گروه تئاتر و موسیقی: علی نامجو| دهه 40، دهه به اوج رسیدن سینمای ایران با کمک گرفتن از موسیقی و آواز بود. مرحوم محمدعلی فردین، سوپراستار سینمای ایران که در آن زمان روی سردر سینماها دلربایی میکرد، تحریرهای حسین خواجه امیری (ایرج) را قرض میگرفت و آواز میخواند.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه اعتماد، در اواخر دهه 40 ناگهان صدایی روی پرده سینما نظرها را به خود جلب کرد که به سلطه چهچهههای ایرج پایان داد. بهروز وثوقی زخمی روی موتورش تلوتلو میرفت که صدایی ساده، گیرا و متفاوت با او همراه شد؛ «با صدای بیصدا... مثل یه کوه بلند... مثل یه خواب کوتاه... یه مرد بود یه مرد...» سببساز محبوبیت فیلم «رضا موتوری» اثر مسعود کیمیایی و فرهاد مهراد شد. مثلث شهیار قنبری، اسفندیار منفردزاده و فرهاد مهراد به خلق موسیقی انجامید که حتی نام قطعه قرار گرفته روی فیلم را از اثر مسعود کیمیایی مشهورتر کرد.
موفقیت این مثلث در اثر دیگری نیز ادامه پیدا کرد اما با واپاشی این گروه سه نفره، نه دیگر فرهاد مهراد اثر خاطره انگیزی را روی فیلمی خواند و نه دیگر خوانندهای، منفردزاده را سر ذوق آورد. در همین راستا سراغ رامین بهنا، نوازنده پیانو و آهنگساز باتجربه رفتیم تا تحلیل موسیقایی او را از اوج و فرود گروه موفق منفردزاد-مهراد بشنویم. گفتوگوی ما با این موزیسین را در ادامه میخوانید:
در ابتدای بحث موسیقی فیلم مدنظر ما است. به نظر شما چه عاملی سببساز موفقیت فرهاد مهراد در این زمینه شد؟
یک ترکیب باعث میشود که فرهاد هر کجا در زمینه موسیقی فیلم قدم بردارد، کارش شنیده شود. تا جایی که من میدانم و مخصوصا از آهنگساز بزرگ موسیقیمان یعنی آقای اسفندیار منفردزاده شنیدهام، موفقیت ایشان دلایل زیادی داشته است. من از صحبتهایی که از ایشان شنیدهام و از مصاحبههایی که انجام دادهاند، نکتهای دریافت کردم. اینکه فرهاد خودش علاقهمند نبوده در سینما بخواند.
وقتی که اسفندیار منفردزاده برای فیلم، موسیقی میساخته، میگفته «فقط صدای فرهاد را میخواهم.» یک بار در صحبتهایش گفت «من دو، سه بار به فرهاد گفتم برای فیلم بخوان اما گفت نه، دوست ندارم.» ولی وقتی موزیک را شنیده بهحدی خوشش آمده که مجاب شده و رفته کار را خوانده است. من فکر میکنم که اصولا فرهاد را بهعنوان یک خواننده و موزیسین نمیتوانیم در نظر بگیریم. او آدمی سادهاندیش و صاحب ایدئولوژی خاص خودش بوده است. رفتار، کارها و همه چیزش مختص به خودش بوده است.
فکر میکنم فرهاد تنها آدمی بوده که اینقدر اسطوره عجیب و غریبی شده است. از نظر اخلاقی، رفتاری و همه چیز خاص بوده است. اینکه کارهایش روی فیلم قرار گرفته هم فکر میکنم به دلیل این بوده که در آن تیم قرار داشته و به تیم موزیکش اطمینان داشته است. با منفردزاده راحت بوده و به او اعتماد داشته و از روی اطمینان به دوستانش رفته در زمینه موسیقی فیلم هم فعالیت کرده است. البته موزیکهای خوبی هم در آن زمان از کار درآمدند. منفردزاده به صرف اینکه فرهاد بیاید روی فیلم بخواند، کار میساخت. فرهاد از اول هم آدم بسیار گوشهگیری بوده است. شما وقتی تاریخ کاری فرهاد را بررسی میکنید، میبینید حتی زمانهایی که میرفته در کوچینی میخوانده، منزوی بوده است. همه میگویند آدمی بوده که از همه کنارهگیری میکرده و کار خودش را انجام میداده و اصلا خودش را نشان نمیداده است.
