فقط بچه تون هست که گناه داره این وسط...اصلا مگه بچه نباشه چی میشه؟! من که خودم باهاش مشکلی ندارم
مگه میشه ازدواج کرد و بچه نداشت؟
خوب این بنده خدا کلی ارزو واسه زندگیش داشته که مطابق معمول همه دوقطبی ها گول خورده و الان هیچ راهی براش نمونده
اگرچه میشه از راه قانونی به جرم فریب در ازددواج پیش برید ولی اگه واقعا خودش قبول کرده و اصلا زیر قول و قراراش نزده و وضعیتش داره بهتر میشه میتونید زنددگی نسبتا ارومی داشته باشید بحث بچه هم باید شدیدا تحت نظر پزشک اقدام کنید
مادر من ده سال پيش كه از پدرم جدا شد اين حالت هارو پيدا كرد كه پس از مراجعت به دكتر فهميدم دوقطبيه..من واقعا عذاب ميكشم خيلى دوسش دارم خيلى ازش مراقبت مى كنم حتى شبا تا صبح حواسم به كل پيش مادرمه فقط مى تونم بگم خيلى سخته چون حتى با پرستارى شبانه روزى و مصرف دارو باز اين حالات پيدا ميشه
خیلی خوشحالم برات برای من هم دعا کن همسرم بیماریشو قبول کنه
بله که میتونن رانندگی کنن
من 5سال با همسرم دوست بودم و الان 3 ساله که ازدواج کردیم. از اول هم میدونستم بیماری دو قطبی داره. نامزد که کردیم رفتیم دکتر و دارو چند ماهی خورد ولی باز کار ساز نبود. الان دو ساله که دارو نمیخوره. این افراد نیاز به توجه دارن و زمانی که از کوره در میرن و میخان پرخاشگر بشن فقط باید باهاشون حرف بزنید و محبت کنید. من همسرم رو شدیدن دوست دارم و زندگیمو وقفش کردم. روز به روز داره بهتر میشه بدون دارو و هیچ چیز دیگه. توصیه میکنم فقط و فقط عشق بدین به طرف مقابلتون. عشق جادو میکنه. لازم به ذکره همسر من دو قطبی شدیده جوری که صبح از خواب بیدار میشه حرفایی به من میزنهکه نمیتونم اینجا بگم. ولی من میدونم بیماره در کنارشم باهاش هم صحبت میشم و عشق میدم بهش حالش خوب میشه تا فردا. جدایی به هیچ عنوان راه مناسبی نیست. طرف رو نابود میکنه. امیدوارم از زندگیتون لذت ببرید.
این بیماری فقط دارو میتونه کنترلش کنه بهتره که همسرتونو پیش یک روانپزشک ببرید و تحت درمان باشند
یکی بگه من چیکار کنم ... تا کی بیماری تا کی آزار و اذیت؟!
حالم از خودم و زندگیم بهم میخوره فقط کمک
فقط تحت نظر روانپزشک وقتی عود میکنه دارو ها رو باز قوی میکنن نگران نباش دوباره دارو کنترلت میکنه برات آرزوی سلامتی دارم
ببخشید میتونم بپرسم رفتار دخترتون چی بود که متوجه شدید که بیماره؟
واقعا متاسفم ولی کاملا باهاتون موافقم این بیماری عشق و هیچ چیزی درماش نمیکنه
من خودم شوهرم دو قطبی بود و جدا شدم
خیلی هم خواستم کمکش کنم ولی این افراد آدم سالم هم کنارشون دیوونه میشه
ایشالا خدا کمکتون کنه کاملا درکتون میکنم
lexmaritima@yahoo.com
منتظر ای میلاتون هستم تا در صورت امکان مشورت تلفنی بگیرم. واقعا ممن.ن می شم
دو قطبی ها هیچ وقت خوب نمیشن فقط دارو کنترلشون میکنه و حتی با خوردن دارو باز بیماری عود میکنه و غیر قابل کنترل میشن
ای کاش حرف شما درست بود من هم شوهرمو دوست دارم دلم میخواد درمان بشه
ممنون
به خواهرتون بگید حتما ببرتش دکتر اگر درمان نشن روز به روز بدتر میشن
من یه دکتر فوق الاده خوب داخل شیراز میشناسم
خانم دکتر نسرین دانش
ادرسش:بعد از فلکه ستاد روبرو ساختمان پزشکان,ساختمان ابن سینا طبقه سوم
برادر بنده متاهل هست و هفت سال هست که این بیماری رو داره و تا اینجا مشکل خاص و بزرگی پیش نیومده. هم خودش و هم خانواده مراقبش هستیم. بزرگترین لطفی که میتونیم به این افراد بکنیم، تشویق به خوردن دارو ها و ادامه دادن مصرف داروهاست و از شرایط استرس و اضطراب دوری کنیم.
با آرزوی شادی، دانشجوی روانشناسی.
فکر کنید مرده
براش توی ذهنتون مراسم تدفین راه بندازید. و برای همیشه به خاک بسپاریدش و بعد از مدتی به زندگیتون برگردید. چاره ای جز این ندارید چون متاهلید و اون هم ایران نیست.. چه بسا تا زمانی که فرضا شما از همسرتون جدا شید و با اون ازدواج کنید شاید از دنیا رفت یا چند روز بعد یا چند ماه بعدش.
این کار جواب میده.
