حسينيه امام خميني(ره) هفته گذشته به فاصله 3 روز ميزبان 2 ديدار مهم بود. مسئولان ارشد نظام روز يكشنبه ميهمان افطار مقتداي انقلاب بودند و جمع بندي فرصت ها و تهديدهاي پيش روي كشور را در كنار برخي بشارت ها و تذكرها شنيدند. چهارشنبه گذشته نيز اين دانشجويان بودند كه به بركت افطار ماه مبارك رمضان، توفيق يافتند تا با مولاي خود مشتاقانه بگويند و بشنوند، اگرچه نه يك دل سير! كه گفت «كفاف كي دهد اين باده ها به مستي ما». در همين محفل بود كه جوانان شنيدند انقلاب قطعاً و برخلاف بقيه انقلاب ها بدون انحراف پيش مي رود و اينكه بايد به ميدان زورآزمايي عظيمي كه پيش رو قرار دارد، نگاه جبهه اي و هوشمندانه داشت.
ولي امر مسلمين از مسئولان مي خواست با انرژي و چابكي - و بدون موانع دست و پاگير- آستين همت بالا بزنند و از جوانان پرنشاط دعوت مي كرد در عين جواني و شادابي و هيجان، از ژرف انديشي و وسعت نظر و هوشمندي باز نمانند. اما چگونه مي شود به چالاكي و جسارت و همت و اراده، جوان بود و به درايت و ژرف نگري و بصيرت و بينش، چونان پيران دنيا ديده و سرد و گرم چشيده؟ چگونه مي شود از پس غبارها و پيچيدگي ها و تيره و تاري ها، مانند يك دوربين ديد در شب، صحنه را دقيق و عميق ديد و مشروط به كدام شرط است كه مي توان به سرعت يك كماندو و پارتيزان از جا جست، از تهديد شانه خالي كرد و از همان تهديد فرصتي براي غافلگيري دشمن ساخت؟ اين پرسش، امروز به مراتب از 8 ماه پيش كه طوفان انقلاب ها در خاورميانه، هنوز رژيم هاي خودكامه و دست نشانده غرب را دچار تلاطم نكرده بود يا حتي يكي دو ماه پيش كه نه در واشنگتن و نيويورك و نه در تل آويو و لندن و بيرمنگام طوفان هاي غريب اجتماعي، سياسي يا اقتصادي برنخاسته بود، خطيرتر به نظر مي رسد.
چه كسي باور مي كرد غول اقتصاد و سياست آمريكا اين بار از سمت مغز (دولت) به زمين بخورد؟ در باور چند تن از ناظران مي گنجيد پس از آن كه رهبر ارشد جمهوري اسلامي اعلام كرد بيداري ملت ها تا قلب اروپا خواهد رفت، جنبش هاي اجتماعي معترض از يونان به اسپانيا و ايتاليا و ايرلند و سپس به جزيره انگليس اردوكشي كند يا از تظاهرات 300هزار نفري مهاجران وامانده عليه رژيم اشغالگر در خيابان هاي تل آويو سردرآورد؟ تا همين يك ماه پيش در مخيله چند نفر مي گنجيد كه 16هزارنيروي پليس با وجود دستگيري 1500 نفر، در كار سركوب معترضان لندن عاجز بمانند و آقاي نخست وزير تهديد به آوردن ارتش در خيابان و اعلام حكومت نظامي كند؟ بيخود نبود كه ديلي تلگراف نوشت «آبروي ديرينه انگليس با اين اعتراض ها و آشوب ها از بين رفت» و بي دليل نبود كه پليس و دولت علناً وارد فاز دستگيري كاربران شبكه هاي اجتماعي نظير مسنجر بلك بري و تويتر به عنوان متهمان تحريك و سازماندهي اعتراضات شدند و دست به استفاده از گلوله پلاستيكي و جنگي بردند. اينكه ديويد كامرون پس از جلسه اضطراري كميته امنيت ملي مجلس عوام مي گويد مرخصي همه پليس ها لغو شده تا آشوب ها را كنترل كنند، براي فهم عمق ماجرا كافي است و چه تفاوتي مي كند كه شبكه بي بي سي به فوران يك جنبش اجتماعي عصيانگر اعتراف كند يا دنبال آسمان و ريسمان باشد كه «يكي از دلايل بالا بودن شركت كنندگان در آشوب ها و ناآرامي ها، تعطيلات تابستاني و طولاني بودن روز است»!! همچنين اتفاق كوچكي نيست عصيان چند صد هزار صهيونيست مهاجر اشغالگر عليه رژيم تل آويو با وجود فضاي ذاتاً امنيتي و پليسي اسرائيل. آيا بمب ساعتي از درون و عمق رژيم اشغالگر صهيونيست فعال نشده است؟ آيا اعانه هاي چند ده ميلياردي آمريكا و اروپا به رژيم صهيونيستي نيز نتوانسته بر بحران مليت، هويت، موجوديت، مشروعيت و كارآمدي در اين رژيم غلبه كند و پنجمين يا چهارمين ارتش بزرگ دنيا- بنا بر ادعاي خودشان- را سربازان و مهاجران اشغالگر عضو همان رژيم از هم خواهند دريد؟ هيچ كس در جهان امروز نمي تواند به سادگي از كنار چنين سؤال هايي عبور كند. چه كسي مي تواند انكار كند كه گوشه تا گوشه دنيا به جنبش درآمده و توده هاي ناچيز شمرده شده و ناديده گرفته شده به ويژه در غرب موضوعيت پيدا كرده اند.
در يك ميدان زورآزمايي بزرگ با ابعاد و مختصات جهاني، مسئوليت مهدي باوران منتظر كدام است؟ سنگيني و زمينگيري و بي عملي و ضعف اراده و قبيله بازي و گروكشي و حاشيه پردازي و رفتارهاي سياسي- فرهنگي زرد؟! يا تدارك براي فرو نشاندن آتش دل ستم ديدگان و مستضعفان؟ مي توان خون به جگر خوبان و ولي نعمتان و اصحاب جبهه حق و مردمان پا به ركاب اين جبهه كرد و مي توان بر همين دل هاي آزرده مرهم گذاشت و سوز سينه شان را فرو نشاند. مي توان قلب مولا و مقتداي خود را در كنار قلب مردمان ستمديده و زجركشيده خشنود ساخت يا آزرد. مي شود شجاعت و تهور يك مرد جنگي بيدار را به نمايش گذاشت يا وسط ميدان بزرگ رزم، در خوابي عميق فرو رفت. يا بدتر به طمع جمع آوري غنيمت، گرفتن سهم و احياناً تسويه عقده هاي ناگشوده، با دوستان گلاويز شد. و باز مي شود ميدان را خالي گذاشت و از مواجهه گريخت. خطبه تكان دهنده اي است از اميرمؤمنان(ع) در بحبوحه جنگ پرفراز و نشيب صفين آنجا كه مولاي متقيان از فرو نشستن سوز سينه خود خبر داد و فرمود «و قد رأيت جولتكم و انحيازكم عن صفوفكم... و لقد شفي و حاوح صدري ان رأيتكم بأخره تحوزونهم كما حازوكم ... و من جولان و سپس رانده شدن و فرار شما از صف هاي رزم را ديدم كه بي سر و پاها و فرومايگان خشن و باديه نشين شام شما را به عقب نشيني وادار كردند، در حالي كه شما بزرگان عرب و جاندانه هاي شرف و پيشروان و برجستگان آن هستيد. و سوزسينه من فرو نشست كه ديدم همان گونه كه آنها شما را عقب راندند، صفوف آنان را درهم شكستيد و آنان را از لشكرگاهشان با رگبار تير و نيزه عقب رانديد، آن چنان كه شتران تشنه از آبشخور خود رانده شوند و روي هم سوار شوند» (خطبه 107 نهج البلاغه). يوم الله نهم دي ماه 1389 در تهران، نمونه چنان قدرت نمايي هايي در برابر جبهه استكبار بود همچنان كه جنگ شامخ 33 روزه حزب الله لبنان و شكار ناوچه ها و مركاواها و سربازان رژيم صهيونيستي در آن نبرد ظاهراً نابرابر. امروز و هنوز در حالي كه ما به درستي سراغ افكار عمومي در انگليس و اروپا يا سرزمين هاي اشغالي نرفته ايم، اين همه غوغا برپا شده، تا فردا كه در اين حوزه نبرد نرم متمركز شويم، چه رويدادهاي شگرفي رقم بخورد.
