به گزارش بولتن نیوز، این روزها تبریز درگیرودار یک جشنواره تئاتری در بخش خصوصی است و این برای شهر بزرگی که در تقویم تئاتری، یک جشنواره دولتی و سراسری ندارد، فرصتی است مغتنم. جایی است که ارتباط مخدوش میان مرکز و آذربایجان شرقی میتواند بهبود یابد و وضعیت فرهنگی در غبار فاصله، بهتر دیده شود.
برای میهمانان حاضر در تبریز، آنچه دیده میشود خارج از تصور است. فرصتهای طلایی تبریز به سبب اهمال مدیران خاکستر شده و نگین آن، یعنی سالن اصلی تئاتر شهر این روزها بلااستفاده مانده است. شرایط در دیگر حوزهها نیز خوب نیست. سالنها به سبب فقدان حمایت عاری از تجهیزات لازماند و این در حالی است که سطح فعالیت تئاتری در شهر بالاست.
یکی از نگرانهای وضعیت تئاتر تبریز امیر حجازی است. خودش میگوید از رکورداران اجرای آثار اکبر رادی است و البته با رادی ارتباط گرم و صمیمی داشته. از او میپرسم در این وضعیت چگونه کار میکند و از من میپرسد «عاشق شدهای؟»
«آدم عاشق هر بلایی سرش بیاید مجبور است صدایش در نیاید. از عاشقی بچههای تئاتر سواستفاده کردهاند. تحت هر شرایطی عاشق بدبخت گفته است نور ندارید اشکال ندارد. پول ندارید، اشکال ندارد. کمی قهر کرده برگشته، چون دل میتپد. بیصاحبی برای تبریز است، تبریزی که بزرگ بود. مهجور مانده چون صاحب نداشته است. نه مدیرکل درست و حسابی داشته است و نمایندگان توجه کردهاند. نماینده از وزیر نخواستند یک مدیر شش دنگ انتخاب کنند. مدیرکل هم فراستی نداشته از نمایندگان چیزهای لازم را نخواستهاند. متاسفانه سالنی در خور تبریز نداریم. سالن تئاتر شهر که یادگار است، باید اکنون موزه باشد، نه اینکه تماشاچی از لرزش ناشی از حرکت اتوبوس وحشت کند. من سال گذشته در مراسم افتتاح نمایشم با صراحت و عتاب به استاندار و معاون عمرانی گفتم که کاش در میان جمعیت بودند تا بعد از حرکت اتوبوس ترس تماشاگر را میدیدند و خودشان هم بترسند و بفهمند.»
آقای حجازی میگوید «آن روزها با فاجعه پلاسکو همراه بود و گفتم که باید این ساختمان فروبریزد تا ما شهید شویم، بعد ساختمان تازهای ساخته شود و اسم سالنش را بگذارند سالن شهید امیر حجازی.»
از او میپرسم چرا پس از 97 سال به سالن تئاتر شهر نمیرسند. میگوید «منفعتی ندارد. در انتخابات به افراد کمک میکند؟ وقتی میخواهند نماینده شوند آن سالن به دردشان میخورد؟»
در تبریز خیابانی به اسم تئاتر نامگذاری شده است. آنگاه که میپرسم، حجازی خندهای سر میدهد و با پرسش آیا تأثیری داشته، میگوید «خیلی، ماشاالله تئاتر رونق گرفته است. نه این چه حرفی است، میخواستند عریضه خالی نمیماند. این چه حرفی است! الان تالار وحدت در خیابان شهریار است، اسمش تئاتر نیست از رونق افتاده است. اینها نیست. ما ضعف داریم. ایراد از ماست. وقتی نماینده را با سیبزمینی و چلوکباب انتخاب میکنیم، نتیجهاش این است.»
وی درباره جامعه تئاتری تبریز میگوید نسل پیشین درگذشته است و نسل میانسالی که او بخشی از آن است یک گروه کوچک است و اصل ماجرا گروههای جوان است. میگوید «خوشبختانه این جوانان پرشور و جویای نام هستند و تئاتر کار میکنند و از این در میرود، از پنجره میآید.متاسفانه تئاترهای سهلالوصول رخ میدهد. سریع ساخته میشود. با تیر و تخته سرهم میشود تا یک نمایش 40 دقیقهای تولید شود.»
به حجازی میگویم این نشان دهنده فقدان پول است و تصریح میکند «بحث من هم بر سر سرمایهگذاری است. جوانان به جز تئاتر منبع درآمدی ندارند. اینها بعد از تحصیل کجا جذب میشوند؟ تئاترهای عظیم چه از نظر متن و اجرا نمیبینیم. من در 23 سالگی دورگه لنگستون هیوز را کار کردم. بازیگرانم اساتید من بودند. شاید آن روزها شرایط فرق میکرد. اکثراً به سمت بلکباکس سوق یافتند که برایشان ارزانتر رقم بخورد.»
میگوید این کارها مخاطب خودش را دارد ولی نمیشود از آن راه امرار و معاش کرد. آقای حجازی به نوعی به تئاتر تجاری هم اشاره میکند و به زبان اعتراض میگوید «نمیدانم دولت در حال خرج کردن است که همه را به سوی عامهپسندی و گیشه سوق میدهد. ما در اینجا نمایش آزاد داریم که اجرا میگذارد. بچههای ما با یک اجرای فاخر و از نویسندهای بزرگ شاید روز 50هزار تومان نفروشد؛ اما کار تئاتر آزادی در سالن روبهرو روزی 400 میلیون میفروشد. 400 میلیون کجا، 50 هزار تومان کجا!!؟ آن هم چکار میکند جز دلقکبازی.»
اشاره آقای حجازی به نمایشهایی است که با «صمد و ممد» مشهور میشود و به سبب درآمدزایی هم گویا مورد نظر اداره کل ارشاد هم هست. آقای حجازی به فیلمهای روی پرده اشاره میکند و میگوید «پرستویی اسطوره ماست؛ ولی لسآنجلس - تهران را بازی میکند.»
«آن گیشه است و این اندیشه است. کسی از اندیشه حمایت نمیکند. گیشه هم از دولت حمایت میکند.»
آقای حجازی با اینکه سمت مدیریتی در تبریز دارد؛ اما در انتقادهایش به شدت از جایگاه هنرمندی خود سخن میگوید. «وقتی کتابها را در پیادهرو کنار جوی آب میریزند، یا ویترینها مملو از لوازم آرایشی چینی و تقلبی هست، دنبال چه هستیم؟ من یک بار از تئاتر شهر تا استانداری تبریز را قدم کردم. 150 قدم است. یک روز به استاندار سابق گفتم شما تاکنون شده است موقع دیدن ساختمان تئاتر شهر به رانندهات بگویید نگه دار ببینم اینجا کجاست؟ درست 150 قدم فاصله است. به او گفتم شما رأس هرمید؛ اما یک بار تئاتر شهر نیامدید.»
از او میپرسم چرا تبریز را ترک نکردید و میگوید «اصغر نوری شاگرد من بود و اکنون تهران است؛ ولی آدمی که عاشق میشود نمیتواند ترک کند. من عاشق تبریزم. من اداری بودم و میتوانستم بروم. یعقوب صدیق جمالی عاشق تبریز است. یعقوب حسین پارسایی نمیشود. وقتی پارسایی بچه بود،یعقوب در تبریز تئاتر جنگ کار میکرد. اگر یعقوب تهران بود خیلیها باید جلویش لنگ میانداختند. تهران به هر حال همین است. ولی ما عاشق شهرمان هستیم.»
آقای حجازی این ادعا را هم دارد که میتوانستند در کشورهای ترکزبان هم کار کند؛ اما عشق به تبریز مانع شده است. با این حال به او میگویم «صمد و ممد»ها به خارج از کشور هم میروند و از قضا در آذربایجان هم روی صحنه رفتهاند.
وی هم میگوید «تا زمانی که خودمان نخواهیم نتیجه این میشود. گیشه خوب است؛اما باید با گیشه اندیشه هم همراه باشد. با این وضعیت امیدوار نیستم. قبلاً میگفتیم امید داشته باش؛ ولی دیگر چشمم آب نمیخورد. سیستم ما را خراب کردند.ما درگیر یک بحران اجتماعی هستیم. من اعتقاد دارم که همه باید دست به دست هم دهیم که این بحران را حل کنیم. تحریمی پیش میآید و همزمان در ترکیه هم رخ میدهد. اعلام میشود که دیگر دلار نخرید و طلاها را بفروشید. در ترکیه مردم دلارها را آتش میزنند و در صف فروش طلا میایستند. در ایران ما احتکار میکنیم و سلطان میشویم.»
«تئاتر اندیشه است و اندیشه میسازد و به فکر وامیدارد. تفریح هم هست؛ اما تئاتر مدنظر ما اندیشه میسازد. حال باید چگونه اندیشه ساخته بشود. این از تلویزیون و سریالهایش، این از سینما و این هم از تئاتر ما که تجاری شده است. ما نیاز به رنسانس فرهنگی داریم.» این حرفهای نهایی امیر حجازی در یک شب سرد تبریزی است. او که قصد داشته روزی «بینوایان» را اجرا کند میگوید «اندک افرادی پس از دیدن اثر میفهمند بینوایان قصهاش چه بود. به هر حال باید عکسها را نشان مهینتاج بدهند.»
آقای حجازی قصد داشته با ترکیبی از بازیگران حرفهای تبریز و دانشجویان اجرایی صمیمی از متن هوگو روی صحنه برد. البته قصدش موزیکال ساختن نبوده؛بلکه هدف این بوده که داستان را دراماتیک کند. میگوید بدون وجود اسپانسر کار کردن ممکن است؛ چون نسبت به هزینههای تبریز بدون پول نمیتوان آن را ساخت.
شوخطبعیهای آقای حجازی در این میان گفتگوی ما را گرم میکند. به من هم متلکی میاندازد. اینکه ما بدون شغل دیگری نمیتوانیم تئاتری کار کنیم و من هم بدون مصاحبه با او نمیتوانم در تئاتر باقی بمانم.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com