اتفاقات جدیدی در حال رخ دادن است که روشنفکران را در آستانه دوراهی جدیدی قرار داده است. روشنفکران اگر بیندیشند و عبرت بگیرند، ناگزیرند از برج عاج فرود بیایند و به انتخابی حیاتی دست بزنند: مردم و ایمان مردم یا شک و توهم روشنفکرانه.
وطن امروز:
نظرسنجی جمعهشب برنامه هفت پیرامون نقشهای ماندگار مرحوم خسرو
شکیبایی و نتیجه آن بار دیگر فرصتی را پدید آورد تا کمی در باب نسبت
روشنفکری و توده مردم در جامعه ایران بویژه در عرصه سینما بیندیشیم.
بینندگان برنامه هفت با بیش از 60 درصد، اعلام کردند که نقش «مرادبیک» در
سریال بهیادماندنی «روزی روزگاری» را به سایر نقشها ترجیح میدهند و
برخلاف انتظار بعضیها که شاید نقش «هامون» در فیلم مشهور داریوش مهرجویی
را بهترین ایفای نقش مرحوم شکیبایی میدانستند، عموم مردم نقشی را برگزیدند
که برآمده از میراث فرهنگی جامعه ایرانی بود.
خوانندگان این نوشتار احتمالا جزئیات سلوکی این نقشها را در 2 اثر
«روزی روزگاری» و «هامون» به یاد دارند. مرادبیک، راهزنی است که در حدود یک
قرن پیش در منطقهای کوهستانی از ایران به همراه تعدادی دیگر به سرقت و
لخت کردن کاروانها مشغول است و داستان از رهگذر رقابت او با راهزن دیگری
به نام «حسامبیک» شکل میگیرد و به پیش میرود. مرادبیک البته با وجود
اشتغال به راهزنی به صفات فتوت و جوانمردی نیز متصف است و همین عاقبت خوبی
را برای او رقم میزند تا جایی که مرادبیک راهزن پس از یک دوره زندگی در
میان مردمانی نیک، به نهضت جنگل میپیوندد. شخصیت مرادبیک از ابتدا تا
انتها با تضادهای گوناگونی دست و پنجه نرم میکند که همه از نوع دوراهیهای
فطری و انسانی است که هر انسانی در زندگی با آن روبهرو بوده و در مسیر
سلوک همواره ناچار به انتخاب است؛ صداقت یا ناراستی، فتوت یا ناجوانمردی،
وفاداری یا بیوفایی، احترام به بزرگتر یا جسارت و بیادبی و بسیاری صفات
دیگر که همواره انتخاب راه درست در این دوراهیها موضوع فرهنگ اصیل ایرانی
بوده است. داستان «روزی روزگاری» که شخصیت «مرادبیک» نقش اول آن است، از
مجموعه حکایتهایی شکل یافته که با گوش بسیار آشناست و مخاطب ایرانی آن را
در مجموعه میراث ادبی خود در آثاری نظیر مثنوی، گلستان و بوستان سعدی و
تذکرهًْالاولیا مییابد که با پرداختی خوب و دیالوگهایی ماندگار در جان
او مینشیند.
در مقابل اما «هامون» قرار دارد که موضوعش روشنفکری است و مساله شخصیت
هامون مسالهای نه واقعی و برآمده از تاریخ و فرهنگ جامعه ایرانی که
دوراهیهای کاذب برخاسته از ذهن بیمار روشنفکری معاصر است. داستان هامون
برخلاف «روزی روزگاری» که از میان خوب و بد واقعی زندگی مردم میگذرد،
داستانی روشنفکری است که تقابلهای مصنوعی گوناگونی را روایت میکند که هیچ
نسبتی با توده مردم ندارد. داستان «هامون» از میان تلاش شخصیت نخست آن که
در حال نوشتن رسالهای در باب عشق و ایمان است، شکل میگیرد و البته این
عشق و ایمان هیچ نسبتی با عشق و ایمان فرهنگ اسلامی و ادبیات پارسی ندارد.
هامون سراسر شک است؛ شکی که هرگز گام در سرزمین یقین نمیگذارد. داستان
هامون تقابلهای گوناگونی را روایت میکند که همگی وام گرفته از زیست جهان
تاریک روشنفکری است؛ تقابل زن و مرد، تقابل سنت و مدرنیته، تقابل جمع و فرد
و تقابل توهم و واقعیت.
هر یک از این دو اثر در زمان نخستین دیده شدن خود، بحثهای فراوانی را
برانگیختند. «روزی روزگاری» هنوز در نگاه مخاطب عام ایرانی اثری شیرین،
ماندگار و دستنیافتنی است و «هامون» همچنان بهترین فیلم مخاطب خاص و قشر
روشنفکر ایرانی در دهه 60 محسوب میشود.
نتیجه نظرسنجی جمعهشب در کنار رخدادهای بسیار سالیان اخیر، بار دیگر تقابل و تضاد
مردمـ روشنفکر را زنده کرد و به وضوح نشان داد که مسیر روشنفکر ایرانی
از مسیر مردم ایران جداست. «هامون» منفعل و شکاک بهرغم کلمات و جملات
زیبا و خوشآب و رنگ ره به ترکستان میبرد اما برای سلوک «مرادبیک» به سوی
وادی راستی یک تلنگر قلیخان کافی است. قلیخان پس از سالها راهزنی و
تاراج هزار قافله توبه میکند و با خود عهد میبندد تنها یک کاروان را سالم
به مقصد برساند اما گرفتار مرادبیک میشود: «حالا عرضهشو داری یه
قافلهرو سالم به مقصد برسونی؟ ... نتونست... نتونست و مشغولالذمه خودش
شد ... تقاص ازین بدتر؟»
اتفاقات جدیدی در حال رخ دادن است که روشنفکران را در آستانه دوراهی
جدیدی قرار داده است. روشنفکران اگر بیندیشند و عبرت بگیرند، ناگزیرند از
برج عاج فرود بیایند و به انتخابی حیاتی دست بزنند: مردم و ایمان مردم یا
شک و توهم روشنفکرانه.
کدام انتخاب عقلانیتر است؟ باید منتظر ماند و انتخاب روشنفکران را به قضاوت نشست.