کد خبر: ۷۷۹۶۷۷
تاریخ انتشار:
ترور علمای اهل سنت توسط گروهکهای کردی؛

شهادت ملامحمد ذبیحی بیانگر قساوت قلب گروهک‌های ضدانقلاب

26 دی ماه 1360 نماز صبح را در مسجد اقامه کرد سپس راهی منزل شد، در بین راه متوجه شد افرادی در تعقیب او هستند به همین دلیل مسیرش را به سمت منزل یکی از بستگانش تغییر داد اما آنها او را دستگیر کردند و به رگبار بستند.
شهادت ملامحمد ذبیحی بیانگر قساوت قلب گروهک‌های ضدانقلاب

گروه بین الملل _ گروه دفاعی: کلمه شهید مفهومی نورانی و مقدس است که از کلمات و مفاهیم دیگر برتر و هاله‌ای از نور و قدس آن را فرا گرفته است و در همه ادیان و تمدن‌ها همراه با بزرگی و قداست از آن یاد می‌شود.

به گزارش بولتن نیوز، گروه‌های مختلف جامعه مدیون شهدائی هستند که با از جان گذشتگی خود زمینه رشد را برای دیگران مهیا کرده‌اند.

ملامحمد ذبیحی اول مهرماه 1324 در روستای بیساران مریوان در خانواده‌ای متدین و اهل فضل دیده به جهان گشود از همان کودکی از فیض دانش پدرش ملانجم‌الدین و برادرش ملاصلاح‌الدین بهره‌مند شد و نزد ملاجمیل‌ ذبیحی و علمای روستای هویه درس خواند، محضر شیخ زاهد نقشبندی و ملاخالد مفتی‌زاده را درک کرد و با استعداد و نبوغ سرشاری که داشت تحصیلات حوزوی را ادامه داد.

ملامحمد بجز تحصیل نزد پدر و برادرش به مدرسه رفت و مدرک ششم ابتدایی گرفت. ملاصلاح‌الدین از دیگر علمای برجسته منطقه بود که تاثیرات بسیاری در پرورش روحیه آزادگی و فرزانگی شهید ذبیحی گذاشت.

ملامحمد پس از کسب فیض از محضر پدر و برادرش به روستای هویه رفت و از علمای آنجا نیز بهره‌ برد و بعد از آن عازم سنندج شد و از محضر ملاجمال‌‌الدین ذبیحی، شیخ‌زاهد نقشبندی و ملاخالد مفتی‌زاده کسب فیض کرد در همان روزهای آغازین جوانی لباس روحانیت را به تن کرد و از سوی مفتی وقت کردستان اجازه افتا گرفت.

ملامحمد انسانی مهربان و سخت‌کوش بود وجودش تکیه‌گاه و پناه مظلومان شده بود و در دوران ظلم و تعدی ستم‌شاهی از حقوق مردم در برابر ظالمان حکومت دفاع می‌کرد، ساده زندگی می‌کرد خرسندی و قناعت سبب آرامش و اطیمنانش می‌شد همواره لباس‌هایش ساده و پاکیزه بود مثل مردم عادی زندگی می‌کرد و همواره از اسراف اجنتاب می‌ورزید، در خانه‌اش همیشه به روی مهمان باز بود. 

در ماه رمضان هنگام افطار همواره چشم به راه مهمان بود. در انجام کارهای خیر همیشه پیشرو بود تا جایی‌که بسیاری از بناهای عمومی روستای بیساران از برکت وجود ایشان به وجود آمد، در سال 1355 با سرمایه خودش و جمع‌آوری کمک‌ها و نذورات مردمی مسجد پیشین را نوسازی کرد که امروز به عنوان یادگاری ارزشمند از این شهید روحانی محل فعالیت‌های مذهبی مردم است.

در سلام کردن پیش‌قدم بود اختلافات را به آشتی مبدل می‌کرد این شهید بزرگوار با اخلاق حسنه خود توانسته بود برخی از فریب‌خوردگان را که به دام ضد انقلاب افتاده بودند نجات و به دامان اسلام و انقلاب بازگرداند.

