کد خبر: ۱۰۴۷۵۰
تاریخ انتشار:
رنجنامه یک آهنگساز آمریکایی در روز بزرگداشت کریستف کلمب:

روز کلمب را دوست دارم؛ چون حقایق را به یادم می آورد

کلمب 25 نفر را از آنها را دستگیر می کند، هرچند که تنها هفت یا هشت نفر از آنها در راه سفر به اسپانیا جان سالم به در بردند. تخمین می زنند که در سال 1496 حدود یک سوم از این جمعیت کشته شده و یا به بردگی گرفته شدند. در سال 1592، کمتر از 200 نفر بومی باقی ماند و تا سال 1555 دیگر اثری از آنها باقی نماند.

بولتن نیوز: کشف قاره آمریکا برای بشریت بیشتر از آنکه بسان بسیاری از اکتشافات خبر مسرت کنند ه ای باشد، سرشار از خاطراتی تلخ از قتل و غارت است.

اروپایی ها که در آن زمان به دنبال افزایش منافع حیاتی خود به همه جای دنیا لشگر کشی می کردند در قاره بومی نشین آمریکا آن چنان فجایعی را به بار آوردند که امروز پس از گذشت چند قرن از زبان آمریکایی ها مجددا بازگویی می شود.

متن زیر از زبان یک آهنگساز آمریکایی در روز بزرگداشت کریستف کلمب است که به تشریح چگونگی کشتار بومیان این قاره و وضع فعلی آمریکا می پردازد:

قاره آمریکا در زمان کشف کلمب؛ سرزمبن زیبا رویان

« من روز بزرگداشت کلمب را دوست دارم. هر سال، آهنگ ساده ای که در زمان کودکی می خواندم را بیاد می آورم  آهنگی در مورد مردی که امریکا را "کشف" کرده است. هنوز هم پسربچۀ معصومی را بیاد می آورم که تخیلاتش با ماجرای کشف امریکا پر شده بود.

در سال 1492 کلمب بادبان ها را کشید به سمت اقیانوس آبی حرکت کرد.

در روز کلمب، من به حقیقت این کشف سرنوشت ساز فکر می کنم. سرزمین هیسپانیولا یا همان آمریکای فعلی در زمان ورود کلمب300000 نفر جمعیت داشته است. کلمب درمورد ملاقات با مردم بومی این منطقه در گزارش خود می نویسد:"هنگام  سپیده دم انبوهی از مردان به ساحل می آیند، همگی جوان و خوش سیما، و بسیار خوش اندام."

 

چشمان آنها درشت و بسیار زیباست." وی در همان بخش می نویسد: " به نظرم ، این مردم دارای هوشی سرشار هستند، و خدمتکاران خوبی خواهند شد و فکر می کنم که می توان آنها به سادگی به مسیحیانی معتقد تبدیل کرد. چرا که گوئی آنها هیچ دین و مذهبی ندارند ."

آغاز جنایات کلمب و سوء استفاده از صداقت بومیان

« کلمب 25 نفر را از آنها را دستگیر می کند، هرچند که تنها هفت یا هشت نفر از آنها در راه سفر به اسپانیا جان سالم به در بردند. تخمین می زنند که در سال 1496 حدود یک سوم از این جمعیت کشته شده و یا به بردگی گرفته شدند. در سال 1592، کمتر از 200 نفر بومی باقی ماند و  تا سال 1555 دیگر اثری از آنها باقی نماند.

من می فهمم که هر دروغ و تحریفی که از کشورم شنیده ام ازهمان کلاس درسی نشات گرفته که سال ها پیش آغاز شده است.

من روز کلمب را دوست دارم. این روز به من یادآوری می کند که اغلب ، حتی خدا ترس ترین افراد، خود فریب ترین آنها هستند. در بهار 1493، کلمب به یکی از حامیان مالی اش نوشت: "آنها افرادی ساده لوح و فاقد صنعت و صنعتگری و درمورد هر آنچه که دارند بسیار سخاوتمند هستند ، و این سادگی و سخاوت آنها به حدی است که تا کسی با چشم خود نبیند باور نمی کند.

