هنوز بسيار زود است كه بحث درباره موضوع هواپيماي بدون سرنشين سازمان
سيا كه ايران موفق به تصاحب آن شده مختومه شود. تا آنجا كه به آمريكايي ها
مربوط است بحث با شدت و حدت ادامه دارد. منابع بي نام و نشان دائما در حال
گفت وگو با رسانه ها هستند و سرجمع چيزي غير از اين نمي گويند كه آمريكا
نمي تواند بفهمد چه بلايي بر سرش آمده است. اين يادداشت بخشي از اين بلا كه
بر سر آمريكا آمده است اشاره دارد.
به عبارت ديگر اكنون وقت آن است كه
اندكي از سطح توصيف پديده فراتر برويم و نگاهي به اين موضوع بيندازيم كه
اين پديده بر منازعه استراتژيك ايران و آمريكا -كه هم اكنون در وضعيتي
بسيار حساس قرار دارد- چه تاثيري گذاشته است و دورنماي آن را چگونه تغيير
خواهد داد. آمريكايي ها براي فهم اينكه تصاحب اين هواپيما بازي را به چه
نحو دگرگون خواهد كرد بايد نگاهي بسيار وسيع تر از آنچه تاكنون داشته اند
به مسئله بيندازند. وقتي همه سناريوهاي ممكن يك جا ديده شود، موضوع تازه
ابعاد واقعي خود را آشكار خواهد كرد. محورهاي زير مقدمه اي بر اين بحث
بسيار مهم است.
1- در اولين گام آمريكايي ها بايد برآوردهاي خود از
توانمندي هاي ايران بويژه در دو حوزه جنگ الكترونيك و جنگ سايبري را به طور
كامل بازنگري كنند. نفس وقوع اين حادثه نشان داد آمريكايي ها درباره حساس
ترين حوزه هاي نبرد خود با ايران چقدر كم مي دانند. آمريكا در يك دهه گذشته
تمركز خود را در درگيري با ايران هر چه بيشتر بر پديده اي نهاده كه مي
توان آن را «اتكا به فناوري» خواند. پيش فرض اين تلاش هم اين بوده كه
آمريكايي ها فناوري هاي نظامي و اطلاعاتي خود را كاملا بي رقيب مي دانند.
تصاحب 170-RQ نشان داد ايران بسيار جلوتر از جايي كه آمريكايي ها تصور مي
كنند ايستاده و منتظر آنهاست! حتي بدبين ترين ناظران آمريكايي هم انكار نمي
كنند كه در اين عمليات نشانه هاي واضحي از نبرد سايبري و الكترونيك وجود
دارد و اختلافي هم اگر باشد در جزئيات آن است نه در اصل آن.
2- دومين
نكته مربوط به وسعت غير قابل اندازه گيري شعاع دايره اشراف اطلاعاتي ايران
است. همين حالا مهم ترين سوالي كه آمريكايي ها از خود مي پرسند اين نيست كه
ايران چگونه اين هواپيما را به زمين نشانده است. اين سوالي بلند مدت است
كه براي يافتن پاسخ آن بايد سال ها كار كنند و شايد هم هرگز موفق نشوند.
سوال اساسي براي غربي ها اين است كه ايران چگونه اين هواپيما را ديده است؟!
فعلا تحليلگران راحت طلب آمريكايي به اين جواب دل خوش كرده اند كه ايران
اين پهپاد را با استفاده از يك فناوري روسي بر زمين رصد كرده است. سوال
ساده اين است: اگر روس ها چنين فناوري دارند چرا يك بار يكي از همين نوع
هواپيماها را كه به گفته آمريكايي ها دائما بالاي سر آسمان آنها هم در حال
پرواز است بر زمين ننشانده اند؟ وسعت چيزهايي كه ايران مي دانسته براي
آمريكايي ها حيرت آور است. ايران مي دانسته اين هواپيما چه ارزشي دارد،
مشغول چه ماموريتي است، چه وقت وارد آسمان ايران شده است، چگونه بايد آن را
فرود آورد و ... . روش كسب اين اطلاعات، از اينكه ايران از آنها در چه
راهي استفاده خواهد كرد، بسيار هراس آورتر است.
3- آمريكا مدت هاست
-حداقل از زمان فتنه 88 به اين سو- عمليات اطلاعاتي را به يكي از راهبردهاي
ثابت خود عليه ايران تبديل كرده است. سر جاي خود اين بحثي مفصل است كه
فتنه 88 چگونه علاوه بر عمليات نرم، عمليات نيمه سخت را هم در دستور كار
آمريكا قرار داد و به دنبال آن دوراني از انجام خرابكاري، ترور، انفجار،
عمليات سايبري و ديگر انواع عمليات اطلاعات پايه در ايران به راه افتاد.
يكي از مهم ترين پيام هاي تصاحب پهپاد 170-RQ اين است كه همانطور كه پديده
اي مانند 9 دي به دوران عمليات نرم غرب عليه ايران پايان داد، اكنون دوران
عمليات نيمه سخت هم تمام شده و بنابراين به لحاظ راهبردي گزينه سبد گزينه
هاي آمريكا عليه ايران كاملا خالي است. اگر توجه كنيم كه در عمليات
اطلاعاتي آمريكا عليه ايران عامل تكنولوژيك اگر نگوييم بيشتر، بدون شك به
اندازه عامل انساني نقش دارد، روشن مي شود كه شكار اين پهپاد ضربه اي كاري
به اين راهبرد بوده و از اين به بعد آمريكايي ها در انجام هر گونه عمليات
اطلاعاتي ابزار پايه عليه ايران دچار نوعي نگراني دائمي خواهند بود و اين
موضوع احتمالا بسياري از طراحان راهبردي عليه ايران در آمريكا را چنان
محافظه كار مي كند كه مجبور مي شوند براي جلوگيري از افتضاحات بيشتر گزينه
هاي داراي ريسك بالا را از دستور كار خارج كنند.