نه سال پیش با اقایی در دانشگاه اشنا وعلاقمند شدم ایشان دانشجوی فوق لیسانس و در خوابگاه بود میگفت از وقتی برای ارشد به خوابگاه اومدم دچار افسردگی شدم بعدا فهمیدم برای رفع دلتنگیش تو غربت تریا ک مصرف میکرده و برای اینکه ترک کنه تر ا ما دول مصرف کرده و به اونم اعتیاد پیدا کرده بود اما حاضر نبود قبول کنه ک این قرص بد هست برای اینکه کارایی ش بالا بره و از پایان نامه دفاع کنه ر یتا لین مصرف میکرد چهار ماه اول ک با هم بودیم رفتار بدی ازش ندیدم نه بی ادبی نه پرخاش .. اما از خوابگاه بخاطر درگیری با هم اتاقی و تهدیدش بیرونش کردن این موضوع خیلی با عث ناراحتی و تحقیرش شد مجبور شد از شهر ما بره و دفاع نکرد البته موضوع رو ب این شکل ب من نگفت برای اینکه از اعتیادش سر در نیارم . بخاطر موارد دیگه از هم جدا شدیم بعد از یکسال برگشت ک دفاع کنه همدیگه رو دیدیم و رابطه مجدد شروع شد.. روزی یک شیت ترا ما د و ل مصرف میکرد تا اینکه کارش به تشنج میرسید. روابط ما بد میشد چون کاری نمیتونست انجام بده همش خواب بود و من انتظار تلاش برا ازدواج داشتم. بهم دروغ میگفت ک چیزی مصرف نمیکنه راهمون هم دور بود. زندگیش مختل شده بود ب زحمت هفته ای یک روز دانشگاه ازاد حق تدریس کار میکرد تا اینکه دیگه بهش کلاس ندادن. شاگرداش بخاطر جوون و خوش تیپ بودنش دست از سرش بر نمیداشتن .اونم باهاشون حرف میزد. من فهمیدم و باعث بی اعتمادیم شد اما تونست اعتماد منو جلب کنه .رفتاراش بخاطر مصرف بیش از اندازه قرصها دچار اختلال بود دکتر بهش گفته بود دو قطبی هستی و دارو داد. در مصرف دارو زیاده روی میکرد انتظار داشت زود خوب بشه. برای ترک تر ا ما د و ل و ریتا لین به متادن رواورد. الان شش سال هست متا د ن مصرف میکنه و نمیتونه ترک کنه. از طرفی دنبال ادامه تحصیله اما نمیتونه زیاد درس بخونه خستم کرده بهم بدبین شده فحاشی میکنه تهمت میزنه تهدید میکنه ابرو ریزی میکنه فکر میکنه من با کسی رابطه دارم . شانس هم ندارم چند ماه پیش میزبان تماس ایرانسل زنگ زده خط رو خط شد یه مرد گوشی برداشته بود. به اون چیزی نگفته بود اما نیم ساعت بعدش ک تماسشو جواب دادم شک داشت ک من جایی بودم با اون مرد. تا اینکه الان تا چیزی میشه میگه تو خونه اون بودی.
انقد بهم فشار میاره ک اعتراف کنم با کسی هستم یا نه. بعدش پشیمون میشه حتی گریه میکنه میگه در حقت ظلم میکنم اینجوری زجرت میدم از طرفی منم مقصر میدونه میگه رفتارات عصبانیتم تحریک میکنه.اما تمام اتقافات با تلفن هست. تهدیدم میکنه ک میاد در خونه ابروم رو میبره شش ساعت تو راهه تا بیاد اما تا منو میبینه همه چیز از سرش میپره. فقط ابراز محبت میکنه و میگه باورم نمیشه تو کاری کرده باشی. کوچکترین بی توجهی من بهمش میریزه میترسه برم با کسی ازدواج کنم اما خودشم کاری نمیکنه برا ازدواج. البته سه سال پیش یک روانپزشک قرصهای اعصاب قبلیش رو قطع کرد بهش داروی جدید داد و ب تدریج قطعش کرد و گفت تو چیزیت نیست فقط متادن رو ترک کن.خیلی خوب شده بود هر وقت تصمیم بگیره بره بیرون میره .ورزش ک میره کوه میره حالش خیلی خوبه قبلا وقتی میخواست بره جایی و یا میگفتی برو کاری رو انجام بده باید چند روز قبل میگفتم دو سه ساعت طول میکشید تا پاشه صبحانه بخوره حاضر شه بره. تازه اگه وسطش پشیمون نمیشد.منم با این شرایط میترسم نه میتونم برم دنبال زندگیم چون بهش علاقه دارم و از تنها گذاشتنشم میترسم و نه ازدواج رو قبول کنم. میترسم نابود شه. یکسال هست هر روز میگم جدا شیم با این وضعی ک داری. میدونه برامم سخته و لی حاضر نیست بپذیره این شرایط افتضاحه و ب این خاطرمیخوام برم و نه به دلیل اشنا شدن با کسی. میگه اینا همش از دوریه تو یک خونه باشیم درست میشه. میترسم تنهاش بذارم ب شدت بمن وابسته ست با کوچکترین بی اعتنایی من بهم میریزه. ضمن اینکه وقتی خوبه من واقعا دوستش دارم. مهربون با محبت ساده .