کد خبر: ۸۲۵۱۵۷
تاریخ انتشار:
با استفاده از ابزار استراتژیک طالبان

پاکستان در دوجبهه می جنگد

هیچ منطقی منبی بر جدایی میان طالبان و پاکستان وجود ندارد و امکان ندارد تا پاکستان به این زودی ها، دست از سر طالبان بردارد.
پاکستان در دوجبهه می جنگد

به گزارش بولتن نیوز به نقل از دیپلماسی ایران، طالب ابزاری برای اهداف استراتیژیک پاکستان است. مرز جدایی میان آنها، معنایی ندارد. جدا کردن طالبان از پاکستان، به معنایی ناکامی و شکست پاکستان در اجنداهای منطقه ای آن خواهد بود. تیترسازی های رسانه در این خصوص تنها یک بخشی از جنگ روانی و فریب اذهان عامه است که موفقیت به عمل رساندن این استراتیژی را تضمین خواهد کرد.

حامد میر در مقاله ی تحلیلی در واشنگتن پست نوشته که دوستی پاکستان با طالبان در معرض فروپاشی قرار گرفته است. این حرف را هیچ عقل سلیمی نمی تواند بپذیرد. زیرا ماهیت طالبان، تنها برای محقق ساختن عمق استراتیژیک پاکستان در منطقه است که به واسطه آن، این کشور دو دوجبهه می جنگد. جبهه اولی افغانستان است که پاکستان تا حدودی در بر آورده سازی این عمق استراتیژیک، موفق عمل کرده است. اما در جبهه دوم علیه هند، هنوز هم با چالش هایی مواجه است. هند بازیگر قدرتمندی است که توانایی مانور به موقع را در برابر هر نوع تحرک پاکستان در محور راهبرد منطقه ای، دارد.

به این ملحوظ است که می گوییم که هیچ منطقی منبی بر جدایی میان طالبان و پاکستان وجود ندارد و امکان ندارد تا پاکستان به این زودی ها، دست از سر طالبان بردارد.

آنچه به عنوان مشت نمونه ی خروار به عنوان چالش در روابط امارت طالبانی و پاکستان گفته می شود، تنها یک سناریوسازی است تا ذهنیت ها را به سمت دیگری، سوق دهند. زیرا در حال حاضر، تنها و تنها مسئله تقویت تروریسم در شمال افغانستان مطرح است که می تواند من حیث یک گاو شیری، در اختیار پاکستان قرار گیرد.

حتی قرضه وعده داده شده از سوی عربستان سعودی که بالغ بر چهار ملیارد دلار می شود نیز در راستای تطبیق پروژه تروریست پروری تفکر وهابیسم در افغانستان است که پاکستان مدیریت آن را به عهده گرفته است. منطق این بحث این است که دنیا و ذهنیت ها، نباید متوجه شوند که در شمال افغانستان، سنگرسازی می شود و پایه های تروریسم بین المللی، برای سالیان دراز و اجنداهای درازمدت، اعمار می شوند.

در عوض باید، دنیا مصروف تیتر خبری مبنی بر درگیری میان مرزبانان پاکستانی و افراد طالبان شود. و یا هم ممکن است این عمل سازماندهی شده از جانب پاکستان باشد تا مسئله دیورند را یک طرفه کند. زیرا موقعی ای بهتری از حال حاضر در اختیار پاکستان قرار نخواهد داشت.

پاکستان به خوبی درک می کند که چرخش موضع غرب و کشور های منطقه برای پذیرش طالبان در قدرت سیاسی در افغانستان، یک راهبرد مقطعی و از روی ناچاری است. با اندک تفاوت عمل در دیدگاه ها نسبت به منطقه و به طور اخص در مورد افغانستان، ممکن است این فرصت طلایی از دست پاکستان برود.

