گروه اجتماعی - علیر ضاقزوه شاعر مشهور ایرانی در یادداشتی نوشت: محمدکاظم کاظمی شاعر ارجمند افغانستانی مقیم ایران بیتی دارد که حکایت درد و اندوه رهبران افغانستان را بازمی گوید.
به گزارش بولتن نیوز، بیت او این است:
الغرض بیشتر از مائده مهمان دیدیم
گله آن قدر ندیدیم که چوپان دیدیم
محمد کاظم درست می گوید. هر روز یک ملای تازه رونمایی می شود . یک ملابرادر و یک ملاپدر و یک ملاپدربزرگ هر روز سبز می شود اما چهل پنجاه سال است آه و دریغ از یک رهبر بزرگ یک انسان خدایی که هیبتش مردم را میخکوب کند در افغانستان نیامده . هیبت الله ها و غیبت الله ها زیادند اما آن که باید می آمد نیامد!
2
با شهید عبدالقهار عاصی در سفری که به ایران آمد در روزنامه اطلاعات و صفحه بشنوازنی که دبیرش من بودم مصاحبه ای داشتم. سال های هفتاد و دو و سه بود به گمانم و بعد هم چند روز بعد در کنار مرقد امام رضا(ع) با او خداحافظی کردیم و از ایران رفت و چند ماه بعد خانه اش در کابل هدف موشک طالبان قرار گرفت و مظلومانه شهید شد. عبدالقهار عاصی بزرگ در آن مصاحبه مکتوب خود با من حرفهایی به این مضمون گفته بود که درد بزرگ ما مردم افغانستان نداشتن رهبران بزرگ است . می گفت اگر ما هم لااقل یک شهید مطهری داشتیم به این روز نمی افتادیم.
و من فکر می کنم مصیبت بزرگ دیگر افغانستان این است که هیچ وقت اندیشمندان و بزرگانی مثل محمدکاظم کاظمی و عبدالقهار عاصی جایگاه و پایگاه واقعی خود را در حاکمیت و تصمیم گیری و مشورت نداشتند و در عوضش تا دلت بخواهد آدم هایی که یک شبه رشد هویجی و بادکنکی پیدا کرده بودند آمدند و حاکم شدند.
این مصیبت و این مشکلات تا حدی در کشور خودمان هم دارد دامن گیر می شود. در مملکتی که حکیم فردوسی و حکیم سعدی و حکیم سنایی و حکیم لاهیجی و ... را دارد گاهی هویج ها و بادکنک ها حکم می کنند! این روزها پدرخوانده ها و باندهای قدرت در همه جا نفوذ کرده اند. آدم هایی که به اعتقاد من باید ماست بند می شدند امروز لیست بند وزیران اند!!! و این البته خاص ما مشرق زمینی هاست انگار. بگذریم.
3
امروز لایو محمدحسین جعفریان را دیدم و حرف های دردمندانه اش در باره افغانستان را و دیدم که آن جماعت یقه سفید اتوکشیده ی فول دیپلمات ما برایشان لابد صرف ندارد که حتی برای ساعاتی با امثال این آدم مشورت کنند و لااقل حرف ها و تحلیل هایش را بشنوند . به کجا داریم می رویم ما؟ چرا اهالی اندیشه و فکر را این قدر نادیده می گیریم؟ این همه تجربه مفت و مجانی به دست نیامده. گوش شما البته تنها تعریف و تمجید را می شنود و مشکل از پرده های گوش میانی و داخلی ست. باز هم بگذریم.
4
دردناک ترین بخش ماجرای روایت من قدرت گرفتن پدرخوانده هایی است که هفتاد مسئولیت دارند و به خاطر رضای خدا و امام حسین(ع) دنبال هفتاد و دوتایی کردن مسئولیت هایشان هستند !! و اصلا دولت فراگیر حداکثری یعنی همین. خیلی ها سر کار بودند تا باز هم آدم های دودکشی و پدرخوانده هایی که فعلا با هم چشم و هم چشمی دارند در این شطرنج مهره هایشان را بچینند و حال شان را ببرند! و صد البته که آدمی مثل سعید جلیلی یعنی احساس خطر و به هم خوردن قاعده ی بازی! راستش من پیش بینی کرده بودم که این جماعت وقتی سوار شوند، یک عده را پیاده میکنند ولی نمیدانستم این قدر زود و هنوز سوار نشده پیاده میکنند!!
انشالله خدا بزرگ است و دولت سایه هم با آمدن آفتاب جمال بعضی آفتابی تر می شود!!حکایت تلخی ست حکایت طالبان داخلی و حکایت طالبان خارجی! و آن چه ذبح می شود انشالله باز ماییم و فکر و اندیشه... و آن چه می ماند انشالله شعار ماندگار زنده باد هویج است و زنده باد پدرخوانده ها.... زیاده جسارت است. باز هم بگذریم.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
باتمام ارادتی که به شمادارم ،فکرمی کنم درمورددولتی که هنوزنیامده، داریدمقداری زودقضاوت می کنید...!!!
برای انتقاد یا حمله هنوزوقت هست...عجله چرا....؟؟!!!!