سوال: جواني 27 ساله هستم. خانمم 17 ساله و بسيار خجالتي است. اصلا نمي تواند با ديگران ارتباط برقرار کند. بايد چه کنم؟
به گزارش بولتن نیوز، اين که فردي در تعامل با ديگران منزوي شود و به اصطلاح در حضور ديگران در لاک خود فرو رود، مي تواند دلايل متعدد و پيچيده اي داشته باشد. به طور معمول اولين قضاوت درمورد چنين افرادي، اين است که آن ها خجالتي هستند اما درحقيقت فرآيند پيچيده تري در ميان است. مخاطب گرامي، با توجه به اطلاعات محدودي که شما از همسرتان ارائه کرده ايد، پاسخ داده شده تنها احتمالاتي درمورد مشکل همسر شماست.
کمرويي تا حدودي طبيعي است
پيش از هر چيز بايد به اين نکته توجه کنيد که با در نظر گرفتن سن پايين همسرتان اين کمرويي تا حدودي طبيعي است. دخترها معمولا زماني که ازدواج مي کنند، معمولا کمي سردرگم هستند. گسترده شدن روابط اجتماعي، پيش از آن که آن ها به صورت جدي وارد اجتماع شوند، سطحي از اضطراب را در آن ها به وجود مي آورد که ناشي از مبهم و ناشناخته بودن شرايط جديد است و به مرور زمان اين احساس کاهش مي يابد. اما اگر اين ويژگي هميشگي شخصيت همسر شماست، موضوع کمي متفاوت است.
معمولا کمرويي ناشي از يک تجربه ناموفق است
در وهله نخست بايد به جست وجوي اين نکته پرداخت که چه ويژگي يا ويژگي هايي در همسر شما وجود دارد که به اجتناب از موقعيت ها و برخورد با افراد جديد منجر مي شود. کم رويي، توجهي اضطراب آلود به خويش است. درواقع افراد خجالتي در مواجهه با ديگران، اضطراب شان به درجه اي بالاتر از حد متوسط مي رسد. سيستم رواني انسان، در مواجهه با پديده هايي که از نظر رواني آزاردهنده هستند، تغييراتي مي کند. درواقع فرد ناخودآگاه براي مواجه نشدن با موضوعي که خيلي آزارش مي دهد، با آن مقابله مي کند اگرچه اين مقابله ها گاهي آزار دهنده هستند و پيامدهايي مانند خجالتي شدن و گريز از روابط اجتماعي را براي فرد به همراه دارند. اين که فرد خجالتي در گذشته چه حوادثي را از سر گذرانده يا چه ناامني هايي را تجربه کرده است، موضوعي مهم است که بايد مورد توجه قرار گيرد.
درواقع اضطرابي که فرد در مواجهه با افراد جديد تجربه مي کند، براي او تداعي کننده روابط ناکام گذشته در خانواده، مدرسه يا گروه هاي دوستي است. در چنين حالاتي، افراد موقعيت جديد را خطرناک برآورد مي کنند و اين از ويژگي هاي ذاتي انسان است که وقتي موقعيتي را خطرناک تشخيص دهد، از قرار گرفتن در آن موقعيت اجتناب مي کند.
پيشنهادهايي براي حل مشکل خجالتي بودن
افراد بسياري پيشنهادهايي براي حل چنين مشکلاتي به افراد خجالتي مي دهند. به طور مثال تمرين در آينه با فرد يا افراد خيالي، تمرکز نکردن فرد بر قضاوت ديگران از خودش، حفظ ارتباط چشمي با مخاطب، دوري از تکلف و ساده و بي آلايش وارد روابط اجتماعي شدن، خنديدن هنگام افزايش اضطراب، پيدا کردن موضوعاتي که فرد درباره آن ها تسلط کافي دارد و صحبت درباره آن مسائل در جمع و تمرين مکرر مي تواند به افراد خجالتي کمک کند. اگرچه اين تکنيک ها ممکن است در کوتاه مدت تاثير داشته باشد، اما درحقيقت دردي را از فرد دوا نمي کند.
بازسازي احساس امنيت براي حل هميشگي مشکل خجالت
اين تکنيک ها در واقع نوعي ناديده گرفتن مشکل اساسي و سرپوش گذاشتن بر آن است. فردي که از قضاوت ديگران درباره خودش به شدت مضطرب مي شود، خود را کمتر از آنچه هست ارزيابي مي کند يا آن قدر ايده آل گراست و از خود توقع کامل بودن دارد که با داشتن کوچکترين نقصي در جمع احساس اضطراب مي کند. در چنين وضعيت هايي نياز است تا به مشکل اين افراد عميق تر و پايه اي تر توجه کرد.اين که چه اتفاق يا اتفاقاتي در گذشته و کودکي فرد وجود داشته که ناامني بنياديني را در او فعال کرده است، نياز به تحليل طولاني مدت دارد.
ما اکنون با فردي روبه رو هستيم که مواجهه شدن با موقعيت هاي جديد اجتماعي سبب برانگيخته شدن اضطرابش مي شود و اضطراب بالا سبب مي شود رفتارهاي ناخواسته ناپخته اي از او سر بزند. اين سبک رفتارها سطح اضطراب فرد را بالا مي برد و به صورت چرخه معيوب، زنجيروار ادامه مي يابد و معمولاً با پيامدهاي زيستي-رواني همراه است. به طور مثال، تشديد ضربان قلب، تغيير رنگ چهره، اشکال در تنفس، لرزش بدن و دستان، تغيير درجه صدا، لکنت، خشکي دهان، انزوا طلبي و فرار از فعاليت ها که بسته به سطح اضطراب، درجه اي از اين علامت ها را در فرد مي بينيم. درواقع تنها کمک شما به همسرتان، پايين آوردن سطح اضطرابش براي درک بي واسطه احساسي است که پشت اضطرابش پنهان شده است. تجربه خشم يا غم از روابط ناکام گذشته يا اکنون يا هر احساسي که پشت اضطراب يا اعتماد به نفس پايين او، پنهان است.
درواقع کار اساسي بازسازي احساس امنيت شکل نگرفته يا ضعيف شکل گرفته در همسر شماست. تجربه کردن فضايي امن در کنار شما باعث مي شود همسرتان بتواند اين احساس امنيت را به موقعيت هاي ديگر نيز تعميم دهد. اگر توجه کنيد کودکاني که احساس امنيت مناسبي را در خانه تجربه مي کنند و درباره علاقه والدين به خود مطمئن هستند، کنجکاوانه به جست وجوي محيط مي پردازند اما کودکاني که احساس امنيت پاييني دارند، به والدين خود مي چسبند و لحظه اي از کنار آن ها تکان نمي خورند. کار اصلي شما بازسازي اين امنيت در همسرتان است. اين که او پذيرش بي قيد و شرط خودش را از جانب شما به عنوان نزديک ترين فرد زندگي اش احساس کند باعث مي شود که به تدريج اين احساس را به بيرون از خانه تعميم دهد و اين مشابه اتفاقي است که در اتاق درمان رخ مي دهد. هم چنين نياز است شما به جنبه هايي از وجود و شخصيت همسرتان توجه کنيد و آن را برجسته سازيد که خودش توانايي ديدن آن جنبه ها را ندارد. شايد بازگشتن به گذشته و تحليل و بازسازي زندگي همسرتان در حيطه توانايي شما نباشد، اما به طور قطع ايجاد فضاي امن براي همسرتان بر عهده شماست.
منبع: میگنا