قرار بود خاورمیانه دموکراتیک شود با این هدف که جای امنتری برای اسرائیل شود؛ اما درست برعکس، این ایران بود که بهصورت برنامهریزیشده از تغییراتی....
به گزارش بولتن نیوز به نقل از کیهان، سهراب صلاحی ، بر این پایه باید گفت، نقش رهبری در انقلاب اسلامی و انسجام ملی و اجتماعی ملت ایران، بهمانند بند تسبیحی است که دیگر عوامل قدرت ملت تاریخی ایران و قدرتهای برآمده از انقلاب اسلامی و موقعیت قدرت ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی ایران را به سمت یک هدف عالی هدایت و راهبری مینماید. فقدان این مؤلفه، امروزه از مهمترین چالشهای دولتها در غرب و بهخصوص آمریکا بشمار میرود.
برشمردن پیروزیهای ملی و اسلامی حاصل از رهبری انقلاب اسلامی در طول چهار دهه، بیشک خارج از حوصله این تحقیق است و تنها به یک مورد آن یعنی تحمیل شکست در عراق به آمریکا و آنهم تنها به قسمت کوتاهی از سخنان یکی از متعصبترین نویسندگان آمریکایی که درواقع کتاب او را باید سوگنامهای از شکست آمریکا در عراق توصیف کرد، بسنده میشود.
گالبرایت، نویسنده متعصب آمریکایی با مطرح کردن هوشمندی جمهوری اسلامی ایران در عراق و برعکس ناکامی آمریکا در اداره این کشور پس ازاشغال و در نتیجه تحمیل بزرگترین شکست نظامی و سیاسی آمریکا در طول تاریخش، مینویسد:
«ایران برنده جنگی است که جرج دبلیو بوش در آن بازنده شد. نزدیکترین متحدان ایران در جهان احزاب شیعهمذهب هستند که به خاطر تهاجم آمریکا، اکنون دولت مرکزی عراق را اداره میکنند. سازمان بدر، شبهنظامیان شیعه هستند که در صدر مقامات عالی ارتش عراق قرار گرفته و بهطور کامل پلیس ملی عراق را کنترل میکنند». وی چنین ادامه میدهد:
«هدیه استراتژیک جرج دبلیو بوش به ایران شامل بزرگترین منافع این کشور در چهار قرن است. علاوهبر نقشی برجسته و مؤثر در دولت مرکزی عراق، متحدان شیعه ایران هماکنون اکثر بخشهای جنوبی عراق را کنترل میکند. این امر ایران را در موقعیتی قرار میدهد که بر بزرگترین مخازن نفتی جهان تسلط داشته باشد. نفوذ ایران هم اکنون تا میدانهای نفتی وسیع در جنوب عراق کشیده شده است و تا مرزهای کویت و استان شرقی عربستان سعودی که محل سکونت شیعههای این کشور سلطنتی است، حاوی مهمترین میدانهای نفتی کشور است. ایران در موقعیتی قرار دارد که میتواند شاه سنتی کشور بحرین را که اکثریت مردم آن شیعه هستند، تضعیف کند، بحرینی که محل اغلب پایگاههای ناوی ایالاتمتحده در خلیجفارس است». وی با ناسزاگویی به بوش که با ستاندن مالیات از مردم جنگی به راه انداخت که خسارت بسیاری برای آمریکا و اسرائیل به بار آورد، میافزاید:
«قرار بود خاورمیانه دموکراتیک شود با این هدف که جای امنتری برای اسرائیل شود؛ اما درست برعکس، این ایران بود که بهصورت برنامهریزیشده از تغییراتی که حاصل از جنگ عراق بود ذینفع شد، اسرائیل بازنده شد. بهجای فلسطین دموکراتیک و لبنان دموکراتیک، اسرائیل اکنون باید با دو جنبش افراطگرا [اسلامگرا] یعنی حماس و حزبالله در آن سوی مرزهایش مقابله میکند. تا سال 2003، صدام حسین تنها یک تهدید آتی فرضی برای اسرائیل بود. عراق نه راکتهایی داشت که به اسرائیل برسند و نه سلاحهای کشتارجمعی (WMD) که بتواند به آن ضرری برساند. اکنون ایران بسیار قدرتمند حزبالله را با صدها راکتی تجهیز کرده که در سال 2006 واقعاً با اسرائیل برخورد کرد.»
گالبرایت در تصویرسازی از شکست آمریکا در جنگ عراق چنین ادامه میدهد:
«هدف جنگ عراق نمایش قدرت آمریکا در جهان بود. در عوض ضعفها را آشکار ساخت. خارجیهایی که فکر میکردند CIA به همهچیز واقف است و قادر مطلق است فهمیدند که نمیتواند یدککشهای بالن هواشناسی را از آزمایشگاههای متحرک سلاحهای بیولوژیکی تمیز دهد...رئیسجمهور آمریکا و وزیر امور خارجه بر اساس نتیجهگیریهای ناشی از اطلاعت ناقص و پراکنده و اسناد جعلی، ناشیانه اظهارنظر کردند و در نتیجه، هم خارجیها و هم آمریکاییها اکنون به تهدیدات آمریکا علیه ایران شک دارند. دولت آمریکا در عراق پس از جنگ آنچنان نالایق است که هر پنداشتی در مورد کارآمدی آمریکا و توانایی اداری آن را تضعیف میکند. حتی توانایی نظامی ایالاتمتحده در ترس انداختن به دل دشمنان حتمی این کشور. شهرتی که نیروهای نظامی آمریکا در دهه آخر قرن بیستم در بالکان به دست آورده بودند با شکست در جنگ عراق از بین رفت».
گالبرایت در 2008 افسوس میخورد که پنج سال پس از نامه محمد خاتمی (رئیسدولت هشتم) به بوش که میتوانست برای دولت آمریکا معامله بزرگی باشد، گذشت. اینک دولت ایران صنعت هستهای خود را بهشدت توسعه داده و درحالیکه آمریکا در لجنزار عراق فرو رفته و به بازنده بزرگ جنگ عراق تبدیل شده، جمهوری اسلامی ایران بزرگترین برنده این جنگ به شمار میرود و باعث شده است که اتحاد راهبردی ایران و سوریه محکمتر از گذشته شود و ایران بهعنوان مهمترین حامی حزبالله شناخته شود که توانست در جنگ 2006 اسرائیل و لبنان، رژیم صهیونیستی را بهشدت منفعل کند. گالبرایت اعتراف مینماید که البته صداقت ایرانیها برای مردم شیعه عراق بهخصوص زمانی که بوش پدر از آنها خواست تا در مقابل صدام حسین قیام کنند (قیام سال 1991 که شیعیان توانستند جنوب عراق تا بغداد را از نیروهای بعثی پاک کنند)، آنگاه که شیعیان جنوب عراق علیه حزب بعث عراق قیام کردند، بوش پدر به ماهیگیری رفت و آنها را تنها گذاشت و تنها ایران بود که با آنها همدردی میکرد، ثابت شده است.
سیاستهای اصولی و رهبری شجاعانه رهبر انقلاب اسلامی باعث شد که چندی بعد، خبرنگار بیبیسی که به بصره رفته بود، چنین اعتراف نماید «به یاد ندارم در هیچ شهر مملکتی اینقدر عکس آقای خامنهای [مدظله العالی] را دیده باشم که در هر کوچه و خیابان بصره میبینم».
تحمیل شکست استراتژیک بر آمریکا که بیشک، هدایت و رهبری آیتالله خامنهای (مدظله العالی) در آن نقش اول را داشت، در حالی حاصل شد که علاوهبر ترس مسئولین دولتی از اینکه آمریکا ایران را مورد هجوم قرار دهد و برای پیشگیری از آن، به تعبیر گالبرایت آن تعهدات سنگین را سپرده بودند و برعکس آمریکاییها حتی حاضر نشدند پیشنهادات رئیسجمهور ایران را بررسی کنند، بسیاری از نمایندگان مجلس ششم نیز در نامهای به مقام معظم رهبری از ایشان خواسته بودند که جام زهر دوم را سر کشیده و به درخواستهای آمریکا که درواقع تسلیم شدن تمام عیار در مقابل این کشور بود، پاسخ مثبت دهند و خود نمایندگان نیز از روی ترس خواستار آوردن لایحه پروتکل الحاقی معاهده ان.پی.تی با سه فوریت از سوی دولت به مجلس و تصویب آن شدند.