گروه فرهنگ و هنر: در یادداشت پیشه رو که علی مسعودینیا نگاشته معتقد است:بنینگتون هرگز نتوانست زندگی شخصی آرامی داشته باشد. بهنوعی با مرور بیوگرافی او پیداست که جز موفقیت حرفهای، نقاط روشن زندگی او بسیار اندک بودهاند.
به گزارش بولتن نیوز متن این یادداشت که روزنامه شرق نیز منتشر شده به شرح زیر است:
هفته گذشته، درست در روز تولد کریس کورنل، خواننده گروه «ساوند گاردن» که در بهار امسال دست به خودکشی زد، چستر بنینگتون، خواننده پرهوادار و مشهور گروه «لینکین پارک» نیز خودکشی کرد تا زنجیره مرگ ستارگان راک همچنان ناگسستنی جلوه کند؛ داستانی که از همان ابتدای پاگرفتن این سبک و حرکتش به سمت صداهای خشنتر و استعلاگرایی مادی/ تخدیری نهادینهشده در فلسفه آغازینش تاکنون، سرنوشت تراژیکی برای اسطورههایی چون جنیس چاپلین، جیم موریسون، سید ویشز، راز ویلیامز، کرت کوبین، باب ولش و بسیاری نامهای مهم دیگر رقم زد.
در چرایی وقوع این رخداد مکرر حرفوحدیث بسیاری هست. فارغ از جانبداری یا تخاصم با این سبک و هنرمندانش، واضح است که اکثر آنها زندگی سالمی ندارند و آن حجم از انرژی و بیقراری و خلاقیت را نمیتوانند با حالی عادی به آثار و اجراهای خود منتقل کنند. البته مرگ موریسون و چاپلین نیز حیثیتی اسطورهای به آنها بخشید که البته سایرین هرگز نتوانستند به چنان جایگاه نمادینی برسند و انتحارشان را امری مقدس در مسیر عصیان علیه نظم موجود جلوه دهند.
اما چستر بنینگتون، خوانندهای که در گروه «لینکین پارک» اوج گرفت، حالا آخرین قربانی این فهرست است. آنها که موسیقی هاردراک و متال را میشناسند، خوب میدانند که لینکین پارک با وجود تمام کیفیتهایش، اگر اندکی زودتر؛ مثلا در دوران اوج این سبک در ابتدای دهه ٩٠، به میدان میآمد، احتمالا به چنین شهرت و محبوبیتی نمیرسید و زیر پای غولهای زمانه له میشد، اما آنها درست در دوران افول سبک به عرصه آمدند و آنقدری جنم و خلاقیت از خود نشان دادند که نسل نوین شنوندگانشان را به خود جذب کنند، هرچند نسل قبلی زیاد تحویلشان نمیگرفت.
بنینگتون و رفقایش در این گروه از شم هنری و اقتصادی خود به طور توأمان استفاده کردند. انگار میدانستند که دهههای بعدی دوران استیلای موسیقی رپ و هیپهاپ خواهد بود و باید با روح و جوهره زمانه راه آمد. چنین شد که بنینگتون با صدای قابلانعطافش در این گروه که محل آشتی دو دشمن قدیمی؛ یعنی رپ و متال، بود، توانست خلاق و نوآور جلوه کند. همین بس که کمپانی برادران وارنر با آنها قرارداد بست و بهسرعت در اواخر دهه ٩٠ و اوایل دهه ٢٠٠٠ بازار موسیقی راک را قبضه کردند و با همان آلبوم «هایبرید تئوری» خود را به تثبیت رساندند.
بعدها البته به مرور زمان، مثل گروههایی چون «تیامت»، «تریون» و «آناتما»، لینکین پارک نیز ملایمتر و حتی پاپتر شد. ١٠ میلیون نسخه فروش آلبوم «هایبرید تئوری» برای هر گروهی یک شروع درخشان است و وقتی آلترناتیو باشی، این یعنی رسیدن به یک رکورد رؤیایی. دو جایزه گرمی و کلی جایزه خرد و کلان دیگر هم در کارنامه لینکین پارک ثبت شد تا گروه در میان برترینهای سه دهه اخیر قرار گیرد و رتبه ٤٦ بهترین خوانندگان آلترناتیو دنیا هم نصیب بنینگتون شود. بنینگتون خواننده خوبی بود. در آلبومها غوغا میکرد و در اجراهای صحنهای نبض کنسرت را در دست میگرفت.
خیلی زود هم اعتراف کرد که به تمام دردهای روانی ممکن دچار است. گفت که تجربه آزار و اذیت در دوران کودکی را از سر گذرانده، گفت که افسردگی شدید دارد، گفت که به مواد مخدر معتاد است و گفت که آنقدرها که دیگران فکر میکنند از وضعیت و زندگی خودش راضی نیست. بعدها او به گروه «استون تمپل پایلوتز» و «دد بای سانرایز» (هلاک به دست طلوع خورشید) نیز پیوست و کمابیش کارهای شخصیتر و تجربیتر خود را ارائه داد و با این گروه دوم تا رتبه ٢٩ جدول بیلبورد هم صعود کرد، آنهم تنها با یک آلبوم. او دوبار ازدواج کرد و شش فرزند هم از خود به جا گذاشت. خواندنش در کنار مارک شینودا در گروه لینکین پارک پایان استیلای دیکتاتوری تکخواننده در عرصه موسیقی متال بود.
بههرحال بنینگتون هرگز نتوانست زندگی شخصی آرامی داشته باشد. بهنوعی با مرور بیوگرافی او پیداست که جز موفقیت حرفهای، نقاط روشن زندگی او بسیار اندک بودهاند. اینکه در آستانه یک تور بزرگ کنسرت جهانی و پیش از انتشار کلیپ تازهترین ترانه گروه، او را حلقآویز در اتاقش یافتند، خود شاهدی بر این ادعاست. ما شاید نتوانیم هرگز بدانیم که راز ارتباط میان خودکشی و سبک موسیقی چیست، اما در یک مستند که درباره کرت کوبین، ستاره فقید گروه نیروانا، ساخته شده بود، یکی از کارشناسان به نکته جالبی اشاره کرد.
او معتقد بود این سبک از موسیقی برآمده از روحیهای عصیانی، افسرده و انزواطلب است و ستارگان این سبک وقتی به شهرت و محبوبیت میرسند، تمام خلوت و انزوا و عصیانشان از بین میرود و ستارهای میشوند همانند سایر ستارگان پاپ. شاید همین تناقض و تعارض است که برخی از آنها را از پا درمیآورد و کارشان را میسازد. نظریهای نیست که بشود اثباتش کرد، اما به نظر میرسد معقول باشد. چستر بنینگتون هم به شکلی شوکآور از این دنیا رخت بربست، بیآنکه دیگر دوره، دوره آیکونها و نمادهای عاصی باشد. مرگ هم کمکم دارد معنای ويژه خودش را از دست میدهد و به امری عادی و ژنریک تبدیل میشود. درست ساعتی بعد از مرگش، آخرین ویدئوی گروه نیز در فضای مجازی منتشر شد. چستر بنینگتون را که در این تصاویر میبینی، اصلا پیدا نیست که قرار بوده به همین زودیها بمیرد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com