گروه سیاسی: نشست «بررسی اقدام آمریکا در ترور سردار سلیمانی» با مشارکت بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور) برگزار شد.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از تسنیم، این نشست با تحلیلهای سیدمحمدجواد هاشمینژاد دبیرکل بنیاد هابیلیان و کارشناس ارشد مطالعات تروریست، ابراهیم متقی استاد دانشگاه تهران و کارشناس ارشد آمریکا و ابوذر گوهری مقدم استاد دانشگاه امام صادق(ع) و کارشناس ارشد آمریکا در حوزه تروریسم دولتی آمریکا همراه بود.
* آقای هاشمینژاد! با توجه به تحقیقاتی که شما در بنیاد هابیلیان در زمینه مطالعات تروریسم انجام دادهاید، نقش آمریکا در این ترورها بهچهمیزان بوده است؟ این نقش را در زمینه ترور سردار سلیمانی چگونه تحلیل میکنید؟
هاشمینژاد: اقدامات تروریستی آمریکا علیه کشور ما اَشکال مختلفی دارد. موضوع جنایات تروریستی آمریکا علیه مردم ما ریشه قدیمی دارد و مردم در طول تاریخ همواره شاهد اقدامات خصمانه آمریکا علیه منافع ملی بودهاند. بعد از پیروزی انقلاب، آمریکا با توجه به اینکه پایگاه اصلی خود را در خاورمیانه از دست داده بود، در فکر نحوه تقابل با کشور ما بود. اسنادی وجود دارد که آمریکا در چندین سال قبل از پیروزی انقلاب نیز طراحی ترور شهید بهشتی را داشته است که اگر در روزگاری قرار باشد تحول عظیمی در کشور رخ دهد امثال او تأثیری در این تحول نداشته باشند.
آمریکاییها مطالعاتی داشتند که چهکسانی رهبری جنبشها را در آینده بهعهده خواهند داشت. وقتی تحولات بعد از انقلاب را مرور میکنیم، میبینیم که شاهد اقدامات متنوعی علیه کشور هستیم که همه ریشه در پشتیبانی کشورهای غربی بهخصوص آمریکا دارد. حادثه اخیر ترور سردار سلیمانی یک حادثه تروریستی بود. با هر نوع نگاه و ایدهای اگر بخواهیم تروریسم را در سطح جهانی تعریف کنیم، این حادثه یک حادثه تروریستی از جانب آمریکاست.
آمریکا از روز اول انقلاب اسلامی توطئه ترور را در کشور ما کلید زد. اولین ترور در روز 22 بهمن سال 57 اتفاق افتاد و ما بهطور مستمر و اشکال مختلف شاهد این نوع اقدام گروههای مختلف بودهایم. گروههایی بودند که زمینه انجام این ترورها را داشتند و مورد استفاده ابزاری آمریکا قرار گرفتند و بعضاً گروههایی بودند مثل پژاک که بعداً ایجاد شدند. موضوع ترور از اولین اقدامات آمریکا بود که تنها ابزار او هم علیه ما نبود. ما حدود یک سال و نیم بعد از پیروزی انقلاب، شروع جنگ تحمیلی را داشتیم که اساساً نماد دشمنی قدرتهای مختلف شرق و غرب عالم علیه جمهوری اسلامی بود.
صدام همهگونه حمایتهای لجستیک، جنگی و اطلاعاتی را از شرق و غرب عالم علیه ما در اختیار داشت. با توجه به نفوذ روزافزون و پیشرفت انقلاب اسلامی در منطقه و اینکه ملتهای مسلمان هویتی برای خود پیدا کردند، آمریکا امنیت اسرائیل را در خطر میبیند و برای حفظ امنیت اسرائیل میبایست چارهاندیشی کلی میکرد. اینجاست که موضوع تقابل فقط به جمهوری اسلامی و کشور ما منحصر نمیشود. بلکه بهصورت گسترده در منطقه در حال ایجاد تقابل است که اولین بار رایس در زمان جورج بوش اصطلاح «خاورمیانه جدید» را بهکار برد تا بتواند منطقهای را با نقشهای آمریکایی ایجاد کند.
شکل تقابل با فرهنگ انقلاب اسلامی بهگونههایی متفاوت بوده است. تقابل بهسمت فرقهای شدن و ایدئولوژیک، ایجاد دوقطبی شیعه و سنی، ایجاد گروههای افراطگرا، ایجاد داعش و القاعده همگی از اشکال مختلف تقابل با این فرهنگ است که در شکل کلی منافع همه اقدامات آنان در جیب آمریکا سرریز میشود. گروههایی نظیر منافقان و تجزیهطلبان بهصراحت از حمایت قدرتهای خارجی اسم میبرند و دستگاههای اطلاعاتی کشورها هم بهصراحت از اقدامات آنان در جهت حفظ منافع آمریکا نام بردهاند.
«رابرت بائر» یکی از افسران سابق سیا بهصراحت اعلام کرد آمریکا سالهاست که از طریق گروههای تروریستی در حال جنگ نیابتی است. رایس هم در زمان ریاست جمهوری بوش بهصراحت اعلام کرد که 300 میلیون دلار برای ایجاد بیثباتی در جمهوری اسلامی اختصاص دادهاند. اقدامات آمریکاییها در شکل کلی بعد از جمهوری اسلامی در سطح منطقه عمومیت پیدا کرده و هدف آنها همین انقلاب اسلامی است. ترامپ هم بارها اعلام کرده که محدود شدن توان دفاع جمهوری اسلامی در منطقه از اهداف آنهاست.
نقطه مشترکی در طول این 40 سال بعد از انقلاب در مورد محاسبات آمریکا مشاهده میکنیم. آنها هیچگاه محاسبه میزان حمایت کلی مردم از انقلاب را درست برآورد نکردهاند. برآورد گروهک منافقین این بود که با توجه به آنکه جمهوری اسلامی در جنگ با عراق است، کشور در حال تحریم است و برخی مناطق به اشغال عراق درآمده اگر از داخل بهصورت گسترده تهاجمی صورت بپذیرد و رهبران فکری ترور شوند، نظام به زانو در خواهد آمد، اما ایجاد یکپارچگی و اتحاد مردم در چنین شرایطی در محاسبات آنان نبود.
در مورد اقدامات اخیر آمریکا نیز دیده شده که سردار سلیمانی چندین سال است که در لیست ترور آنها قرار گرفته است. آمریکا فکر کرد وقتی شرایط عراق بهشکل امروزی درمیآید و اعتراضات در مناطق مختلف آن ایجاد میشود، اقداماتی علیه سفارت جمهوری اسلامی صورت میگیرد و بهدنبال آن اتفاقات اعتراضی کشور خودمان در آبان ماه امسال به آن معنی است که تعداد زیادی از مردم از جمهوری اسلامی بریدهاند و حالا اگر اقدامی صورت بگیرد میتواند نظام را از پای درآورد. اقدام تروریستی آمریکا کاملاً یک اقدام جنگی و براندازانه بود و آنچه باعث شد آمریکا در این قضیه دستش خالی بماند، حضور گسترده مردم منطقه بود.
اقدام متقابل جمهوری اسلامی ایران نیز در این زمینه مؤثر بود. بعد از 50 سال علیه پایگاههای رسمی نظامی آمریکا چنین اتفاقی رقم خورد. حضور و اتحاد مردم علیه آمریکا یک اتفاق جهانی بود که همه محاسبات آمریکاییها را به هم ریخت، این نقطهای است که ما بارها شاهد آن بودهایم. نارضایتی مردم در مقاطع مختلف در جای خودش محفوظ است اما آن که مقابل توطئههای خارجی این تشخیص را دارند که هیچکس بهسود آنها کار نکرده است و اقدامات خصمانه دشمن را میشناسند.
* تسنیم: نگاه شما به این مسئله چگونه است؟ چرا آمریکاییها در این زمینه مستقیماً دست به ترور زدند؟
گوهری مقدم: چند دلیل باعث شد که آمریکاییها اقدام به ترور کنند. در این ترور هدف راهبردی را تعقیب میکردند و یک اقدام کاملاً جنگی بود، دلیل آن هم واکنشهایی بود که از داخل برانگیخته شد. از همان ابتدا اعضای کنگره آمریکا، چه مجلس نمایندگان و چه سنا نقدی که به ترامپ داشتند، این بود که "شما از قبل باید به ما اطلاع میدادی". اگر قرار بود این اقدام یک اقدام ساده تاکتیکی صرف باشد، نیازی به اطلاع کنگره نداشت. براساس قانون اساسی آمریکا آن چیزی که نیاز به این اطلاع دارد، جنگ است، چون وظیفه اعلان جنگ با کنگره است. باید قبل از هر اقدامی کنگره مطلع شود و این نوع درخواست جدی کنگره آمریکا نشان میدهد برداشت خود آمریکاییها این بود که این یک اقدام جنگی بوده است.
ما باید از این زاویه به ماجرا نگاه کنیم. پوشش تروریستی یک بحث جدی است. آمریکاییها همیشه میگفتند ایران یک کشور حامی تروریسم است اما این بار نشان دادند خودشان نهتنها حامی بلکه بزرگترین مجری تروریسم هستند، تروری را در ابعاد وسیع بهسبک رژیم صهیونیستی و ترور یک فرمانده بزرگ نظامی انجام دادند، بعد از آن پا را فراتر گذاشتهاند و جانشین او را تهدید به ترور میکنند. آشکارتر از این نمیتوان گفت که آمریکا از تروریسم بهصورت دولتی و رسمی حمایت میکند. اگر بخواهیم راهبردیتر نگاه کنیم، باید بدانیم؛ چه شد که آمریکا به این تحلیل رسید که باید بازی را عوض کند؟
باید به چند ماه اخیر برگردیم یعنی زمانی که ایران وارد فاز مقاومت فعال در منطقه شد. پهپاد متجاوز آمریکایی را زدیم، حوادث نفتکشها در خلیج فارس و اقدامات جمهوری اسلامی برای مقابله با آمریکا در منطقه باعث شد که آمریکا احساس کند که بازدارندگی آنها در منطقه کاهش پیدا کرده است. اعتبار گزینه نظامی آنان با این تحولات از بین میرود و تحولات بهسود ایران در منطقه تغییر کرده است.
بهنظر من ماجرا تمام نشده و همچنان میخواهند این بازدارندگی را به نقطهای برسانند که به قبل از این قدرت فعال برگردد یا اینکه آن را بهطور کامل شکست دهند. آمریکاییها در سطح اول اقدام حذف فیزیکی را نمیاندیشیدند. با توجه به شرایط اعتراضات آبان ماه احساس کردند فشار داخلی افزایش پیدا کرده است و کشور توان اداره خود را ندارد. آمریکا احساس کرد تجربیاتی که در کشور بهلحاظ ایجاد آشوب داشته حالا به بلوغ رسیده است. از سال 88 فتنهها را پیش بردند، در سال 96 در دی ماه و بهمن تست دیگری انجام دادند و حالا احساس کردند در آبان ماه دوروزه توانستهاند کشور را به مرز بحران برسانند. در حوادث منطقهای نیز احساس کردند بهخاطر آشوبهای عراق و شعارهای ضدایران در این آشوبها قدرت نرم ایران در منطقه کاهش پیدا کرده و حالا اگر اقدامی صورت بگیرد احتمالاً جمهوری اسلامی منفعلانه عمل خواهد کرد.
در چنین شرایطی اینها دست به اقدام تروریستی زدند تا کنار فشار حداکثری داخلی، گزینه نظامی محدود را هم اضافه کنند زیرا تحریم بهتنهایی کفایت نمیکند اما اتفاقاتی که بلافاصله بعد از این اقدام اتفاق افتاد، محاسبات آمریکا را بههم زد. گزینههای محدود ایذایی را برای تغییر محاسبات مسئولین جمهوری اسلامی در دستور کار دارند. اتفاقی که افتاد در حوزه حضور میلیونی مردم در تشییع سردار سلیمانی و راهپیمایی ضدآمریکایی مردم در عراق، بخشی از قدرت آمریکا را متزلزل کرد. واکنش نظامی ایران در حمله به عین الاسد نیز بخش دیگری از این واکنشها بود که ایران در سطح کلان واکنشی نظامی انجام دهد که اثرگذار است، میزان فاجعهای که برای آمریکاییها اتفاق افتاد و تعداد تلفات آن شاید هیچ وقت از طرف آنها علنی نشود.
تصوری که آنها از ایران دارند این است که باید بهشکل کامل مهار شود. ترامپ بلافاصله بعد از حمله به عین الاسد گفت "از ناتو میخواهیم نقش بیشتری در منطقه ایفا کند". آمریکاییها همچنان قرار نیست سیاست خود را رها کنند. گام بعدی هم بحثی است که امروز درباره معامله قرن عنوان میکنند. وجه فلسطینی معامله قرن فاقد محتواست. علیرغم آنکه در حوزه اقتصاد بندهایی دارد اما بهلحاظ اجرایی و محتوایی هیچ چیزی برای فلسطینیها ندارد. اما آن چیزی که برای آمریکاییها دارد، بحث نزدیکی اعراب و اسرائیل است. اینها را اگر کنار هم بگذاریم به این نتیجه میرسیم که بهلحاظ راهبردی همچنان ایده اصلی آنان مهار کامل جمهوری اسلامی است، احساس میکنند اساساً نباید امتیازی به ایران بدهند. وقتی وزیر خارجه ما به هر تفسیری بحث مذاکره را مطرح کرد، ترامپ میگوید: "نه"؛ آن هم ترامپی که تا قبل از آن همیشه میگفت "من آماده مذاکره هستم."، دلیل آن چیست؟ ابزار راهبردی آمریکا بحث تحریم است و اگر بخواهد ابزار را بدهد دیگر مذاکره برایش موضوعیتی ندارد.
* شاید بارها سردار سلیمانی در رصد کامل نیروهای اسرائیلی و آمریکایی بود، اما چه حوادثی در منطقه رخ میدهد که آمریکا به این نتیجه میرسد حاج قاسم سلیمانی را ترور کند و رئیس جمهور آن هم بهصورت رسمی مسئولیت این ترور را میپذیرد، تحلیل شما از این نتیجهگیری آمریکاییها چیست؟
ابراهیم متقی: وقتی یک کشور زیرساختهای قدرت خود را کاهش یا از دست بدهد، زمینه برای فشار امنیتی و عملیاتی از سوی کشورهای دیگر بهوجود میآید. ایران بعد از توافق هستهای (برجام) بخشی از قابلیت خود را از دست داد. وقتی ایران وارد مذاکرات شد، تحلیل آمریکا این بود که ایران در شرایط ضعف قرار گرفته و شرایط ضعف باعث شده مذاکره کند؛ در حالی که مذاکرات از سال 1992 شکل گرفته بود. معاون وزیر خارجه آمریکا و علیاصغر خاکی معاون وزیر خارجه ایران، مذاکرات رسمی و محرمانهای را در ارتباط با آینده امنیت منطقهای آغاز کرده بودند.
عرصه نظام بینالملل به همان صورت که فعالیت رسانهای و سازوکار اطلاعاتی دارد، اقدام نظامی و عملیاتی هم دارد. کشورها در طرحریزی راهبردی خود تمامی این عناصر را مورد محاسبه قرار میدهند. ایران در فضای برجام به یک ضرر استراتژیک نائل شد به این دلیل که قابلیتهای راهبردی خود را از دست داد و هیچگونه منافعی حتی در قالب تحریمهای اعمالشده در رابطه با فعالیت هستهای را نتوانست از طریق توافق حاصل کند، معادله خیلی روشن بود، قطعنامهها بهازای شکل خاصی از هستهای ایران تنظیم شده بود. ما میتوانستیم در دیپلماسی خود از الگوی دیپلماسی معکوس استفاده کنیم، همانطور که در حوزههای فنی، مهندسی معکوس وجود دارد اینجا هم هست، مهندسی معکوس نادیده گرفته شد؛ به همین دلیل ترامپ از سیاست اقدام پرشدت دیگری در ارتباط با ایران بهره گرفت. رویکرد ترامپ و محافظهکاران تیم سیاست خارجی و امنیت ملی آمریکا در این دوران بر این نکته قرار گرفته بود که تحریمهای اقتصادی ایران را ضعیفتر میکند.
در نتیجه افرادی مثل برایان هوک و مایکل آندریا که مسئولیت امور ایران را در وزارت امور خارجه و سازمان اطلاعاتی مرکزی آمریکا عهدهدار بودند، به این جمعبندی رسیدند که میتوان ایران را از طریق فشارهای شکننده مهار کرد. سیاست رسمی آمریکا در برخورد با ایران از سال 2015 تا امروز مبتنی بر تحریم و مقابله با نهادهای جمهوری اسلامی بوده است. وقتی «کاتسا» (قانون مقابله با دشمنان آمریکا از طریق تحریمها Countering America's Adversaries Through Sanctions Act) بهتصویب رسید بهمعنای مقابله عملیاتی با سپاه پاسداران بود. بهموجب قانون کاتسا، سپاه پاسداران در زمره نهادهای تروریستی قرار گرفت. اطلاعیه وزارت دفاع آمریکا بعد از ترور سردار سلیمانی هم بهاستناد قانون کاتسا و استناد دوم آن به دستورالعمل رئیس جمهور آمریکاست.
آمریکا به این جمعبندی رسید که ایران در شرایط ضعف ژئوپولیتیکی و شرایط شکننده داخلی قرار دارد. تا زمانی که قدرت داشته باشیم، الگوی کنش نفر مقابل ماهیت تهاجمی ندارد؛ ولی زمانی که در وضعیت انفعال قرار بگیریم طرف مقابل تهاجمیتر میشود. این قاعده بازی رئالیستی بهمعنای سیاست قدرتی است که آمریکا بهصورت کلی پیگیری میکند و در دوران ترامپ این موضوع تندتر و حادتر شده است. ترامپ این ذهنیت را دارد که از سه جهت باید ایران را مورد ضربه خود قرار دهد:
ائتلاف دیپلماتیک علیه ایران ایجاد کرد آن هم در حوزه مجموعه کنترل آبراههای دریایی که برخی کشورها مثل استرالیا و انگلیس وارد این ماجرا شدند. اسکورت یگانهای دریایی کشورهای منطقه و اسکورت کشتیهای بازرگانی و نفتکش.
اقدام دیگر که خودشان صریحاً آن را اعلام کردند، ادامه تحریم اقتصادی برای اینکه ایران در وضعیت شکننده قرار بگیرد. تحلیل آمریکا این است که در این شرایط فشارهای اقتصادی منجر به انفجار در درون میشود.
3. کنش امنیتی که باید چاشنی آن دو مورد دیگر باشد. آمریکا میخواهد به گروههای اپوزیسیون بگوید "شما فرآیند ضدحکومتی ایران را کنترل کنید و من هم آن را حمایت میکنم و کنش مقابلهجویانه با ایران را انجام میدهم. تظاهرات دی ماه 96 و 98 را انجام دادید من هم با یکی از فرماندهان مقابله میکنم."، چه فرماندهای را هدف میگیرد؟ فرماندهای که بهلحاظ برنامهریزی تاکتیکی در جنگهای نامنظم اعتبار منطقهای دارد، یعنی سردار سلیمانی که اعتبارش را در تئوری بهدست نیاورده بلکه در کنش عملیاتی بهدست آورده است. آیا راهبرد کنش نامتقارن صرفاً یک رویکرد تئوریک است؟ تو میتوانستی آن را تبدیل به یک اقدام نظامی امنیتی و شبهنظامی در موقعیت منطقه کنی؟
بعد از اینکه سرویسهای اطلاعاتی آمریکا بحرانهایی را در لبنان و عراق ایجاد کردند، بعد از اینکه تماسهایی را با دولت روسیه و سوریه در مورد آینده ایران در موقعیت منطقهای داشتند و بعد از اینکه هواپیماهای اسرائیل مقرهای ایرانی را در منطقه دفاعگرایانه با داعش هدف قرار داد، ترامپ احساس کرد ایران در وضعیت دستبستگی قرار دارد. سرویس اطلاعاتی آمریکا در خیلی از موارد رفتوآمد قاسم سلیمانی را رصد میکرد چون الگوی رفتاری او تاکتیکی و عملیاتی بود و نمیتوانست به پوشش شدید بها بدهد، در این شرایط فرد آسیبپذیر است. رئیس سرویس اطلاعاتی برونمرزی اسرائیل، 10 روز قبل از ترور سردار سلیمانی گفت: "ما اطلاعات ترور سردار سلیمانی را داریم. اما دستور برای عملیات علیه او را نداریم". ترامپ، کشورهای عربی و اسرائیل نگاهشان این بود که باید با این فرد مقابله شود؛ چون توانست بهلحاظ تاکتیکی قدرت ایران را بالا ببرد.
در فضایی این کار را کردند که در لبنان، عراق و ایران بحرانهای اجتماعی که عمدتاً ماهیت ضدفساد اقتصادی داشت، ایجاد شده است. واقعیت این است که فساد اقتصادی در سه کشور عراق، ایران و لبنان غوغا میکند. اگر بخواهید دولت انقلابی تراز گام دوم انقلاب اسلامی را آسیبشناسی کنید، حتماً باید مبارزه با فساد یکی از این برنامهها باشد. ناکارآمدی، شعار دادن و فساد در حوزه قوه مجریه بهگونهای شد که بحرانهایی را ایجاد کرد. آمریکا احساس کرد این بحران و تظاهرات چون خوب مدیریت و کنترل نشد، بهمعنای پایان نظام سیاسی است، گفتند "اگر ما فرماندهان ایران را بزنیم، جامعه بیشتر وارد خیابان میشود و علیه حکومت تظاهرات میکند"؛ چون یکی از نقاط ثقل استراتژیک حکومت در ایران قاسم سلیمانی بود.
این اندیشه امنیتی در دهه 1970 بود که میگفتند اگر برخی از سازمانهای رادیکال پلیس را بزنند مردم وارد فضای اجتماعی میشوند و جنبش علیه حکومت بیشتر میشود. این اقدام را چریکهای فدایی در ایران انجام دادند اما نتیجهاش خلاف آن شد، حتی در دوران شاه اعتبارشان از بین رفت. در سال 1352 برخی مجموعههایی مثل حسین روحانی پیش امام رفتند تا حکم جهاد مسلحانه مربوط به سازمان منافقین را بگیرند اما نگاه امام جنبش اجتماعی بود. بحث ترامپ هم این بود که اگر سردار سلیمانی زده شود هم شتاب جنبش مقاومت در منطقه کم میشود و هم الگوهای رفتاری که ایران دارد، بهنوعی تعدیل میشود.
متأسفانه برخی جریانات و گرایشها در ایران وجود دارند که در فضای بحران الگوی مماشات و سازش را در پیش گرفتهاند، همان الگویی که در زمان دیپلماسی هستهای در پیش گرفته شد. توئیت وزیر امور خارجه ایران با عنوان "اقدام شد و تمام شد" یک نوع تبیین مماشاتگرایانه در مورد موضوع ترور سردار سلیمانی محسوب میشود که ترور پایان پیدا کرد. بعد از ترور، شما فضای امنیت منطقهای را چطور میخواهید مدیریت کنید؟ براساس مماشات یا اقدام متقابل کمشدت؟ سیاست ایران اقدام متقابل کمشدت بود؛ بنابراین در این فرآیند آنچه ترامپ در ارتباط با ایران در پیش گرفت در محیطی که نشانههایی از آشوب وجود دارد یعنی منطقه آسیای جنوبغربی، طبیعی است. هر بازیگر دیگری تا این مقطع زمانی احساس میکرد که باید از سازوکار شبهماجراجویانه خودداری کند، از این به بعد به ابزار کنش راهبردی تبدیل میشود، به همین دلیل طالبان هواپیمای نظامی آمریکا در افغانستان را زد و این فضا ادامه خواهد یافت، یعنی آتشی که ترامپ در منطقه شعلهور کرد به درون ساختار نظامی ایالت متحده منتقل خواهد شد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com