همچنان مسئله «خانواده» و «خشونت» جاری و ساری در مناسبات این نهاد اجتماعی، برای سیدمحمد مساوات، میانجی بهصحنهآوردن نمایش و خلق جهانهای تازه است. قبل از این، نمایشهایی مانند «قصه ظهر جمعه» و «خانه.وا.ده» و «یافتآباد» تعینبخشی به خانواده و نسبتی بود که با خشونت برقرار میکردند؛ اما به نظر میآید مساوات در نمایش بیپدر، استراتژی خود را در قبال بازنمایی زندگی روزمره در فرم خانواده مدرن و کلاسیک ایرانی، تغییر داده و اینبار برای رهایی از تعین تاریخی و مسائل انضمامی مترتب با آن، به قصهای عامیانه روی آورده است. این تغییر استراتژی البته مهم و تأثیرگذار و مستعد امکانات تازهای است که برای جهان روایی نمایش مساوات گشوده شده و در سطحی تازه، نسبت خشونت و خانواده را بر صحنه مورد مداقه قرار میدهد. نسبتی که لاجرم با مسئله «هویت» و جایگاه افراد در سلسلهمراتب ساختار خانواده تعریف شده و به نوعی آن را بحرانی میکند. این بحران که از پس ازدواج «مامان بزی» و «آقا گرگه» قصه «شنگول، منگول و حبه انگور» آغاز میشود، توان آن را مییابد که در نمایش بیپدر، کلیشه «بز خوب» و «گرگ شرور» را ساختشکنی کرده و وجه تازهای از آن قصه و مناسبات درون متنیاش را عیان کند. وصلت «گرگه» و «مامان بزی» مفصلبندی یکسره متفاوت از ساختار خانواده ایجاد کرده و هویتهای متضاد را با میانجی ازدواج در کنار هم قرار داده تا هویتهای تازه شکل یابد. هویتهایی که کلیشهزدایی میکند از باورهای سنتی در باب خیر و شر. مساوات مرز مابین آن را که خشونت میورزد و آنکه قربانی خشونت میشود، بهتدریج کمرنگ میکند. خشونتی که انواع و اقسام دارد: خشونت به خود و البته به دیگری. خشونتی که اعمال میشود و خشونتی که تحمل میشود. بزها برای در امانماندن از خشونت ذاتی گرگها در دریدن بزها، تمنای تبدیلشدن به گرگها را دارند و از آن سو، گرگها برای پذیرفتهشدن در ساختار خانواده و منتفعشدن از آرامش زندگی خانوادگی، بزبودن را طلب میکنند. از دل این تمناهای مدام در تبدیل به دیگری است که سیالیت و لغزندگی اعجابآوری در جایگاه اعضای خانواده نمایان میشود. هویتهای قدیم نفی یا انکارشده و هویتهای تازه، مدعی مییابد و غیرقابل اعتماد میشود. جهان معنایی و نشگانی بیپدر از همین چرخشهای مداوم است که لغزان و فاقد باورمندی شده است.
طراحی لباس نمایش بیپدر، یادآور موجودات اشرافمنشانهای است که همچنان به فرهنگ والا اعتقاد دارند و به نظر میرسد روزگارشان با هجوم سرمایهداری و خشونت مستتر در آن فرهنگ عامیانه و شیوه تولید مادی آن، رو به پایان است. فرهنگ والای اشرافیت، از نظر لوکاچ و آدورنو در قیاس با فرهنگ سرمایهداری، گرفتار انحطاط کمتری است. لباسهایی شیک، با آن تلاش برای مبادیآداببودن که در روایت، بهتدریج از تن بزها و گرگها کنار گذاشته شده، به خون آلوده و یکسره کارکردشان را از دست میدهند. لباسهایی که با افزایش خشونت، بیش از پیش از بدنها رخت برمیبندد و به شکل نمادین، خشونت عریان اندامها را به نمایش میگذارند. لباس سفید بزها و سیاهی لباس گرگها، در ابتدا تأکیدی است بر همان کلیشه خیر و شر که در نهایت هر دو به یک میزان کارکردشان را از دست داده و کنار گذاشته میشوند.
از دیگر سو، طراحی صحنه نمایش، راهرویی را به نمایش گذاشته که مشتمل است بر پلهها، پاگرد و درها. راهرویی با چراغهای کمنور که یادآور سینمای نوآر و گوتیک است. راهرویی که حسی از بیرونماندن، موقتی و بالا و پایینبودن را القا میکند و در خدمت فضای وهمناک نمایش است. درها که حسی از بیرونماندگی را ایجاد میکنند از قضا، میل به دیدزدن فضاهای داخلی را بیشازپیش میکنند. ترکیب پلهها و نور مورب و کمرمقی که سایه افراد را بر دیوارهای این عمارت در حال زوال را بازنمایی میکند، خشونت بیپدر را شدت بخشیده و کارکرد دراماتیکی مییابد. صورتهای ترسخورده، اعتمادنداشتن به دیگری در مقام عامل آرامش یا تهدید و انبوهی مثالهایی که میتوان ذکر کرد.
نمایش بیپدر، اقتدارزدایی از پدر و تبدیل تدریجی ساختار خانواده از سلسهمراتبی به همسطحشدگی است. در ترکیب هویتهای متضاد و لغزان گرگها و بزها و در نتیجه سربرآوردن هویتهای یکسره تازه، اقتدار از پدر ستانده شده و به کل افراد خانواده منتقل میشود. از دل این اقتدارزدایی و هویتگریابیهای تازه، امکان خشونتورزیهای تازه هم مهیا میشود. حال در فقدان اقتدار و سردرگمی هویتی، میتوان در نهایت خشونت، در هنگام گرسنگی و حتی کنجکاوی، بدن خود و دیگری را تکهپاره کرد و مشغول خوردن آن شد. بیپدر این وضعیت اعمال خشونت را در کمبود منابع غذایی و در سائق طبیعی صیانت از نفس به شکل درخشانی به نمایش درآورده است. حال خانواده همسطح شده و تمایززدایی شده، در گناهی مشترک، جنازه یکی از اعضای خانواده را به شکل وحشیانهای از هم میدرد و تناول میکند. دیگر خبری از متمدنشدن، رواداری و همبستگی مشاهده نمیشود. سیدمحمد مساوات، با کلیشهزدایی از یک قصه عامیانه، با تعمدی که در فاصلهگرفتن از بازنمایی زندگی روزمره افراد جامعه دارد، توانسته در نمایش بیپدر، خشونت ماقبل تمدنی و طبیعی را در دل یک خانواده عجیب و شگفتیساز به نمایش بگذارد و امکانهای خشونتورزی را به مرزهای تازه برساند. از این منظر، بیپدر را میتوان پیشنهادی قابل اعتنا دانست به فضای رخوتناک تئاتر کشور که گرفتار روزمرگی کسالتآور و تجربهگراییهای بدون منطق شده است.
منبع: شرق