بنا به گفته نویسنده این مقاله در واشنگتن پست، زمان آن رسیده که پاکستان بپذیرد سیاست‌هایش در قبال افغانستان شکست خورده است. در حالیکه پاکستان در سیاست هایش در قبال افغانستان، موفق عمل کرده و حقیقتا، قبول این اشتباه استراتژیک برای خیلی از پاکستانی ها دشوار است و امکان ندارد، نظامیان پاکستانی، این شکست را بپذیرند. زیرا نظامیان و دولت پاکستان از بدو ایجاد گروه طالبان در دهه نود میلادی، بر این باور بودند که با پرورش نیروهای طرفدار این کشور در افغانستان "عمق استراتژیک" ایجاد می‌کنند، اما اکنون همان گروه‌ها برای پاکستان به یک تهدید جدید تبدیل شده‌اند.

این مقاله را می توان یک تحرک عملیات روانی در جهت ایجاد انحراف در سمت گیری یک اندیشه سالم در برابر سیاست های پاکستان دانست. حکومت، ارتش، رسانه های پاکستانی و تحلیلگران آن، همواره بر این هدف متمرکز بوده اند تا در این جنگ روانی علیه مردم افغانستان، علاوه بر استفاده ابزاری از طالبان من حیث یک نیروی وابسته و نیابتی برای پیروزی در مقاصد استراتژیک شان، نیز پیروز عمل کنند.

مثلا در جایی این نویسنده، می نویسند که چند روز پس از تسلط طالبان، حاکمان جدید کابل اعضای زندانی تحریک طالبان پاکستان که سال‌ها در مقابل اسلام‌آباد جنگیده بودند را رها کردند و بعد از به قدرت رسیدن طالبان نیز حملات تروریستی در پاکستان ۵۱ در صد افزایش یافته است. حال اگر به گونه واقعی بر ماهیت و مضمون اصلی این بحث تمرکز کنیم درمی یابیم که تحریک طالبان پاکستانی همانند طالبان امارت افغانستانی، یک اندیشه، یک فکر و یک روش عملکردی در قبال منطقه دارند. هر دوی این نیروهای تندرو و افراطی، در تلاشند تا اجنداهای منطقه ای پاکستان، تطبیق شود. فرقی نمی کند کی در کجا زندانی است. اما آنچه مهم است این است که چطور پاکستان از این دو وسیله برای ناامنی سازی منطقه برای رسیدن به عمق استراتژیک خود در برابر دو همسایه دشمن که همواره در جدال با آن قرار داشته، استفاده می کند.

تحریک طالبان پاکستان با ایدئولوژی مذهبی ارتش و حکومت ملکی پاکستان، مبنی بر فرهنگ استراتژیک آن، همخوانی فکری دارد. پاکستان همواره از جهادیسم و افراط گرایی مذهبی در منطقه استفاده برده است. پاکستان در این عرصه، بسیار موفق عمل کرده و در دوران جنگ سرد، این نیروهای افراطی بودند که آبشخور فکری شان پاکستان و مردمان و مهاجران مناطق صوبه سرحد و مناطق همجوار آن، جبهات جنگی ضد ارتش سرخ را به لحاظ نفرات جنگی، تقویت می کردند. این گزینه راهبردی برای دولت و ارتش پاکستان، نتیجه ی خوبی داد.

ارتش پاکستان از لحاظ تجهیزات نظامی، امکانات فناوری پیشرفته، ایجاد ارتباط با امریکا و انگلیس، مبدل شدن به یک شریک استراتژیک در برنامه های این دو کشور در آسیا و به طور اخص در برابر اتحاد شوروی مبتنی بر راهبرد سد نفوذ در برابر کمونیسم، یک ظهور قابل ملاحظه داشت. اقتصادش همه ساله تقویت می شد و دیگ جوشان افراط گرایی در آن به حد اعلی رسیده بود تا بتواند در آیندۀ منطقه نقش بارزی بازی کند.

