کیهان: آغاز فرايند ثبت نام كانديداهاي انتخابات مجلس نهم، به معناي ورود
جامعه سياسي كشور به يك دوران كاملا جديد است. دوراني كه دوباره يك
انتخابات در نقطه كانوني آن قرار خواهد داشت و بنابراين رخدادهاي آن مي
تواند با ساير مقاطع زماني تفاوت فراواني داشته باشد. براي داشتن يك فهم
كلي از اينكه سير تحولات در انتخابات مجلس نهم به چه سمتي خواهد رفت، يكي
از بهترين روش ها آن است كه ببينيم اساسا پديده انتخابات در ايران چه
كاركردهايي دارد و اين كاركردها تا كجا سياسي و از كجا به بعد امنيتي است.
به طور كلي پديده انتخابات در ايران همواره از دو منظر متفاوت نگريسته
شده است؛ يك منظر، منظري است كه مي توان آن را نگاه ساختارگرايانه به
انتخابات دانست. از اين منظر، انتخابات يك پديده سياسي است و كاركرد اصلي
آن هم ايجاد مكانيسمي است براي ورود مسالمت آميز و قانونمند به ساختار
قدرت، از جانب كساني كه اين ساختار را قبول دارند و به قواعد آن احترام مي
گذارند. انتخابات به اين معنا، چند ويژگي اساسي دارد. نخست اينكه
همزمان با به آزمون گذاشتن مقبوليت اين يا آن گروه سياسي خاص، مقبوليت كل
نظام سياسي را در هر حال افزايش مي دهد چرا كه اين كليت نظام سياسي است كه
ظرف و مجال لازم براي گردش مسالمت آميز قدرت ميان گروه هاي سياسي را فراهم
آورده است. به معناي هانتينگتوني كلمه، در اينجا، انتخابات همواره دو برنده
دارد: يكي فرد يا گروهي كه نتيجه را از آن خود كرده و ديگري كلان نظام
سياسي كه فضاي لازم براي رقابت گروه هاي سياسي را فراهم آورده است. ويژگي
دوم اين است كه انتخابات در اين معناي خاص، اساسا ميان كساني برگزار مي
شود كه مشروعيت نظام و سازوكارهاي آن را قبول دارند و به آن گردن نهاده
اند. انتخابات در مفهوم ساختارگرايانه آن هيچ مجالي براي فعاليت به آنچه
عموما اپوزيسيون خوانده مي شود نمي دهد. هر كسي كه وارد صحنه انتخابات مي
شود به طور پيش فرض اين موضوع را پذيرفته كه ساز و كارهاي تنظيم كننده
فرايند انتخابات همان است كه به طور پيشيني توسط اسناد بالادستي نظام سياسي
معين شده است. بنابراين، ورود به انتخابات و رقابت سياسي در چارچوب آن هيچ
جايي براي اعتراض به مكانيسم هاي اجراي آن باقي نمي گذارد مگر اينكه فردي
قصد بهانه جويي و به هم زدن ميز بازي را داشته باشد. و ويژگي سوم اين
است كه انتخابات در معناي ساختارگرايانه اش، سعي مي كند مفهوم انتقال قدرت
از بازنده به برنده را -كه علي القاعده در ذات خود مفهومي چالش زاست- به
پديده اي نرم، روان و فاقد هزينه تبديل كند تا مردم اطمينان پيدا كنند كه
انتخابات علاوه بر اينكه به ساختارهاي سياسي شكل مي دهد، نوعي مكانيسم حل
منازعه با حداقل هزينه هم هست. آنچه در اينجا مهم است اين است كه توجه كش
دادن بازي انتخابات به زماني پس از تعيين تكليف پاي صندوق راي، دقيقا به
اين معناست كه كساني -عموما بازندگان- تصميم گرفته اند هزينه خود را روي
سر كليت نظام سياسي و بلكه توده هاي مردم سرشكن كنند و به اصطلاح باخت خود
را به باخت همه تبديل نمايند. در يك جمع بندي، انتخابات از منظر
ساختارگرايانه عامل ثبات و مستحكم سازي ريشه ها و ساختار نظام سياسي است و
با حكم كردن قاعده «راي اكثريت» بر فرايندهاي سياسي، يك روش كم هزينه براي
مديريت چالش هاي عموما سخت و متصلب سياسي فراهم مي كند. اما حقيقت اين
است كه اين تنها معناي انتخابات نيست. بويژه در ايران، بخشي از گروه هاي
سياسي كه پيش از اين نام خود را اصلاح طلب گذاشته بودند واكنون بخش بزرگي
از آنها ذيل عنوان فتنه گران دسته بندي مي شوند، نگاهي از اساس متفاوت به
مقوله انتخابات دارند. براي اين گروه چنان كه سابقه همه انتخابات پس از
تير 1384 نشان مي دهد انتخابات در وهله اول مكانيسمي براي ورود بقاعده به
ساختار قدرت نيست به دو دليل: اول اينكه اساسا به ساختار نظام اعتقاد ندارد
و در تمام آن دوراني هم كه دولت و مجلس را در اختيار داشتند جز درآوردن
اداي اپوزيسيون درون حكومت كاري نكردند و دوم، خود به خوبي مي دانند كه مدت
هاست سرمايه اجتماعي كافي براي پيروزي مسالمت آميز در يك فرايند انتخاباتي
شفاف را از دست داده اند و بنابراين حتي اگر بخواهند از حضور موفق در
انتخابات ناتوانند. اين گروه نگاهي ساختارشكنانه به انتخابات دارد و در
اين سال ها همواره تلاش كرده از اين موضع وارد انتخابات شود. نگاه جريان
اصلاح طلب به انتخابات آنگونه كه بويژه تجربه انتخابات رياست جمهوري دهم
نشان داد بيش از آنكه روشي براي كسب مشروع قدرت باشد، پروژه اي است كه
عموما كودتاي نرم خوانده شده است. در تمام تجربه هاي شناخته شده
كودتاي نرم يا مخملين، همواره يك انتخابات در قلب ماجرا قرار داشته و اساسا
كودتاي رنگي يك عمليات انتخابات محور است. نگاه ساختار شكنانه به انتخابات
تلاش مي كند انتخابات را از كاركرد واقعي آن كه تسهيل فرايند گردش قدرت
است، تهي كرده و آن را به يك پديده امنيتي تمام عيار تبديل كند. به هر
ميزان كه جنبه هاي امنيتي انتخابات بر جنبه هاي سياسي آن غلبه كند، پروژه
كودتاي نرم موفق تر بوده است. تلاش براي قلب ماهيت انتخابات از يك پديده
سياسي به يك پديده امنيتي و شكل دادن به حضور مردم به مثابه يك ناآرامي به
جاي «مشاركت سياسي»، اساس فرايند كودتاي مخملي است. اصلاح طلبان از سال
84 به اين سو هرگز به دنبال پيروزي در انتخابات نبوده اند چرا كه مي
دانستند چنين تواني ندارند. كانديدا كردن فردي مانند محمد معين در انتخابات
84 و بعد كنار گذاشتن محمد خاتمي و به ميدان آوردن ميرحسين موسوي به وضوح
حكايت از آن دارد كه اين جريان نه به دنبال يك رقابت سياسي سالم بلكه درصدد
انجام «كار ديگري» بوده است كه انتخابات براي آن فقط يك محمل و يك بهانه
است. اكنون سوال اين است: انتخابات چگونه به مفهوم مركزي يك پروژه
كودتاي مخملي تبديل مي شود؟ به عبارت ديگر آن چه مجموعه اقداماتي است كه
كاركردهاي سياسي انتخابات را به كاركردهاي امنيت تبديل مي كند. 6 محور زير
مقدمه اي براي يافتن پاسخ اين سوال هاست: 1- نخستين كاركرد غير سياسي
انتخابات تبديل كردن آن به محلي براي افشاگري و بر ملا كردن اسرار نظام در
رقابت هاي سياسي است. وقتي اين موضوع از حد بگذرد، در واقع ماهيت انتخابات
تقلب شده و برنده آن نه هيچ كدام از گروه هاي حاضر در صحنه بلكه دشمن خارجي
خواهد بود كه سخت تشنه دانستن اين اطلاعات است و در فرصت ديگري قادر به
دستيابي به آن نيست. 2- دومين عاملي كه مي تواند انتخابات را به يك
كودتاي نرم تبديل كند، تبديل مفهوم مشاركت سياسي مردم به آشوب و اغتشاش
است. براي اينكه اين اتفاق رخ بدهد عموما به يك عامل واسطه نياز است . در
سال 88 مفهوم تقلب اين نقش را ايفا كرد و شواهد نشان مي دهد اين بازي
همچنان پايان نيافته است. 3- سومين كاركرد امنيت انتخابات تبديل به
فرصتي براي شبكه سازي است. آمريكايي ها اكنون حدود يك دهه است كه اين هدف
را در ايران تعقيب مي كنند و در سال هاي 84 و 88 به نحو كاملا عملياتي آن
را پي گيري كرده اند. نشانه هايي هست كه تلاش هايي براي تكرار آن تجربه در
سال 90 هم در حال انجام است اگر چه اين بار تجربه مديريت فتنه 88 توسط نظام
فضا را براي هر نوع عمليات شبكه سازي به شدت ناامن كرده است. 4-
چهارمين عاملي كه مي تواند انتخابات را به كانون يك عمليات مخملي تبديل
كند، هماهنگي برخي گروه ها از داخل كشور با بيرون و فراهم كردن زمينه تشديد
فشار خارجي به نظام است. اين پديده اي است كه اكنون در رفتار جريان فتنه
به وضوح مي توان آن را اشاره كرد. 5- عامل پنجم تشديد شكاف هاي درون
حاكميت از طريق از حد گذشتن بگومگوهاي انتخاباتي و تبديل رقابت به مخاصمه
است. تشديد شكاف هاي درون نظام يكي از مهم ترين عواملي است كه دشمن را به
تشديد فشار بيروني ترغيب و نسبت به نتيجه بخش بودن آن اميدوار خواهد كرد.
6- و آخرين عامل تبديل انتخابات به صحنه اي براي مشروعيت زدايي از مكانيسم
هاي ساختاري نظام و وسعت دادن به حوزه نقد تا جايي است كه كليت نظام و
اركان آن را هدف بگيرد. يكي از مهم ترين شاخص ها براي سنجش بصيرت گروه
هاي سياسي آن است كه ببينيم تا چه حد از مشاركت در تبديل انتخابات از يك
پروژه سياسي به يك پروژه امنيتي پرهيز مي كنند. مهدي محمدي