به گزارش بولتن نیوز به نقل از مجله فارسپلاس؛ نادر نوروزشاد*: پیش از خواندن آخرین یادداشت جناب آقای شیرعلینیا درباره ابهامات عملیات کربلای۴، ایشان را بهرغم خطاها و اشتباهات متعدد تحلیلیشان در عرصه تاریخ جنگ، شخصیتی حقیقتجو و آشنا با اصول و مبانی تحلیل تاریخی میدانستم که احتمالاً نقص اطلاعات و عدمجامعیت و تسلط بر کلیه منابع معتبر، موجب بروز برخی خطاهایش شده باشد. اما با انتشار آخرین نوشته ایشان در پنجم دیماه ۱۳۹۷ درباره عملیات کربلای۴ متوجه شدم که انتظار من از ایشان در حد فردی آشنا به اصول و مبانی تحقیق و تحلیل تاریخی، بیجا بوده است.
در یادداشت نسبتا مفصل ایشان، چند انگاره نادرست دستمایه تحلیل و یا فرضیات سوالگونه ایشان شده است.
انگاره اول:
کسی که خاطرات یک رزمنده در خط را، با آنچه که در اتاق فرماندهی و عملیات سپریشده در یک تراز و اندازه میداند، هیچ اطلاع و احساس درستی نسبت به جنگ ندارد و شایسته نیست تا وارد عرصه تحلیل تاریخ جنگ شود.
در صحنه جنگ، رزمندگان با حوادث و اتفاقاتی روبهرو هستند که یک فرمانده تا زمانی که خود به آن منطقه و محل وارد نشود، قادر به درک و احساس آن صحنه نخواهد بود و متقابلاً، در اتاق فرماندهی عملیات مسائلی میگذرد که رزمندگان در خط از آن بی اطلاعاند.
تجمع اطلاعات واصله از بیسیمهای ردههای پایین و همتراز و بالاتر و تحلیل سریع و فوری آن در ذهن فرماندهان، فضایی کاملاً متفاوت با احساسات یک رزمنده خطشکن ایجاد میکند و آقای شیرعلینیا برای رد اطلاعات داخل اتاق فرماندهی نمیتواند به خاطرات یا حدسیات رزمندگان استناد نماید و یا لااقل این دو را در یک حد و تراز بداند. ضمن آنکه خاطرات رزمندگان معمولاً بعد از روشن شدن نتایج عملیات نوشتهشده است، درحالیکه اتفاقات داخل اتاق فرماندهی عملیات از طریق ضبط صوت در همان لحظه ثبت و ضبط گردیده و شایسته تردید نیست.
انگاره دوم:
تصمیم برای قطع عملیات کربلای۴ از سوی فرماندهی سپاه در همان ساعات اولیه حتی بدون اخذ مجوز از فرماندهی کل (مرحوم آقای هاشمی) صورت گرفت. اما این به آن معنا نیست که عملیات عقبنشینی و اجرای آتش و تماس با یگانهای آن سوی رودخانه اروند نیز در همان ساعات متوقفشده باشد. حتی تا زمان اخذ تائید از آقای هاشمی، تعدادی از یگانهای موج دوم بدون آن که وارد عمل شوند در حال آمادگی بودند و صرفا یگانهای پشتیبان و برخی از یگانهای موج دوم از منطقه عقبه بهسرعت تخلیه شدند تا در زیر آتش احتمالی دشمن خسارت نبینند.
بهاینترتیب جناب آقای شیرعلینیا که در کسوت تحلیلگر تاریخ جنگ قلم میزنند باید فرق بین «تصمیم برای قطع عملیات تهاجمی» و «ادامه عملیات عقبنشینی» را بدانند، که متأسفانه گویی نمیدانند!
انگاره سوم:
اطلاعات و آمار شهدا و مجروحین عملیاتها همیشه در زمان جنگ جزء اسرار و اطلاعات سری است و آنچه مرحوم هاشمی در خاطرات خود به آن اشاره کرده و سردار علایی نیز از آن استفاده نموده است آمار تقریبی و شفاهی و تعجیلی است که در همان زمان از بهداری و تعاون کل جمعآوریشده بود.
طبعا آمار دقیقتر در زمان بازگشت یگانها به عقبه و افزودن اطلاعات مفقودین، جمعآوری میشد. حتی گاه تا ماهها بعد با رسیدن اطلاعاتی از اسیران ثبتنامشده و ثبتنام نشده، تغییراتی در آمار مفقودان حاصل میشد.
بهاینترتیب جناب شیرعلینیا که باید قاعدتا قادر به ارزیابی منابع و اسناد باشند، میدانند که اطلاعات منتشره از سوی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس چه تفاوتی با اطلاعات شفاهی و تعجیلی ارائهشده به آقای هاشمی دارد.
انگاره چهارم:
فرضیهای که باعث میشود تا اکثر مفقودین را شهید حساب کنیم، امروزه باوجود آمار اسرای ایران در کربلای۴، قابل چالش است و گرچه بسیاری از مفقودین آن عملیات جزء شهدا بودند، اما استناد به حدس و تخمین فرماندهی در روزهای نزدیک به عملیات برای تخطئه اطلاعات دقیقتری که بعدها بهدستآمده است، کار عالمانه و محققانهای نیست و این تصور را به وجود میآورد که نویسنده برای اثبات تحلیل خود به هر سند کمارزش نیز تشبث میکند.
