وطن امروز:
نشانههایی هست که آمریکا در حال تصمیمگیری درباره ارائه پیشنهاد مذاکره مستقیم به ایران است. ظرف 2 هفته گذشته ادبیات مهم و قدرتمندی در این باره در برخی از پرنفوذترین محافل و رسانههای غربی تولید شده است. ظاهرا هر کسی در انتخابات آمریکا پیروز شود، فرقی نمیکند رامنی باشد یا اوباما –که البته بعید است رامنی در این کمتر از یک هفته قادر به پرکردن شکاف عمیق خود با اوباما باشد- این یک دستور کار دوحزبی است که باید گزینه پیشنهاد مذاکره مستقیم به ایران را در دستورکار داشته باشد.
ممکن است اینطور به نظر برسد که این سیاستي جدید نیست و آمریکاییها مدتهاست برای نشستن سر میز مذاکره دوجانبه با ایران تلاش میکنند. این حرف البته نادرست نیست ولی شرایط فعلی و استدلالهای پس پرده سیاست جدید آمریکا را به درستی روشن نمیکند. در واقع اتفاق مهم و جدیدی در نحوه نگاه آمریکاییها به مساله ایران رخ داده – یا در حال رخ دادن است- که این تصمیم فقط یکی از تبعات آن است و بدون فهم این فرآیند، صورت مساله آنگونه که هست، طرح نخواهد شد.
اول-نخستین مساله این است كه در محیط سیاستگذاری آمریکا درباره ایران این تحلیل در حال فراگیر شدن است که مسیر فشار خوب عمل نکرده و مسیر مذاکره هم بسیار کند حرکت میکند. ظرف ماههای گذشته آمریکا تلاش کرده مسیر فشار را از طریق متمرکز کردن تحریمها بر زندگی روزمره مردم ایران کارآمدتر کند ولی همچنان نتیجهای که توقع داشتند به سرعت مشاهده کنند یعنی کشیده شدن اعتراضات به فضای امنیتی، رخ نداده و بنابر برخی تحلیلها ممکن است هرگز هم رخ ندهد. چیزی که اسرائیلیها اکنون پیشبینی میکنند – و میگویند به آمریکا هم گفتهایم- این است که فشار زیاد خواهد شد ولی به موازات آن مقاومت مردم ایران هم بیشتر میشود و بنابراین اعتراضات امنیتی بهوجود نخواهد آمد. در حوزه هستهای هم نشانهای نیست که تحریمها بر سیاست هستهای ایران اثری گذاشته باشد. اثری هم اگر گذاشته باشد این بوده که ایران تصمیم گرفته سرعت فعالیتهای خود را بیشتر کند و به عنوان نمونه فردو – به عنوان حساسترین تاسیسات هستهای ایران از دید آمریکا و اسرائیل- اکنون در آخرین فاز از مراحل توسعه خود قرار دارد.راهحلی که اکنون طیف وسیعی از نخبگان آمریکایی ارائه میکنند، این است که مسیر فشار را باید باز هم بیشتر تقویت کرد ولی مهمتر از آن این است که مسیر مذاکره تقویت شود و این ممکن نیست مگر اینکه مذاکرات 7 کشور اگر هم تعطیل نمیشود لااقل با یک خط مذاکره 2 کشوری موازیسازی شود.
دوم-مساله بعدی بسیار مهمتر است و این است که آمریکاییها تصور میکنند برای تکمیل پروژهای که برای انتخابات ریاستجمهوری 92 در ایران طراحی کردهاند حتما باید یک پیشنهاد مذاکره مستقیم به ایران ارائه شود. اگر بخواهیم ذهنیت آمریکاییها را – آنقدر که میتوان رصد و تحلیل کرد- فرموله کنیم؛ نگاه آنها این است که وقتی یک پیشنهاد علنی مذاکره روی میز نظام قرار بگیرد، یا نظام این پیشنهاد را میپذیرد که در اینصورت قدم در همان راهی گذاشته که آنها میخواهند یا اینکه شروع به مقاومت در مقابل آن میکند که آنوقت چند اتفاق میافتد:
1ـاعتراضات اجتماعی جدیتر میشود چرا که مردم تصور خواهند کرد مذاکره با آمریکا راهحل مشکلات اقتصادی آنهاست اما نظام بیدلیل از این کار خودداری میکند.
2ـشکاف سیاسی هم عمیقتر خواهد شد چرا که از دید آمریکا وصول پیشنهاد مذاکره دارای این قابلیت هست که به سرعت فضای سیاسی در ایران را دوقطبی کرده و 2 جریان طرفدار مذاکره و مخالفان آن را رویاروی هم قرار دهد. عمیقتر شدن شکاف سیاسی در ایران و انتقال آن به فضای انتخابات برای آمریکا یک پروژه ایدهآل است. اگر بخواهم روشنتر سخن بگویم مساله این است که آمریکاییها تصور میکنند میتوانند از طریق پیشنهاد مذاکره مستقیم و در عین حال سختتر کردن تحریمها انتخابات 92 را به یک رفراندم علیه نظام تبدیل کنند.
اشتباه راهبردی این تئوری این است که این موضوع را در نظر نمیگیرد که اکنون ملت ایران دریافتهاند که اولا مشکل آمریکا قبل از آنکه با نظام باشد با خود آنهاست. مردم بلندپرواز و خواهان پیشرفت ایران تحت هر نظامی باشند با تلاش آمریکا برای سقفگذاری سر راه مسیر پیشرفت آنها درگیر خواهند شد. ثانیا اتفاقا اگر دقیق باشیم منشأ تشدید فشارها همین است که آمریکاییها تصور میکنند میتوانند از طریق آن جریان سازشکار را در داخل تقویت کرده و مردم را به سمت آنها متمایل کنند. این فرآیند به جای اینکه به جریان سازش اعتباربخشی کند از آن اعتبارزدایی خواهد کرد، چرا که مردم بسیار ساده به این ارزیابی میرسند که دشمن به زندگی آنها حمله آورده است تا سازشکاران را به آنها تحمیل کند. مهمتر از همه شاید این است که بسیار دشوار است تصور کنیم جریان سازشکار در انتخابات 92 نمایندهای خواهد داشت که این گفتمان را نمایندگی و پروژه غرب را کامل کند، بنابراین تقویت گفتمانی خط سازش در حالی که این جریان دارای مشکل غیرقابل حل سیاسی است، عملا به این معناست که مهمترین متغیر معادله تا شب انتخابات مجهول خواهد ماند. وقتی دیگر به این مساله باز میگردیم.