 

هر گاه از آنها چیزی بخواهی،  هر چه که باشد و هر چه که داشته باشند هرگز نه نمی گویند ! بلکه در عوض خود با خوشروئی و سخاوت از تو می خواهند که آن را قبول کنی و آنچنان رفتار دوستانه ای از خود نشان می دهند آنقدر با عشق هبه می کنند که گوئی قلب خود را  هدیه می دهند. " کلمب  درجائی دیگر از نامه می گوید: " فراخ دستی و بلندمرتبگی آنها به گونه ایست که گویی من باید به هر اندازه که آنها نیاز دارند به آنها طلا بدهم ... و همچنین بردگانی که طلا ها را برایشان حمل کنند." با اینکه کلمب  از سخاوت و ایثار آنها اگاه بوده ، به جای اینکه از اینهمه بخشندگی آنها درسی بگیرد ، تصمیم گرفته که آنها را منکوب کند و به بردگی ببرد. کلمب اولین تاجر برده در آمریکا بوده است.»

 ساخت پایه های آمریکا بر اساس خشونت و برده داری

«روز کلمب به من یادآوری می کند که پایه های کشورم بر اساس خشونت، برده داری، نژادپرستی و نسل کشی بنا شده است. با نابودی جمعیت بومی ، این باور بوجود آمد که لازم است تا برای به دست آوردن نیروی کار ارزان و یکبار مصرف ، بردگانی از آفریقا به "دنیای جدید" آورده شوند. طی سالها،  زمانی که آمریکا جمهوری برده داری بود، ثروتمندترین آمریکاییان ، کسانی بودند که مالک بیشترین تعداد انسان ها بودند . اما نباید فراموش کنیم که صاحبان برده از همۀ طبقات جامعه بودند. این، پیشینۀ آمریکاست، کشوری که به واقع بر اساس این ایده بنا شده که همۀ انسان ها دارای ارزش و حقوق ذاتی برابر هستند. "سرزمین آزاد، موطن دلاوران ".

 من روز کلمب را دوست دارم. این روز به من یادآوری می کند که حرص و آز همه چیز را بکلی نابود  می کند. کلمب به هیسپانیولا بازگشت تا این جزیره را تسخیر کند. در 1495 کلمب و مردانش مردم بومی ارعاب می کردند ، از آنها را وادار می کردند تا از معادن برایشان طلا استخراج کنند و آنها را به عنوان اربابانشان، ستایش کنند و کسی که نمی توانست سهمیه تعیین شده را فراهم کرده و تحویل اربابش دهد فطع عضو شده و به عنوان درس عبرتی برای سایرین نزد مردمش فرستاده می شد. گزارشات دست اولی از سربازانی وجود دارد که بومیان را برای تفریح و تغذیۀ سگ های خود شکار می کردند. خود کریستف کلمب مواردی از برده داری جنسی کودکان و نوجوانان را در طول سلطنت خود به عنوان "حاکم " ثبت کرده است.»

ظلم بر سیاه پوستان همچنان ادامه دارد

«امروزه در آمریکا، از هر چهار مرد آمریکاییِ آفریقایی تبار، یکی به احتمال زیاد در زندان است. در "جنگ های مواد مخدر " ، مردان سیاه و لاتین دستگیر ، محاکمه و به میزانی بسیار نابرابر نسبت به سفید پوستان به زندان محکوم می شوند. زندان های ما برای سوددهی بیشتر به بخش خصوصی واگذار شده است. فعالیتی اقتصادی که سهامش در وال استریت معامله می گردد .فرقی نمی کند که شما یک مرد یا زن سیاه پوست در یکی از زندان های آمریکا باشید یا فردی بی نام و نشان و بی شناسنامه که زیر آفتاب سوزان در مزارع آمریکا کار می کند، به شما چند سکۀ ناچیز پرداخت می شود در حالیکه دیگران از سرمایۀ کار شما توانگر می شوند.