حكايت گروكشي برخي رجال و طيف هاي سياسي در ميانه چنين ميدان بزرگي، حكايت همان عمله اي است كه وسط مرافعه دو مهندس، دنبال دسته بيل و لنگه كفش خود مي گشت! اينكه كساني در جهاني چنين مشتاق الگوي انقلاب و بازيابي كرامت، گير اين باشند كه مثلا در انتخابات آيا بايد متحد بود يا نه و اگر ائتلاف كرديم سهم هر رجل و طيف سياسي چه قدر است، هر چند كه در جاي خود قابل بحث باشد، نشانه آن است كه هنوز سطح و عمق چالش به درستي مشخص نشده است و الا فلان مدير شهري يا تقنيني همت خود را صرف سهام انتخاباتي نمي كرد حال آنكه به صراحت، نهي رهبر معظم انقلاب از ورود مسئولان در امور انتخاباتي را شنيده بود. يا فلان طيف سياسي به بهانه اينكه عمر و زيد و بكر را در جبهه بزرگ اصولگرايي نمي پسندند و به رويكرد سياسي شان- ولو به حق- ايراد دارد، پشت پا به اصل ضروري وحدت نمي زد. بايد ديد چگونه مي شود چالاكي و همت جواني را با بصيرت پيران دنياديده يكجا جمع كرد و به استقبال شايسته تحولات شتابان معاصر رفت؟ در اين باره سخن فراوان است اما شايد بتوان كليد پاسخ به اين پرسش را در طليعه همان كلام بلند اميرمؤمنان (كلمه قصار 147 نهج البلاغه) جست آنجا كه به كميل فرمود «اين دلها چونان ظرف است و ارزنده ترين آنها پر گنجايش ترين آنهاست». بايد ديد دل هاي ما ظرف كدام سوداهاست و لبريز كدام همّ و غم هاست؟ بايد ديد انباشته از عاشقي و پاكباختگي و ايثار و مجاهدت است يا گاراژ و بنگاه معاملاتي و زر و سيم و سهام و قدرت؟
مهرماه سال 1383 كه مصادف با ايام ماه مبارك شعبان بود، مقتداي انقلاب همين كليد ظريف و دقيق را به دست پرسنل وزارت اطلاعات دادند و از جمله فرمودند «فمن يعمل مثقال ذره خيراً يره. به قدر سنگيني يك ذره- ذره كه مي دانيد چيست؟ همين چيزهايي كه در فضا و نور آفتاب معلقند و ديده مي شوند، ذره هستند- اگر شما كار كنيد، ضايع نمي شود. فرض كنيد كه شما ساعت كارتان تمام شده و 5 دقيقه اضافه مي مانيد كه نه مدير مي فهمد، نه بالادست مي فهمد، نه در سوابق اثر مي گذارد و نه اضافه كار مي دهند؛ اما خدا و كرام الكاتبين اين 5 دقيقه را مي بينند و آن را در پرونده شما ثبت مي كنند كه اين آقا بعد از ساعت خدمت چون ديد اين پرونده نصفه كاره است، پنج دقيقه بيشتر كار كرد. چنين چيزي را ما در هيچ جا غير از عرصه دين و ايمان ديني نداريم... يك جا پول خوبي سر راه شما قرار مي گيرد؛ يك رشوه، هديه، چشم روشني- اينها اسم هاي مختلفي دارد- و شما مي توانيد بدون اينكه هيچ برگه و اثر انگشتي جا بگذاريد، امضايي بدهيد و گرفتاري براي خودتان درست كنيد، اين پول را بگيريد و بگذاريد توي جيبتان اما محض رضاي خدا نمي گيريد... اين دل چيز عجيبي است؛ گاهي اوقات به وسيله اي كه انسان را به اوج آسمان و اوج معنويت مي برد، تبديل مي شود، گاهي هم به عكس، به سنگ سنگيني تبديل مي شود كه بسته مي شود به پاي انسان و انسان را تا اعماق دره فرو مي برد؛ غرق مي كند؛ پدر انسان را درمي آورد. اگر دل را به پول و به شهوت جنسي و به مقام و به اين چيزها داديد، اين همان سنگ سنگين است، دل ديگر نيست. در آن صورت؛ ده بود آن، نه دل كه اندر وي- گاو و خر بيني و ضياع و عقار. آن دلي كه انسان در آن عشق اتومبيل فلان جور دارد، آن دل نيست، گاراژ است، بنگاه معاملاتي است! آن دلي كه همه اش در آن ميل جنسي موج مي زند، ديگر دل نيست، عشرتخانه است. شاعر آن زمان كه ضياع و عقار و زمين و ملك و گاو و خر در زندگي نقش داشته، از اينها نام برده و مي گويد دلي كه اينها در آن باشد، آنجا طويله است! ده است! دل نيست؛ دل جاي خداست، جاي نور است».
چاره برنادلي و بصيرت(شهامت و همت و شعور)، رفع گير از خود است. كسي مي تواند نگاه ژرف جبهه اي داشته باشد كه اسير و درگير تمنيات شخصي و طايفه اي و باندي نباشد. گاه انسان تبديل به ميوه سردخانه اي مي شود؛ خوش رنگ اما از درون پوسيده. طراوت و بالندگي انقلاب اسلامي ما تا به امروز از طراوت «حاملان» آن تامين شده است، مردماني كه هرگز خود را نقطه پرگار حبّ و بغض ها نكردند و فضيلت ها و ارزش ها را جاي آن نشاندند.