انگاره پنجم:
آقای شیرعلینیا ظاهرا چنین تصور میکنند که در زمان جنگ در میدانهای نبرد، نان و حلوا خیرات میکردهاند و رزمندگان با فریاد اللهاکبر بیهیچ زحمت و تمرین و مانور و تاکتیک و... به عمق مواضع دشمن رسوخ میکردهاند!
این انگاره نادرست که ناشی از غلبه جو تبلیغاتی و بزرگنمایی وقایعی استثنایی برای تقویت روحیه خودی و تضعیف روحیه دشمن است، نباید یک تحلیلگر تاریخ جنگ را بهجایی برساند که خسارات یک عملیات بزرگ و شکستخورده در حد کربلای۴ را در حد هزار شهید و ۳۰۰۰ مفقود غیرقابلتحمل بیانگارد.
گرچه جان جوانان و عزیزان از رزمنده تا فرمانده و مردم عادی برای ما گرانقدر است اما گویی فدا کردن جان در راه حفظ میهن و دفاع از شرف و آرمانهای مقدس در نزد ایشان مفهومی ندارد.
در این صورت ایشان را علاوه بر مطالعه کتب خاطرات رزمندگان، به مطالعه وصیتنامه شهدای جنگ تحمیلی دعوت میکنم تا با فضای روحی و معنوی دوران جنگ آشنا شوند و بدانند کشوری که تمام قدرتهای جهانی برای تصرف خاکش با متجاوز همراهی میکردند با چنگ و دندان و خون و همت شهدا بر جا مانده است نه با تئوریهای ذلتپذیرانه.
انگاره ششم:
تصور ایشان از غافلگیری در عملیاتها بهمثابه یک شرط لازم است درحالیکه در برخی عملیاتها غافلگیری به صورتی که در ذهن یک «تحلیلگر جنگ ندیده» تصور میشود، نبوده است و اتفاقاً نتایج بسیاری از این نبردها نیز موفقیتآمیز بوده است.
جهت افزایش آگاهی ایشان باید عرض شود که غافلگیری بهعنوان یک عنصر بسیار مؤثر در طراحی عملیات لحاظ میشود نه بهعنوان عنصر لازم.
همچنین غافلگیری ممکن است در زمان باشد نه در مکان، مثل فتح المبین.
یا در مکان باشد نه در زمان، مثل والفجر ۸.
یا در هر دو باشد، مثل کربلای ۵.
یا در تاکتیک باشد، مثل کربلای یک.
یا در حجم و گستردگی باشد، مثل مسلم بن عقیل.
و یا اصلاً نباشد، مثل کربلای ۸ و مراحل دوم به بعد کلیه عملیاتها و دفع پاتکها.
انگاره هفتم:
مهمترین انگاره نادرست در ذهن ایشان این است که ادامه جنگ را «انتخابی» و «اختیاری» تصور میکردند، درحالیکه شرایط جهانی و اوضاع بر ما دیکته میکرد که چه کنیم.
بحث درباره ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر در جای خود بهطور مستوفا صورت گرفته است و تحلیلگران حقیقتجو میتوانند با در نظر گرفتن شرایط آن روز قضاوت کنند. هرچند قضاوتشان مغایر با تصمیم عمومی (و تقریبا بلامخالف کارشناسان) در آن دوران بوده باشد.
به ایشان و سایر تحلیلگران تاریخ جنگ، حق میدهم تا سبب ادامه جنگ بعد از صدور قطعنامه ۵۹۸ را جستجو کنند. زیرا این قطعنامه اولین تلاش جدی نظام بینالملل برای ایجاد سازوکار صلح (و نه ادامه وضعیت جنگی به نفع صدام) تلقی میشود.
توصیه من این است که بهجای خردهگیریهای ناروا، به تحلیلی بپردازند که نتیجه مثبتی برای کشور به بار آورد. مثلاً باید عوامل و اسباب عدم اعتماد ما به نظام بینالملل و راههای جلوگیری از تکرار اینگونه بلاتکلیفیها جستجو شود.
و به هوشیاری و درایت رهبر فقید انقلاب در رد نکردن قطعنامه (به خلاف اصرار وزیر امور خارجه وقت و بسیاری از صاحبنظران) و بازی با زمان (برای اخذ ضمانتهای بیشتر در پای میز مذاکره) پی ببرند و از تصمیم شجاعانه و حکیمانه او در زمانی که نهتنها امیدی برای حفظ ضمانتها وجود نداشت بلکه سرزمین و وطن به خطر افتاده بود، قدردانی کنند.
در این میان یک سؤال واقعی برای تحلیل دلسوزانه و میهندوستانه باقی میماند، و آن اینکه اگر ایران پیش از آغاز تکهای عراق در انتهای جنگ، قطعنامه را میپذیرفت، چه اتفاقاتی رخ میداد؟! آیا با تخلیه جزایر مجنون و فاو و شلمچه، افرادی همچون جناب شیرعلینیا امروزه زبان به ملامت رهبران آن روز باز نمیکردند که چرا امتیازاتی را که با خون فرزندان این سرزمین به دست آورده بودیم با وعده نظام بینالملل رها کردیم؟!
و درنهایت، بررسی کنند که چه عواملی میتواند جرئت تصمیمگیری صحیح را از رهبران و مسئولان در زمان تصمیمگیریهای حساس بگیرد؟ و امروزه با تحلیلهای غیرمنصفانه نسبت به تصمیمات آن روز، راه جرئت را بر مدیران و رهبران فعلی نبندند. بلکه سازوکارهای اخذ تصمیمات بهتر را پیشنهاد کنند.
* راوی دوران دفاع مقدس
منبع: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com