یکماه پیش ک دیگه باور کرد داره همه چیز تموم میشه و بجای ک رابطه رو درست کنه داره خرابترش میکنه دارو زیاد خورد و رسوندنش بیمارستان. چند روز بعدش سعی کرد رگشو بزنه اما نتونسته بود تاندون دستش پاره شد. بردنش بیمارستان اعصاب یکماهه که بستری هست تشخیص دوقطبی دادن روانپزشکا فقط بر اساس شرایط فعلی تشخیص میدن.. نمیدونم چیکار کنم. میترسم تنهاش بذارم. اما تحمل زندگی باهاش رو ندارم. اون شخصیتی ک نیاز دارم نداره اهل کار و مدیریت زندگی و مستقل نیست. البته کاری هم وجود نداره اگه هم باشه قدرت سازگاری با محیط رو نداره چون اعتیاد داشته فکر میکنه تحقیر میشه فکر میکنه با رتبه ای ک تو کنکور اورده حقش نیست این وضع زندگی.دلش میخواست دکتری بگیره و استاد دانشگاه باشه اما براش سخته بپذیره با اعتیادش همه چیز خراب شده داره تلاش الکی میکنه خودشو با اضطراب کنکور درگیر کرده. گاهی میگه بریم باغ مامانم زندگی کنیم کار پرورش گل و گیاه راه بندازیم. توی خونه ب شدت با پدرش درگیر هست چون درکش نمیکنه و ازش میترسه بهش اعتماد نداره باباش رو کتک میزنه اما مامانش بهش اعتماد داره و ازش نمیترسه با اون کاری نداره باه خیلی خوب هستن.میگه باورم داشته باشی بهم اعتماد کنی همه چیز درست میشه.ملاقاتهای حضوری ما طی این نه سال به اندازه تقریبا دو ماه از صبح تا شب با هم بوده که اغلب در محیط بیرون از خونه و حالت تفریحی بوده و مورد ترسناک و ابرو ریزی ازش ندیدم. مث خیلی از ادمهای معمولی دیگه بوده. گیج شدم نمیدونم واقعا دوقطبی هست؟ یا این رفتار عوارض قرصهایی اعتیاد اور بوده و با ترک متادن خوب میشه؟
باتوجه به اینکه ازدواج ما فامیلیه (دختر عمو) و به من وابسته هست نمی دونم چکار کنم. می ترسم حالش بدتر بشه در ضمن بچه هم نداریم.
به نظر شما چکار کنم؟ لطفا راهنمایی کنید با در نظر گرفتن همه شرایطی که گفتم
من خواهرم 12 سال هست این بیماری رو داره و بنظر میرسه از طایفه مادریم ب ارث برده البته پدر بزرک و مادربزرک مادریم دختر عمو پسر عمو بودن،تنها راه کنار امدن با این بیماری فقط مصرف دارو هست هرگز نباید دارو را قطع کرد حتی اگر فک کنند کاملا خوب شدن بازم باید مواظب باشن
پیش چند تا دکتر دیگه برید به حرف یک دکتر نمیشه اکتفا کرد
من با وجود اینکه کارشناس ارشد مهندسی کامپیوتر هستم و یک شاگرد اول بودم کار نمی کنم. و خانه دار هستم. از ابتدا به همسرم گفتم که همچین مشکلی داشته ام و اون اهمیتی نداد به این موضوع و ما ازدواج کردیم. ما زندگی خیلی خوبی داریم و هیچ مشکلی با هم نداریم. من هرگز به همسرم اجازه نمی دم که تغییر رفتار منو متوجه بشه. حتی در افسردگی شدید که هستم ممکنه بیشتر از 13 ساعت بخوابم اما همسرم منزل نیست و نمی بینه اما برای ساعتی که اون می اد خودمو پر انرژی نشون می دم و همه ی کارهای منزل و اگرچه که سخته اما تمام و کمال انجام می دم.
دوران پر انرژی هم اگرچه که کنترلش خیلی سخت تره چون ممکنه که تصمیماتی بگیری که دیگه قابل جبران نیست. من چند بار به خودم ضرر مالی زدم و تصمیمات اشتباه گرفتم و یا حرف هایی زدم که بعدا خیلی پشیمون شدم. چند تا راه کار می خوام بهتون بدم که به من کمک می کنه:
1. حتما بیماریتون و بپذیرید و سعی کنید به خودتون کمک کنید.
2. سعی کنید رفتار و افکار و کارهایی روکه انجام می دید رو بنویسید این به شما کمک می کنه تا پی به رفتارهای غلط خودتون ببرید. و دیگه اونها رو تکرار نکنید.
3. حتما قبل از انجام هر کار بزرگی با یک شخص مطمئن و خیر خواه تون مشورت کنید تا راهنماییتون کنه.
4. در دوران افسردگی از خودتون خیلی انتظار بیش از حد نداشته باشید و سعی کنید تنها وظیفتون رو به هر سختی که شده انجام بدید و از جمع دوری نکنید. صبر کنید تا این دوران بگذره.
5. جز با دکترتون یا یک فرد مطمئن افکارتون رو در میون نگذارید. چون دید بقیه نسبت به شما عوض میشه و ممکنه در بعضی مواقع خود بزرگ بینی تون کار دستتون بده.
6. سعی کنید در زمانی که پر انرژی هستید به جای پر حرفی،بیرون رفتن و ول خرجی کردن یا تصمیمات خارج از توان یک فعالیت مفید انجام بدید مثلا خود من بافتنی می بافم. می تونید ورزش کنید و یا بالاخره یه جوری خودتون رو خسته کنید با مطالعه هر جوری که شده تا خسته بشید و بتونید بخوابید.
7. دائما رفتار خودتون رو بسنجید و قبل از انجام هر عملی یا گفتن هر حرفی کمی صبر کنید فکر کنید در صورت منطقی بودن انجام بدین.
سعی کنید در هر عملی میانه رو باشید.
به خانواده ی فرد بیمار هم توصیه می کنم مثل یک فرد عادی باهاش رفتار کنید و تکرار اینکه تو مریضی یا گفتن اینکه قرصاتو خوردی ؟ دردی رو درمان نمی کنه بیشتر باید با فرد بیمار صحبت کرد و اون رو از عواقب کارهاش مطلع کرد . به نظرم خانواده ی بیمار در مواقع شدت بیماری باید از مشاور کمک بگیرن تا گفته ها یا عملشون باعث لجبازی و شدت عمل بیمار نشه .معمولا بیمار به کاری که می کنه واقف نیست و اونو کاملا منطقی می دونه.
موفق باشید....
داروهای مختلف .. هیچی اثر نکرده
دارم روز به روز بدتر میشم ..
شما کمکم کنید بگید من باید چیکار کنم دارم جنون میگیرم
پریشونم .. بی قرارم .. داغونم بخدا
هیچ کس به یه کسی که دو قطبی داره کمک نمیکنه
حتی خانواده از دسش خسته میشن
با کی باید درددل کرد ... به کی باید گفت
بخدا منکه دوقطبی دارم بدبخت بدبختم
چون همه دارن منو ترک میکنن
یعنی چی دارو اثر نمیکنه یا باید دپاکین مصرف کنی یا لیتیوم یکی از این دو تا حتما باید باشه به کنارشم داروی اعصاب میدن
به خودتون تلقین نکنید
من نميدونم بايد چجوري حرف بزنم اما بنظر من همه چيز دروغه همه چيز اجبار و جبره
زندگي داغون و مسخره
مني كه يكساله از خدمت اومدم و الان دارم دوساله زجر ميكشم نه ميرم سر كار نه زندگي درستي
به زور چندتا دونه قرص كه معلوم نيس چي هس خودمو زنده نگه داشتم
چرا منكه دوقطبي دارم بايد اينجوري زجر بكشم
چرا همه منو ول كردن
ميخوام خودمو خلاص كنم
من حالم از زندگي بهم ميخوره
اما با خوندن نظرات خوشحالم که تنها نیستم :)
مادر من دوقطبی داره ،سه تا بچه آورده و همگی هم بخوبی بزرگ کرده،بعضی وقتها خیلی شنگوله و گاهی بیحاله.
ما اینو پذیرفتیم.
دکتر میبریمش و با دارو شدت فازهاش کم شده.
مثلا قبلا تو دوره شادی بسیار بگو بخند نابجا داشت ولی الان بهتر شده.
انقد نگید اینا نباید ازدواج کنن،آخه این بندگان خدا هم انسان هستن.
فقط باید دارو شون رو مدام مصرف کنن،مثل کسی که بیماری فشار خون داره و مدام باید قرص بخوره
اگر میشود ادرس بهترین دکتر را برای این بیماری به من معرفی کنید.
باسپاس.
خیلی سخته ولی گاهی هم خیلی همه چی خوبه
ولی سرگردانم برادرشوهرم حادتر از شوهرمه علاعمش منو از آیندم میترسونه شوهرم قرصاشو سروقت میخوره ولی تغییر فازش اذیتم میکنه...آیا به طلاق فکر کنم....خیلی درگیر آیندمم...26 سالمه شوهرم 37 سالشه.. کمکم کنید
بعضی وقتا خیلی زودرنج هستم از دست دوست پسرم خیلی ناراحت میشم وقتی با یه دختری که خشگله صحبت شوخی میکنه خیلی ناراحت میشم وقتی دختری لباس نامناسب پوشیده و بی بندوباره احساس میکنم دوستم نباید باهاش صحبت کنه که نگاهش نکنه وقتی به یه دختری محبت میکنه براش کاری انجام میده خیلی حسودیم میشه مخصوصا اگه از دختره بدم بیاد وقتی این کارهارو انجام میده شبا کابوس میبینم گریه میکنم یهو بی حال و خسته میشم ولی وقتایی که این مشکلا نباشه خیلی شاد و پرانرژی هستم
تو محل کارم فقط یکسال بند میشم وقتی زیراب منو میزنن یا بهم توهین میکنن تحمل نمیکنم فرار میکنم کارمو ول میکنم یهو تصمیم میگیرم برم یه کلاسی که بهش علاقه دارم فکر میکنم خیلی موفق میشم ولی بعد چندجلسه ناامید میشم
بعضی وقتا به دوستم گیر میدم خستش میکنم از طرز نگاهش به دخترای دیگه ناراحت میشم نمیدونم چرا اینجوری هستم خودم خسته شدم همش مجبورم بریزم تو خودم که ناراحت نشه ولی بعضی وقتا تحملم تموم میشه هرچی از دهنم درمیاد بهش میگم خیلی ناراحتش میکنم
رفتارای من شبیه آدمای دوقطبی که دیدین هست؟
باید بگم که من مدتی بعد ازدواج متوجه مشکلات خلقی در همسرم شدم وتشخیص افسردگی دادن با مصر ف دارو حال همسرم طبیعی شد وزندگی ما ادامه پیدا کرد تا اینکه بعد تولد فرزندام تغییرات خلقی زیاد پرخاشگری خیانت وبسیار رفتارهای نابهنجار در ایشان ظاهر شد بسیار پیگیری کردم دکتر مشاوره ولی متاسفانه هیچ فایده آیی نداره تا حالا که من با دوبچه در حال جدایی از ايشان هستم البته به اسرارخودش