پاشینه آشیل در روابط افغانستان و پاکستان، مرزی بود از لحاظ فکری، انگلیسی که برای سالیان دراز خون چکان شده بود. پاکستان به این مفکوره بود تا بواسطه گروه های نیابتی خود، مسئله دیورند را مختومه اعلان کند. این کار را تا حدودی با موفقیت هم پیش برد. اما در ظاهر طالبان، حاضر نیستند بار چنین مسئولیت تاریخی را بر دوش بکشند. چون ایدئولوژی اصلی طالبان، تفکر قومی پشتون محور است و قوت این ایدئولوژی در اتحاد پشتون هایی است که توسط خط دیورند از هم جدا شده اند. یک نوع همبستگی میان تفکر پشتون خواهی طالبان و پشتون های آن طرف مرز وجود دارد و پاکستان در این عرصه دقیق عمل نکرده است. طالبان، بارها از پذیرش خط دیورند به حیث مرز رسمی میان افغانستان و پاکستان خودداری کرده است. این تنش در روابط طالبان و پاکستان، همواره وجود داشته است.

تا اینجای مسئله با این استدلال موافق اندکی هستیم اما این که این گروه در تلاش است تا با جلب نظر هندی‌ها، اسلام‌آباد را تحت فشار قرار دهد، نمی تواند منطق داشته باشد. چون دهلی نو هیچگاه به طالبان، اعتماد نخواهد کرد. زیرا پیشینه تاریخی و ماهیت اصلی طالبان، تبلور یک تفکر پان پاکستانیسمی است که تنها برای اهداف پاکستانیزه سازی مردمان منطقه و فرهنگ استراتژیک آن کارایی دارد.

به علاوه حامد میر در این مقاله آورده است که طالبان فکر می‌کنند که ایالات متحده را شکست دادند و حالا می‌توانند پاکستان را نیز شکست دهند. اما حقیقت طور دیگری است، برخلاف چیزی که این نویسنده پاکستانی، تلاش دارد در خور ذهنیت ها بدهد. چون طالبان با تمام نافهمی و جهالت نهادینه ای خود، این درک را دارند تا بدانند که امریکا را شکست نداده اند و پاکستان را من حیث یک قدرت اتمی، شکست دادن منطق ندارد.

طالب دستوربگیر ارتش پاکستان است و بیرون برآمده از تفکر و فرهنگ استراتژیک پاکستان. همچنان، به گفته نویسنده این مقاله، بر اساس داده‌های بانک جهانی، افغانستان اکنون یکی از فقیرترین کشورهای جهان است و طالبان باید فقر را شکست دهد، نه پاکستان. پس بر این اساس، دو فقیر به جان هم افتاده اند و این تنش، جنگ فقر با فقر خواهد بود. در حالی که پاکستان، می تواند بر فقر فایق آید و استعداد آن را دارد تا با ایجاد و ساخت سناریوهای جدید و مدیریت برنامه های کلان در سطح منطقه، راه در آمدی برای اقتصاد ورشکسته ی خود بیابد، اما طالبان فقیر بدون چهل میلیون دلار صدقه امریکا در ماه، با کدام توانایی اقتصادی و مالی، می توانند پاکستان را شکست بدهند؟ به علاوه، طالبان را امریکا و انگلیس اجازه نمی دهند تا بر پاکستان خم ابرو کنند، چه رسد به دشمنی و تلاش برای شکست نظامی پاکستان.

این مقاله پر از گزافه گویی ها و چرندیاتی است که می تواند یک ذهنیت ضعیف، فاقد قدرت تحلیل و یک فکر کاملا وابسته را فریب دهد، نه فهم بالایی مردمانی را که در کوهی از تجربیات تلخ تاریخی، پخته شده اند و شناخت خوبی از جوانب این بازی دارند.

طالب ابزار استراتژیک در دست پاکستان است و این ابزار برای فعلا در خدمت تفکر "عمق استراتژیک" پاکستان قرار داشته و کارایی خوبی داشته است. جدایی از آن را نمی توان پذیرفت.

برای مشاهده مطالب بین الملل ما را در کانال بولتن بین الملل دنبال کنیدbultanbeinolmelal@

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین