بولتن نيوز- محمد پورغلامي: زندگي انسان داراي ابهامات و سؤالاتي است كه شايد هيچگاه در اين دنيا نتواند پاسخ آنها را بيابد. دو پرسشي كه همواره "انسان" در طول تاريخ چندين هزارسالهي خود با آن مواجه بوده، يكي پرسش از "كجا آمدن" و ديگري پرسش از "به كجا رفتن" است.
انسان از كجا آمده است و به كجا خواهد رفت، سؤالاتي است كه براي پيروان همهي فلسفهها و مكاتب الهي و زميني وجود داشته و هر يك از اين مكاتب، بسته به نوع "هستيشناختي" خود، جوابهايي براي آن دادهاند. اگر چه اين جوابها هيچوقت نتوانست ذهن غايتنگر انسان را قانع سازد و همين بود كه اين سؤال هنوز هم ادامه پيدا كرده است.
انسان هنوز نتوانسته براي اين سؤال كه بعد از "مرگ"ش چه سرانجامي خواهد داشت و به كجا خواهد رفت، پاسخ مناسبي بيايد. ما هنوز نسبت به "مرگ"، تصوير درستي نداريم. براي همين بسياري از مكاتب جديد بشري، خيال انسان را راحت كرده و سادهترين جواب را براي آن دادهاند: خودتان را خسته نكنيد، زندگي يعني همين دنيا و بس. بعد از مرگ هيچ چيز ديگري وجود ندارد!
حتي در بينش ديني كه مبتني بر آموزهها و گزارههاي وحياني است نيز با اينكه توضيحات بيشتري از زندگي پس از اين دنيايي انسان داده شده، اما هنوز جزئيات زيادي است كه مجهول باقي مانده است. اينكه زندگي آن دنيايي بر چه كيفيتي است هنوز بر انسان بهطور دقيق مشخص نشده است. شايد از همين دريچه است كه موضوعي به نام "ايمان به غيب" يكي از خصوصيات "انسان مؤمن" برشمرده ميشود. ايمان به غيب يعني ايمان به صدق گفتار و وعدهي حضرت حق اگرچه ناديدني باشد و به چشم اين دنيايي ما نيامده باشد.
حال، موضوعي مانند "مرگ" يكي از مصاديق ايمان به غيب است و از همينجا است كه يكي از جلوات ابتلاء و امتحان بشر نيز به شمار ميآيد. البته ما به عنوان يك انسان ديندار، ميدانيم "مرگ" چيست، اما بين "دانايي" و "ايمان" فاصلهي عميقي وجود دارد.
شايد پربيراه نيست اگر بگوييم به علت نداشتن همين "ايمان" به مرگ است كه اكثر انسانها از آن ميترسند. "ترس" آنجا به انسان روي ميآورد و بر نفس او غلبه مييابد كه "ايمان" وجود نداشته باشد.
از همين روي، حضرت سيدالشهداء (ع) در مكه و پيش از خروج به سوى كوفه، در ميان جمعى از خانواده، ياران و شيعيان خويش خطبهاي ميخوانند كه شروع آن با موضوعي نيست جز همين "مرگ": "خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلادَةِ عَلى جیدِ الفَتاة": مرگ بر گردن فرزند آدم مانند گردنبندی است برگردن دختری جوان. ارباب دو عالم در اين فراز از سخنان خود، صحبت از مرگ و مصاحبت هميشگي آن با فرزندان آدم ميكند و حتي از اين بالاتر، آن را چونان گردنبندي زينتي ميداند.
صحبت از مرگ و آگاهي دادن نسبت به آن در تمام سفر حضرت ارباب تا روز آخر ديده ميشود. چنانچه او در جاي ديگر نيز چنين ميفرمايد: "لَیْسَ الْمَوْتُ فى سَبیلِ الْعِزِّ إِلاّ حَیاةً خالِدَةً وَ لَیْسَتِ الْحَیاةُ مَعَ الذُّلِّ إِلاَّ الْمَوْتُ الَّذى لا حَیاةَ مَعَهُ": مرگ در راه عزّت جز زندگى جاوید، و زندگى با ذلّت جز مرگ بى حیات نیست.
يكي از دلايل تأكيد سيدالشهداء در مورد "مرگ" به آن دليل است كه ميخواهد آخر كار را براي همگان روشن سازد و ياران و بستگان بدانند كه او براي امر دنيايي دست به قيام عليه يزيد نزده است. از همين روي بود كه از ميان آن همه جماعت مكي و كوفي و عراقي كه "حسين دوست" بودند و يزيد را نيز ظالم ميدانستند، تنها چند ده مرد، حاضر شدند تا آخر كار با او بمانند و در ركابش شهيد شوند. چرا؟ براي اينكه كمتر كسي است كه "ايمان" به دنياي بعد از مرگ داشته باشد. دقت كنيد كه باز هم از اصطلاح "ايمان به مرگ" استفاده كردم نه "دانايي به مرگ". اين همان موضوعي است كه موجب شد لشگري ده هزار نفري مقابل سيدالشهداء قرار گرفته و ننگ شراكت در قتل فرزند پيامبر (ص) را به جان بخرند. آنان بدان علت كه "ايمان به مرگ" نداشتند حاضر شدند براي رسيدن به چند سكه طلاي نقد يزيد و ابن زياد، از دنياي جاويدان و سعادتمند بعد از مرگ نسيه بگذرند.
كوفيان حاضر شدند به علت ترس از مرگ و براي آنكه چند صباحي بيشتر زندگي كنند، دست از ياري ارباب دو عالم بردارند. دنيايي كه البته بعد از حسين (ع) هيچگاه روي خوشي به آنان نشان نداد و فرماندهان حكومت يزيد، بدترين جنايات را در قبال آنان انجام دادند. و اينگونه بود كه كوفيان نه دنيا را به دست آوردند نه آخرت را.
شايد به همين علت است كه سيد شهيدان اهل قلم به زيبايي گفت "آنان را كه از مرگ میترسند از كربلا میرانند". كربلايي شدن يعني مؤانست هميشگي با مرگ! يعني مرگ دقيقا همان "مخط القلادة" است كه در طول زندگي انسان هميشه با وي همراه و قرين است.
رمز جاودانگي اصحاب عاشورايي سيدالشهداء را در همين "مرگ آگاهي" و از آن بالاتر، ايمان به دنياي بعد از مرگشان بايد جست. و اتفاقا همين امر هم بود كه در طول سالهاي نهضت انقلاب اسلامي، موجبات پيروزي ما را رقم زده است. انقلاب اسلامي را كساني به جلو بردند كه به "مرگ آگاهي" رسيده و براي آنكه تن به زندگي ذلتبار دنيايي زير سايهي يزديان ندهند، زندگي عزتمندانه و شرافتمندانه را برگزيدند. اصحاب عاشورايي ارباب عشق در قرن پانزدهم هجري، زير بيرق حضرت روحالله، حماسهاي آفريدند كه بار ديگر يادآور رشادتهاي واقعهي عاشورا در سال 61 هجري شد. و اينچنين بود كه سيدنا الشهيد آويني در وصف آنان نوشت:
"آنان را كه از مرگ میترسند از كربلا میرانند. وقتی كار آنهمه دشوار شد كه ماندن در خرمشهر معنای شهادت گرفت، هنگام آن بود كه شبی عاشورایی بر پا شود و كربلاییان پای در آزمونی دشوار بگذارند...
كربلا مستقر عشاق است و شهید سیدمحمدعلی جهانآرا چنین كرد تا جز شایستگان كسی در آن كربلا استقرار نیابد. شایستگان آنانند كه قلبشان را عشق تا آنجا انباشته است كه ترس از مرگ جایی برای ماندن ندارد."
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com