گروه سیاسی: امير محبيان، استاد دانشگاه و موسس حزب نوانديشان، جزو تحليلگران سياسي باسابقه و متفاوت جناح اصولگراست. محبيان معتقد است ورود احمدينژاد به اين دوره از انتخابات رياستجمهوري، دلايل گوناگوني داشت كه به قدرت رسيدن ترامپ در امريكا و احتمال قريبالوقوع شيفت قدرت در ايران، از جمله اين دلايل بودند؛ اما چون وعدههاي اقتصادي احمدينژاد، صرفا عامل افزايش اعتبار او به بهاي تحميل هزينه براي نظام بود، و نيز به دليل اينكه احمدينژاد بازيگري بود كه براي خودش بازي ميكرد نه براي نظام، محمود احمدينژاد از گردونه انتخابات حذف شد.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از پایگاه تحلیل رصد ، محبيان همچنين معتقد است مقبوليت روحاني كاهش يافته است و به همين دليل، روحاني حتي در مصاف با قاليباف و رييسي نيز نبايد چندان آسوده خاطر باشد. متن زير پاسخهاي امير محبيان به سوالات «اعتماد» است.
در اين دوره از انتخابات، ابتدا اصولگرايان متعددي نامزد رياستجمهوري شدند و جمنا هم نتوانست آنها را به اجماع برساند؛ و نهايتا سه اصولگرا، پس از تاييد شوراي نگهبان، در صحنه رقابت باقي ماندند. چرا جناح اصولگرا مثل سالهاي ٨٤ و ٩٢ باز هم نتوانست به وحدت برسد؟
رسيدن به اجماع يا همگرايي عملياتي را از دو منظر ميتوان مورد بررسي قرار داد؛ يك زمان به عنوان يك پروسه يا فرآيند مبتني بر آگاهي واقناع و زمان ديگر به عنوان يك پروژه مبتني بر اضطرار و تحت فشار. طبعا همگرايي فرآيندي از عمق بيشتري برخوردار است و ميتواند استمرار و پايداري بيشتري داشته باشد؛ اما رسيدن به اجماع يا همگرايي آن هم در زمان كوتاه و با توجيه امكان سوءاستفاده رقيب به صورت تحت فشار و بدون اقناع يا حداقل پاسخگويي به شبهات ذهني، حتي اگر شكل بگيرد هم از عمر كوتاهي برخوردار بوده و در برنامهريزيها چندان قابل اتكا نخواهد بود. جريان اصولگرا يا اساسا هر جريان سياسي كه قصد دارد در رقابت سياسي وارد شده و از تكثر نظرات و ايدههاي دروني خود نيز آگاه است، بايد به صورت دايم شبههزدايي كرده و روند مذاكرات درونگروهي را به مثابه يك برنامه ثابت براي نيل به حداكثر همگرايي دنبال كند. متاسفانه جريانات سياسي ما از اين متد عقلاني بهره نميبرند و در آستانه انتخابات رياستجمهوري يا مجلس يا ساير انتخابها به ياد وحدت افتاده و ميكوشند از محدوديت زماني به عنوان يك عامل فشار براي همسو كردن ديدگاهها بهره گيرند. روشن است كه اين كار جواب مناسب نداده و در لحظات حياتي برنامهها را دچار شكست ميكند.
درباره رد صلاحيت احمدينژاد چه نظري داريد؟ اين رد صلاحيت چه معاني و دلالتهايي دارد؟
حضور و كانديداتوري احمدينژاد و رد صلاحيت او با وجود ظاهر شگفتانگيزش قابل پيشبيني بود. احمدينژاد هر چند كه قطعا براي انتخابات ١٤٠٠ برنامه داشت اما به دلايلي كه شايد همه آنها كاملا روشن نشود، احساس اضطرار كرده و كوشيد در همين نوبت بخت خود را بيازمايد. در واقع شايد چند نكته احمدينژاد را انگيزه بخشيد كه برنامههاي خود را باسرعت بيشتر و به دور از صبر و احتياط لازم دنبال كند:
نخست؛ دريافت اين موضوع كه موقعيت حسن روحاني نزد افكار عمومي با كاهش مقبوليت مواجه شده و احتمال يكدورهاي شدن او وجود دارد.
دوم؛ تغيير شرايط در ايالات متحده به عنوان رقيب آنتاگونيست ما در عرصه بينالمللي و روي كار آمدن ترامپ و تغيير ادبيات سياسي فيمابين، كه ادبيات تعاملي روحاني را بلاموضوع كرده است.
سوم؛ اولويت يافتن اقتصاد در مطالبات مردم واستمرار ركود توام با تورم نسبي
چهارم؛ ناتواني جريان اصولگرا در چهرهسازي يك رقيب موثر در برابر روحاني
پنجم؛ فوت آيتالله هاشمي و فقدان مركزيت هماهنگكننده قوي در ميان اصلاحطلبان
اما رد صلاحيت احمدينژاد يكسري علائم سياسي را ارسال ميكند كه بايد مورد توجه قرار گيرد:
نخست اينكه نظام تمايلي به ورود عناصر غير قابل پيشبيني نداشته و حساسيت زمان اجازه اين ريسك را نميدهد.
دوم اينكه سيستم احساس ميكند ميان دو بازيگري كه براي خودش با نظام بازي ميكند و بازيگري كه براي نظام بازي ميكند؛ فرق ميگذارد. سيستم عملا نشان داد كه احمدينژاد را به خاطر عدم انضباط سياسي نبخشيده است؛ و به او حداقل فعلا امكان بازيگري و بازيسازي نميدهد
سوم اينكه اصولگرايان بازي سياسي احمدينژاد را «در سيستم» نديده و «بر سيستم» ارزيابي كردند و اصلاحطلبان هم اساسا به احمدينژاد بياعتماد بودند. اين بيپشتوانگي عملا حذف (ولو موقت) احمدينژاد را آسان ساخته بود.
چهارم؛ سيستم ظاهرا اين گونه ارزيابي كرد كه قولهاي احمدينژاد به افكار عمومي از جيب خزانه براي او اعتبار و براي نظام هزينه و بدهي به ارمغان ميآورد؛ لذا او را به عنوان عنصر هزينهساز از بازي راندند.
پنجم؛ هر عنصر سياسي براي هدفي به صحنه ميآيد؛ با تامين هدف، آن بازيگر دليل بقاي خود را از دست ميدهد. شايد با فوت هاشمي عملا در نظر جريان مخالف هاشمي، وجود احمدينژاد بلاوجه شده بود. از طرفي خطر روحاني هم به اندازه خطر طرز فكر هاشمي جدي ارزيابي نميشود.
در هر حال اينها بعضي از انگيزههاي محتمل در بازيهاي سياسي است؛ هر چند شوراي نگهبان به عنوان يك نهاد قانوني انگيزه و سازوكار محاسباتي خود را دارد كه من از آن بيخبرم.
به نظر ميرسد با كنار رفتن احمدينژاد و تقابل روحاني و جهانگيري با رييسي و قاليباف، در اين انتخابات شاهد يك دوقطبي ملايم و بيخطر خواهيم بود. آيا چنين چيدماني، نشانه ترجيح حفظ امنيت و ثبات سياسي به افزايش رقابت و مشاركت سياسي است؟
من زياد مطمئن نيستم. رقابت دروني كانديداهاي اصولگرا و تلاش براي بيشتر مطرح شدن در نزد افكار عمومي ممكن است منجر به رقابتي سنگين در تهاجم هرچه بيشتر به روحاني شود. علت آنكه روحاني در اين رقابت يك همراه آورده، همين است و آنها هم چنين احساس خطري را دارند. حضور جهانگيري براي گرفتن زمان مناسب دفاع در برابر حملات است.
بسياري از اصلاحطلبان و حاميان دولت، به ويژه الان كه احمدينژاد رد صلاحيت شده، خيالشان از پيروزي روحاني در انتخابات آسوده است. به نظرتان رييسي و قاليباف چگونه ميتوانند كاري كنند كه انتخابات حداقل به دور دوم كشيده شود؟
فكر ميكنم رفتار اصلاحطلبان نشان ميدهد كه آنها بسيار نگرانند؛ هر چند با كنار رفتن احمدينژاد آنها ظاهر خيالشان آسوده شده است ولي صفبندي جليلي و پايداري - كه منتقد جدي دولت روحاني هستند - پشت سر رييسي و نيز حملات بيمحاباي قاليباف به دولت، حكايت از آن دارد كه آنها نبايد زياد خيالشان آسوده باشد. از طرف ديگر راي اكثريت ضعيف روحاني در دور قبل موقعيت او را شكننده ميكند. من احتمال كشيده شدن انتخابات به دور دوم را خلاف عقل نميدانم. البته اين به لحظات آخر و حال و هواي افكار عمومي بستگي دارد؛ ممكن است افكار عمومي همه را شگفتزده كند.
ظاهرا در ايران سنت «رياستجمهوري هشتساله و غيرقابل تكرار» وجود دارد. يعني در ٣٥ سال گذشته، همه روساي جمهور دو دورهاي بودهاند و هيچ رييسجمهور سابقي هم نتوانسته مجددا رييسجمهور شود. درباره اين روندي كه شبيه به يك عرف يا سنت سياسي شده، چه نظري داريد؟
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com