گروه فرهنگ و هنر: ساخت یک پایانبندی راضیکننده برای یک فیلم کار آسانی نبوده و در بسیاری از موارد ممکن است برای افراد نازک نارنجی و رقیق القلب مناسب نباشد. اگر در این کار دچار اشتباه شوید مخاطب به خاطر آن از شما متنفر خواهد شد و یا تا سالها بعد مورد تمسخر قرار خواهید گرفت.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از برترین ها، البته شاید پایان داستان به این بدیها هم نباشد، اما چرا ریسک کرد؟ خلق یک پایانبندی که تکان دهنده و ویرانگر است نیز به همین اندازه دشوار خواهد بود. مخاطب باید به پایان داستان اهمیت دهد و داستان آن واقعی و قابل قبول جلوه کند و اگر خوش شانس باشید قلبی شکسته خواهد شد. در ادامه مطلب میخواهیم شما را با فیلمهایی آشنا کنیم که دردناکترین و ویران کنندهترین پایانبندیهای تاریخ سینما را داشتهاند.
هشدار اسپویل: نویسنده به ناچار بخشهایی از داستان فیلمها را فاش خواهد کرد که از این بابت از شما خواننده گرامی پوزش میطلبیم.
۶. مترسک (۱۹۷۳) - جری شاتزبرگ
گاهی اوقات دو نفر رفته رفته دوستی عمیقی با یکدیگر شکل داده و فضاهای خالی موجود در شخصیت دیگری را پر میکنند و دیدن این که چنین دوستی به پایان میرسد بسیار دردناک میشود. در فیلم «مترسک» (Scarecrow)، جین هکمن و آل پاچینو نقش دو آواره به نامهای مکس و لاین را بازی میکنند که در ابتدای داستان با هم ملاقات کرده و در مسیر رسیدن به مقصدشان در کنار هم میمانند. مکس میخواهد به پیتسبورگ برود و یک کارواش تاسیس کند و لاین نیز میخواهد به دیتروید برود و پسرش را ببنید.
اپیزودیک، پر از جزییات شخصیتی، دارای لحظات بسیار طبیعی و جذاب بودن فیلم همراه با عنوان آن تماماً به تفاوتهای شخصیتی این دو مرد اشاره دارد. این دو در طول سفر با اتفاقاتی روبرو شده و همزمان بر شخصیت یکدیگر تاثیر گذاشته و شخصیتهایشان دائماً به دیگری منتقل میشود. در پایان این دو به شخصیتهایی کاملاً متفاوت از آشناییشان تبدیل شده و به ناچار از هم جدا میشوند. پایان فیلم بسیار بیصدا، شخصی، اما دردناک است و رویای دو شخصیت را بربادرفته نشان میدهد.
۷. مرد فیلنما (۱۹۸۱) - دیوید لینچ
آخرین لحظات تکان دهنده فیلم «مرد فیلنما» (The Elephant Man) از تصورات وحشی یک نویسنده نمیآید بلکه داستان واقعی مردی را روایت میکند که در اواخر دهه ۱۸۰۰ در لندن زندگی میکرد. اگر چه به شکلی غمگین، اما این فیلم تقلاهای آن مرد در مسیر تبدیل شدن از یک جاذبه نمایشی در سیرک تا یک جنتلمن تحت مراقبت و محترم را به تصویر میکشد.
فیلم داستان مردی به نام جان مریک را روایت میکند که ظاهری بسیار کج و معوج دارد و صورتش به یک هیولا شبیه است، زیرا مادرش در ماه چهارم بارداری مورد حمله یک فیل قرار گرفته بود. بدون شک تماشای سکانسهای آخر این فیلم برای هر بینندهای دردناک و غیرقابل تحمل است. او در سکانس پایانی همه چیزهای خوب را در رویا میبیند و تنها چیز واقعی تاریکی شب است.
۸. زندگی زیباست (۱۹۹۷) - روبرتو بنینی
بردن یک بازی بچگانه و فرار از یک وحشت بزرگسالی با هم ترکیب میشوند تا پایانبندی یک فیلم کمدی زیبا را شکل دهد که حتی چارلی چاپلین نیز به احترام آن از جای خود بلند خواهد شد. فیلم کمدی، اما تراژیک «زندگی زیباست» (Life Is Beautiful)، داستان مردی به نام گویدو را روایت میکند که تمامی خانوادهاش توسط نازیها دستگیر شده و به کمپهای گاز فرستاده میشوند.
او برای این که پسرش را از وحشت هولوکاست دور نگه دارد به او میقبولاند که آنها در حال انجام یک بازی یچگانه هستند که در آن برنده یک تانک اسباببازی دریافت خواهد کرد. خوشحالی و خنده یک بچه و آرامش عمیق یک مادر در این فیلم، یکی از خشنترین پایانبندیهای سینمای مدرن را تشکیل میدهد. پایان فیلم شما را خوشحال، اما دچار گریه خواهد کرد.
در انتها گویدو توسط یکی از سربازان نازی به سوی مرگ پیش میرود، اما همچنان در نقش خود مانده و به پسرش چشمک میزند. او تیرباران میشود و روز بعد نیروهای آمریکایی با تانکهای شرمن خود وارد اردوگاه شده، کمپ را آزاد میکنند. پسرک که فکر میکند برنده بازی شده، فریاد شادی سر میدهد و شما که واقعیت ماجرا را میدانید لغزش اشک را روی گونه خود احساس خواهید کرد.
۹. وقتی ما میرویم (۲۰۱۰) - فئو آلاداگ
خانواده میتواند منبع عشقی بیپایان باشد، اما ممکن است به یک ماهیت سمی و خفه کننده نیز تبدیل شده و در نهایت به یک پایان تراژیک و نمادین در درامی بینقص منتهی گردد. در فیلم «وقتی ما میرویم» (When We Leave) یک مادر رنج کشیده به نام اومای همراه با پسرش به دامان خانوادهاش پناه میبرد، اما کسی از او استقبال نکرده و از او میخواهند که نزد شوهرش بازگردد. قاعده فرهنگی که زنان را در سایه ترحم و قیومیت مردان قرار میدهد نکتهای است که در این فیلم به نقد کشیده میشود.
زنان در نتیجه خشونت جسمی و روحی که متحمل میشوند دائماً اشک میریزند و مردان به خاطر خشونتهای جسمی و روحی که علیه این زنان انجام میدهند گریه میکنند. گاهی اوقات میدانید کجا برده میشوید و وقتی که به آنجا میرسید حیرتزده میشوید. فئو آلاداگ نیز در این فیلم همین کار را میکند و فیلمش را با تصاویری متفاوت از انتهای داستان آغاز میکند و پایان داستان اگر چه انتظارش را داشتید، اما شما را حیرتزده و شوکه میکند.
اومای از بازگشتن نزد شوهرش امتناع میکند، اما خانوادهاش سعی دارند به هر شکلی او را وادار به این کار کنند. اومای و پسرش فرار میکنند و زندگی جدیدی را تشکیل میدهند و تلاشهای مکرر او برای ارتباط با خانوادهاش ناکام میماند. در نهایت خانواده تصمیم میگیرد برای بازگشت آبرو، دخترشان را به قتل برسانند و قرعه به نام یکی از پسران میافتد که رابطه عمیقی با خواهرش دارد. پایان فیلم یک پایان تراژیک، تاریک و نمادین است که براحتی مخاطب را رها نمیکند.
۱۰. اومبرتو دی (۱۹۵۱) - ویتوریو دسیکا
یک روز تابستانی فوقالعاده، بچهها در حال بازی در پارک، پیرمرد در کنار سگش نشسته و صدای قطاری که از همان نزدیکیها عبور میکند.. آخرین لحههای این کلاسیک نئورئالیستی ما را صدا میزند، مانند یک دوست خوب، بازوهایش را دور شانههای ما فشار میدهد و چیزی بسیار اساسی و تاثیرگذار در مورد اشتیاق مداوم انسان به عزت نفس را با ما به اشتراک میگذارد. در فیلم «اومبرتو دی» (Umberto D) زندگی افراد بازنشسته پس از پایان جنگ جهانی دوم در ایتالیا به تصویر کشیده میشود.
اومبرتو همراه با سگش در یک آپارتمان کوچک زندگی میکنند، اما زن صاحبخانه تهدید کرده اگر اومبرتو اجاره معوقه خود را نپردازد او را از خانهاش بیرون خواهد انداخت. سگ بهترین دوست و گاهی تنها این مرد است. اومبرتو که دوستان، دولت و صاحبخانهاش او را به حال خود رها کردهاند کاملاً تنهاست. تنها سگش است که دوست، فرزند و مایه شادی اوست.
آنها همدیگر را دارند، اما آیا این کافیست؟ در فیلم، ویتوریو دسیکا میخواهد مخاطب به طور کامل درماندگی و بیپناهی این پیرمرد را حس کند و عجلهای برای اتمام رنجهای او ندارد. او میخواهد که تفاوت بین شادی این مرد و اطرافیان او به وضوح برای مخاطب عیان شود و مخاطب بیعاطفگی مطلق و دردناک اطرافیان نسبت به این پیرمرد درمانده را درک کند. اومبرتو سعی میکند سگش را رها کند، اما سگ هربار به شیوهای نزد او باز میگردد.
حتی زمانی که اومبرتو میخواهد خود را بکشد سگش مانع میشود تا زندگی دردناک او ادامه یابد. دسیکا با پایانبندی خاص خود به مخاطب متذکر میشود که شکستن دل نیاز به باران ندارد و در یک روز آفتابی نیز میتواند رخ دهد، تنها اشک لازم است!
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com