4- مهم تر از اين،
تصاحب اين پهپاد، نه يك پديده منفرد بلكه آغاز يك فرايند در هماوردي
استراتژيك ايران و آمريكاست كه تبعات ميان مدت و بلند مدت آن براي امنيت و
منافع آمريكا ويران كننده خواهند بود. شكار 170-RQ آغاز فرايندي بود كه مي
توان آن را «اجراي يك بسته پاسخ» در مقابل فشارهاي اخير آمريكا ناميد. پيش
تر گفته ايم كه اين بسته مبتني بر يك درك دقيق از نقاط ضعف آمريكا و همچنين
با هدف اثبات مجدد توانايي هاي ايران به غرب تدوين شده است. آمريكايي ها
آرام آرام با هزينه اقدامات خود عليه ايران به واقعي ترين شكل ممكن رويارو
خواهند شد. شكار پهپاد ضربه اول بود. دستگيري جاسوس سيا در ايران كه منجر
به كشف سلسله اي روش هاي پيچيده عملياتي سيا شده را بايد ضربه دوم ناميد.
ضربه سوم شكايت رسمي ايران به سازمان ملل و درخواست براي تعقيب دو مقام
آمريكايي است كه رسما در صحن كنگره آمريكا خواهان ترور سردار قاسم سليماني
شده بودند. گام چهارم وقتي برداشته شد كه رسانه هاي غربي خود اعلام كردند
ايران موفق شده با شليك ليزري يك ماهواره جاسوسي سيا را به طور كامل كور
كند. مسلما گام هاي ديگري هم در راه خواهد بود. آمريكايي ها بايد بفهمند
بازي كه شروع كرده اند نه تنها آنها را به هدف نهايي شان كه كوتاه آمدن
ايران است نمي رساند بلكه امنيت و منافعشان را به نحو خرد كننده اي به خطر
خواهد انداخت.
5- كاركرد بعدي تصاحب اين پهپاد تحولي است كه در برخي از
حوزه هاي فناوري نظامي براي ايران ايجاد خواهد كرد. ايران هم اكنون پيشرفت
هاي بسيار قابل ملاحظه اي در فناوري ساخت هواپيماهاي بدون سرنشين پيدا كرده
اما ترديدي نيست كه تسلط بر فناوري هاي اين پهپاد گام بلندي به جلو خواهد
بود. از يك منظر راهبردي، مطالعه اين هواپيماي جاسوسي توانايي ايران در
ايجاد غافلگيري هاي فني را عميقا گسترش خواهد داد. آمريكايي ها از اين به
بعد بايد منتظر همان چيزهايي باشند كه تا به حال خود عليه دشمنانشان به كار
مي گرفته اند. يكي از مهم ترين تحولات نظامي كه بايد انتظار داشت اين است
كه ايران با اشراف نسبت به توانمندي تهاجمي دشمن، توان پدافندي خود را
تقويت كند. يك مثال مهم مربوط به بحث رادارگريزي است. آمريكايي ها خود به
صراحت گفته اند كه اين هواپيما دقيقا از همان روش هاي رادارگريزي استفاده
مي كند كه هواپيماي 35-F به عنوان ستون خيمه نيروي هوايي آمريكا از آنها
بهره مند است. 35-F گران ترين پروژه تاريخ دفاعي آمريكا و هواپيمايي است كه
آمريكايي ها مي گويند بناست ارتش آنها را وارد دنيايي اساسا متفاوت با
دنياي فعلي كند. مهم ترين مشكل كشورهاي هماورد آمريكا تا امروز اين بوده
است كه روشي براي غلبه بر توانايي هاي رادار گريز اين هواپيما پيدا كنند.
پهپاد 170-RQ اين سد را خواهد شكست چرا كه از حيث فناوري رادار گريزي تفاوت
بسيار ناچيزي با 35-F دارد. از اين نمونه ها فراوان مي توان يافت و اين
چيزي است كه آمريكايي ها خود به آن آگاه ترند.
6- نكته بعدي اين است كه
آمريكا با انجام يك عمل غير قانوني يعني تجاوز به حريم ايران و تلاش براي
انجام عمليات خرابكارانه و جاسوسي (چيزي كه مقام هاي آمريكايي به صراحت به
آن اعتراف كرده اند) امكان انجام يك اقدام قانوني متقابل يعني «مقابله به
مثل» را براي ايران فراهم كرده است. مطابق مقررات حقوق بين الملل ايران
اكنون مجاز است در مقابل اين اقدام خصمانه آمريكا عليه هر هدف آمريكايي كه
اراده كند، مقابله به مثل نمايد و اين با توجه به گستردگي حضور آمريكا در
اطراف ايران فرصت هاي بسيار مهمي ايجاد مي كند.
اين نوشته حقيقتا يك
مقدمه است و مي توان آن را بسيار كامل تر كرد ضمن اينكه آمريكايي ها تبعات
اين شكست تاريخي را بهتر از هر جاي ديگر در عمل خواهند ديد نه در تحليل يا
اظهار نظر اين و آن.
مهدي محمدي