نخستین فیلمی که فرهاد بهعنوان خواننده در آن حضور دارد، فیلمی است که اسفندیار منفردزاده، یکی از رئوس مثلث طلایی، آهنگساز کار است...اصلا باعث و بانی کار، منفردزاده است که فرهاد آمده روی فیلم خوانده است.
از فیلم «رضا موتوری» خاطره یا نقلقولی دارید؟
من خاطرهای ندارم. منفردزاده گفته بود «من این موسیقی را اصلا برای صدای فرهاد ساختم. بعد به او گفتم بیا بخوان. آمدیم تمرین کردیم و فرهاد خواند و خیلی هم خوشش آمد.» منفردزاده گفت «من اخلاق فرهاد را میدانستم و به همین دلیل به او گفتم «قرار است قطعه روی فیلمی قرار بگیرد.» فرهاد گفت «کدام فیلم؟ چگونه فیلمی است؟ مدام «نه» میآورد.» اینقدر رفتوآمد و اینقدر گفتیم تا بالاخره راضی شد. چون موزیک را دوست داشت، راضی شد تا بخواند. آدمی نبوده که خودش دوست داشته باشد تیتراژ فیلمی را بخواند. نمیدانم فیلم و سینما را قبول نداشته است یا خیر و اصلا نمیدانم اندیشهاش چه بوده است.
ولی بههرحال مدیوم تلویزیون و سینما در آن سالها خیلی فراگیرتر بودهاند. میتوان گفت فرهاد با «مرد تنها» روی فیلم «رضا موتوری»، عمومیت پیدا میکند؟
دقیقا... نهتنها فرهاد بلکه بسیاری از خوانندهها اینگونه بالا آمدند. میتوانیم بگوییم که داریوش هم همین شرایط را داشت.
ممکن است کاری باشد که خواننده خیلی خوب خوانده باشد اما بقیه بخشهایش بلنگد و آن کار مورد توجه قرار نگیرد. توجهی که به «مرد تنها» صورت میگیرد، به نظرتان مدیون چه چیزهایی است؟ میخواهیم به تحلیل موسیقایی اثر و همنشینی قطعه با خود فیلم بپردازیم...
ما در مورد زمانی صحبت میکنیم که مربوط به اواخر دهه 40 است. دههای بوده که به موسیقی فیلم مقداری بیشتر نسبت به قبلش توجه میشده است. موسیقیهای متنی که در فیلمها بوده، آنقدر جدی نبوده و تنها بعضی از آنها جدی میشده است. از میان موزیسینهایی که کار میکردند چند نفر از آنها خیلی قدرتمند بودند. مثلا آقایان پژمان و اسفندیار منفرزاده خیلی قوی بودند.
منفردزاده واقعا موسیقی فیلم واقعی را میساخته است. اینکه موسیقی روی فیلم نشسته، نشان میدهد دریافت آهنگساز کاملا درست بوده است. کلام شهیار قنبری هم عالی است. این سه نفر همیشه با همدیگر بودند. بههرحال من میتوانم اینگونه تحلیل کنم. این تیم با همدیگر کار میکردند و نوعا موزیکشان به گونهای بود که با موسیقی آن زمان چندان همخوانی نداشت. موسیقی آن زمان چیز دیگری را طلب میکرده است و این سه اصولا موسیقی جدی و غمگین را تولید میکردند. در اینجا مضمون فیلم «رضا موتوری» هم یک مضمون خیلی جدی و درامای کامل است و موسیقی هم کامل روی فیلم مینشیند.
بنابراین تاثیرگذاری فیلم و موسیقی صد چندان میشود و باعث میشود که مخاطبان به دنبال این موسیقی بروند. اگر دقت کرده باشید در نقطهای از فیلم، این موزیک شروع میشود که اوج داستان است. این تاثیر را نمیشود نادیده گرفت. در موسیقی فیلم در همه جای دنیا این اتفاق میافتد. در «تایتانیک» واقعا خانم «سلن دیون» از «تایتانیک» به بعد بالا آمد. دقیقا نقطه اوج و نقطه درامای فیلم، موسیقی میآید و دیگر همه چیز به نفع آن خواننده تمام میشود. خیلی جاها خوانندهها تیتراژ میخوانند ولی در تیتراژ یا جاهای دیگر شاید آنقدر دیده نشوند. من مثالهای زیادی یادم نمیآید که قطعهای روی یک فیلم مانند «مرد تنها» روی «رضا موتوری» سروصدا کند. این فیلم باعث اتفاقات زیادی شد و فرهاد با این کار به شهرت رسید.
منفردزاده با وجود اینکه یک آدم نوگرا در موسیقی ایران حساب میشود، در موسیقی فیلم هم یکی از نقاط عطف به شمار میرود...
او یکی از آدمهای جدی موسیقی فیلم ایران بود. همانطور که گفتم تعریف واقعی موسیقی فیلم را در فیلم «مرد تنها» میبینیم.
در قطعه «مرد تنها» شاهد همنشینی بیش از اندازه سنتور با سازهای غربی و درواقع استفاده از سازهایی که صدای موسیقی ایرانی میدهند، هستیم. به نظرتان این اتفاق کمی عجیب نیست؟
ببینید اصولا اسفندیار منفرزاده یک آدم خودجوش بوده است. یادتان باشد این افراد خودجوش بودند و به تور هم برخوردند. اسفندیار منفرزاده آدم آکادمیکی در موسیقی نبوده و خیلی خودجوش، خودآموخته، بااستعداد و باسلیقه بوده است. آدمهایی که خارج از فضای آکادمیک هستند، جرأت زیادی دارند، یعنی آن موقع منفردزاده جرأت این را دارد که سنتور را با بقیه سازهای ارکستر به کار ببرد. شاید خیلیهای دیگر هم به کار میبردند، اما بهگونههای دیگر و به شکل کلاسیکال به کار میگرفتند.
به نظر میرسد سنتور در «مرد تنها» ساز محوری باشد...
بله، ساز محوری سنتور است. بعد هم منفردزاده زمانی اینگونه موسیقی مینویسد که آن زمان اصلا مانور روی سنتور باب نبوده و کسی چنین کاری را انجام نمیداده است. شاید هنوز هم کمتر این کار را انجام میدهند.
در میان آهنگسازان و نوازندگان جدید میتوان گفت اردوان کامکار اینطور است؟
اردوان ویژگیهای دیگری به سنتور میدهد. اردوان سعی میکند در سنتور، هارمونیها را خیلی خوب به کار ببرد و از آکوردها زیاد استفاده کند، ولی اسفندیار منفرزاده برعکس عمل کرده و به نوعی «دوئت نت»هایی دارد. دو نت رت با همدیگر روی سنتور به صورت کنترپوئنتال میگیرد، ولی ملودیها و فضا کاملا ایرانی هستند، اما با این حال اصلا سنتور زیادهروی نمیکند که بخواهد مثلا دراب بزند. اصلا این کار را انجام نمیدهد. ملودی ساده و مشخص است. آن زمان اصلا چنین آیتمهایی وجود نداشت. اسفندیار منفرزاده از نظر من یک آدم مینیمال بوده است. وقتی آیتمهایش را در موسیقیهایش جاگذاری میکنیم، میبینیم مینیمال است. تکرارهایش و تقارنهای موزیکهایش شاهد این مدعاست. او این مینیمال را به فرهاد هم داد و میبینیم بعدها فرهاد این حالت را دارد. خیلی ساده و مشخص این کار را انجام میدهد و اصلا موسیقیاش پیچیدگی ندارد.