البته تمام بیماران رو حی در یک سطح واندازه نيستن وبسیار متفاوتن ولی من با توجه به تجربه ی هشت سال زندکی با یک فرد دوقطبي اصلن به کسی توصیه ازدواج با اينجور افردا را نمی کنم باید بگویم راه بسیار سختیس واخرش بیشتر مواقع خود این افراد ترکتان می کنند در حال حاضر من درسن 30سالگی با دوفرزند خردسالم قربانی این مسئله هستیم والبته به دوستانی که با وجود این بیماری موفق به داشتن زندگی خوبی هستن بسیار غبته می خورم وبرايشان آرزوی سلامتی کامل دارم موفق باشید
من هم دقیقا زندگیم مثل شما من بعد 12 سال زندگی خوشبختانه بدون بچه ولی شوهرم یک شبه رفت طلاقم داد بعد 2 3 ماه باز گریه و زاری که برگرد زندگی با این جور افراد فایده نداره مگر اینکه بیماریشونو قبول کنن و همیشه تحت نظر پزشک باشن
دکتر محسن معروفی خ شمس آبادی رو برو بیمارستان سینا مجتمع فارابی
دکتر مطهره میر دامادی خ آمادگاه مجتمع گلدیس
و دکتر میرزایی ک آدرس مطبشونو ندارم
ی مرکز روانشانسی خوب هم تو دروازه شیراز هست ب اسم مرکز مشاوره و روانشانسی رایمند 031-36613055
با سلام من مهدي هستم از سال 89 بيماري ام گرفت و سال اول هي گريه ميكردم با وجود اينكه ليتيوم و قرصهاي ديگه ميخوردم ولي سال 90 دارو منو گرف زندگيم عوض شد نشستم برنامه ريزي كردم و از كارشناسي سراسري قبول شدم خدا رو شكر خوندم ولي داروهامو از دوستام قايم كردم دو سال با دارو باز ساختم ولي زجر كشيدم كه قايم كردم بين دو شهر رفت و امد ميكردم ولي بيمارستاني نرفتم تا سال 92 سال 93 شرايط عوض شد انگار دلم يا قلبم باز شد و يك نداي كودكانه منو هدايت كرد و بايد به حرفش گوش ميدادم چون عكسشو نميتونستم كنم يه بار يادم قلبم گفت اضافه كار نرو ولي رفتم همون سال بود كه سر از بيمارستان در اوردم تصميم گرفتم به نداي قلبم گوش بدم دادم اتفاقا نامزد هم شدم ولي بعد شش ماه دوباره عود كردومن رفتم بيمارستان و خبر شكايت خانوتده طرف به گوشم رسيد اين نداي قلبي يه نوع عشق الهي شايد كه اين بلاها سرم مياد اما گوش دادن به نداي قلبم ارومم ميكنه چرا كه استيو جابز هم گفته هميشه به حرف قلبتان گوش بديد اين سرنوشت شماست و يك رمان غير قابل پيش بيني پس در زمان حال باشد و به نداي قلبتان فقط گوش بديد ما دو قطبيان در عملكرد مغز دچار مشكليم پس گوش دادن به حرف قلب سالم عالي و پرهيجان و اصل درمان دو قطبي هست هميشه با خدا باشيد تا قلبتان سالمترين پيامرسان زندگيتان باشد شاد باشيد
من 21 سال دارم چون فرزند اخر هستم بهتر علائم بیماری رو میشناسم با مشاهده 1 دوره مانیک که در اون احساس شادی بیش از حد ،اعتماد به نفس زیادی؛ خوشبینی غیر منطقی، حرافی،از ایده به ایده دیگر پریدن،احساس خود بزرگ بینی . . که بعد از چندماه تمام این احساس شادی تبدیل به ناامیدی و سرخوردگی و عدم اعتماد بنفس شد
به پزشک متخصص روانپزشک مراجعه و گفت که ژن اختلال دو قطبی توی بدنته و باید خیلی مراقب باشی
باید رژیم غذایی رعایت کنی ، استرستو کم کن ، خودتو درگیر مسائلی نکن که انرژی زیادی ازت بگیره . باید نهایت ساعت 11 12 هم خواب باشی (جالبه بدونید که شب بیدار موندن و بی خوابی عامل ایجاد دوره های مانیک هست)
برام امگا3 و کلسیم نوشت.
و یک دارو هم برای تنظیم خواب و خلق خو نوشت که نمیشه اسمشو بیارم
بیماری دوقطبی بر اثر کمبود محبت زیاد در طول مدت طولانی ایجاد میشه و تنها راه معالجه اون محبت سرشار به فرد بیماره......علاوه بر اون نباید تنها بمونه.....سکسم باید تا میتونه کم باشه.....قرصای ضدافسردگی هم باید گاهی اوقات باشه
http://www.rcpsych.ac.uk/healthadvice/translations/persianfarsi/bipolar.aspx
اصلا نباید از دچار شدن به این بیماری بترسید
فقط اطلاعاتتون رو افزایش بدین
بیمار باید دارو درمانی شود
خانواده بیمار باید همراه و هم درد بیمار باشند و محیط را برایش خالی از استرس کنید
سئوالی دارید بپرسید خوشحال میشم بتونم کمکی کنم
تابستان هم کنکور داشتم اما باتوجه باینکه نتیجه اصلا راضی کننده نبود خیلی حالم بد نشد و یه سری امید بخودم میدادم که من میتونم
حدودا دو هفته پیش بصورت کاملا ناگهانی حس کردم چقدر از زندگیم بیزارم و بصورت خیلی غیرمنطقی به مادرم پرخاش میکردم که مقصر تویی و بشدت از لحاظ درونی ازش متنفر بودم حدودا سه روز این حالات پرخاش و تنفر ادامه داشت که دوباره همون شخص سابق شدم من مادرم و بشدت دوست دارم و قبول دارم اما نمیدونم تو اون دوره چم بود
ولی حتی همون موقع این رو درک میکردم که این من نیستم !
حالا با توجه به همه اینها ممکنه دچار اختلال دو قطبی باشم؟
ممنون میشم پاسخم رو بدین
خب اگه آدم یکیو خیلی دوست داشته باشه و عاشقش باشه به جای اینکه ترکش کنه باید کمکش کنه اونا که رفتاراشون دست خودشون نیست،میدونید خودشون چقدر دارن عذاب میکشن؟
من با یه دوقطبی سرو کار دارم اونطور که شما میگین وحشتناک نیست به نظر من نباید ترکشون کنیم و حمایتشون کنیم که زندگی آرومی داشته باشن،اگه ولشون کنیم به حال خودشون از بین میرن و این برای خود شخص من بیشتر از هرچیزی تو دنیا وحشتناک و درد آوره..
به گزارش ایرنا از پایگاه ساینس دیلی، بیماران دچار این اختلال دو حال شیدایی و افسردگی مزمن را تجربه می کنند. بدین صورت که برای مدتی از افسردگی رنج می برند و بعد به حالت شیدایی می رسند. بنا بر شدت این دو دوره بیماری دو قطبی به دو نوع یک و دو تقسیم می شود.
یک گروه از محققان بیماری های اعصاب و روان در ایالت فلوریدای آمریکا دسته ای از ژن ها را شناسایی کردند که وجود آنها احتمال ابتلا به بیماری دو قطبی را به اندازه زیادی افزایش می دهد. این کشف می تواند منجر به شناخت درمان هایی شود که به طور خاص این ژن ها را هدف قرار بدهند.
در این تحقیق ژن PDE10A ، یکی از ژن هایی است که داشتن آن ممکن است به بروز بیماری دو قطبی بیانجامد و تحت مطالعه دقیق قرار گرفت. این ژن پروتئینی تولید می کند که در بروز دوره های شیدایی و افسردگی در افراد بسیار موثر است.
ران دیویس، رئیس بخش عصب شناسی مرکز تحقیقی اسکرپیس که این تحقیق در آن انجام شده است، می گوید: ما از این ایده شروع کردیم که تغییرات خلقی در بیماران مبتلا به اختلال دو قطبی ممکن است به تغییر ترکیبات این پروتئین ها مربوط باشد. ما دریافتیم که این حدس درست است. این تغییرات در ژن ها باعث تغییر عملکرد آنها می شود که بخت ابتلا به بیماری دو قطبی را در یک فرد بالا می برد.
این گروه از محققان به بررسی بافت های مغزی افراد مبتلا به بیماری دو قطبی و مقایسه آن با افراد سالم پرداختند.
دکتر کورتنی مک مالن، از نویسندگان این تحقیق می گوید که پروتئین PDE10A19 از آنجا حایز اهمیت است که ما تا همین چند وقت پیش نمی دانستیم که در انسان هم وجود دارد. این پروتئین در برخی از پستانداران یافت می شود. وقتی ما به طور کامل به طرز کار این پروتئین در سیستم عصبی پی ببریم می توانیم دارویی درست کنیم که مانند آن عمل کند و در درمان سیستم های عصبی که این پروتئین به طور کامل کار نمی کند- و در نتیجه اختلالات روانی به وجود می آید- از آن استفاده کنیم.
دکتر دیویس عقیده دارد که پیچیدگی «بیان ژن» در مغز انسان بسیار زیاد است و تا به حال «دستکم» گرفته شده است. به گفته دیویس، آینده عصب شناسی ژنتیکی باید با مطالعه عمیق قابلیت هر ژن برای تولید پروتئین های مخصوص شروع شود. چرا که نتیجه گیری اشتباه می تواند به درمان های نادرست برای بیماران مبتلا به اختلالات روانی بیانجامد.
دیویس می گوید: ما هنوز باید چیزهای زیادی در مورد خانواده بزرگ آنزیم ها و نقش آنها در بیماری هایی مثل اختلال دو قطبی بیاموزیم.