18 سالگی ملامحمد مصادف با آغاز قیام‌های مردم در سال 42 بود. وی نیز با توجه به نیازی که می‌دید به روشنگری افکار عمومی پرداخت پس از اتمام خدمت سربازی دو سال امام جماعت مسجد روستای بیساران بود در سال 42 پس از مرگ برادرش ملا صلاح‌الدین به درخواست مردم امام جمعه بیساران شد و با این مسئولیت فعالیت و تلاش او در عرصه روشنگری و راهنمایی مردم بیشتر شد.

ملامحمد برای آشنا کردن مردم به حقایق دین اسلام و وظایف مردم در برابر ستم حکومت سلطنتی از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کرد و از کینه عمال رژیم و آزارهای آنان باکی نداشت.

تظاهرات مردمی در سال‌های 56 و 57 در بیساران به دعوت او شکل گرفت در سخنرانی‌هایش همواره وعده پیروزی انقلاب را به مردم می‌داد و آنان را به مبارزه علیه حکومت پهلوی تشویق می‌کرد بعد از پیروزی انقلاب نیز به مبارزه علیه گروهک‌ها پرداخت و هویت آنان را برای مردم منطقه روشن می‌کرد، و در راستای روشن کردن جوانان و جلوگیری از افتادنشان به دام گروهک‌های ضد انقلاب از جان و دل مایه می‌گذاشت.

قبل از پیروزی انقلاب هویت رژیم را برای مردم روشن می‌کرد و آنان را با نهضت امام راحل آشنا می‌نمود بعد از پیروزی انقلاب نیز در راه حفظ و اعتلای اهداف انقلاب اسلامی تلاش‌های زیادی کرد.

در خطبه‌های نماز جمعه به ترویج مسائل اسلامی و حکومت اسلامی و ارشاد مذهبی مردم می‌پرداخت و با اهل نفاق و گروهک‌ها مبارزه می‌کرد این حرکات ملا ذبیحی برای گروهک‌های ضد انقلاب سنگین بود از این رو برای از بین بردنش بارها اقدام کردند.

ابتدا برخی از فریب‌خوردگان را واداشتند تا ملامحمد را آزار دهند. هر بار ملامحمد پس از نماز مغرب از مسجد به خانه می‌آمد از پشت بام بر سرش زباله و خاکستر می‌ریختند و نامه‌های تهدیدآمیز داخل منزلش می‌انداختند و او را تهدید می‌کردند که "باید از تبلیغ آئین اسلام و طرفداری از انقلاب اسلامی دست برداری و گرنه کشته می‌شوی".

پائیز سال 58 گروهک‌های مسلح وارد روستای بیساران شدند و خانه ملامحمد ذبیحی را اشغال و مسجد را نیز تصرف کردند شب دوازدهم آذر ماه گروهک‌های ضد انقلاب خواستند که ملامحمد را با خود به اسارت ببرند که به خاطر فشارهای مردم مجبور شدند وی را آزاد کنند.

زمستان همان سال گروهک‌ها آزار و اذیت مردم روستای بیساران را به اوج رساندند و در مسجد این روستا دادگاهی تشکیل دادند تا در این دادگاه حکم "ملامحمد ذبیحی" محبوب‌ترین مرد بیساران را صادر کنند ولی پافشاری مردم مانع از اجرای این حکم شد.

ملامحمد با وجود آن همه تهدیدات همچنان به کار خود ادامه داد و برای دفع اسلام‌ستیزی گروهک‌ها کلاس‌های آموزشی قرآن را برپا می‌ساخت.

برخی از نزدیکان  او می‌خواستند در خطبه‌های نماز جمعه بیشتر احتیاط کند و از بیان مطالبی که موجب خشم گروهک‌ها می‌شود اجتناب کند اما وی گفته بود "به محض اینکه به ایراد خطبه‌های نماز می‌پردازم احساس می‌کنم هاتفی غیبی به من می‌گوید نترس هرچه در دل داری به گوش مردم برسان".

عوامل گروهک‌ها هر چه تلاش کردند نتوانستند ملامحمد را تسلیم و یا او را وادار به سکوت کنند از این رو تصمیم گرفتند او را به شهادت برسانند.

نحوه شهادت

روز 26 دی ماه 1360 نماز صبح را در مسجد اقامه کرد سپس راهی منزل شد، در بین راه متوجه شد افرادی در تعقیب او هستند به همین دلیل مسیرش را به سمت منزل یکی از بستگانش تغییر داد اما منافقین او را تعقیب و دستگیر و به رگبار بستند، یکی از عوامل ضد انقلاب قساوت را از حد گذراند و بر پیکر نیمه جان این شهید بزرگوار رحم نکرد و سرنیزه‌ای در سینه‌اش فرو کرد.

مردم که متوجه شدند به سرعت پیکر نیمه‌جان ملامحمد را به مسجد بردند و در محراب مسجد گذاشتند، این شهید بزرگوار بعد از دعوت مردم به حرکت در مسیر حق و به زبان آوردن شهادتین چشمانش را بر هم نهاد و شربت شیرین شهادت را نوشید.

مردم پیکر شهید ملامحمد را در حیاط مسجد جامع این روستا در کنار باباشیخ و شیخ عبدالسلام ذبیحی به خاک سپردند.

وصیت‌نامه شهید

"نظر به این که شربت مرگ را باید هر جانداری بچشد و البته این امری الهی است، لکن خانواده و تبار اینجانب محمد ذبیحی فرزند مرحوم ملانجم‌الدین همگان می‌دانند که نسل به نسل به راهنمایی مسلمانان پرداخته است، اکنون سه چهار ماه است که عده‌ای آشکار و پنهان علیه من دست به رفتارهای ناپسند می‌زنند.

بارها کتبا و شفاها مرا تهدید کرده‌اند که اگر درباره قرآن و دین خدا تبلیغ کنید، گلوله تحویل می‌گیرید، من از این تهدیدات باکی ندارم البته آنان چند بار مرا اسیر کرده‌اند و جمعه 11 آبان ماه 58 ساعت 1:30 صبح به منزلم تیراندازی کردند.

آنها دست از کارهای هولناکشان برنمی‌دارند هرچند بارها گفته و بازهم می‌گویم و می‌نویسم که اگر به دلیلی بجز بیماری از دنیا بروم به وسیله دشمنان اسلام است، به دست گروهک‌هایی که از دین خدا و قرآن بی‌زار هستند. مردم مواظب باشند به بیراهه نروند و حق و باطل را از هم تمییز کنند تا روز جزا مواخذه نشوند و دچار عذاب الهی نشوند".

پیام شهید

شهید ملاذبیحی در 25 دی ماه 1360 در آخرین خطبه نمازجمعه در جمع نمازگزاران چنین گفت: "من کشته می‌شوم و با شما خداحافظی می‌کنم اما دینتان را حفظ کنید شهادت من حتمی است و با شما خداحافظی می‌کنم، اما دینتان را حفظ کنید شهادت من حتمی است، اما شما هوشیار باشید! دین خود را حفظ کنید و از تهدید سرسپردگان اجنبی نترسید! بالاخره روزی جمهوری اسلامی می‌آید و بر تمام منطقه حاکمیت می‌یابد و شما را از بند کفر و نفاق نجات خواهد بخشید.

این شهید بزرگوار چندین بار به دست گروهک‌ها اسیر شد اما هر بار با پایمردی مردم آزاد می‌شد تا اینکه در 26 دی ماه 1360 بعد از نماز صبح در مسجد جامع بیساران به دست گروهک‌ها ترور شد و پیکر وی در همان مسجد به خاک سپرده شد.

انتهای پیام/#

منبع: خبرگزاری فارس

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین