گروه دین و اندیشه - حجه الاسلام والمسلمين عليرضا توحيدلو در یادداشتی نوشت:نقل است یکی از علماء که خود اهل منبر بوده و در فن و خطابه و گویندگی از مشاهیر است،و مکرر برای زیارت قبر حضرت رقیه بنت الحسین( سلام الله علیها ) به شام رفته است، روی منبر نقل می کرد:
به گزارش بولتن نیوز، درحرم حضرت رقیه (سلام الله علیها ) زن فرانسوی را دیدند که دو قالیچه گران قیمت به عنوان هدیه به آستانه مقدسه آورده است.
مردم که می دانستند او فرانسوی و مسیحی است از دیدن این عمل درتعجب شدند و با خود گفتند که چه چیز باعث شده که یک زن نا مسلمان به این جا آمده وهدیه قیمتی آورده است.چنین موقعی است که حس کنجکاوی در افراد تحریک می شود.
روی همین اصل از او علت این امر را پرسیدند و او در جواب گفت :
همان گونه که می دانید من مسلمان نیستم، ولی وقتی که از فرانسه به عنوان ماموریت به این جا آمده بودم در منزلی که مجاور این آستانه بود مسکن کردم.
اول شبی که می خواستم استراحت کنم صدای گریه شنیدم .
چون آن صداها ادامه داشت وقطع نمی شد، پرسیدم این گریه وصدا از کجاست ؟ در جواب گفتند :
این گریهها از جوار قبر یک دختری است که در این نزدیکی مدفون شده است .
من خیال می کردم که آن دختر امروز مرده و امشب دفن شده است.
که پدرو مادر وسایر بازماندگان وی نوحه سرایی می کنند .
ولی به من گفتند الان متجاوز از هزار سال است که از مرگ و دفن او می گذرد.
برشگفتی من افزوده شد و با خود گفتم که چرا مردم بعد از صدها سال این گونه ارادت به خرج می دهند ؟
بعد معلوم شد این دختر با دختران عادی فرق دارد، او دختر امام حسین( سلام الله علیها ) است ...
که پدرش را مخالفین ودشمنان کشته اند وفرزندانش را به این جا که پایتخت یزید بوده به اسیری آوردهاند و این دختر درهمین جا از فراق پدر جان سپرده ومدفون گشته است .
بعد از این ماجرا روزی به این جا آمدم. مردم زهر سو عاشقانه می آیند ونذر می کنند و هدیه می آورند ومتوسل میشوند.
محبت او چنان در دلم جا کرد که علاقه زیادی به وی پیدا کردم.
پس از مدتی به عنوان زایمان مرا به بیمارستان و زایشگاه بردند.
پس از معاینه به من گفتند کودک شما غیر طبیعی به دنیا می آید و ما ناچاراز عمل جراحی هستیم.
همین که نام عمل جراحی را شنیدم ، دانستم که در دهان مرگ قرارگرفته ام . خدایا چه کنم، خدایا ناراحتم ، گرفتارم چه کنم، چاره چیست ؟
واندیشیدم که، چارهای بجز توسل ندارم،و باید متوسل شوم .....
معمولا انسان گرفتار چاره ای جزء توسل نمی یابد.لذا به ناچار دستم را به سوی این دختر دراز کرده و گفتم، خدایا، به حق این دختری که دراسارت کتک و تازیانه خورده است وبه حق پدرش، که امام برحق ونماینده رسولت بوده است و او را ازطریق ظلم کشته اند قسم می دهم مرا از این ورطه هلاکت نجات بده ...
آنگاه خود این دختر رامخاطب قرارداده و گفتم، اگر من از این ورطه هلاکت نجات یابم 2 قالیچه قیمتی به آستانهات هدیه می کنم.
خدا شاهد است پس از نذر کردن ومتوسل شدن،طولی نکشید برخلاف انتظار اطبا ومتصدیان زایمان، ناگهان فرزند به طور طبیعی متولد شد واز هلاکت نجات یافتم .
اینکه نیز به عهد ونذرم وفا کرده وقالیچهها راتقدیم می کنم.
