قدمت فعاليتها، تحركات و جنبش و جوش دانشجويي معادل ظهور دانشگاه در ايران است.
بررسي
روند حركتهاي دانشجويي از دهه اول تأسيس دانشگاه تهران به عنوان نماد
تشكيل آموزش عالي در كشور تا به امروز نشان ميدهد همواره دانشجوي ايراني
غير از فعاليت علمي و آكادميك و حضور در كلاسهاي درس و بحث علمي، رسالتي
فراتر از آن را براي خود تعريف و در راستاي آن حركت كرده، مؤثر بوده، نقش
ايفا نموده وگاهي خون نيز داده است.
اگرچه بررسي اين روند در طول
۸۰ سال گذشته همواره صحت و سلامت همه حركتهاي اين جنبش را تأييد نميكند
اما اين ادعا را ميتوان با قوت بيان داشت كه در تمامي دورهها اين حركت
جوانانه و دانشجويي، دل در گرو مردم اين مرز و بوم داشته است و در اغلب
قريب به اتفاق مواقع نيز پيگير آرمانها، عقايد و خواستههاي منبعث از
باورهاي مردم اين كشور بوده است. آنچه در ابتداي شنيدن واژه «جنبش
دانشجويي» به ذهن هر مخاطب فهيمي ميرسد آرمانگرايي، اصيلگرايي،
عدالتخواهانه بودن و صادقانه عمل كردن و واژههايي از اين جنس ميباشد كه
اين محصول عملكرد اين حركت در طول هشت دهه حيات است.
شور و حال
جواني، دوري از تعلقات مادي و زندگي، پويايي و تحرك زياد، آشنا شدن با
مباحث فكري، عقيدتي و سياسي در محيط علمي از دانشجو عنصري ميسازد كه به
كمتر از تحقق آرمانها تن ندهد و در راستاي تحقق آن تلاش نمايد؛ تلاش
مستمر، فعالانه و پويا. بسياري از موفقيتهاي اين جنبش نيز محصول همين نوع
نگاه به مسائل پيراموني و موضوعات كلان جامعه در حوزههاي گوناگون سياسي،
فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي بوده است.
اما آنچه اين روزها و سالها
با بررسي روند حاكم بر فعاليتهاي دانشجويي ذهن را بيش از گذشته مشغول
ميسازد كم تحركي و فاصله گرفتن حركت دانشجويي از آرمانگرايي نافع است كه
به اين موارد ميتوان ضعف تئوريك و گفتماني و نيز تلاش براي صدرنشيني در
مناصب حاكميتي را نيز اضافه نمود.
سياستزدگي اين حركت در دهه
هفتاد و هشتاد و به ويژه در دوران اصلاحات نقش بسزايي در وضعيت حاضر
داشتهاند. شايد بتوان اصليترين ضربهها به حركت اصيل دانشجويي ايران
اسلامي در سه دهه اخير را يارگيري دولتي از بدنه جنبش دانشجويي در دهه شصت،
دستاندازي احزاب و گروههاي سياسي خارج از دانشگاه به اين جنبش و تلاش
براي تأثيرگذاري در دانشگاه به وسيله حركتهاي دانشجويي در دهه هفتاد و
فاصله گرفتن از حركتهاي فعالانه و منتقدانه و ضعف گفتماني آن در دهه هشتاد
برشمرد.
بدون ترديد وقوع انقلاب اسلامي و طراحي گفتمان اصيل آن
توسط بنيانگذار انقلاب كبير اسلامي ايران، حضرت امام روح الله و تداوم آن
به دست خلف سليم النفسش، حضرت آيتالله العظمي خامنهاي در بلندانديشي،
ژرفنگري و كاربردي و عملياتي نمودن دغدغههاي جنبش دانشجويي در راستاي
تحقق عملياتي اين گفتمان نقش ويژهاي داشت. سالهاي آغازين وقوع انقلاب
كبير اسلامي در ايران، نشان از حركتهاي عميق جنبش دانشجويي در راستاي تحقق
زحمات مردم اين مرز و بوم براي استقرار نظامي منطبق بر آموزههاي اسلام
عزيز دارد.
ايفاي نقش تئوريك در مباحث اعتقادي، سياسي و ايدئولوژيك
در مواجهه با گفتمانهاي غربي و شرقي منحرف در سالهاي ۵۸ تا ۶۰ كه منتج
به وقوع انقلاب فرهنگي در دانشگاهها شد- تسخير پرخير و بركت لانه جاسوسي
شيطان بزرگ، حضور فعال و جدي در تأسيس ارگانهاي انقلابي از قبيل سپاه
پاسداران، جهاد سازندگي، بسيج مستضعفين.
كميتههاي انقلاب اسلامي،
به دست گرفتن فرماندهي مواجهه با تهاجم صدام بعثي توسط فرماندهان بزرگي از
دانشجويان از قبيل شهيد وزوايي، وراميني، همت، باكري، زينالدين، افشردي و
دهها و صدها برگ زرين ديگر، تنها گوشههايي از اعتلاي حركت دانشجويي پس از
دريافت نسيم روحبخش گفتمان انقلاب اسلامي است.
و اما امروز
پيچيدگيهاي فضاي سياسي داخلي، حساسيت و اهميت استراتژيك جمهوري اسلامي در
فضاي بينالمللي در آغاز دهه چهارم حيات پربركت نظام اسلامي و نحوه مواجهه
با مردم و در سرلوحه قرار دادن خدمت به اين صاحبان اصيل انقلاب و پيگيري
رفع مشكلات و معضلات ايشان به عنوان ولينعمتان و كساني كه مسئولان را در
صدر مديريت جامعه نشاندهاند، همه و همه سطح توقعات از جريان دانشجويي كشور
را در افقي فراتر از آنچه هست ترسيم ميكند.
به عقيده نگارنده
جريان دانشجويي امروز نيازمند جدي تغيير در نگرشها در حوزه مسائل سياسي و
فرهنگي و تفسير جديد از نوع نگاه به داخل مرزها با رويكرد حفظ و صيانت از
گفتمان اصيل انقلاب اسلامي بر مبناي خط امام و رهبري و حمايت از طبقه محروم
و مستضعف و صاحبان اصلي حاكميت نظام اسلامي و خارج از مرزهاي ترسيم شده
توسط استكبار براي ايفاي نقش در پيچ تاريخي و بيداري اسلامي و تلاش براي
تحقق حاكميت جهاني اسلام با زمينهسازي توسط هستههاي مقاومت جهاني حزب
الله و همه مستضعفين و آزاديخواهان جهان است. بادا چنين بادا.