4 ساله برادرم دچار این مشکل شده خیلی براش هزینه کردم اکثر دکترهای سرشناس تهران بردم فراموش نکنید طبق گفته ها این بیماری برای افردا باهوش اتفاق میوفته نه افراد معمولی باید به طور مداوم دارو ها رو مصرف کنه هیچ وقت نباید داروها ترک بشه باید محیط خونه براشون با محبت و امن باشه نباید حس کنه که باهاش مثل بیمار رفتار میکنید خدواند به افرادی که تو خونه از این بیمارها دارن صبر بده چون واقعا سخته تو بعضی از افراد این بیماری رو میشه بهتر کنترل کرد
این بیماری درجه بندی های متفاوتی داره لطفا تشویق کنید به خوردن داروها ورزش مداوم کتاب خوندن این افراد هرچیزی که به شما میگن واقعیت هست چون هرچیزی رو که میگن میشنون و میبینن واقعا درسته طبق اخرین نظریات دانشمندان این افراد واقعا چیزی رو که میگن حس واقعی دارن بهش برای این بیمارها تلاش کنید از مصرف گوشت قرمز کمتری داشته باشن ویتامین های گروه B رو بیشتر مصرف کنن میشه کنترلش کرد گاهی اوقات این بیماری شکلش به صورت سریع عوض میشه پس بیاد همیشه زیر نظر پزشک باشن این افراد رو عصبی نکنید نمیدونم کی و چه زمانی علم به دانش درمان این بیماری میرسه فقط میدونم باید به طور 24 ساعته باید رویه این بیمارها وقت گذاشت
4 ساله برادرم دچار این مشکل شده خیلی براش هزینه کردم اکثر دکترهای سرشناس تهران بردم فراموش نکنید طبق گفته ها این بیماری برای افردا باهوش اتفاق میوفته نه افراد معمولی باید به طور مداوم دارو ها رو مصرف کنه هیچ وقت نباید داروها ترک بشه باید محیط خونه براشون با محبت و امن باشه نباید حس کنه که باهاش مثل بیمار رفتار میکنید خدواند به افرادی که تو خونه از این بیمارها دارن صبر بده چون واقعا سخته تو بعضی از افراد این بیماری رو میشه بهتر کنترل کرد
این بیماری درجه بندی های متفاوتی داره لطفا تشویق کنید به خوردن داروها ورزش مداوم کتاب خوندن این افراد هرچیزی که به شما میگن واقعیت هست چون هرچیزی رو که میگن میشنون و میبینن واقعا درسته طبق اخرین نظریات دانشمندان این افراد واقعا چیزی رو که میگن حس واقعی دارن بهش برای این بیمارها تلاش کنید از مصرف گوشت قرمز کمتری داشته باشن ویتامین های گروه B رو بیشتر مصرف کنن میشه کنترلش کرد گاهی اوقات این بیماری شکلش به صورت سریع عوض میشه پس بیاد همیشه زیر نظر پزشک باشن این افراد رو عصبی نکنید نمیدونم کی و چه زمانی علم به دانش درمان این بیماری میرسه فقط میدونم باید به طور 24 ساعته باید رویه این بیمارها وقت گذاشت
من و مردي يه سال عاشق هم بوديم و اون بي اندازه دوستم داشت ولي متاسفانه يهو از من متنفر شد و حتي تهديدم كرده كه اكه ببينه منو ميكشه منو و فحش هاي بد بهم ميده و همه جا ابرومو ميبره
تورو خدا بكين چكار كنم دارم ديوونه ميشم
ايا دوباره عاشقم ميشه؟؟؟؟
میخوام بدونم کیا جز اون دسته قرار میگیرن
1-خود فرد بیشترین سهم رو در درمانش داره
2-خونواده و اطرافیان 100 درصد میتونن کمک کنند با بالا بردن آگاهی شون
3-دعا کردن و راز و نیاز رو ساده ازش نگذرین بهترین درمان حداقل واسه من و همسرم همین بوده که قربون خدا برم نه پولی میخواد !!!نه وقتی که بری مطبش و نه آبرویی ازت میبره و نه انگی بهت میچسبونه
4-شنا شاید بهترین ورزش برای این افراد باشه . سعی کنین حتما ورزش کنین ولی ترجیحا شنا رو حتما برید که خیلی مفیده
5- اخرین مطلب ، حتما براشون وقت بذارید میدونم که خیلی سخته ولی به حرافی و حرف های درست و غلطشون گوش کنین
بعضی وقت ها همسرم دو سه ساعت صحبت میکنه اول ها خیلی برام سخت بود اما الان خیلی برام اسون شده . در یک کلام همه جوره درکشون کنید اگه دوسشون دارین .
لطفا اگر کسی این مشکل رو داره و با بیماریش کنار اومده به این ایمیل پیام بده در ضمن ما ساکن اهواز هستیم
yasaman9100@yahoo.com
فقط خواهشمندم یه گروهم تو تلگرام داشته باشیم که بتونیم این همه امید و.تجربه های مفیدمون و باهم درمیون بذاریم.به نظرتون چطوری گروه درس کنیم که همه بتونن بیان توش؟خواهش میکنم نظر بدین دوستان عزیز
یه مرکز درمانی خیلی خوب میخوام بهتون معرفی کنم که هم پزشکانش عالی هستن.هم هزینه ش مقرون به صرفه دولتیه.بیمارستان روانپزشکی ایران واقع در هفت کیلومتری تهران در جاده مخصوص کرج
bade ye modat yerooz az khab pa misham ba voojode hamoon moshkelat donya baram tamoom shodas angize khodkoshiam miad too saram ke khodeto bokosh badbakht in che vazeshe ta key ! ye alame az in cherto perta
alanam mooode paeenam
kheili ade
in taghire faz kheili bade
age hamishe paeen bashi baz ghabele tahamol tare
benazare man adamaie ba in ekhtellal bishtarin lezataye donyaro mibaran va boshtarin ghame donyaram hes mikonan
man chan bar tahte daarman gharar gereftam vali lamasam maghzam kheili bahoooshe va goolam mizane
taze dobare darmanam shoroo kardam amma halam vaghan bade
man nemigam baghie darkam nemikonan vali vaghan nemifahman ma cheghad darim az tooo nabood mishim
vali bazi vaghta tahesh poshe khodam beshoon hagh midam tahamole injoor adami sakhte
bichare madar pedaram
bazi vaghta fek mikonam man dg khoob nemisham inaram dg aziat nakonam bemiram rahat shan
مادر من پونزده سال تحت درمان بیماری دوقطبی است، البته این بیماری را سه چهار سال بعد از عود تشخیص دادیم و به پزشک مراجعه کردیم، اوایل با کلی پرخاشگری و دعوا و بزور داروهاش میخورد اما بعدها که بیماریش کنترل شد خودش خیلی خوشحال بوده که روند درمان در پیش گرفته، گاهی بعضی از دوستانش بهش توصیه میکردند که دارو نخوره و مجددا مشکلات ما شروع می شد. چون وقتی بطور منظم داروهاش میخوره کاملا سالم بنظر میاد، فکر میکنم بیشترین درد و رنج اطرافیان این بیماران متقبل میشوند البته اگه احساس مسولیت داشته باشند و بیمارشون ترک نکنند.
کاش همونجور که انجمن دیابت وجود داشته انجمنی هم برای این نوع بیماران وجود داشت و اطلاعات لازم به اطرافیان این بیماران داده میشد، مثل نوشیدن آب کافی همزمان با مصرف لیتیم کربنات، انجام آزمایش خون در دوره زمانی منظم .اختلال در ساعت بیولوژیکی بدن با تغییر فصول در اوایل درمان و عدم ایجاد تنش و استرس برای این بیماران،عدم توقع از ایجاد رفتار با ثبات در این افراد و عوارض دارویی و ....
امیدوارم افراد جامعه به درک صحیحی نسبت به بیماری روان و نحوه برخورد درست با این بیماران دست پیدا کنند . تحمل و صبر و دانش امون روز افزون شود.
مریض حالی ام خوش نیست نه خواب راحتی دارم نه مایلم به بیداری/
درون ما تفاوت هاست تو مبتلا به درمانی و من دچار بیماری
واقعا ممنون ميشم چون اصلا دلم نميخواد اين آدم زحمت كش كه خيرش به خيليا رسيده از بين بره
درحال حاضر با مشاوره ی پزشک وخودم احوالاتش خوب هستش فقط مشکلی که هست اینه ک پزشکش تو هربار ویزیت قرصهاشو زیاد میکنه برا مثال سرترالین100روزی 3بار
خودش میگه وقتی قرصهاشو میخوره معدش میسوزه حالت تهوع هم داره
فکر کنم باید قرصاشو کم کنن راهکار وراه چاره میخوام ...
هيچگاه قدرت خالق مطلق متعال و توانمديي هاي خود را دستكم نگيريد.
اگر مدتي ديگر مشخص شد كه دو قطبي بودن پيش زمينه بسياري از پيشرفت هاي شگفت انگيز و نبوغ است و تنها به برخي افراد خاص هديه شده است. خود را در خصوص بعضي از اظهار نظر ها در مورد اين موهبت خواهيم بخشيد؟
در مورد رنج هاي طاقت فرسايش به طور كامل با دو قطبي هاي واقعي نوع يك هم دردم.
اما فراموش نكنيم كه نامبرده رنج گنج ميسر نمي شود...
طی اپیزودهای پایینم خود تخریبی داشتم دانشجوی عمران دانشگاه امیرکبیر بودم ترک تحصیل کردم، موقعیت شغلی که آرزوی خیلی از هم دوره ای هام بود و تووی سن 25 سالگی ساخته بودمو از بین بردم، سوء مصرف داشتم(نه اعتیاد) و و و... بهرحال خود تخریبیو خود تخریبی تاجاییکه ممکن بود، کلا فکر میکنم کارایی که یه بایپولار با خودش میکنه رو کس دیگه ای نمیتونه سرش بیاره... در هر صورت بعد از چندین سال و حالا که خوشبختانه نرمال شدم میدونم که مهمترین درمان اینه که در مورد مسئله مون آگاه بشیم مثلا خیلی مهمه که اپیزود پایینمون رو بشناسیم،ازونجاییکه متاسفانه اکثرا ضریب ذهنی بالاتری داریم تووی اپیزودهای پایین،میتونیم بدترین شکل خودتخریبی ها رو انجام بدیم، پس اگر از مسئله موون آگاه باشیم بقول ضرب المثل معروف آنکس که بداند که نداند...
با اینکه الان دوساله که نرمالم و درمان داروییمو کاملا دنبال میکنم خب بازم ممکنه بعضی بعد از ظهرا بوی عشق تینیجری م تووی اطاق بپیچه، ممکنه بعضی شبا صدا بشنوم ولی الان دیگه میدونم که اینا فقط یه احساسات بیش از حدن،حتی این صداهارو موهبت میدونم با همین صداها ملودی مینویسم (از نوجوونی به موسیقی علاقه مند بودم و گیتار میزدم)
خوشبختانه الان با آگاهی و دارودرمانی، به گفته خانواده م دوستانم و اطرافیانم تقریبا زندگی نرمالی دارم ، با این حال درمان داروییمو به هیچ وجه قطع نمیکنم (حتی با اینکه نرمال هستم) چون میدونم با قطع دارو ممکنه دوباره چند سال از عمرم تووی بهت از دست بره.
بعد از اینهمه فراز و نشیب همیشه سه کلمه رو یادم میمونه : موهبت، آگاهی و دارو
احسنت به شما