منبع؛کتاب توسلات - راه امیدواران صفحه ۱۶۱
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
♥️دختــــــــــر
♥️دختــــــــــر
نمی خواستم بگم یه اشکی هم ریختم
اجرتون با سه ساله باب الحوائج رقیه حسین(ع)
ما معجزه ها از این خاندان دیده ایم
الهی به حق خانم رقیه
تمام کسانی که به ایشان متوسل شدند
جاجت روا شوند
واقعا زیبا بود
من که لذت بردم
واقعا مطالبتون خیلی زیبا بود
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الصِّدّيقَةُ الشَّهيدَةِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا التَّقيّةُ النَّقيَّةُ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الزَّكِيَّةُ الْفاضِلَةُ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِيَّةُ،
السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین
صحبت حضرت رقیه علیها السلام
با امام حسین علیه السلام در خرابه
بابا ز خانه ها بوی طعام می آمد
اما به جان تو بابا من گرسنه خوابیدم
که هر کس بخواند اشکش سرازیر و آه واحسینا سر میدهد لیکن اینجا نیز که دست پروره حضرتعالی هستم
و از کلاس اندیشه اسلامی تان بهره بردن
مطلبی تقدیم و درس پس می دهد هرکس اشکش سرازیر شد برای همه استاتید انسان ساز دعا کنند یاحق
در کربلا دختری سه ساله بود.
نامش را کتاب های مهمی چون لهوف سید ابن طاووس، معال بستین، منتخب تریهی و دعوة الحسنیۀ و ریاحین الشریعۀ محلاتی و منتخب التواریخ ، رقیه، ذکر کرده اند و این مجموعه نوشته اند: این دختر به شدت عاشق حضرت حسین بود. امام هم به شدت به او علاقه داشت. شب و روز در آن خانۀ خرابی که اهل بیت را جا داده بودند، گریه می کرد، بهانۀ پدر را می گرفت. هر چه به او می گفتند پدر به سفر رفته و منظورشان سفر آخرت بود، آرام نمی شد. تا یک شب خواب پدر را دید. وقتی بیدار شد خیلی بی تابی کرد. هر چه خواستند او را ساکت کنند، نشد. بلکه بی تابی اش بیشتر شد.
زنان و دختران دیگر اختیار از دستشان رفت، از گریه و حال او به گریه افتادند. منتخب تریهی می گوید: زنان و دیگر دختران با گریۀ او لطمه به صورت می زدند، خاک خرابه را به سر می ریختند و مو پریشان می کردند و این همه ضجه و ناله یزید را از خواب بیدار کرد. پرسید: چه خبر است؟ خواب دختر را گفتند. گفت: سر پدر را برایش ببرید، بچه است، متوجه نمی شود، دیدن چهر ه پدر آرامَش می کند. سر را در طبقی که روپوشی رویش انداخته بودند آوردند پیش بچه گذاشتند. گفت: من طعام نمی خواستم، من پدر می خواستم. گفتند: پدر آمده است.
... وقتی روپوش را برداشت، سر بریده را دید، با آن دستان کوچک سر را برداشت و به سینه گرفت. مرتب می گفت: پدر، چه کسی محاسنت را به خون سرت خضاب کرده است؟ چه کسی رگ هایت را برید؟ چه کسی مرا به این کودکی یتیم کرد؟...
من و امثال من میشوید صمیمانه از مسولین سایت
بولتن نیوز و همکاران شون سپاسگزارم
لبیک یا حسین
کاروان را دریاب...
برسر دوش عمو
آن سه ساله دختر
دست هارا گره انداخته برموی عمو...
زیرلب میگوید
عمرکوتاه رقیه به فدای خم گیسوی عمو...
زيباترين خواهش يک زن
همراه کردن زهير با امام حسين (عليه السلام) توسط همسرش
زيبا ترين بازگشت : توبه حر و الحاق به سپاه امام حسين (عليه السلام)
زيباترين وفا داري : نخوردن آب در شط فرات ابالفضل (عليه السلام)
زيبا ترين جنگ : نبرد حضرت علي اکبر (عليه السلام) با دشمن
زيبا ترين پاسخ :احلي من العسل جناب قاسم ابن الحسن(عليه السلام)
زيبا ترين هديه :تقديم عون و محمد به امام حسين (عليه السلام) توسط مادرشان حضرت زينب (سلام الله عليها)
زيبا ترين نماز : نماز ظهر عاشورا در زير باران تير
زيبا ترين جانثاري : حائل قرار دادن دستها ، توسط عبدالله ابن حسن (عليه السلام) و دفاع از عمو
زيبا ترين سخنراني :
سخنراني امام سجاد (عليه السلام) و حضرت زينب (سلام الله عليها) در کاخ ظلم
و از همه زيبايي ها زيباتر جمله ی
« ما رأيتُ الا جميلاً » که حضرت زينب (سلام الله عليها) حيدر وار بيان کرد.