 

 فروش عین وثیقه به دلیل  وام های پرداخت نشده، میلیون آمریکایی سیاه و رنگین پوست را از اموالشان جدا کرده است. از حدود 10میلیون نفری که خانه هایشان به دلیل عدم پرداخت اقساط وام، مصادره شده، 40 درصد سیاه پوست و لاتین تبار هستند. طبق آمار ثبت شده، درآمد خالص در جوامع رنگین پوست به پایین ترین سطح رسیده است. ثروت رنگین پوستان به بزرگترین بانک های آمریکا منتقل شده. این سرقت به راحتی و بدون هیچ چالشی صورت گرفته ، زیرا بانک ها خود را غنی تر کرده ، کمک های مالی فدرال را دریافت کرده اند، و اکنون شرکت های سرمایه گذاری به دنبال اجارۀ خانه به همان مردمانی هستند که از آنها دزدی شده است

 

در سال 1868، ایالات متحده با امضای معاهده ای "بلک هیل "را برای کاربرد مطلق و تملک بی قید و شرط به زیوکس اختصاص داد. طی سال ها در این منطقه طلا یافت می شد، و پس از آنکه مذاکرات خرید زمین آن با شکست مواجه شد، ایالات متحده به سادگی این منطقه را گرفت. در سال 1975 قاضی دادگاه فدرال امریکا که مسئول رسیدگی به ادعاهائی است که علیه دولت مطرح می شود، نوشت: " در هیچ زمینه ای معامله ای از این بیشزمانه تر در تاریخ ما یافت نمی شود."

این "معاملۀ بیشرمانه"  سرانجام منجر به بازگشت یا رد مال دزدیدی نشد. مردم لاکوتا هم اکنون سرگرم جمع آوری 9 میلیون دلار برای بازخرید  بخش کوچکی از این سرزمین مقدس در بلک هیل هستند.»

 ادامه جنایات کلمب در لباسی جدید؛آن روز آمریکا امروز خاورمیانه

«من روز کلمب را دوست دارم . زیرا حرمت و سایش این مرد به خوبی روشن می کند که چگونه جورج بوش که خود را "محافظه کاری دلسوز"  می خواند می تواند از یک طرف مردم را شکنجه کند و از طرفی به نام خود کتابخانه ای عظیم بسازد.

 باراک اوباما می تواند جایزه صلح نوبل را از آن خود کند زیرا او مجوز کشتار شتابزدۀ مردم را از طریق جنگ با هواپیماهای بدون سرنشین و اجازۀ بازداشت نامحدود و بدون محاکمۀ شهروندان آمریکایی را صادر می کند.

 

مادلین آلبرایت، زمانی که با مرگ و میر بالغ بر 500000 کودک عراقی به دلیل تحریم ها مواجه شده، می تواند با خونسردی اعلام کند که: "ما فکر می کنیم این کار ارزش پرداخت چنین هزینه ای را داشت !"

 

 او اکنون یک نویسنده و یک سخنران پر طرفدار در محافل حقوق بشری است و همواره در سخنرانی هایش خود را فردی معرفی می کند" که زندگی خود را وقف حقوق بشر کرده است." این خودفریبی ها و ابهت بخشی دروغین، ما را مسموم می کند تا همان تحریم های سخت را به ایران هم تحمیل کنیم و خواهان به زانو در آوردن مردم این کشورباشیم. کاهش تدریجی دارو در بیمارستان های ایران و بالا رفتن سرسام آور قیمت ها در اثر ابرفشردۀ  تورم، از دست رفتن یک شبۀ بیش از 15 درصد از ارزش پول ملی این کشور ،  نشان می دهد که چیزی نمانده تا در این کشور نیز کودکان از گرسنگی بمیرند.

