گروه سیاسی - سید مجتبی نعیمی: چیزی که من میفهمم این است که در تحولاتِ اجتماعیِ اخیر، ناشی از درگذشتِ تلخِ مهسا امینی، مسئلهی اصلی، نه نوعِ برخوردِ نیروی انتظامی با مردم است _ که سرِ جایِ خودش، حداقل برای من، همین قضیه، خیلی مهم است _ نه حتی گشتِ ارشاد و نه خیلی از بحثهای دیگر. آنچه من میفهمم، مسئلهی اصلی، ″نسبتِ مردم با حاکمیت″ است که در این چهار دهه، تغییرِ بسیاری کرده و بخشِ قابلِ توجهی از جامعه، خواهانِ به رسمیت شناخته شدنِ تفاوتشان با حاکمیت هستند. راستش، اول به این نتیجه رسیده بودم که مسئلهی اصلی، تغییرِ ذهنیِ مردم یا فرآیندِ عیان شدنِ تفاوتشان با حاکمیت در چهار دههی اخیر است. اما کمی که بیشتر فکر کردم، دیدم نه. قانعام نمیکند. ماجرا فقط تغییر و تفاوت مردم نیست. در این بین، تغییرِ حاکمیت، اگر نقشِ بیشتری نداشته باشد، نقشش کمتر نیست.
به گزارش بولتن نیوز، چه بخواهیم چه نخواهیم، جامعهی انسانی، فارغ از اینکه در کدام جغرافیا قرار دارد، یک ″طیف″ است. یعنی چه؟ یعنی با وجودِ فرهنگِ مشترک در هر کشوری و با وجودِ اعتقاداتِ مذهبیِ فراگیر در بعضی کشورها مثل ایرانِ ما، و با وجودِ ساختارِ سیاسیِ ایدیولوژیک _ باز هم در بعضی کشورها مثل ایرانِ ما _ نمیتوانید جامعهای را پیدا کنید که اکثریت آنها در یک دورهی تاریخی طولانی، به یک اندازه یا مشابه هم و البته در سطحی بالا، عقیدهمند به آن فرهنگ، اعتقادات و ایدئولوژی باشند. این است که در همیشهی تاریخ، ما با ″جامعهیِ انسانیِ طیف گونه″ مواجهیم.
حال، یکی از سوالاتِ اصلی که اینجا مطرح میشود این است: نسبتِ جامعهی ایرانیِ امروز با آنچه فرهنگِ ایرانی اسلامی خوانده شده و توسط حاکمیت پشتیبانی میشود چیست؟ آیا این نسبت، همان نسبتِ چهل سال پیش است؟ اگر بپذیریم در دههای که انقلاب اسلامی رخ داد و پشت بندش، به واسطهی جنگِ تحمیلی، کشور واردِ یک اتمسفرِ فرهنگیِ خاص شد، ویژگیِ طیف گونهی جامعه در ایران کمرنگ و جامعه در حالتِ یک رنگی و یک دستیِ نسبی قرار داشت، آیا ایرانِ امروز هم در همان وضعیت است؟ یا اینکه تحولاتِ مختلف و دلایلِ گوناگونی باعث شده، جامعهی ایرانی، به وضعیتِ طیف گونهگی تغییرِ حالت دهد؟
بعضی اعتقاد دارند جامعهی ایرانی با درصد بالایی همچنان معطوف به فرهنگ ایرانی اسلامی است _ مانند دههی پنجاه و شصت _ و همین برداشت است که باعث میشود رئیس جمهور در مصاحبهای بگوید خانمها در ایران به طور خودجوش حجاب دارند. اما برخی دیگر، مردمِ ایرانِ امروز را متفاوت از چهل سال گذشته میدانند. جامعه را در شرایط فعلی، متشکل از چند کلان فرهنگ و دهها خرده فرهنگ میبینند که ممکن است در هر فرد، ترکیبهای گوناگونی پیدا کرده و سبکهای زندگی متنوعی را شاهد باشیم. که اگر این باشد، سوال مهمتری پیش میآید: جمعیت این افراد و کیفیتِ تفاوتِ این افراد چگونه است؟
آیا این جمعیت آنقدر زیاد است که جمهوری اسلامی را تبدیل به حکومتِ اقلیت بر اکثریت کرده؟ یا نه، هنوز آنهایی که با گفتمانِ رسمیِ حاکمیت و فرهنگ و مذهبِ ایرانی اسلامی تفاوت دارند، به اکثریت نرسیدهاند، اما اقلیتی قوی هستند؟ گذشته از بحثِ جمعیت، بحثِ کیفیتِ این تفاوت هم وجود دارد. آیا این بخش از جامعه، تنها در برخی موضوعات _ مثل نوع پوشش _ با فرهنگِ رسمیِ کشور تمایز دارند، یا موضوع فراتر از این حرفهاست و اساساً سبک زندگی ایشان با آنچه که بطور رسمی تبلیغ میشود، متمایز است؟
اگر پاسخ به این سوالات آن باشد که ما جمعیتی حداکثری داریم که در حداکثرِ تفاوتِ فرهنگی_ارزشی با حاکمیت است، خُب، آن موقع اساسا چیزی به نام نظامِ سیاسیِ جمهوری اسلامی و استقرار آن بی معنی میشود. اما اگر با وجودِ حداکثری بودن این جمعیت، وجوه تمایز عمیق نبوده و صرفاً به برخی موضوعات مختص میشود _ مثل جامعهی صدر اسلام که در برخی موارد مانند استفاده از شراب و یا برده داری، با آموزههای دینی همراهی نمیکرد، لذا احکام آنها در اجتماع، تدریجی و با توجه به تغییر مردم تعیین شد _ ما با شرایط دیگری روبهرو هستیم که اکثریت با اصلِ حاکمیت مشکلی ندارند اما لازم است حاکمیت در بعضی حوزهها همان رفتاری را داشته باشد که در صدر اسلام و در برخی موضوعات اتفاق افتاده.
پاسخ به این سوالات و سنجشِ میزانِ جمعیت و کیفیتِ تفاوتِ بیان شده، نیازمند یک بررسی همه جانبه است که یک تیم بزرگ و صادق میخواهد. اما آنچه از مشاهده و تحلیل شخصی بنده بر میآید، این است که این تفاوت و تقاضایِ به رسمیت شناخته شدنِ آن، کاملاً مشهود بوده و خصوصا در طبقهی متوسط که قلب جامعه محسوب میشود، ظهور و بروز قویتری دارد. ولی مهمتر از نظر شخصی بنده، تصوریست که جامعه از خود دارد و پاسخیست که باید حاکمیت، در کمال صداقت و واقع بینی به آن بدهد. زیرا وقتی یک قانون، اکثریتِ عقیده مندان به خود را از دست بدهد، عملاً فرقی با حرفِ زور ندارد و جامعه، پذیرای آن نیست. حتی اگر آن قانون، حکم خدا باشد و تَرکِ آن در دستگاه الهی، تبعات سنگینی برای مردم داشته باشد. لذا، گفتنِ مدامِ این نکته که در کشور ما حجاب، قانون است و باید همه به آن احترام بگذارند وقتی قابل اعتناست که عقیده مندان به حجاب، در اکثریت باشند. در غیر این صورت، مثل هر قانون دیگری از مقبولیت میافتد و در مقام اجرا، هیچ جایگاهی ندارد.
در اینجا لازم است به بخش دیگر مسئلهی اصلی یعنی ″تغییرِ نسبت مردم و حاکمیت″ بپردازم. یعنی تغییرِ حاکمیت. سوال اساسی این است: آیا چیزی که ما در عمل از جمهوری اسلامی میبینیم، همانیست که ادعا میکند و حداقل در گذشته، عملاً به این ادعا نزدیکتر بوده؟ آیا جامعه، چه به درست چه به غلط، قدرتِ سیاسیِ جاریِ در کشور را عملاً همانی میداند و میبیند که در چهل سالِ پیش میدید؟ به نظر میرسد مجموعهای از ناکارآمدیها و رفتارهای غلطِ دولتهای مختلف در این سالها، نه تنها به عنوان یکی از عوامل تغییر یا عیان شدن تفاوتِ بخشی از جامعه، عمل کرده است بلکه باعث خشمگینی جامعه نیز شده است.
به طور مثال وقتی مراجع تقلید، بارها اعلام کردهاند وامهای بانکی کشور ربویست، یا وقتی در ادارات و سازمانهای دولتی مختلف، انواع فساد مالی و اداری، به دفعات مکرر دیده میشود، ابتداییترین سوالی که مطرح میشود این است که آیا رطب خورده میتواند منع رطب کند؟ آنهم برای دیگران؟ اینجا صحبت از آن نیست که تا وقتی فلان چیز درست نشده، به چیزهای دیگر نپردازدید. اینجا صحبت از آن است که آیا کسی که در عمل به اعتقداتش، پایش لنگ است، میتواند دیگران را بابت اجرا نکردن همانها مواخذه کند؟ آیا پدری که به دلایل شخصی نتوانسته زندگی معقولی برای فرزندانش فراهم کند، این جایگاه را دارد که از آنها بابت درس نخواندن ناراحت شود؟ حتی اگر حرفش درست باشد. این ماجراها باعث شده حتی خیلی از باورمندان به شریعت اسلامی هم از جمهوری اسلامی بخواهند اول خودش را درست کند، بعد چنین مطالبهای از دیگران داشته باشد.
در هر صورت، چیزی که الان از اهمیت بالایی برخوردار است، فهمِ درست از آن چیزیست که رخ میدهد. فهمِ درست از یک مطالبهی مردمی. فهمِ این واقعیت که بخشِ قابل توجهی از جامعه با حاکمیت تفاوت دارند و میخواهند براساس همین تفاوت، زندگی کند. این افراد چه تعدادند؟ تفاوت این افراد با حاکمیت، در چه سطحیست و بر سر چه موضوعاتیست؟ این دو سوال باید دقیق و سریع پاسخ داده شود. در این ایام که مثل سایر موارد، مطالبه مردمی و اغتشاشات با هم پیوند خورده، هم آنهایی که دنبال رسمیت یافتنِ تفاوتشان هستند و هم حاکمیت، باید مراقبت کنند که این ″مسئلهی اصلی″ پشتِ سرِ این اغتشاشات گم نشود و بیپاسخ نماند. هرکسی که به امنیتی کردن و امنیتی ماندن شرایط کشور دامن میزند، اگر خائن نباشد، حداقلش این است که قدم رو به جلویی برای این سرزمین برنمیدارد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com