جهان در سالی که گذشت، حوادث و جریانهای فراوانی را بهخود دیده است. آنچه که برای ما در این تحلیلهای گفتمانی مربوط به رسانههای بیگانه حائز اهمیت بوده، توجه به مسائلی است که میتواند با حیات آینده ما از یکسو به عنوان یک مسلمان ایرانی و از سوی دیگر به مثابه یک شهروند جهانی، مرتبط باشد. بدیهی است که برخی از این حوادث اهمیت بیشتری از حوادث دیگر دارند که بر اساس اهداف مورد مطالعه و دیدگاه نگارنده میتوانند متفاوت باشند.
دیپلماسی بهویژه در ابعاد عمومی و رسانهای آنکه منعکسکننده چگونگی رفتار بینالمللی نظامهای ملت-دولت در قبال حوادث جهان است، یکی از مهمترین ابزارهای کنونی است که در جهت پیشبرد سیاستهای خارجی برای تحقق منافع ملی و تثبیت هویت فرهنگی کشورها و ملتهای مختلف مورد استفاده قرار میگیرد. دیپلماسی در عصر اطلاعات و ارتباطات، بیش از هر چیز از ابزار رسانه استفاده میکند. رسانه در عصر کنونی به مهمترین عامل تحقق دیپلماسی برای تغییر افکار عمومی جهانیان، پیشبرد اهداف سیاسی، برنامهریزی برای سیاستهای آینده و اعمال فشارهای نرم و پیچیده برای دستیابی به منافع و غیره تبدیل شده است.
سالی که گذشت، سالی بود که میتوان گفت از «دیپلماسی سکوت» آغاز شده و به «پایان دیپلماسی» انجامید.
«سکوت» و «پایان» بهعنوان نوعی از دیپلماسی رسانهای و عمومی برای بخشی از جهان ترسیم شده بود. جهان سلطهگر در اشکال و انواع جهانی، منطقهای و کشوری خود در صدد مقابله با خیزشهای مردمی، آگاهی عمومی، بیداری اسلامی، جنبشهای انسانی و بالاخره حرکتهای انسانی به سمت آزادی، مردمسالاری، دینداری و کرامت انسانی است.
«دیپلماسی سکوت» در اوج خود با «تروریسم بحرینی» آغاز شد. جهان هیچگاه در طول تاریخ معاصر خود -حداقل از زمان جنگ جهانی اول تا کنون- با چنین رویهای از دیپلماسی روبهرو نشده بود. «سکوت» درباره بهکارگیری انواع خشونتهای سرکوبگرایانه سخت و نرم درباره یک ملت که با دست خالی برای آزادی و کرامت خود مبارزه میکند، چیزی نیست که نادیده گرفته شود. اما وجدان جهانی متکی به دیپلماسی، چشمها و گوشهای خود را بر روی صحنههای وحشتانگیز ظلم و ترور و گوشهای خود را برای نشنیدن فریادهای ملت بحرین که زیر یوغ ستم ظالمان آن کشور به ستوه آمده است، بستند. این دیپلماسی یک دیپلماسی مرگآفرین و یک دیپلماسی ترورپروری است که در صدد ساقط کردن روح، کرامت انسانی و تسلط روح وحشیگری و ددمنشی بر ملتهای جهان است.
«پایان دیپلماسی» حرکت دیگری است که میتوان در بخشی از جهان، بهویژه جهان اسلام و خصوصاً در مورد کشورهای ایران و سوریه مشاهده کرد. دیپلماسی اصولاً روشی است که تلاش میکند به شکل نرمافزاری راهحلهای مختلف برای تحقق اهداف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را دنبال کند. بازگشت به استفاده کردن از قدرت سخت در عصر شکست ابزارهای سخت برای تحقق سیاستها، یک حرکت سختافزاری است که با ماهیت دیپلماسی در تعارض است. در عصر کنونی بازگشت به عصر ماقبل جنگ سرد یا عصر منتهی به جنگهای اول و دوم جهانی، حرکتی است که بیانگر شکست برنامهها و سیاستهای سلطهگران در اشکال گوناگون خود برای مدیریت بهینه کشور، تأمین نیازهای مردم، تثبیت صلح جهانی، سرکوب تروریسم و پایان بخشیدن به طمعهای بینالمللی در سلطهگری و استثمارگری است.
سقوط نقاب دیپلماسی از چهره دیپلماسی جهانی، پایان دیپلماسی را رقم میزند. بازگشت به قدرتها و ابزارهای سخت به جای نرم و بهکارگیری اهرمهای تهدید، تحریم و سرکوب در این زمینه، نشاندهنده «سقوط دیپلماسی» و احیای مجدد «سیاست سلطهگری» در شیوههای سختافزاری است که با تجربه جهانی بهویژه پس از تجربه عصر دوران سرد به شدت در تعارض و تضاد است.
«سکوت رسانهای»، «تروریسم رسانهای»، «انحراف رسانهای»، «خشونتگری رسانهای»، «بیاخلاقی رسانهای»، «بیتفاوتی رسانهای» و بالاخره «سقوط رسانهای» با آنچه به نام «دیپلماسی رسانهای» در شکل آکادمیک و علمی آن مورد توجه است، تفاوت دارد. گرچه در این عرصه «حاکمیت رسانهای» مشروعیت سیاسی یافته است اما به هر حال سقوط در شیوههای ضد بشری برای تحقق اهداف مورد نظر با اصل دیپلماسی که در ماهیت خود توجه به افکار عمومی و نیازهای مردمی برای ایجاد نوعی از توافق ذهنی و روحی و پذیرش تغییر و تحول در جهت همگرایی و همدلی را دارد، در تباین و تعارض است.
جمهوری اسلامی ایران در سال گذشته با بدترین اشکال «سقوط رسانهای» رسانههای بیگانه بهویژه غربی و سیاستهای مربوط به دولتهای آنان روبهرو بوده است. بهکارگیری عوامل «تروریسم» در ترور کردن دانشمندان هستهای، تهدید مداوم به تحمیل جنگ، محاصره کردن بیش از پیش ایران با تحریمهای گسترده، بهکارگیری بدترین شیوههای تخریب رسانهای، تحریک عناصر مزدور به اشکال گوناگون، تلاش در بهم زدن روابط با کشورهای همسایه و جلوگیری از پیشرفتهای علمی و فنی ایران تنها بخشی از سیاستهای آشکاری بود که نشان دهنده عصر «پایان دیپلماسی» در مورد ایران است.
سوریه نیز کشور دیگری است که مفهوم «پایان دیپلماسی» در مورد آن کاملاً صدق میکند. آشکار شدن نقشههای توطئهآمیز جهانی بهویژه در شکل عربی آن در مورد سوریه، بیانگر تولد «دیپلماسی سختافزاری» برای مقابله با ملتهای دیگر که اصولاً با ماهیت نرمافزارانه دیپلماسی در تعارض میباشد، است. «دیپلماسی بحرانسازی» تنها یکی از وجوه بهکار گرفته شده در مورد این کشور در سطح جهانی است. حملات وحشیانه برخی از کشورهای عربی بیش از کشورهای غربی به این کشور عربی،در جهت ساقط کردن رژیم آن، تداعیدهنده ظهور «سیاست برادرکشی»، «قومکشی»، و بالاخره «همسایهکشی» توسط همسایههای عربزبان است. بدون شک این سیاست متکی بر «قدرتهای سخت»، بدون هماهنگی با قدرتهای سلطهگر غربی بهویژه صهیونیستی قابل اجرا نبوده است. همدستی اعراب علیه سوریه و سکوت در مورد رژیم صهیونیستی، دنبال کردن راه حل سیاسی درباره اسرائیل و راه حل نظامی برای سوریه، به حاشیه راندن مسائل فلسطین و طرح مداوم مسائل مربوط به سوریه، تلاش در جهت ساقط کردن رژیم اسد و به بنبست کشاندن محور مقاومت، تغذیه مالی و نظامی مخالفان سوریه، بهکارگیری اهرمهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برای خسته کردن دولت آن کشور، بزرگنماییهای کاذب رسانهای در طرح حوادث جاری و بسیاری از مسائل دیگر تنها منعکسکننده رویکردی است که میتوان آن را «پایان دیپلماسی» نامید. دیپلماسی در شرایط کنونی به بنبست رسیده است و آنچه که به عنوان دیپلماسی بر زبان این کشورها جاری است، «ضد دیپلماسی» و بهکارگیری «قدرتهای سخت» برای «تخریب دیپلماسی» و ظهور پدیده «سلطهگری دیپلماسی» است که در وجوه مختلف در حال شکل گرفتن است.
* مهمترین محورهای گفتمانی رسانههای بیگانه
مهمترین محورهای گفتمانی رسانههای بیگانه در سال 1390 بر مبنای گزارشهای خبری تا آنجایی که توسط نگارنده مورد جستوجو قرار گرفتهاند را میتوان چنین خلاصه کرد:
(1) فرودینماه 1390: شبکه جنبشهاي مردمي و ارتباطات اسلامي
آغاز سال 1390 نزدیکترین زمان به آغاز جنبشهای مردمی و بیداری اسلامی در بخشی از جهان اسلام بود که از کشور تونس آغاز و هنوز نیز در برخی از کشورها در حال جریان است.
شاید بتوان گفت یکی از بزرگترین و مهمترین حوادث در جریان بیداری اسلامی، قیام مردم مصر بود. رسانههای بیگانه در این زمینه تلاش کردند بسیاری از مسائل مربوط به این قیام را به گونهای بازنمایی کنند که در جهت منافع خود و کشورهای وابسته باشد.
مهمترین محورهای مطرح در برخی از رسانههای بیگانه در این زمینه عبارتند از:
رسانههای اروپا:
1- اگر نظام اسلامی ایران تا دو سال دیگر سرنگون نشود، همه کشورهای اسلامی به اسلامگرایی روی خواهند آورد.
2- جنبش مردم در تونس و مصر به دلیل اسلام نیست، به دلیل ارتباطات مردم با شبکههای اجتماعی است.
3- پیروزی اسلامگرایان در صورت سقوط حسنی مبارک
4- تشابه سقوط مبارک در مصر با سقوط شاه در ایران
5- ضرورت مهار کردن خطر اسلامگرایان در جهان اسلام
رسانههای عربی در اروپا:
1- جنبش مردم مصر، انقلاب نیست.
2- ایرانیها توانستند جهان عرب را شیفته انقلاب اسلامی کنند.
3- تحول جهان عرب و عدم امکان حیات نظامهای سرکوبگر
4- اگر نظام جمهوری اسلامی بماند، برای جهان عرب خطرناک خواهد بود.
5- انقلاب مصر، یک انقلاب حقیقی است.
رسانههای خاورمیانه:
1- اصرار بر عدم تشابه حوادث مصر با حوادث انقلاب اسلامی در ایران در سال 1979
2- تأکید بر متفاوت بودن شیوههای انقلاب اسلامی ایران با سایر کشورهای عربی در تغییر حکومتها
(2) اردیبهشت 1390: بيداري اسلامي و ديپلماسي تقابلي
جریان بیداری اسلامی معاصر علاوه بر کلیه عوامل درونی هر کشور، بیشک متأثر از انقلاب اسلامی ایران بوده است. این رابطه توسط رسانههای بیگانه از یکسو مورد انکار قرار میگرفت تا قدرت آن مورد تأیید قرار نگیرد و از سوی دیگر مورد تأکید قرار میگرفت تا نوعی از تقابل و تعارض با آن را مورد توصیه قرار دهند. در این زمینه نوعی از دیپلماسی تقابلی با انقلاب اسلامی با گفتمان رسانههای بیگانه شکل گرفت و توسعه پیدا کرد. مهمترین محورهای مطرح شده در این زمینه توسط رسانههای بیگانه عبارتند از:
1- تئوريزه کردن بياثر بودن انقلاب اسلامي ايران در جهان اسلام
2- تئوريسازي هراس از جمهوري اسلامي ايران
3- ديپلماسي وحشتسازي از ناميدن قيامهاي منطقه به «بيداري اسلامي»
4- برجستهسازي رسانهاي دخالت ايران در کشورهاي منطقه
5- تأکيد بر سياست مقابله با ايران در جلوگيري از دخالت در امور کشورهاي در حال انقلاب
6- ديپلماسي تغيير نظام اسلامي در ايران جهت تأمين دموکراسي در منطقه
7- ديپلماسي تحريک و تقابل اعراب، شيعيان و مسلمانان با ايران
8- ديپلماسي تخريب در روابط ايران با کشورهاي دوست مانند سوريه
9- تئوريزه کردن قدرتطلبي ايران در منطقه خليج فارس
10- برجستهسازي ديپلماسي بيثبات کردن کشورهاي منطقه توسط ايران
11- تئوريزه کردن درگيري و تقابل تاريخي ايرانيان با غرب
12- ديپلماسي تحريک کشورهاي منطقه خليج فارس با تقويت نفوذ ايران در منطقه
13-تئوريزه کردن تلاشهاي ايران براي تضعيف کشورهاي منطقه براي گسترش ديپلماسي تقابل
(3) خرداد 1390: تروریسم بحرینی و دیپلماسی سکوت
سال 1390 از نظر جهانی را میتوان سال «تروریسم دولت بحرین» علیه ملت خود نامید. در این سال تروریسم دولتی در بدترین وضعیت آن در بحرین به عنوان یک نمونه غیر قابل تصور در استبداد و وحشیگری نمود یافت. در مقابل این تروریسم دولتی، رسانههای بیگانه «دیپلماسی سکوت» را اختیار کردند. این سکوت یک سکوت ضد انسانی است که رسانههای بیگانه با بدترین وضع و زشتترین وجه آن را بازنمایی کردند. پیوند دیپلماسی سکوت با تروریسم دولت بحرین نوعی از تروریسم را بهوجود آورد که میتوان آن را «تروریسم رسانهای» نامید. درحقیقت، تروريسم دولتي همراه با ديپلماسي سكوت رسانهاي در سطح جهان، اعم از جهان اسلام و ساير نقاط ديگر، در حال ايجاد نوعي جديد از تروريسم هستند كه ميتوان آن را تروريسم رسانهاي ناميد. اين تروريسم به دنبال تحريف حقايق و سياهنمايي واقعيت است. اين تروريسم چشم خود را بر روي كشتار انسانها و از بين رفتن حرمت انسانيت بسته است؛ انسانيتي كه زير چكمه تروريسم دولتي و تبليغات سياه رسانهاي در حال از بين رفتن است. بحرين تنها يك نمونه بارز اين واقعيت است؛ واقعيتي كه تلخي آن براي انسان هرگز فراموششدني نخواهد بود.
(4) تیر 1390: ديپلماسي تلفيقي جنگ نرم و قدرت سخت
بیداری اسلامی و رابطه آن با پیروزی انقلاب اسلامی و استقامت مردم ایران با عث شد نوعی از دیپلماسی تلفیقی برای بهکارگیری جنگ نرم و قدرت سخت برای مقابله با این جریان اسلامی توسط قدرتهای استکباری و نیز رسانههای وابسته به آنها شکل گیرد. فقط به یکی از این نمونههای رسانهای در اینجا اشاره میشود که بهنظر میرسد میتواند منعکسکننده نگرانی استکبار و صهیونیسم جهانی باشد.
نشريه ترکيهاي «استار» (Star) در تاريخ 8 ژوئن 2011 (مصادف با 18خرداد 1390) دليل اصلي و نگراني عمده «نتانياهو» و حاميانش از بهار عربي را دور شدن مسأله ايران از مسائل اولويتدار راهبردي آمريکا ميداند. اين نشريه در اين زمينه مينويسد: «نتانیاهو طی آخرین سخنرانیاش در کنگره آمریکا، در خصوص اولویت مسائل ایران بر مسائل فلسطین گفت: زمان از دست میرود و به زودی این فضاحت تاریخی برملا خواهد شد. به زودی جهانیان با بزرگترین خطر علیه بشریت، با نظام اسلامی تروریستی که دارای سلاح اتمی است، مواجه خواهند شد». اين حرکت تبليغاتي با استفاده از ارعاب و تهديد جهانيان براي جلوگيري از پيشرفتهاي غيرنظامي ايران در زمينه نيروي هستهاي، با اظهارات بعدي که نوعي از بهرهبرداري از قدرت سخت براي تقويت جنگ نرم مطرح شده است، بهکار گرفته ميشود. اين ديپلماسي تلفيقي ميان دو عنصر اساسي يعني جنگ نرم و قدرت سخت شيوهاي جديد از گفتمان سياسي را مطرح ميکند که دو روي يک سکه را تداعي ميکند: قدرت سخت و جنگ نرم، گفتمان سخت و گفتمان نرم، تبليغات سخت و تبليغات نرم و بالاخره رسانههاي سخت و رسانههاي نرم براي تکميل حلقه متقاعدسازي اجتماعي براي تحقق اهداف سياسي است. نشريه استار اين وضعيت را چنين ترسيم ميکند: «نتانیاهو ضمن ارعاب به استفاده از قدرت نظامی، به آمریکا هشدار داد اسرائیل همواره حق دفاع از خود را محفوظ خواهد داشت» و ادامه مي دهد: «اینک برخی از قویترین حامیان اسرائیل سعی دارند در کنگره آمریکا خطمشی سختگیرانه و اعمال مجازاتهای جدید علیه ایران را به تصویب برسانند. در این راستا، فشار مضاعفی نیز به حکومت (اوباما) وارد میشود، زیرا جمهوریخواهان در اعلامیههای تبلیغاتی انتخاباتی ریاستجمهوری سال 2012 میلادی به نوعی میخواهند عملکرد رئیسجمهور (اوباما) در ارتباط با ایران را ضعیف معرفی و مطرح نمایند». ايجاد گفتمانهاي متعدد در رابطه با بحث هستهاي ايران در سطوح دولتي، مردمي، کشوري، منطقهاي و جهاني و تلاش در جهت بينالمللي ساختن اين مسأله در اشکال مختلف يکي از اهداف عمده بهرهگيري از عمليات جنگ نرم عليه جمهوري اسلامي ايران و انقلاب اسلامي در اين مقطع از بيداري جهان اسلام است. سياست مزبور تا به آنجا کشيده ميشود که به قول نشريه مزبور: «روسیه با هدف توسعه و تداوم گفتوگوها سعی دارد مجازاتها علیه ایران را کاهش دهد ولی چنین مینماید که حکومت اوباما جهت افزایش مجازاتها، سازمان ملل متحد را تحت فشار شدیدی قرار خواهد داد». فشار سازمان ملل متحد از طرف آمريکا يک رويکرد هميشگي در سياست سخت و آشکار اين دولت عليه کشورهاي مستقل از جمله ايران بوده است اما تأکيد بر اين سياست و ايجاد فشار مستقيم، يک رويکرد سختافزارانه براي پيشبرد اهداف نرمافزارانه جنگ نرم همهجانبهاي است که عليه ايران در ابعاد مختلف آن بهکار گرفته ميشود.
(5) مرداد 1390: دیپلماسی بحرانسازی: سوریه و بازنماییهای رسانهای
وضعیت سوریه در رابطه با جریان تحولات جاری در جهان اسلام یک وضعیت خاص و قابل تأمل است. سوریه تا کنون یکی از کشورهای مؤثر در محور مقاومت علیه اسرائیل و طی سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی یکی از نزدیکترین کشورهای دوست با ایران بوده است. موضعگیری انتقادی سوریه در قبال سکوت اعراب بهویژه در برابر صهیونیسم و اسرائیل، یکی از مسائل مهمی بوده که روابط این کشور با کشورهای عربی را هر از چندگاهی با مشکل روبهرو میساخته است. وضعیت اخیر جهان اسلام یک فرصت برای همه کشورهایی بود که به نوعی با سیاست این کشور در تعارض بودند. در این زمینه شاید بیش از کشورهای غربی، این کشورهای عربی هستند که شمشیر ضدیت با حکومت اسد را از رو و کمر همت را برای سقوط این حکومت بستهاند. رسانههای بیگانه در این رابطه نه تنها به دنبال تشدید وضعیت منجر به سقوط حکومت در این کشور هستند، بلکه با اتخاذ «دیپلماسی بحرانزایی» در صدد ایجاد بحران اساسی در منطقه و تغییر جهت از بحرانسازی اسرائیل به بحرانسازی سوریه و ضرورت موضعگیری در برابر این بحران هستند.
تحلیل گفتمانی بسیاری از اخبار رسانههای بیگانه در این مدت بیانگر دیپلماسی چندجانبهای بر ضد این حکومت است که مهمترین ویژگی آن بحرانسازی است. برخی از محورهای مهم گفتمانی را در این زمینه مرور میکنیم.
1- تلاش برای برجستهسازی تاثیر شدید سقوط دولت سوريه بر ایران
2- تلاش در تئوریسازی دخالت ايران در كشورهاي ديگر برای توجیه دخالت سعودي در بحرين
3- تلاش در ضعيف يا ناكارامد شدن ديپلماسي عمومي ايران در منطقه
4- رژيم سوريه اجباراً تغيير خواهد كرد (يا تغيير مواضع با ايران يا آمدن رژيم سني ضد ايران).
5- فعالسازي تركيه به عنوان جايگزين ايران
6- زمینهسازی برای ايجاد محور ملائمت (مصر- سوريه- مصر) در برابر محور مقاومت (ايران- سوريه-حزبا...- حماس و جهاد اسلامي)
7- گسترش نگراني حمله به لبنان براي تسريع تغيير در سوريه
8- تئوريزه كردن وحدت مذهبي ايران و سوريه (شيعيان- علويان) براي جداسازي شيعيان- سنيان
9- تعامل با سوريه؛ يا با ايران و سقوط يا با تركيه و احتمال نجات
10- تهديدات روسيه به خطرات سقوط سوريه، بازدارنده عمليات تسريع در سقوط سوريه و اتخاذ روشهاي تدريجي
11- گسترش فشارها و تحریمهای آینده به دلیل مسأله راکتور هستهای در سوریه
(6) شهریور 1390: سقوط فرعون و دیپلماسی توطئه
سقوط مبارک یک حادثه بزرگ در جریان بیداری اسلامی است. این حادثه باعث شد بسیاری از رسانههای بیگانه وابسته در صدد باشند این حادثه را با زمینهسازی توطئههای گوناگون مخدوش کنند. در این زمینه میتوان به رویکردهای دیپلماسی توطئه که توسط بسیاری از رسانههای بیگانه دنبال میشد اشاره کرد اما به لحاظ اختصار فقط به یک مورد اشاره میشود.
روزنامه فراملی «الحیات» چاپ لندن با عنوان «پرسشهایی در مورد سرنوشت بهار عربی» در تاریخ 4 اوت 2011 (13 مردادماه 1390) در رابطه با مصر، آینده انقلاب و مسائل مربوطه به نکاتی اشاره میکند که میتوان آنها را در راستای دیپلماسی توطئه مورد تحلیل قرار داد:
1- «دیپلماسی توطئه بر پایه تشکیک»: الحیات چنین آغاز میکند: «روز جمعه گذشته در اعتراضهای گسترده میدان «التحریر» قاهره شعارهایی دینی مطرح شد که بازتابهایی در نقاط مختلف جهان عرب پیدا کرد و این پرسشها را مطرح کرد که آیا سرانجام بهار عربی یک دموکراسی تکثرگراست یا یک حکومت دینی؟» و سپس با محاسبه جمعیت مسلمان حاضر در این اعتراضها به این نتیجه میرسد که آنها در اقلیت هستند. در اینجا میتوان بهخوبی شاهد دیپلماسی توطئه بر پایه ایجاد تشکیک و تناقض میان دموکراسی و مردمسالاری و حکومت دینی بود که توسط این روزنامه مطرح شده است.
2- «دیپلماسی توطئه بر پایه تفکیک»: الحیات در مرحله بعدی بر شعار «اسلامیه- اسلامیه» مردم اشکال گرفته و آن را تداعی حکومت رجال دینی و حاکمیت شریعت میداند که آن را مورد تنفر اکثریت مردم مصر قلمداد کرده است. این شیوه از بازنمایی رسانهای به شدت حرکت دیپلماسی توطئه بر پایه «تفکیک» و جداسازی مردم را منعکس میکند.
3- «دیپلماسی توطئه بر پایه تخریب»: الحیات در یک چرخش مهم برای تحقق دیپلماسی، توطئه مصادره انقلابها توسط گروههای کوچکتر را به عنوان یک توطئه مطرح کرده اما در پنهان، این توطئه را برای طراحی توطئهای دیگر در جهت «تخریب» گروه های موجود بهویژه انقلاب اسلامی بهکار برده است. این روزنامه در این زمینه چنین مینویسد: «مطرح کردن شعارهای اسلامی بهویژه اگر مستمر باشد و از یک پوشش تبلیغاتی قوی برخوردار باشد، تأثیر فراوانی بر افکار عمومی و تحولات دیگر کشورها خواهد داشت. در سوریه، تنشی میان جریانهای اسلامی و ائتلافهای گسترده هوادار دموکراسی و تکثرگرایی در جریان است. تونس نیز اطمینانی نسبت به نقش آتی و نفوذ حزب «النهضه» ندارد. انقلابهای دیگر در تاریخ با یک حرکت دموکراتیک فراگیر آغاز شدند اما در پایان توسط یک گروه مصادره و دیگران کنار گذاشته شدند. این همان وضعیت انقلاب روسیه در سال 1917 میلادی، انقلاب ایران در سال 1979 میلادی و بسیاری دیگر از انقلابهاست و این خطر وجود دارد که این الگو در مورد بهار عربی تکرار شود». دیپلماسی توطئه بر پایه تخریب در اینجا چهره آشکار خود را بهخوبی نشان داده است.
4- «دیپلماسی توطئه بر پایه تسخیر»: تسخیر یک حرکت تثبیتی در دیپلماسی توطئه است که در صدد است آنچه که در پنهان به آن پرداخته شده، در صوَر عینی و آشکار آن تجلی یابد. تسخیر در حقیقت، پس از تخریب کامل و جایگزین کردن جانشینهای ممکن طراحی شده، صورت میگیرد. در اینجا جامعه به طرحهای جدید سر خم فرو میآورد و تسخیر آنها میشود. الحیات برای تهیسازی و دور کردن معنای اسلامی از حرکت بیداری اسلامی در جهان اسلام، «نظامهای دموکراتیک آزادمنش» را بدون تکیه بر حاکمیت اسلام مردمسالار به عنوان هدف و غایت قیامهای منطقه مورد تأکید قرار میدهد. در این زمینه اعلام میکند: « بهار عربی نباید ما را از وضعیت بد به وضعیت بدتری سوق دهد بلکه قیام علیه دیکتاتوری میباید پلی برای ایجاد نظامهای دموکراتیک کنش و واکنشگر و جوامعی آزاد و پرتحرک و سازنده باشد». دیپلماسی توطئه بر پایه تسخیر در صدد این است که کاملاً اسلامخواهی را به عنوان یک حرکت ضد دموکراسی قلمداد کرده و جامعه را مورد تسخیر نظامهای دموکراتیک به سبک غربی قرار دهد.
(7) مهر 1390: تسخیر سفارتخانهها، بیداری اسلامی و گفتمان مردمی
تسخیر سفارت اسرائیل توسط مردم مسلمان مصر تداعیکننده تسخیر سفارت آمریکا توسط جوانان مسلمان ایران است. این حرکت یادآور ماههای اول انقلاب اسلامی ایران است که در همان ماههای آغازین انقلاب مصر نیز صورت گرفت. وجود تشابه میان این دو حرکت، پیام بزرگی برای جهان بود که رابطه بیداری اسلامی با انقلاب اسلامی را به شکل غیر قابل انکار مورد توجه قرار دهد. رسانههای بیگانه نیز در این زمینه تلاش کردند که نه تنها این حرکت مهم را برای جلوگیری از گسترش آن مورد تقلیلگرایی قرار دهند، بلکه در جهت تخریب آن قدم بردارند. تحلیل این وضعیت نتایج گوناگونی را به دست داده است که به مهمترین آنها در اینجا اشاره میشود:
1- ظهور گفتمانهای جدید مربوط به بیداری اسلامی در جهان اسلام ریشه در گفتمانهای ساختارشکنانه انقلاب اسلامی دارد که در چهار حوزه مهم «حیات تکاملی»، «حیات اجتماعی»، »حیات سیاسی» و «حیات فرهنگی» ادبیات، رویکردها، اصول و بنیانهای جدیدی را بر پایه اسلام ناب محمدی(ص) طراحی کرد که میتواند با عمیقتر و غنیتر شدن تجربه عملی آن، به عنوان راهحلهای نهایی برای جهان اسلام و جهان بشریت به حساب آید.
2- تسخیر سفارت اسرائیل در مصر یادآور خاطرات تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در ایران و نوعی از یادآوری آن حادثه در ذهن اجتماعی و سیاسی جهان اسلام و از جمله مردم انقلابی مصر است.
3- عکسالعمل رسانههای غربی در این زمینه به جای بحث کردن در ریشهها و عوامل مؤثر در رابطه با این حمله، تکرار گفتمانهای شرقشناسانه و نوشرقشناسانه است.
4- حرکتهای اخیر در جهان اسلام بیانگر ظهور گفتمانهای جدیدی است که قدرتهای مستبد را نمیپذیرد، استثمار اقتصادی و فرهنگی و فکری را بر نمیتابد، به دنبال اصالتها و هویتهای از دست رفته حرکت میکند و در آرزوی تحقق عدالت و آزادی در سایه اسلام است.
5- در آینده نه چندان دور شاید شاهد تصعید بیش از حد در مبارزات جهان اسلام باشیم. آنچه که در این زمینه مهم است، علاوه بر هشیاری و برخورداری از تدبیر و بصیرت لازم، ایستادگی در برابر توطئههای دشمنان و تلاش در جهت درک هر چه عمیقتر و دقیقتر جریانها و سعی در همفکری، هماهنگی و همافزایی در این حرکت بزرگ اسلامی است که کمترین انتظار مسلمانان از یکدیگر است.
(8) آبان 1390: بیداری اسلامی و آگاهی مردمی: از فلسطین تا والاستریت
جنبش والاستریت و سقوط تدریجی کاپیتالیسم بزرگترین حادثه در جهان غرب به شمار میآید. گرچه این حرکت را نمیتوان محصول مستقیم جنبشهای مردمی اخیر در جهان اسلام دانست اما قطعاً بیتأثیر از جنبشهای مزبور به معنای یک تجربه انسانی قابل تأمل و قابل پیروی نیست. جنبش اخیر مردمی در آمریکا را میتوان با جریانهای شکل گرفته در آخرین روزهای عمر اتحاد جماهیر شوری سابق مقایسه کرد. در این زمینه میتوان تأکید کرد که سقوط کمونیسم از دو جهت: یکی سقوط حاکمیت و قدرت ساختاری و دوم، شکست فکری- نظری با سقوط مارکسیسم در جهان معاصر تحقق یافت. جهان کاپیتالیسم نیز در حال عبور از چنین تجربهای است. کایپتالیسم یک رویکرد کلان بشری است که توانست حاکمیتهای قدرتمندی را با تکیه بر ایدئولوژیهای لیبرالیسم، اومانیسم و سکولاریسم ایجاد کند. کایپتالیسم نیز همانند کمونیسم نیازمند ایجاد حاکمیتهای قدرتمند با رویکرد فکری خاصی بود که بتواند جهان را در مسیر اهداف خود بازسازی کند. شاید بتوان گفت تقریباً عمر و دوران قدرت هر دو رویکرد با ظهور حرکتهای اخیر در جهان غرب، مشابه یکدیگر است. اگر عمر سلطه قدرتمند کمونیسم از ظهور تا سقوط را حدود 80 سال بدانیم، هماکنون نیز عمر کاپیتالیسم به همین مقدار نزدیک میشود. گویا تجربه انسانی در حال تکرار شدن است. این حادثه هنوز هم در جریان بوده و در حال شکل دادن به تاریخ جدید غرب و بهویژه آمریکاست؛ تاریخی که میتواند حکایت از یک تحول اساسی باشد که یکی از آثار مهم آن سقوط کاپیتالیسم و لیبرایسم همانند کمونیسم و مارکسیسم است.
(9) آذر 1390: آمریکا و توهم دموکراسی: دیپلماسی علیه دیپلماسی
«دیپلماسی علیه دیپلماسی» یکی از حربههای مهم رسانههای بیگانه با همکاری و حمایت کشورهای غربی مخالف با جمهوری اسلامی بود که قبل از شکلگیری جریان «پایان دیپلماسی» به عنوان یک اهرم فشار علیه انقلاب اسلامی بهکار گرفته شده است. در این زمینه به تحلیل گفتمان مصاحبه وزیر خارجه آمریکا، خانم کلینتون بهویژه در رابطه با اتهام ترور سفیر سعودی توسط ایران بهصورت اختصار میپردازیم که یکی از مهمترین رویکردهای رسانهای در زمان مورد بررسی است.
جریان اتهام ایران به ترور کردن سفیر سعودی نیز یک سناریوی کاملاً ساختگی در جهت گسترش تحریمهای اقتصادی است که اکنون با بهکارگیری سیاست خارجی و شیوههایی از دیپلماسی عمومی در صدد ایجاد نوعی از تحریم سیاسی با اتکا به روشهای متکی به اتهامزنی و سیاهنمایی است. این سیاست نشاندهنده شکست تلاش برای همگرایی دیپلماسی قدیم و دیپلماسی جدید در صحنه بینالمللی است. در اینجاست که میتوان گفت دیپلماسی علیه دیپلماسی وارد مرحله جدی در تاریخ معاصر آمریکا شده است. این مرحله را تا اندازهای میتوان محصول تکقطبی بودن آمریکا و احساس قدرت بیش از حد آن در صحنه بینالمللی دانست.
در مصاحبهای که توسط شبکه بیبیسی فارسی طراحی شد، پاسخهای خانم کلینتون به شش سؤال ذیل، بیانگر تعارض و شکاف جدی میان این دو دیپلماسی است:
سؤال (1): تأثیر شدید تحریمهای اقتصادی بر مردم عادی ایران
سؤال (2): تأثیر واقعی تحریمها بر حکومت ایران
سؤال (3): چرایی عدم حمایت کافی دولت آمریکا از جنبش اعتراضی موسوم به «جنبش سبز»
سؤال (4): در مورد تلاش ایران برای برقراری رابطه با آمریکا
سؤال (5): در مورد اتهام دست داشتن ایران در توطئه ترور سفیر عربستان در آمریکا
سؤال (6): آیا این ماجرا مثل اتهاماتی نخواهد بود که قبل از جنگ عراق در مورد در اختیار داشتن سلاح کشتار جمعی به دولت صدام وارد شد و بعد معلوم شد که حقیقت نداشته است؟ آیا این اتهامات زمینهچینی برای ضربه زدن بیشتر به ایران نیست؟
تحلیل عمیقتر این پاسخها بیانگر نوعی از تزلزل در تعیین تکلیف سیاست آمریکا در قبال ایران از یک طرف و تلاش برای ایجاد وجههای متفاوت از گذشته در این زمینه است اما این وجهه با تعارضهای پیشآمده کاملاً مخدوش شده است. اعتبارسازی سیاسی بر پایه اتهامزنی هیچگاه یک روش مناسب برای اعتمادسازی بینالمللی نبوده است. آنچه که در جمعبندی ذیل آمده است، برجستهسازی تعارضهای موجود در رویکردهای مطرح شده در پاسخهای وزیر امورخارجه آمریکا است.
1- تلاش ناموفق در تفکیک میان دولت و ملت در ایران
2- تعارض میان دشمن بودن با دولت و تلاش برای گفتوگو و ایجاد ارتباط با آن
3- شکست دیپلماسی قدیم و جدید در مبارزه با ایران
4- تضاد میان حمایت جدی از مردم ایران و ایجاد مشکلات برای آنان
5- بنبست سیاسی با اظهار عجز سیاسی در برابر ایران
6- تضادهای تحلیلی در توهم شکاف میان دولتمردان ایران
7- توهم در عدم ایجاد فشار بر دولت ایران و تمرکز آن بر مردم ایران
8- تضاد میان گذشته و حال در تحلیل تغییرات در ایران
9- تضاد دیپلماسی آمریکا در حمایت مخفی یا علنی از جنبش سبز
10- تضاد تبلیغاتی آمریکا در برجستهسازی نقش ایران از یک طرف و کاهش این نقش با شیوههای تقلیلگرایانه از طرف دیگر
11- سردرگمی آمریکا در چگونگی ایجاد همگرایی میان سیاست خارجی و دیپلماسی عمومی در مورد ایران.
12- طرح ممانعت از زیاده روی در حمایت از مخالفان به دلیل شکست دیپلماسی قدیم و جدید در مورد ایران
13- تضاد میان گفتوگوی هر دو طرف ایرانی و آمریکایی با یکدیگر با طرح ساختار گیجکننده ایران برای آمریکا
14- سردرگمی آمریکا در تشخیص چگونگی تصمیمگیری در ایران
15- تضاد میان تلاش برای اثبات اتهام و عدم اطمینان از قوت اسناد
16- سردرگمی سیاسی در چگونگی تعامل با تصمیمگیرندگان در ایران
17- تضاد میان چگونگی برچسب زدن اتهام به مقامات ایران با درخواست از حکومت ایران برای روشنگری در مورد اتهام
18- تضاد و سردرگمی میان ایجاد روابط خوب با دولت ایران یا مردم ایران
19- تضاد میان درستی اتهام و نادرستی آن در مورد ترور سفیر سعودی با فرار از پاسخگویی
20- سردرگمی کلینتون در شیوه تفکیک میان حقیقت و اتهام با اعتراف به ساقط کردن دولت مصدق توسط آمریکا
(10) دی 1390: شکار «جانور» و دیپلماسی سه بعدی آمریکا
شکار هوایپمای جاسوسی آمریکا یک حادثه تاریخساز در رابطه با مبارزات مردم ایران با استکبار آمریکا است. این حادثه را حداقل از این نظر میتوان یکی از مهمترین حوادث سال دانست که برای بازگرداندن این هواپیما، رئیسجمهور آمریکا مجبور شد تقاضای استراد آن را از ایران کند. در تحلیل این حادثه میتوان به چند محور مهم ذیل اشاره کرد:
1- شکار هوایپمای «جانور» توسط نیروهای جمهوری اسلامی ایران واقعیتی است که گرچه در آغاز با سکوت و انکار آمریکا و سایر رسانههای بیگانه روبهرو شد اما در نهایت به اذعان آنها نسبت به این امر پایان یافت.
2- آمریکا در قبل از آغاز، وقوع و سپس در نیمه راه این حادثه مهم، دیپلماسی سه بعدی: تهدید و جاسوسی، سکوت و انکار، فرار به جلو و دریوزگی سیاسی را اتخاذ کرد که نشاندهنده استیصال سیاسی، شکست دیپلماسی سلطهگری و بالاخره بازگشت به نقطه صفر در رابطه با ایران است.
3- علاوه بر سکوت و انکار، تا کنون هنوز دیپلماسی تشکیک و تردید توسط رسانههای بیگانه برای تقلیلگرایی در اصل حادثه و مسائل پیرامونی آن به شدت و با جدیت ویژهای دنبال میشود.
4- حادثه شکار «جانور» توسط نیروهای جمهوری اسلامی ایران بسیاری از مسائل دیگر مرتبط با ایران در سطح جهانی را تحتالشعاع قرار داده و جنگ سرد میان آمریکا و ایران را وارد گرمترین و حساسترین مراحل خود کرده است.
5- توانمندی جمهوری اسلامی ایران در شکار پهپاد، از طرف دیگر نشاندهنده قدرتهای نهفته ایران در امکان مقابله با هرگونه تجاوز به حریم هوایی و بالاخره هرگونه هوسرانی در تحمیل جنگ یا حمله به ایران است.
6- اعلام امکان مهندسی معکوس هواپیمای مزبور توسط نیروهای مسلح جمهوری اسلامی و بدون استفاده از کارشناسان روسی یا چینی، مهمترین پیام ممکن برای مقابله جدی نظام با توطئههای بعدی آمریکا و طمع ورزیهای سایرین است.
7- سقوط هوایپمای شکارچی، شکست برنامههای تبلیغاتی آمریکا در ایجاد سفارتخانه مجازی در ایران و جوسازیهای تبلیغاتی آن را به دنبال داشته است.
علاوه بر موارد فوق، شکار «جانور» توسط نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران، دربردارنده پیام مهمی برای کلیه کشورهای منطقه است که سیاستهای خود را در مورد ایران مورد تجدید قرار داده و استقرار صلح و امنیت در منطقه بدون دخالت نیروهای خارجی که از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی تا کنون یکی از مهمترین اهداف مورد تأکید مسؤولان بلندپایه نظام بوده است، مورد توجه جدی قرار دهند و در این زمینه بدون اعمال فشار و جوسازیهای غیر معقول با این خواسته عادلانه همکاری لازم را با جمهوری اسلامی ایران داشته باشند.
(11) بهمن 1390: «دیپلماسی دوشخصیتی» و «افسردگی سیاسی»
در جریان بیداری اسلامی ترکیه یکی از کشورهایی است که در تلاش بوده و هست که در جهت منافع خود روابط و گفتمان خود را در این زمینه با کشورهای منطقه بر اساس سیاست خاصی گسترش دهد. در این زمینه برخی از سیاستهای اتخاذ شده از حالتی دوگانه برخوردار بوده است که نتایجی متفاوت با آنچه که انتظار میرفت به دست آورد. این وضعیت دوگانه افسردگی سیاسی را به دنبال داشت که یکی از نمودهای آن تغییرات آنی و جهتگیریهای متفاوت با گذشته نه چندان دور بود.
نگاهی به گفتمان مطرح شده در دو نشریه «استار» (ترکیه) و «الحیات» (انگلستان) بیانگر دیدگاه فوق است که نوعی دیپلماسی دوشخصیتی در اتخاذ تصمیمات لازم برای تعامل مناسب با حوادث جاری جهان و منطقه را منعکس میکند:
1- ترکیه پس از آغاز بیداری اسلامی دیپلماسی «برتری طلبی» را به عنوان خطمشی سیاسی خود در منطقه اتخاذ کرد که با واکنشهای کشورهای منطقه با شکست روبهرو شد.
2- ترکیه با ارائه دیپلماسی «توسعهطلبانه» اعتبار خود را تا اندازه زیادی از دست داد.
3- ترکیه با ایجاد تضاد میان «مدل توسعه ترکیه» و «مدل ایرانی توسعه» در منطقه، دیپلماسی «تضاد منطقهای» را تشدید کرد.
4- ترکیه با تلاش برای نشان دادن «گسست تحولات منطقه با انقلاب اسلامی»، نوعی از «گسست اسلامی» را در جوامع منطقه تبلیغ کرد که با تحولات واقعی در حال تضاد بود.
5- ترکیه با تلاش برای ایجاد تضاد میان «بیداری اسلامی منطقه» و «انقلاب اسلامی ایران»، نه تنها «مدل اسلامی ترکیه» را با تضادهای واقعی روبهرو کرد، بلکه دوستی ایران را با خطر جدی مواجه ساخت.
6- دیپلماسی «برتریطلبی» و ارئه مدل متفاوت از «توسعه اسلامی»، تلاش برای نزدیک شدن به اتحادیه اروپا بدون توجه به منافع کشورهای منطقه، دخالت در امور سوریه و حمایت از مخالفان، شکست دیپلماسی ترکیه و تلاش برای تصویرسازی شکست دیپلماسی ایران درباره تحولات جهان اسلام، ترکیه را وارد مرحله «تضاد دیپلماسی» میان گذشته و آینده کرد.
حرکت اخیر وزارت امورخارجه ترکیه در تجدید نظر در مورد دیپلماسی «برتریطلبی» و اتخاذ رویهای جدید برای ارائه دیپلماسی «تحولطلبی» با تجدید نظر در دیپلماسی گذشته و ترسیم دیپلماسی جدید متکی به بازگشت به تشخیصهای واقعی و ارزشگذاری جدی برای منافع کشورهای منطقه و بازتفسیر منافع ترکیه بر اساس نوعی از توازن منطقی در رابطه با کشورهای همجوار و درک عمیقتر از جنبش بیداری اسلامی در جهان اسلام، حرکتی است که میتواند این کشور اسلامی و مهم منطقه را از پارادوکس نهادینه شده در «دیپلماسی دوشخصیتی» رها سازد و افقهای جدیدی را از همکاری و دوستی را میان کشورهای منطقه به وجود آورد و آن را از «افسردگی سیاسی» زودرس رها سازد.
(12) اسفندماه: سخن نهایی سال
سال 1390 را میتوان «سال بیداری اسلامی» نامید. این سال یک سال استثنایی در تاریخ معاصر جهان خواهد بود. از طرف دیگر، این سال را نیز میتوان «سال جنبشهای مردمی» در سطح جهان نامید که علاوه بر جهان اسلام، در حال تسخیر جهان غرب است.
مهمتر از آن سال 90 را میتوان «سال تحقق آرمانهای امام خمینی(ره)» در سطح ملی، منطقهای و جهانی نامید؛ آرمانهای بزرگی که ابعاد مختلفی دارد که مهمترین شاخصهای آنها استقامت و پایداری، اسلامگرایی و استکبارستیزی است که هر یک از این آرمانها در شرایط کنونی در بخشهای سهگانه فوق در حال تحقق است. این سال، سال به یاد ماندنی در تاریخ بشریت خواهد بود. در این زمینه میتوان پیشبینی کرد که سال 1391، سالی جریانساز بر مبنای آنچه که در سال 1390 اتفاق افتاده، است. جهان، گوی در حال پوست انداختن است؛ وضعیتی که میتواند زمینهساز تحول بزرگتری باشد که همه در انتظار آن هستیم.
منبع: ویژه نامه نوروزی ماهنامه مدیریت ارتباطات
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com