 

می توانیم به افغانستان و عراق نگاه کنیم و ببینیم که رد پای امپریالیستی ما چگونه به گوشه  کنار جهان کشیده شده است . مردم افغانستان، کشوری که ارزش معادن بکر و سرشار از ثروتش ، میلیاردها دلار برآورد شده، و مردم عراق که حوزه های نفتی گسترده ای دارد، هیچگاه در جائی لحاظ نمی شوند جز اینکه باید"خسارات مادی جنگ" را پرداخت کنند. در همین حال، ما توا فقنامه هائی با این دولت ها تنظیم کرده  و به آنها تحمیل کرده ایم که به شرکت های ما اجازه می دهد تا منابع آنها را غارت کنیم و شهروندانشان را در فقر نگه داریم. در واقع پایمان را بر حلقوم این مردم گذاشته ایم.

 

و آنچه در فلسطین و بر مردم آنجا می گذرد ؟ این امریکا است که سلاح، پول نقد، و را تامین می کند و از تلاش های اسرائیل را برای خلع ید مردم فلسطین از سرزمین و منابع خود پشتیبانی می کند. روزی یک سرباز اسرائیلی به من گفت " به کشور خودت برو  و قبل از اینکه نگران فلسطینی ها باشی نگران سلب مالکیت از بومیان آمریکائی باش. " با توجه به تشابه بین نسل کشی در امریکا و پاکسازی قومی در فلسطین، حق با او بود.

 

 در حالی که این کشورها می سوزند و دود  می شوند و بازماندگان آنها در میان ویرانه ها قدم می زنند، و نسلی در خشونت و تخریب از بین می رود، ما برای "پیروزی" به خودمان تبریک می گویم و به سمت آتش و تخریب بعدی حرکت می کنیم . آمریکایی ها نیز از بین رفته اند ، گم شده اند. در افکار فریبخوردۀ خود غرق شده اند. فریب اینکه در کشوری زندگی می کنند که خواهان صلح جهانی است، اما فشار هولناک"ترس و وحشتی" که، حملات هواپیماهای بدون سرنشین و حملات شبانه و شکنجه هایش در دل میلیون ها انسان ایجاد کرده را نمی بینند و اینکه دولت ما در هر گوشه از جهان قتل عامی براه انداخته است.

 

تهدید آمریکا به حمله به ایران هم بخشی از الگوی قدیمی و یکصد سالۀ خشونت با هدف تضمین سلطۀ ایالات متحده است. شعارما "آزادی!"  است ما از "دموکراسی حرف می زنیم!. چه مردم ناسپاسی هستند! نمی توانند بفهمند که ما آنها را آزاد کرده ایم؟ چرا از ما متنفرند؟ این تنفر تنها می تواند به این دلیل باشد که ما آزادیم." ما پرچم خود را به احتزار در می آوریم ، بر روی صورت هایمان خطوط افقی و ستاره های پرچم کشورمان را نقاشی می کنیم و شعار می دهیم" آمریکا، امریکا ، امریکا ،!

 

روز کلمب ، روز خوبی برای بازنگری است. روز خوبی که در آن یکبار دیگر بیاندیشم که من کیستم. من به کوه بزرگ رفته ام ، و زانویم زخمی شد. من از جابه جائی ها ، از سرقت، فقر و کشمکش ها و دست و پا زدن ها داستان ها شنیده ام. من به تشییع جنازه های بسیاری در مرواهین، جنین، بیت الحم و غزه رفته ام. درآلامیریه ، قنا ، در بنت جبیل، ارفح، و کابل. بر روی آوارها نشسته ام و همپای مادربزرگان پناهنده ای که خانواده هاشان پیش چشمشان مانند دانه های بذر، در باد پراکنده شده اند اشک ریخته ام.

 

 با مادرانی اشک ریخته و زاری کرده ام که فرزندانشان زیر بمب های لیزری تکه پاره شده اند و یا پسرانشان به عنوان سربازان پیاده نظام در جنگ های کشور گشائی ما  کشته شده اند. با مردانی که جسد همسران و فرزندانشان را از زیر آوار خانه های خود بیرون کشیده اند ضجه زده ام. من با این همقطارقدیمی، کریستف کلمب احساس صمیمیت می کنم و خوب می دانم که این ادعای آزادی و آزادیخواهی ملت ما مایۀ  خفت و بی آبروئی ماست.

و خون همچنان جاری است.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین