کد خبر: ۸۵۷۸۷۹
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:
شهید «علی عرب»

ققنوسی که در راه عشق به معبود، آتش را لبیک گفت

شهید علی عرب، متولد دهم تیرماه ۱۳۴۹، در روستای روح‌آباد زرند کرمان به دنیا آمد و در عملیات کربلای یک در منطقه مهران، به تاریخ دهم تیرماه ۱۳۶۵، در سن ۱۶ سالگی به شهادت رسید.

شهید علی عرب، متولد دهم تیرماه ۱۳۴۹، در روستای روح‌آباد زرند کرمان به دنیا آمد و در عملیات کربلای یک در منطقه مهران، به تاریخ دهم تیرماه ۱۳۶۵، در سن ۱۶ سالگی به شهادت رسید. او برای عشق به خدا و وطن به میدان رفت و با آگاهی و دلیری، مسیر پرمخاطره‌ای را طی کرد. وقتی شعله‌های آتش به سویش زبانه کشید، در آن لحظات جان‌سوز تنها لبیک به فرمان معبود را بر زبان آورد و در میان شعله‌ها فقط به وصال محبوب و رضای خداوند فکر می‌کرد.

از خود پرسیده‌اید چرا آتش برای ابراهیم گلستان شد؟ چرا اسماعیل در قربانگاه از پدر خواست چشمانش را ببندد؟ این‌ها قصه‌هایی از عشق و تسلیم در برابر خواست الهی هستند و علی نیز به فرمان امام، همان را در عمل معنا کرد.

تعداد بازدید : 4

علی عرب رزمنده‌ای بود که در کمال اخلاص، به سراغ مستمندان می‌رفت و با عشق به مردم و بی‌توقعی به نیازمندان کمک می‌کرد. در آخرین وداع، همه دارایی‌هایش را به دوستان و همراهانش بخشید و با لبخند گفت: «من دیگر به این‌ها نیازی ندارم… به فکر فقرا و نیازمندان باشید…»

در آخرین لحظات عملیات، زمانی که دشمن در ۲۰۰ متری‌شان بود، کوله پشتی علی، پر از آرپیجی و نارنجک، مورد اصابت گلوله قرار گرفت. در آن لحظات جان‌سوز، لباس‌ها و کوله‌پشتی‌اش سوخته و به کمرش چسبیده بود. اما علی در سکوتی عاشقانه و با دستی روی دهان، تلاش می‌کرد صدایی از او برنخیزد و عملیات لو نرود. درخواستش فقط یک جرعه آب بود، اما پس از آن لحظات چیزی نگفت و روحش به معبود پیوست.

این جان‌فشانی‌های عاشقانه، در چند دقیقه رخ داد، اما به وسعت یک زندگی درس‌هایی از ایثار و ایمان برایمان بر جا گذاشت. اگر انسان عشق واقعی به خدا داشته باشد، حتی سوختن و تمام دردها برای او کم‌رنگ می‌شوند و تنها وصال محبوب را طلب می‌کند.

برچسب ها: شهید ، عشق

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Iraq
|
۲۳:۳۳ - ۱۴۰۳/۰۸/۲۲
0
0
اینک که شهر شعله ور بی خیالی است
جای برادران غیورم چه خالی است
جای برادران غیوری که بعدشان
این شهر در محاصره خشک سالی است
بی ادعا ز خویش گذشتند و پل شدند
رد عبور صاعقه شان این حوالی است
من حرف می زنم و دلم شعر می شود
در واژه های من هیجان لالی است
طاعون گرفته ایم و کسی حس نمی کند
تا آنکه زنده بودنمان احتمالی است
آلوده است کوچه، خیابان به زندگی
چیزی که هست و نیست حالی به حالی است
بر من چه سخت می گذرد این غروب ها
جای برادران غیورم چه خالی است
روح شهدای هشت سال دفاع مقدس شاد گفتم برم سایت بولتن نیوز ببینم چیزی از شهدا گذاشته ناخدا گاه به ذهنم خورد رسیدم به داستان این شهید بزرگوار خدا عاقبت همه رو ختم بخیر کنه صلوات به روح شهیدان
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین