کد خبر: ۷۳۳۲۹۱
تاریخ انتشار:

اسرار «حشاشین ها»؛ مرگبارترین گروه مخفی جهان

یکی از معروف ترین توضیحات درباره «حشاشین» در قسمتی از گزارش سفیر امپراتور «فردریک بارباروسا» (Fredrick Barbarossa) امپراتور روم) در مصر آمده است:
اسرار «حشاشین ها»؛ مرگبارترین گروه مخفی جهان

به گزارش بولتن نیوز، «این گروه بدون قانون زندگی می کنند. آنها در کوهستان ها به سر می برند و تقریبا تسخیرناپذیر هستند زیرا هنگام جنگ به قلاع استواری که دارند پناه می برند. در میان خود امیری دارند که ترسش در دل همه امرا چه دور و چه نزدیک و همچنین شهریاران مسیحی همجوار رخنه کرده است زیرا او عادت دارد که به طریق مرموز و حیرت انگیزی آنها را به قتل برساند.» اما واقعا حشاشین چه کسانی بودند که تا امروز هم مورد بحث و بررسی هستند؟

اقدام به ترور و قتل قدمتی به اندازه عمر بشر دارد. گروه مخفی حشاشین، با وجود این که در اقدام به ترور اولین نبودند اما به عنوان یکی از اولین گروه های سازمان یافته برای ترور شناخته می شدند. حشاشین که به عنوان «اسماعیلی ها» هم شهرت داشتند، گروهی از «اسماعیلیان نزاری» بودند که انشعابی از مذهب «اسماعیلیه» بود. این افراد عقیده انحرافی داشتند و امامت را به اسماعیل، فرزند امام جعفر صادق (ع) ختم کرده، او را امام هفتم می دانستند. آنها اقدامات خود را در خاورمیانه و حدود سال 1090 میلادی (468) آغاز کردند و تا پیش از آغاز اولین جنگ صلیبی در سال 1256 میلادی (634) توانستند تعداد زیادی قلعه را تصرف کنند. موقعیت مکانی قلعه های تصرف شده از «الموت» آغاز می شد و تا حدود سوریه امروزی و سرزمین شام پیش می رفت.

در مکاتبات فردریک بارباروسا با حاکمان خود در خاورمیانه، موقعیت حشاشیون نواحی اطراف حلب، دمشق و انطاکیه در ترکیه امروزی ذکر می شود. با توجه به این مکاتبات این طور به نظر می رسد که حشاشین در بیشتر موقعیت های خود، از همه طرف تحت محاصره دشمن بودند. پس از آغاز جنگ های صلیبی که برای بازپس گیری سرزمین های مقدس از طرف مسیحیان آغاز شد، «سلجوقیان» هم پیشروی خود را برای تصرف مناطق بیشتر آغاز کردند. حشاشین که به هیچ کدام از این دو طرف متعلق نبودند، احساس خطر کردند و تصمیم گرفتند با هر دو طرف مقابله کنند.

این گروه توسط یک چهره مشهور به نام «حسن صباح» پایه گذاری شد. او با استفاده از شهرت خود و بعد از جذب طرفدار به تعداد کافی، آموزش گروه مخفی اش را آغاز کرد. حسن صباح به عنوان یک متفکر، نویسنده و همچنین جنگجو شهرت فراوانی داشت. به او لقب «پیر کوهستان» داده بودند، لقبی که به تمام رهبران حشاشین بعد از صباح اطلاق می شد. او توانست اسماعیلیه را از تسلط خلفای فاطمیان در مصر آزاد کند و با رهبری خودش، اسماعیلیان را در سوریه و ایران متمرکز کند تا بتوانند آزادانه به فعالیت های خود بپردازند.

همان طور که گفتیم مراکز قدرت اسماعیلی ها تعداد زیادی قلعه تحت کنترل آنها بودند که بزرگ ترین قلعه آنها «قلعه الموت» بود. موقعیت کوهستانی این قلعه به هیچ عنوان امری اتفاقی نبود و به دلیل موقعیت استراتژیکش، برتری زیادی نسبت به دشمنان داشتند. به مدت بیش از 100 سال، آنها توانستند در مقابل حملات سلجوقی ها و صلیبی ها از خود مقاومت نشان دهند اما در نهایت در مقابل ارتش مغول ها شکست خوردند.

بسیاری از پیروان «پیر کوهستان» از افرادی بودند که در کوه ها و روستاهای اطراف قلعه زندگی می کردند و بیشتر آنها هم در سنین جوانی بودند. در شهرها هم آنها افراد صنعتگر، تاجر و کارگران را به فرقه خود دعوت می کردند، اما در جذب طبقات بالای جامعه چندان موفق نبودند.

ارتش سایه ها

همیشه هاله ای از رمز و راز در اطراف حشاشین به عنوان گروهی مخوف وجود داشته است. مردم معتقد بودند که آنها بسیار افراطی و البته وفادار هستند و از طریق حیله و مواد مخدر نیرو جذب می کنند. (البته استفاده از مواد مخدر توسط این گروه اثبات شده نیست.) مسافرانی مانند «مارکوپولو» به مخوف بودن و راه و رسم عجیب این گروه اشاره کرده اند. البته باید گفت که مارکوپولو در سال 1254 میلادی متولد شده بود و بیشتر مطالب مارکوپولو درباره حسن صباح است اما در زمان تولد مارکوپولو بیش از 100 سال از مرگ صباح گذشته است.

این سفرنامه نویس ونیزی داستان محلی را تعریف می کند که به دست صباح ساخته شده است و آن چنان جذاب بوده که جوانان تحت تاثیر مواد مخدر به هیچ عنوان نمی خواستند آنجا را ترک کنند. جوانان برای این که بار دیگر به چنین محلی برگردند از تمام فرمان های صباح حتی تا حد فدا کردن جان خود اطاعت می کردند.

معلوم نیست که حتی قسمت کوچکی از این داستان حقیقت داشته باشد اما چیزی که مهم است، نحوه نگرش مردم نسبت به این گروه است. گروهی کاملا مخفی و مرموز به همراه آیین و رسوم مخصوص به خود. افراد این گروه به اطاعت بی قید و شرط از فرمان های حسن صباح شهرت داشتند. شهرت این میزان از وفاداری در سراسر خاورمیانه و حتی فراتر از آن پیچیده بود و این وفاداری بی قید و شرط به یکی از نگرانی های حاکمان سراسر منطقه تبدیل شده بود.

البته شهرت اصلی حشاشین به دلیل قتل های گسترده این گروه بود که ترس زیادی در دل مسلمانان و مسیحیان انداخت. به دلیل نحوه قتل توسط آنها، گروه های زیادی از آنها نفرت داشتند. این نفرت بیشتر به نحوه رفتار این گروه بود که به قولی «به هیچ قانونی اعتقاد نداشتند».

مردم در آن زمان در دنیایی زندگی می کردند که دلاوری های نظامی و سلحشوری از اجزای مهم جنگ و دیپلماسی بود اما در امپراتوری ها، با دیده تحقیر به حشاشین نگاه می کردند، چون به جای قتل «شرافتمندانه» از طریق نیرنگ و به طور مخفیانه هدفت های خود را می کشتند. کشیش آلمانی، «بروکاردوس» (Brocardus) حشاشین را گروهی خطرناک توصیف می کند و می گوید: «آنها تشنه خون انسان هستند. هر کسی را در ازای پرداخت مبلغی به قتل می رسانند و برای هیچ چیزی از جمله زندگی و رستگاری ارزشی قائل نیستند.»

فرقه مرموز

دلیل اصلی ترورها و قتل های حشاشین هنوز مورد بحث و جدل است. البته اعتقاد به لزوم قتل و ترور حاکمان ستمگر با توجه به باورهای آنها، انگیزه به ظاهر بسیار موجهی برای آنها بود. قتل حاکمان برای مردم و کشور کاری بود که پیش از حشاشیون هم سابقه زیادی داشت. مانند قتل «ژولیوس سزار» برای نجات روم. قربانیان اسماعیلی ها عمدتا شاهزادگان، مقامات رسمی، وزیران و چهره های دینی و صلیبی ها بودند.

حشاشین به دلیل نحوه به قتل رساندن هدف های خود، به شهرت زیادی رسیده بودند. از قرار معلوم آنها تنها از خنجر برای کشتن استفاده می کردند و ابزار معمول آن سال ها یعنی شمشیر و زهر را به کار نمی بردند.روش ترور آنها باعث شد که بدون داشتن ارتشی پر تعداد بتوانند صدها سال مناطق تحت تسلط خود را حفظ کنند.

حشاشین به راحتی و بدون هیچ گونه شک و تردیدی اهداف خود را در حضور شاهدان به قتل می رساندند، به همین دلیل با دیگر مزدوران قاتل در آن زمان تفاوت بسیاری داشتند. «صلاح الدین ایوبی» که تلاش های زیادی برای متحد کردن مسلمانان انجام داد، بعد از سوءقصدهای زیاد به جانش، شب ها در یک برج چوبی می خوابید که تحت تدابیر شدید امنیتی بود.

«کنراد مونتفرات» (Conrad of Montferrt)، پادشاه بیت المقدس، نخستین رهبر مسیحی بود که در سال 1192 میلادی (570) توسط حشاشین ترور شد. قتل او در شهر صور در لبنان، نشان دهنده میزان قدرت این گروه مخوف بود. این اولین بار بود که در آن منطقه یک پادشاه در روز روشن و در حضور محافظانش به قتل می رسید. یکی از قاتلان دستگیر و دیگری کشته شد. این فرد در زیر شکنجه اعلام کرد که از طرف «ریچارد شیردل» (Richard the Lionlheart) برای ترور کنراد اعزام شده است و با توجه به اختلافات این دو نفر به نظر منطقی می آمد اما حسن صباح در نامه ای به شاهزاده اروپایی، ریچارد شیردل را از اتهام قتل مبرا دانست و مسئولیت ترور را بر عهده گرفت. او در ادامه نوشت که در این ترور، هدف تنها پادشاه بود و افراد او به هیچ عنوان اجازه آسیب رساندن به مردم بی گناه را نداشته اند.


با حذف شخصیت های برجسته مسلمان و مسیحی، حشاشین توانستند بدون داشتن برتری نظامی، موقعیت خود را حفظ کنند. این جمله از یک شاعر اسماعیلی نشان می دهد که حشاشین چقدر اعتماد به نفس داشته اند. او می نویسد: «ای برادران! چون زمان پیروزی فرا رسد و اقبال از دو جهان به یاری ما شتابد، آن گاه یک جنگاور پیاده کافی است که پادشاهی را با 100 هزار سوار به وحشت افکند.»

روش های ترور

برای رسیدن به اهداف و قتل آنها، حشاشین استاد تغییر چهره بودند و به راحتی خودشان را مانند مردم محلی تغییر می دادند. البته استفاده از ماسک و کلاه با وجود این که جذاب است، چندان واقعیت ندارد؛ چون افراد با چنین پوششی به خصوص در روز روشن توجهات زیادی را به خود جلب می کنند. به جای این، صحنه سازی و استفاده از عناصر محیطی نظیر همان که در ترور سال 1106 میلادی (484 شمسی) ثبت شده (ترور صلاح الدین ایوبی که البته ناموفق ماند)، نقش حیاتی در ترورهای این گروه داشته است. مثلا شش نفر از آنها به بهانه ضبط اسب و صالح های یک شوالیه آلمانی توانستند به حضور یک چهره مذهبی جنجالی در قاهره برسند، بدون آن که کسی به آنها مشکوک شود.

عملیات روانی و همچنین خشونت فیزیکی هم از جمله ابزارهای آنها بود. «احمد سنجر»، پادشاه سلجوقی، کسی بود که جنگ های فراوانی را علیه قلعه های اسماعیلی ها به راه انداخت و به درخواست صلح از طرف آنها هم جواب منفی داد. طبق روایات تاریخی، یک روز صبح که احمد سنجر از خواب بلند می شود، یادداشتی را می بیند که با خنجر در کنار تختخوابش فرو رفته و در آن درخواست صلح ذکر شده بود. سپس پیامی از طرف حشاشین برای او فرستاده می شود که در آن نوشته شده بود: «اگر من می خواستم این خنجر به جای تختت می توانست در قلبت قرار گیرد.» سلطان سنجر که از این اتفاق به شدت وحشت کرده بود دستور صلح را صادر کرد و برای دهه ها میان اسماعیلی ها و سلجوقی ها صلح پایداری برقرار شد.

ترسی ه از اسماعیلی ها در سرزمین های مقدس وجود داشت، باعث شد که حقایق درباره این گروه به شدت تحریف شوند. همچنین به دلیل نابودی تمام منابع کتبی حشاشین بعد از تصرف قلعه الموت توسط مغول ها، منابع ما درباره این گروه، تنها نوشته های دشمنان آنهاست. به احتمال زیاد حشاشین تنها یک حکومت سیاسی در سرزمین های مقدس بودند و آن گونه که در تاریخ ثبت شده است، گروهی به این شدت خطرناک و افراطی نبوده اند.

نابودی حشاشین

تا سال 1227 میلادی (605) حشاشین به یک قدرت سیاسی مهم در منطقه تبدیل شده بودند. افول حشاشین از زمانی آغاز شد که آنها به ناچار در دو جبهه مختلف سرگرم مبارزه با دشمنان خود بودند. مهم ترین دشمن آنها مغول ها بودند. این سوارکاران در سال 1256 میلادی (634) از آسیای میانه مانند صاعقه ای به خاورمیانه هجوم آوردند و هر چیزی که بر سر راه شان قرار داشت، از بین بردند. در این زمان حشاشین اختلافات خود با دیگر حکومت های مسلمان را کنار گذاشتند تا با اتحاد یکدیگر با مغول ها مبارزه کنند؛ اتحادی که هیچ سودی برای آنها نداشت.

شاید حشاشین با تلاش برای قتل یکی از فرماندهان مغول به نام «منگوقاآن»، در شعله ور کردن نفرت مغول ها نسبت به خودشان نقش داشته باشند. بعد از این تلاش ناموفق، «هلاکوخان» به همراه ارتش خود توانست در همان سال قلعه الموت را تسخیر کند. دومین دشمن اصلی آنها، سلطان مصر، معروف به «بیبرس» (Bayber) بود. او تلاش می کرد سرزمین شام را از تسلط اروپایی ها و مغول ها خارج کند. اسماعیلی ها هم به عنوان یک دولت مستقل در میان این سرزمین ها زندگی می کردند و از چشم او خطر بزرگی بودند. حشاشین که در بین دشمنان قدرتمند خود گرفتار شده بودند، یک به یک قلعه های خود را در سوریه از دست دادند.

بعد از این اتفاقات، حشاشین دیگر به عنوان یک دولت مستقل از بین رفتند اما تعداد اندکی از آنها بعد از شکست به عملیات پراکنده خود ادامه دادند. از معروف ترین این عملیات ها می توان به ترور «ادوارد اول» (Edvard I) طی جنگ های صلیبی اشاره کرد که البته موفقیت آمیز نبود. تا اواخر قرن 13 میلادی (قرن هفتم) دیگر اثری از حشاشین به عنوان یک گروه منسجم پیدا نمی شد. اسماعیلی ها بعد از سال ها تلاش بی وقفه نتوانستند حکومت خودشان را حفظ کنند ولی موجب به وجود آمدن افسانه هایی شدند که تا سال ها بعد ادامه پیدا کرده است.

لیست ترور حشاشین


دستان بلند حشاشین به همه جا می رسید. شاهان و سلاطین اگر موجب ناراحتی پیر کوهستان می شدند، می بایست اقدامات زیادی را برای محافظت از خود انجام می دادند.

خواجه نظام الملک

این وزیر قدرتمند حکومت سلجوقی، طبق روایات به دست آمده در بروجرد در نزدیکی نهاوند به دست کسی که لباس صوفیان را پوشیده بود با ضرب کار بر سینه و رگش زخمی و یک روز پس از آن درگذشت.

کنراد مونتفرات (Conrad of Montferrat)

او بلندپایه ترین کسی بود که توسط حشاشین ترور شد. قاتلان که خودشان را شبیه راهبان مسیحی در آورده بودند توانستند پادشاه بیت المقدس را از پای دربیاورند.

صلاح الدین ایوبی

صلاح الدین ایوبی به عنوان یک فرمانده سنی مذهب، دشمن ریچارد شیردل و حشاشین بود. قاتلان با پوشش سربازان، دو بار به قتل صلاح الدین اقدام کردند. یک بار در حلب و سال بعد در شهر اعزاز که موفق نبودند.

ادوارد اول

در جنگ های صلیبی ادوارد اول، حشاشین به عنوان یک گروه، ناپدید شده بودند اما همچنان به صورت فردی دست به کارهای مخفی می زدند. زمانی که ضارب وارد اتاق خواب ادوارد می شود، او با دستانی خالی او را می کشد

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین