به گزارش بولتن نیوز به نقل از فارس، برای همه ما پیش آمده که روزی از معمولی بودنمان خجالتزده شده باشیم؛ و بعد از شنیدن مقدار مشخصی از تکههای گوشنواز از گلایهها، توی خودمان مچاله شویم، اما معمولی بودن آنقدرها که بعضی آدمها با خاص بودنشان توی سر و صورتمان میکوبند ترسناک نیست.
یک بار در سفری با خانمی که یک دهه با من اختلاف سنی داشت در هتلی هماتاقی بودم. وقتی وارد اتاق شدم، او زودتر از من رسیده بود و روی میز اتاق را از کرمها و ضدآفتابها و حجم زیادی از محصولات پوستی پر کرده بود. وقتی که بعد از شام به اتاق برگشتیم بیش از یک ساعت را به استفاده از این محصولات اختصاص داد و در شرایط پیچیدهای خودش را عذاب داد! اما این همهی تعامل ما نبود، چون وقتی دید که من خیلی معمولی میخواهم به رختخواب بروم توی ذوقش خورد و با تعجب پرسید: «شما روتین پوستی ندارید؟ وای خدای من! چطور دوام میآورید؟»
دور و بر همه ما، آدمهایی مثل آن زن که من، به حسب اتفاق، برای چند روز با او معاشرت داشتم فراوان است. آدمهایی که خودشان، سلیقهشان و سبک زندگیشان را آنقدر ویژه و خاص میدانند که اگر شخصی را ببینند که مانند خودشان نیست در سریعترین زمان ممکن، او را با انتقادهای کوبندهشان به چالش میکشند و زیر سوال میبرند. ولی مگر معمولی بودن چه اِشکالی دارد که باید مثل آن قشر محدود، خاص بود؟
سامانتا اِربی، کمدین و جستارنویسی است که با نقد این موضوع میگوید: «اگر از چیزی خوشتان میآید، فقط خیلی ساده بگویید من خوشم میآید. باید در برابر قضاوتهای بیجای دیگران ایستادگی کنید و به سلیقۀ شخصیتان، وقتی که صرفاً پای سلیقه در میان است، افتخار کنید.
یکی از کارهایی که آدمهای آشغالکله میکنند تا به آدمهایی که آشغال نیستند چنین حسی القا کنند، رد چیزهایی است که آنها دوست دارند. این آدمهای آشغالکله طوری حرف میزنند که حس میکنید باید بابت دوستداشتن آن چیزها عذر بخواهید، طوری حرف میزنند که حالت دفاعی به خود میگیرید، شما را به گرداب فکروخیال میاندازند، از خودتان میپرسید «چرا چیزهای مزخرف دوست دارم؟» و همۀ سلایق و انتخابهای زندگیتان را زیر سؤال میبرید، فقط چون شهامت داشتهاید از چیزی معمولی خوشتان بیاید.»
کافهها را میبینید؟ توی آنها جای سوزن انداختن نیست؛ چرا؟ چون خیلی از ما میخواهیم مثل آن تعداد محدود آدمهایی باشیم که هر روز صبح، در صفحات مجازیشان عکس قهوه خوردنشان را میگذارند و خیلی خاصاند و راستی اگر شما، خیلی ساده و بیشیله و پیله و اتفاقا معمولی، عاشق یک لیوان چای دبش خانگی باشید باید به خاطر آن، با چشمهای از تعجب گرد شده آدمهای خاص روبهرو شوید؟
پیامبر رحمت صل الله علیه و آله و سلم میفرمایند: «زندگی را راحت بگیرید؛ زیرا هیچ ملتی زندگی را راحت نگرفت، مگر این که خداوند زندگی را بر آنان آسان نمود.» دقیقاً مانند سبک زندگی مبارک حضرتش؛ صاف و ساده و شفاف و دلچسب؛ به دور از همه ترسها و تنشهای روحرنج و چشم و همچشمیهایی که ما را از خودمان و حتی انسانیتمان دور میکنند و از جانهایمان چیزهایی میسازند که دیگر خودمان نیست.
یک روز توی پارچهفروشی دنبال یک پارچه با رنگ معمولی میگشتم. یک سفید ساده. توی چشم من، فقط یک سفید وجود داشت که دنبال همان آمده بودم اما خانم پارچهفروش وقتی که بین سه چهار رنگِ سفیدِ پسوند و پیشونددار، دوباره همان سفید معمولیام را انتخاب کردم با تعجب نگاهم کرد و گفت: «این سفید خیلی معمولی است؛ بهتر نبود سفید صدفی یا حداقل خامهای بردارید که خاصتر باشد؟!»
شاید در زمانهای قدیم، جایی خیلی قبلتر از به دنیا آمدن ما، معمولی بودن آدمها معنا و مفهوم دیگری داشت و حتی تحسین و ستایش هم میشد. اما این روزها، معمولی بودن مساوی با خودمان بودن است، خودی که به مزاج خاصها سازگار نیست و باید با خجالت کشیدن و تغییر دادنش، به جرگه پرطرفدار آدمهای خاصی که خیلی وقت است معمولی نیستند بپیوندیم! جایی که در میان آنها، هیچوقت نمیتوانید یک آدم معمولی با سلیقه معمولی باشید.
در این دستهبندی، شما از قومیت، ملیت، رنگ پوست، ظاهر، سبک زندگی، و حتی از سادهترین تصمیمهایی که برای غذا خوردنتان خواهید گرفت هم خجالت میکشید، چون همیشه آدمهای خاصی هست که با دیدنتان حالت حق به جانبی بگیرند و شگفتزده بپرسند: «یعنی تو واقعا میخواهی پرده اتاق پذیراییات را نارنجی بگذاری؟! مگر رنگ سال را نمیدانی؟» «صبحها پنیر فرانسوی نمیخوری؟ حتما توی برنامه غذاییات کاهوی کُرهای هم نیست؟!» «هنوز به این فیلمها نگاه میکنی؟ اینها که خیلی معمولیاند!» «چی؟ با اتوبوس میروی سرکار؟ خدای من! مگر عقلت را از دست دادهای؟»
ولی میدانید؟ در این همه هیاهوی خاص بودن، باید خدا را شکر کنیم که هنوز معمولیایم؛ معمولیهایی که گاهی به جای استیکهای چند میلیونی با یک کاسه آش وسط هوای سرد ذوقزده میشوند؛ معمولیهایی که شاید پول نداشته باشند گل بخرند اما توی گلدان سفالی کوچکی که خودشان رنگش زدهاند بذر گل میکارند و تا جوانه زدن منتظرش میمانند؛ معمولیهایی که از اتوبوس و مترو سوار شدن خجالت نمیکشند و تازه خریدهایشان را هم از همان دستفروشها انجام میدهند؛ معمولیهایی که سلیقهشان را دوست دارند و برای خاص بودن، آسمان را به ریسمان نمیبافند و خودشاناند، همان آدمهای معمولیِ دوستداشتنی.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com