وقتی که یزید با کنایه از ایشان پرسید:خب , چه دیدی؟
و خانم جواب دادند: غیر از زیبایی چیزی ندیدم
─┅─═इई
وقت نماز كه مي شد سيّد بدن حضرت را بالاي جايي پاكيزه ميگذاشت. پس از فراغ از نماز برميداشت و بر زانو مينهاد، تا اينكه از تعمير قبر و لحد فارغ شدند، سيد بدن را دفن كرد. و از معجزه آن حضرت اين كه سيّد در اين سه روز احتياج به غذا و آب و تجديد وضو پيدا نكرد و چون خواست بدن را دفن كند دعا كرد كه خداوند پسري به او عطا فرمايد. دعاي سيّد به اجابت رسيد و در سن پيري خداوند پسري به او لطف فرمود که نام او را "سيّد مصطفي" گذاشت.
آنگاه والي واقعه را به سلطان عبدالحميد عثماني نوشت؛ او هم توليت زينبيّه و مرقد شريف حضرت رقيّه و امّ كلثوم و سكينه را به سيد ابراهيم واگذار کرد.
اين قضيه در سال 1242 هجري شمسي رخ داده و در کتاب «معالي» هم اين قضيّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است: «فَنزلَ في قبرها و وَضع عليها ثوباً لفَّها فيه و أخْرجها، فإذا هي بنتٌ صغيرةٌ دُونَ البُلوغِ و كانَ متْنُها مجروحةً مِنْ كثرةِ الضَّرب» « آن سيّد جليل وارد قبر شد و پارچه اي بر او پيچيد و او را خارج نمود، دختر كوچكي بود كه هنوز به سن بلوغ نرسيده، و پشت شريفش از زيادي ضربات مجروح بود.»
پس از درگذشت سيّد ابراهيم، توليت آن مشاهد مشرفه به پسرش سيّد مصطفي و بعد از او به فرزندش سيّد عبّاس رسيد.
فرزندان سيّد ابراهيم دمشقي معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه هستند به گونهاي که هر گاه دست خود را به موضع دردناک بيماري بگذارند فوري آرام ميشود و اين اثر را از جدّ بزرگ خود به ارث بردهاند که اين خاصيت، ناشي از نگهداري بدن شريف آن مظلومه به مدت سه شبانهروز است.
اين موضوع پيش از اين به صورت روضهخواني از سوي حجتالاسلام سيد حسين مؤمني و حجتالاسلام سيد عبدالله فاطمينيا، در حرم مطهر امام رضا(ع) خوانده شده و مورد تأييد علما نيز قرار گرفته است.
* ملامحمد هاشم خراساني معروف به ثقةالاسلامي در سال (1242 ش) (1280 ق) در مشهد به دنيا آمد. پس از فرا گرفتن مقدمات علوم، رهسپار نجف اشرف گرديد و در مدت دوازده سال از محضر عالماني همچون آخوند خراساني و سيد اسماعيل صدر بهرهمند شد. ملاهاشم خراساني پس از بازگشت از نجف، راهي مشهد گرديد و در حوزه درس آيتاللَّه سيدعلي حائري يزدي شركت جُست و از آن پس به تحقيق و تاليف همت گمارد. آثار متعددي از ملامحمدهاشم خراساني به جاي مانده كه مهمترين آنها عبارتند از: مُنتَخَبُ التواريخ به فارسي در تاريخ معصومان و برخي از امامزادگانِ مدفون در ايران و نيز علمايي كه در مشهد، هرات، اصفهان و شيراز به خاك سپرده شدهاند ؛ حُسنُ العاقبةُ في سَعادَةِ الخاتَمه و نيز غايةُ الآمال في حُسنِ خواتيم الاعمال. اين عالم و مورخ گرانقدر سرانجام در بيست و هشتم اسفند 1312ش برابر با سوم ذيحجه 1352ق در هفتاد سالگي در مشهد به لقاءاللَّه پيوست و در همان شهر به خاك سپرده شد.
خيلي خيلي خيلي عالي بود
درود درود درود