تا یک جایی ضلع سوم مثلث، شهیار قنبری است و این ترکیب در قطعه «جمعه» هم تکرار میشود. به نظر شما راز موفقیت این سه نفر فرموله شده بود؟
بله، این دیگر در ذات این سه نفر بوده است. آنها به همدیگر عادت داشتند و نحوه تفکرشان اصلا اینگونه بوده است. ببینید بسیاری از قضایا مثل هنرهای ایرانی در فرم موسیقی ایرانی اتفاق میافتد. تقارن در آنها زیاد است و مثل فرش میماند، یعنی اگر نقطه این سو را بگیرید، متقارن با سمت دیگر است، یعنی اگر یک گل در یک سمت از فرش باشد، عین آن را سمت دیگر دارید. معماری هم اینگونه است. آقای منفردزاده بسیار ظریف و زیبا از این موضوع در موسیقیهایش استفاده میکند. در اکثر موسیقیهایش این قضیه را میبینید.
ملودیهایش مشخص، روان و کاملا برگرفته از موسیقی ایرانی هستند، نه اینکه این بیاید بگوید من میخواهم مثلا دشتی بنویسم. او فقط مینویسد و موسیقیهایش اینگونه میشوند، چون از بطن همان اجتماع بالا آمده است. موسیقی را هم آنگونه یاد گرفته است. یکی از ترکیبهای منفردزاده که من خیلی دوست دارم، در حقیقت تلفیق شعر و موسیقیهاست و هجاهایی که به کار میبرد. او بسیار درست این موارد را به کار میگیرد. همانطور که گفتم این سه نفر به تور هم میخورند و تیمی را تشکیل میدهند. فرهاد هم یک آدم خاص با خوانندگی خاص بوده است؛ با تاکیدهایی که شاید گاهی وقتها اگزجره به نظر برسد ولی به قدری به دل آدم مینشیند که این ترکیب چیزی از آب درمیآید که روی آن فیلم چنان تاثیر شگرفی میگذارد و این تیم و موسیقی بالا میرود.
اگر بخواهیم در مورد «جمعه» صحبت کنیم. به نظر میرسد این قطعه بیشتر مستقلا شنیده میشود. شاید کمتر کسی یادش بیاید که این قطعه روی فیلم «خداحافظ رفیق» بوده است، ولی در مورد «رضا موتوری» این مسأله دیده نمیشود. به نظرتان چرا اینگونه است؟
راست میگویید. من تا به حال به این قضیه اینگونه نگاه نکرده بودم. شاید اینگونه به نظر میآید که «جمعه» یک ترانه مستقلی بوده و روی آن فیلم گذاشتهاند. این قطعه کارش را کرده است. خود آن موزیک و آن ترانه دارد کار خود را انجام میدهد و احتیاجی به تصویر هم ندارد.
«جمعه» یک ویژگی دیگر هم دارد. ترانهاش خیلی مستقیم به قیام سیاهکل اشاره میکند، یعنی تقریبا میشود گفت خبری از ایهام نیست...
بله، ببینید مثلا در دو بیت نخست از ترانه «جمعه» میگوید «توی قاب خیس این پنجرهها عکسی از جمعه غمگین میبینم/ چه سیاهه به تنش رخت عزا تو چشاش ابرای سنگین میبینم» فیلم هم به واقعه سیاهکل اشاره میکند. این قطعه کاملا با واقعه رخ داده همخوانی دارد اما باید دید مردم به خاطر آن اتفاق به این ترانه گوش میدهند؟ اگر با این دید نگاه کنیم احتمالا حرف ما درست است، من البته با این دید نگاه نمیکنم و خیلی موسیقایی به مسأله مینگرم اما اگر با دید اجتماعی و سیاسی به شهرت «جمعه» نگاه کنیم، میتوان برداشتهای دیگری هم داشت. ببینید آن موقع سالهایی بوده که اندیشههای سیاسی زیادی در ایران رواج داشته است. این موزیسینها در حقیقت روشنفکرهای ایرانی بودند و درواقع با کارشان یک تفکر را ترویج میدادند. چنین شعری وقتی در ترانهای میآمده است، این سه نفر حتما قطعه را برای همه میگذاشتند تا گوش دهند. بنابراین این قطعه تبدیل به یک موج میشده است و بقیه هم میگفتند «ببین! اینگونه است.» خود این کار باعث خیلی از داستانها میشود و مشهور شدن را به دنبال دارد. البته این قسمت خارج از موسیقی است و فقط در مورد کلام صحبت میکنیم.
