سیدحسن حسینی شاعری بود که دیالوگهای گنجشک و جبرئیل اش، شرابههای روسری مادرش و سفرهای گردبادش را درملکوت سکوت حکایت کرد و با حلق اسماعیل همصدا شد.جالب است که روز نهم فروردینماه، هم سالروز درگذشت اوست و هم سالروز میلاد او.
گروه ادبیات،نشر و رسانه: او یکی از سه رأس مثلث شعر انقلاب است. پس از درگذشتش، رهبر انقلاب در پیام تسلیتی درگذشت وی را داغی برای جامعه ادبی و هنری انقلاب دانستند و فرمودند: « در شعر و ادب و نیز در پژوهش و تأملات محققانه، خرد و ذوق و ابتکار، شاخصههای کار او بود. مشاهده فرآورده های ذهن خلاق او هماره برای اینجانب اعجاب آور و تحسین انگیز بود...». نقد حسن حسینی درباره شاعر عرب، نزار قبانی نیز تمجید رهبری را به دنبال داشت.
به گزارش بولتن نیوز، سیدحسن حسینی از موسسان حوزه اندیشه و هنر اسلامی – که اکنون حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی خوانده میشود -بود؛ آنجا که در سال ۱۳۵۸ به واحد ادبیات این مرکز رفت و با افرادی مانند قیصر امین پور به فعالیت پرداخت؛ این در حالی بود که برخی هنرمندان دیگر هم در واحدهای دیگر مشغول به کار و کوشش شدند که از جمله آنان میتوان به سیدحسام الدین سراج و محسن نفر در واحد موسیقی اشاره کرد.این شاعر از سال ۱۳۶۷ هم به تدریس ادبیات فارسی در دانشگاه روی آورد و البته به دلیل تسلطش به ادبیات عرب، این رشته را هم تدریس می کرد.از سید حسن حسینی آثار ماندگاری به یادگار مانده است که از آن جمله میتوان به «همصدا با حلق اسماعیل»،«بُرادهها»، «گنجشک و جبرئیل»، «در ملکوت سکوت»، «شرابههای روسری مادرم» و «سفرنامه گردباد» اشاره کرد.
او همچنین کتاب «گزیده شعر جنگ و دفاع مقدس» را هم جمعآوری کرد و از شاعران برجسته دفاع مقدس بود؛ آنجا که به همراه برخی شاعران سوار بر مینیبوس میشد و در ایام هشت سال دفاع مقدس به جبهههای نبرد حق علیه باطل میرفت و با اشعار حماسی خود، شوری در دل رزمندگان اسلام ایجاد میکرد.نقل است که وقتی به او گفته بودند که به عنوان شاعر برگزیده دفاع مقدس انتخاب شده و قرار است جایزه بگیرد، گفته بود: «تیر و ترکشش را دیگران خوردند و حالا جایزهاش را ما بگیریم!؟»
مرتضی امیری اسفندقه، از سیدحسن حسینی با عنوان «شاعر عاشق آرمانهای انقلاب» یاد میکند وبه تسنیم میگوید: او هرگز آرمانهایش را به یک بشقاب پلو نفروخت.حسینی در هر حوزهای که ورود کرد، کشاف بود، اما به نظرم رباعیات و نیماییهای او یک سر و گردن از دیگر حوزهها بالاتر است.
امیری معتقد است: زبان در دهان سیدحسن حسینی نبود، بلکه شمشیر برندهای بود. این شمشیر برنده اول خودش را میزد و بعد به سمت دیگران حملهور میشد. دیگرانی که معصوم نبودند، دیگرانی که به نام شعر انقلاب شیادی میکردند؛ دیگرانی که به نام آرمانهای انقلاب ریا میکردند. دیگرانی که در لباس فرد انقلابی، دروغ میگفتند. دیگرانی که مشتهای خود را گره میکردند(به قول فروغ فرخزاد) نه برای اصلاح جامعه، بلکه برای یک بشقاب پلو. سیدحسن حسینی با اینها درگیر بود. او هیچگاه هیچ کیسهای برای بهره بردن از انقلاب ندوخته بود. او متکی به کرم امیرالمومنین(ع) بود. این تکیه کلام خودش بود و هیچوقت و هیچجا متوقع نبود که به او به خاطر اینکه شاعر انقلاب است، سکه و پولی بدهند. موافق با سکهبازی و شب شعرهای این گونهای نبود. او دوست داشت که شاعر انقلاب بهترین کار را داشته باشد، اما نمیپسندید که شاعر انقلاب برای امور زندگیاش سکهباز شود. او شخصیت این گونهای داشت. خاطرم هست از او برای تدریس فرزندان شهدا دعوت کردم، قبول نکرد. به او گفتم که فرزندان شهدا چشمانتظار هستند، مسئله جناحی و سیاسی و چپ و راست نیست. من معلم هستم و از معلمی دیگر خواستهام برای بچههای شهدا تدریس کند، او به خاطر فرزندان شهدا آمد؛ در حالی که در بدترین شرایط روحی قرار داشت. سیدحسن حسینی حق بود؛ نه چپ بود و نه راست. اهل حق و حقیقت بود. شعر پارسی را هم از همین منظر نگاه میکرد.امیری، حسینی را یک سر و گردن از تمامی شاعران معاصر، همگنان و همراهان خودش بلندترمی داند و معتقد است: ادبیات کلاسیک را بسیار خوب میشناخت اما فقط در ادبیات کلاسیک متوقف نشد، ادبیات معاصر را بسیار خوب میشناخت، اما در ادبیات معاصر متوقف نشد، ادبیات معاصر جهان را بسیار خوب میشناخت و باز در اینها متوقف نشد. ترجمه، تألیف و... . او کوهی استوار بود.
ویژگیهای کوه استوار چیست؟ کوه استوار با هر زلزلهای فرو نمیریزد و از آن بالا به جامعه نگاه میکند، ریزبین نیست، بلند نظر و سربلند است. سیدحسن حسینی سربلند و بلندنظر بود. او شاعرِ عاشقِ آرمانهایِ انقلاب بود. او با تمام وجود انقلاب را دوست داشت، مانند برادری بود که اگر بر سر برادرش فریاد میزند به این دلیل بود که هشدار دهد؛ آی، نیفتی در چاه. از نظر او هیچچیز پلیدتر و زشتتر از این نبود که یک شاعر انقلابی به اجنبی تکیه کند. او نمیپسندید که یک مؤمن انقلابی ادای غربیان آمریکایی را دربیاورد و حتی یک سر سوزن تشبه به اعمال آنها کند. او یک ایرانی صد در صد خالص مسلمان مومن پاکنهاد بود.
سیدحسن حسینی در حوزه نثر هم در زمره بزرگ ترین پژوهشگران بود. مجموعه چاپ نشده او در حوزه بیدل به کوشش یوسفنیا در دست انتشار قرار دارد. یوسفنیا در معرفی سیدحسن حسینی هم در زمان حیات او و هم پس از فوتش، بیشترین نقش را داشته است.
او هیچگاه تکراری نشد. او با واژهها زندگی کرد. او اهل کلمه و کلام بود. دو دوزه باز نبود. هیچ وقت دچار روزمرگی و روز مردگی نشد. هیچوقت و تحت هیچ شرایطی به هیچ عنوان. او زنده بود، با کلمات زندگی میکرد. واژهها را مصرف نمیکرد. وقت واژهها را نمیگرفت. آثارش این را میگوید.
او وقتی خلافی میدید، آن هم از ناحیه کسی که مدعی انقلابیگری است، رک، بیپرده و بیملاحظه بود. او از غلط دانشجو عبور میکرد، اما اشتباه استاد را برنمیتافت و نمیتوانست ببخشد. 48 سال بیشتر عمر نکرد:
سرو از کمر خمید، لاله واژگون دمید
برگ و بار باغ ریخت، سبز سبز در بهار
ذره ذره آب شد، التهاب آفتاب
غرق پیچ و تاب شد، جستوجوی جویبار
منبع: خراسان