به گزارش بولتن نیوز به نقل از خبر آنلاین، مهسا بهادری: دهه پنجاه و شصتیها برنامه «دیدنیها» را به یاد میآورند، برنامهای که جلال مقامی اجرای آن را برعهده داشت. اگر آن اجرا و برنامه منحصر به فرد را کنار بگذاریم، قطعا هنر گویندگیاش در آثاری چون «لورنس عربستان»، «ارتش سری»، «پوآرو»، «شرلوک هلمز»، «هشدار برای کبری ۱۱» و... را به خاطر میآوریم.
این پیشکسوت عرصه گویندگی، امروز پنجم آبان و در سن ۸۱ سالگی بر اثر سکته قلبی دارفانی را وداع گفت. در خصوص درگذشت او با دوست و همکاری قدیمیاش منوچهر والیزاده گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانید.
رابطه دوستانه شما و آقای مقامی از کجا بود و چگونه شکل گرفت؟
من و جلال مقامی تقریبا ۱۵ یا ۱۶ ساله بودیم که وارد این حرف شدیم. آقای مقامی یکسال از من کوچکتر بودند و همیشه با لحن شوخی میگفتند تو جای پسر منی وقتی سنمان را یادآوری میکردم میگفت میدانم، منظورم این است که مانند پسرم دوستت دارم. از اینکه این خبر شوکه کننده را شنیدم بسیار اندوهگینم دوستانم را یکی یکی از دست میدهم و نمیتوانم کاری کنم، خیام یک شعری دارد که میگوید : «برلب جوی بنشین و گذر عمر ببین!» خود جلال بر این باور بود که آدم باید با اقتضای سنش پیش برود، ما نابود نمیشویم فقط در زمان حل میشویم.
اسمش این است که سکته کرد، اما به قول قدیمیها فکر میکنم از نبود رفعت هاشمپور، همسر نازنینش دق کرد و حتی یکسال هم نتوانست بدون همسرش ادامه حیات بدهند، زندگی فوقالعادهای کنار یکدیگر داشتند، هم همسرش انسان شریف و بزرگی بود، هم خودش.
شما یکی از دوستان بسیار نزدیک آقای مقامی بودید، چیزی از برنامه «دیدنیها» به یاد دارید که یا برای خودتان جالب بوده باشد، یا ایشان آن را با هیجان زیادی برایتان تعریف کرده باشد؟
«دیدنیها» که در زمان خودش یکی از نابترین، خاصترین و پرطرفدارترین برنامهها بود. من خاطرهای ندارم اما ایشان یکی روایتی از هنگام ضبط این برنامه میگویند که شاید برایتان جالب باشد. جلال مقامی روایت میکرد، یکبار در پلاتو سر ضبط برنامه «دیدنیها» بود، در خیابان توانیر نزدیک شبکه دو - که آن برنامه ضبط میشد- یک موشک اصابت کرد، گویا همان زمان یکی از پرژکتورها کنده شده و به زمین افتاده بود و آقای مقامی فکر میکند که بمب را آنجا زدند و پیش خودش گفته خداروشکر که این یکی عمل نکرده است.
پر رنگترین ویژگی شخصیتی ایشان برای شما چه بود؟
انسان بزرگواری بود، این سالهای آخر کمی خسته و دلشکسته بود. هم از شرایط و اوضاع و احوال هم کار دوبله هم هنر اما بازهم قهر نکرد و میگفت به من پیشنهاد نمیدهند هربار مرا بخواهند کنارشان خواهم بود. عاشق بود، عاشق زندگی، کارش، خانوادهاش. محترم بود. من دوست، همکار، استاد یا به قول جلال پدرم را از دست دادم و نمیتوانم چیزی بگویم.
در اینجا منوچهر والیزاده با اندوه و غم زیادی خواست مصاحبه پایان پیدا کند چون بغض گلویش را گرفته بود و دیگر توان ادامه دادن نداشت.
رفعت هاشمپور همسر جلال مقامی ۶ اسفند ۱۴۰۰ در سن ۹۰ سالگی دارفانی را وداع گفته بود.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com