بههرحال وقتی ما به دنبال هیت شدن یک کار میگردیم باید به بستر زمانی هم توجه کنیم، چون نمیتوانیم دیگر فقط موسیقایی نگاه کنیم...
راستش را بخواهید من تا حالا اینگونه به «جمعه» نگاه نکرده بودم. کاملا حرف شما درست است و کاملا این قضیه به این ماجرا کمک کرده است. آن زمان بیشتر مردم، دانشجوها، روشنفکران و... نگاه میکردند تا ببینند بخش لیدرهای سیاسی به چه چیزهایی توجه میکنند. حالا چپگرا یا هر چیز دیگری که بودهاند. ما میدانیم که آقای منفردزاده هم آن زمان جزو همین آدمها بوده است. قاعدتا آنها این موسیقی را ترویج میدادند و به گوش بقیه میرساندند و میگفتند «ببینید اینگونه است.» و همینطور قطعه مشهور شده است. وگرنه از لحاظ فرمال و موسیقایی همه چیز کار، یک موسیقی کاملا منفردزادهای است. اگر از این لحاظ بخواهیم بررسی کنیم، منفردزاده موسیقیهایی مینوشته است که واقعا ملودیهایش خاص بودهاند. ما ایرانیها آدمهای ملودیکی هستیم، به همین دلیل ملودیهایش به دل مینشستند و در خاطر ما حک میشدند.
چندی بعد به جدایی اضلاع این مثلث میرسیم. فرهاد به موسیقی فیلم ادامه میدهد اما این بار با تورج نگهبان و محمد اوشال در فیلم «زنجیری» همکاری میکند و قطعهای به نام «خسته» را میخواند...من این کار را نشنیدهام.
به نظر طبیعی میرسد، چون میتوان گفت که موفقترین تجربه فرهاد همان دو کار اولی هستند. کار «خسته» در سال 1351 یعنی با وقفه دو ساله بعد از جمعه ساخته میشود...این قطعه به اندازه «مرد تنها» و «جمعه» معروف نشد.
بله، به نقطه دیگری میرسیم که اسفندیار منفردزاده اینبار با ایرج جنتی عطایی برمیگردد و آنها برای فیلم «ماهیها در خاک میمیرند» قطعه «سقف» را میسازند که فرهاد میخواند. میخواهیم تحلیل موسیقایی شما را بشنویم.
فقط میتوان گفت «عجب موزیکی!» میتوانم اینگونه بگویم که در این سه موسیقی یعنی «مرد تنها»، «جمعه» و «سقف» که موفق هستند، اگر دقت کرده باشیم کلام با لحن فرهاد کاملا همخوانی دارد. این نکته خیلی مهم است. البته باز هم پای اسفندیار منفردزاده در میان است. اسفندیار منفردزاده دقیقا روح و بیان فرهاد را میشناخته و میدانسته که باید چه بسازد تا آن کلام را برای فرهاد بیاورد، یعنی بافنده و سازنده واقعا اسفندیار منفردزاده است و نمیتوان نقشش را در موفقیت فرهاد در نظر نگرفت. بهترین کارهای فرهاد متعلق به اسفندیار منفردزاده است. این دو همدیگر را کامل میکردند و از زمانی هم که جدا شدند، دیگر هیچکدامشان کاری نکردند که رو بیاید.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com