گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک
آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر
می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله
مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 9 دی به آیه 38 سوره حجر پرداخته شده و در آن آمده است:
277) إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ
سوره حجر (15) آیه 38
ترجمه[خداوند به ابلیس فرمود: پس، بدرستی که تو از مهلتدادهشدگانی] تا روزِ آن وقت معین.
حدیث1) اسحاق بن عمار میگوید: از ایشان (یعنی از امام زینالعابدین علیه السلام) در مورد اینکه خداوند به شیطان تا وقت معینی مهلت داده و در قرآن کریم آمده است که «فرمود: پس، بدرستی که تو از مهلتدادهشدگانی؛ تا روزِ آن وقت معین.» سوال کردم.
فرمودند: «آن وقت معین» روز قیام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف است. وقتی خداوند ایشان را مبعوث میکند، زمانی میرسد که ایشان در مسجد کوفه است و ابلیس در حالی که به زانو درآمده نزد ایشان میآید و میگوید: ای وای از این روز! پس او را دربند کرده، گردن میزنند و آن هنگام، روزِ آن وقت معینی است که پایان اجل و مهلت اوست.
منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجة عليه السلام، ص203
وَ مِمَّا جَازَ لِي رِوَايَتُهُ أَيْضاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَيَادِيِّ يَرْفَعُهُ إِلَى إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ:
سَأَلْتُهُ يَعْنِي زَيْنَ الْعَابِدِينَ ع عَنْ إِنْظَارِ اللَّهِ تَعَالَى إِبْلِيسَ وَقْتاً مَعْلُوماً ذَكَرَهُ فِي كِتَابِهِ «قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»
قَالَ «الْوَقْتُ الْمَعْلُومُ» يَوْمُ قِيَامِ الْقَائِمِ فَإِذَا بَعَثَهُ اللَّهُ كَانَ فِي مَسْجِدِ الْكُوفَةِ وَ جَاءَ إِبْلِيسُ حَتَّى يَجْثُو عَلَى رُكْبَتَيْهِ فَيَقُولُ يَا وَيْلَاهْ مِنْ هَذَا الْيَوْمِ فَيَأْخُذُ بِنَاصِيَتِهِ فَيَضْرِبُ عُنُقَهُ فَذَلِكَ يَوْمُ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ مُنْتَهَى أَجَلِه.
✅ توجه
در برخی از احادیث، این روز به ایام رجعت - رجعت پیامبر اکرم ص (تفسير القمي، ج2، ص245) یا رجعت امیرالمومنین و پیامبر ص (مختصر البصائر، ص115-117) – ونیز به نفخه اول در نفخ صور (علل الشرائع، ج2، ص402) تطبیق دادهاند.
این گونه روایات که یک آیه را بر ظهور، رجعت، یا مقدمات قیامت تطبیق میدهند فراوان است؛ و علامه طباطبایی توضیح دادهاند که «ظهور» و «رجعت» و «قیامت» سه مرتبه از مراتب ظهور حقیقت نهایی عالَم است و تقریبا اغلب آیاتی را که ناظر به یکی از این سهتاست، میتوان برای فهم دوتای دیگر به کار گرفت؛ و روایات نیز در همین مقام هستند. (المیزان، ج2، ص106) و موید این برداشت هم روایتی است که در برخی کتب انبیای قبلی، این روز را با این تعابیر توضیح داده است:
روزى است كه به نحوی حتمی و قطعی مقدر کردهام که در آن روز زمين را از كفر و شرك و گناهان پاك گردانم مردانى را براى آن وقت برمىگزينم كه دلهاى آنها را در راه ايمان امتحان کرده، و پر کردهام از ورع و اخلاص و يقين و تقوى و خشوع و راستى و بردبارى و صبر و وقار و زهد در دنيا، و رغبت بدانچه که نزد من است؛ دین حق را بپا میدارند و بدان میل میکنند... (سعد السعود (للسید بن طاوس) ص34)
2) از امام رضا ع روایت شده است:
کسی که ورع [= خویشتنداری] ندارد، دین ندارد؛ و کسی که تقیه نمیکند، ایمان ندارد؛ و بدرستی که گرامیترین شما نزد خدا کسی است که بیشتر بر اساس تقیه عمل کند.
[تقیه: خویشتنداری از بیان برخی حقایق دین در جایی که ظرفیت و یا شرایط فهمش در مخاطب وجود ندارد و صرفا موجب نزاع بین مسلمانان (شیعه و سنی) و چهبسا کشته شدن بیگناهان شود]
به ایشان گفته شد: یا ابن رسول الله! تا کِی؟
فرمودند: «تا روزِ آن وقت معین.» که همان روز قیام قائم ماست؛ پس هر که تا پیش از قیام قائم ما تقیه را ترک کند، از ما نیست.
كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص274
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمْدَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع لَا دِينَ لِمَنْ لَا وَرَعَ [لَهُ] وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ وَ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَعْمَلُكُمْ بِالتَّقِيَّةِ فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى مَتَى قَالَ إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ وَ هُوَ يَوْمُ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَمَنْ تَرَكَ التَّقِيَّةَ قَبْلَ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَلَيْسَ مِنَّا.
تدبر1⃣ «إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»
ابلیس از خداوند مهلت خواست «تا روزی که مبعوث میشوند»، یعنی تا روز قیامت؛ خداوند به او مهلت داد؛ اما پایان مهلت را با تعبیر «تا روزِ آن وقت معین» بیان کرد. آن زمان چه موقع است؟
الف. روز قیامت است (الکشاف، ج2، ص578)، از این جهت که روز قیامت فقط برای خدا معلوم است (مفاتیح الغیب (فخر رازی)، ج19، ص141) یا از این جهت که تا آن موقع وی را عذاب نمیکنند (حسن بصری، جبائی، ابومسلم، به نقل از مجمعالبیان، ج6، ص519)
ب. خود اینکه تعبیر در پاسخ، با تعبیر در سوال تفاوت کرد، نشان میدهد که یک زمان معینی غیر از روز قیامت است؛ اما چه موقع است، چند دیدگاه مطرح شده:
ب.1) ایام ظهور است (بسیاری از روایات بر این تطبیق دادهاند) از این جهت که روزی است که جامعه بشری در همین دنیا به کمال خود میرسد؛ یعنی بشریت به رشدی میرسد که دیگر ظلم و گناه نمیکند؛ و لذاست که در آن روز، دیگر مهلتی برای بقای شیطان نیست. (المیزان، ج12، ص159)
ب.2) ایام رجعت است (برخی از روایات بر این تطبیق دادهاند) که دلیلش میتواند همان دلیل فوق باشد.
ب.3) ابتدای نفخ اول است که آخرین زمان تکلیف است، یعنی آخرین زمانی است که امکان گناه برای بشر وجود دارد (ابنعباس، به نقل از مجمعالبیان، ج6، ص519)
ب.4) وقتی است که برای خدا معلوم است اما برای ابلیس معلوم نیست؛ تا او را در ابهام بگذارد و هر لحظه او منتظر مرگش باشد (بلخی، به نقل از مجمعالبیان، ج6، ص519)
ج. شاید بتوان گفت همه این دیدگاهها هرکدام وجهی از واقعیت را بیان میکنند؛ بویژه اگر به مطلبی که در تکمله حدیث1 بیان شد، توجه شود. باید در مفهوم «مهلت دادن» توجه شود. مهلت برای چه؟ برای اغوا کردن، برای زنده ماندن در دنیا، ... . در واقع در هر مرحلهای از مراحل فوق، وجود ابلیس و حوزه کارآیی او از جهتی محدود میشود، و از آن جهت مهلت وی به پایان میرسد. شاید همین که به جای هریک از زمانهای فوق (که در قرآن برای اغلب آنها تعبیر مستقلی به کار رفته) تعبیر «روزِ آن وقت معین» را آورد، شاهدی بر صحت این دیدگاه باشد.
2⃣ «إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»
تعبیر کردن از پایان مهلت شیطان به «تا روزی که وقتش معلوم است» هم معلوم و معین بودن آن را میرساند و هم به نحوی مساله را برای ما مبهم و نامعلوم رها کرده است. چرا؟
به نظر میرسد خود این گونه تعبیر کردن نمونهای از بلاغت قرآن کریم است که ابعاد مختلفی از یک حقیقت و بلکه حقایق مختلفی را در یک عبارت بگنجاند؛ از این جهت که آوردن چنین تعبیری،
الف. میتواند نشاندهنده این باشد که این روز برای خدا کاملا معلوم، اما برای ما مبهم است.
ب. میتواند همه دیدگاههایی را که درباره تعیین این روز ارائه شده (تدبر1) پوشش دهد؛ آن هم به نحوی که قبول هیچ مقطعی برای پایان مهلت مستلزم نفی مقطع دیگر نباشد.
3⃣ «إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»
فرمود :تا روزِ آن وقت معین. یعنی یک «وقت معین»ی هست که تا آن روز مهلت داری. این تعبیر بخوبی نشان میدهد که کلمه «یوم: روز» لزوما به معنای «روز 24 ساعتی که واحد شمارش هفته و ماه و سال است»، یا «روز در مقابل شب» نیست، بلکه به معنای «یک مقطع زمانی» است.
(لذا در آیاتی هم که مثلا آمده آسمانها و زمین را در شش روز آفرید، یا ... ضرورتی ندارد که آن را به معنای روز 24 ساعتی یا روز در مقابل شب بدانیم، که بعد در توجیهش دچار مشکل شویم)
4⃣ «إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»
نفرمود: «الی الیوم المعلوم: تا روز معلوم» یا «الی الوقت المعلوم: تا وقت معین»؛ چرا؟
الف. چهبسا میخواهد ذهن را درگیر کند که یک «وقت معلوم»ی هم در کار است؛ که در یک مقطع زمانی خاص فراخواهد رسید. وقتی آن مقطع زمانی (یوم) مربوط به یک «وقت معلوم» است، که مهمترین ویژگی آن وقت، این است که معلوم است؛ پس، ما هم میتوانیم بدان علم پیدا کنیم.
5⃣ حکایت
مومن الطاق، یکی از اصحاب برجسته امام باقر ع و امام صادق ع بود.
نقل شده است وقتی خبر رحلت امام صادق ع [یا طبق برخی نقلها: امام باقر ع] را به او دادند، یکی از علمای مخالف شیعه که با او رفت و آمد داشت، به طعنه به او گفت: «امام تو مُرد؟!»
او گفت: بله، اما امام تو «از مهلتدادهشدگان است؛ تا روزِ آن وقت معین»
الإحتجاج (للطبرسي)، ج2، ص381
انتهای پیام/
---
آحاد اطلاعات و گذاره های بشری غیر قابل اثبات در باره جهان غیب چنانچه با صراحت و شفافیت با سخن خداوند در قرآن کریم تایید نشده باشند بنا به اصل سرشت نشین و رسا و گویای الهی قرآنی :« تکلیف به اندازه ی ظرفیت »: ( لا یکلف الله نفسا الا وسعها ) حتی اگر به معصوم نسبت داده شوند بنا به اصول سنجش و ارزیابی علوم درایت و روایت فاقد اعتبار شرعی و محکوم به جعل و بطلان اند و نمی توان مؤمنان را شرعا به باور به این اطلاعات و گذاره ها ملزم و پایبند ساخت.
دین الهی بنا به بیانات و داده های محکم و مفصل قران کریم بعلت سادگی و رسا و قابل درک و سرشت نشین بودن بر آفریدگان عاقل حجت شده است.
اطلاعات و گذاره های غیر قرآنی از جهان غیب که به دین نسبت داده می شوند و با هیچ دلیل قرآنی و عقلی اثبات پذیر نیستند و عقل از رسیدن به حقیقت این اطلاعات و گذاره ها ناتوان است حجت دین را مخدوش می سازند.
خداوند در سخنان قرانی خویش اثبات وجود داشتنیها و داده های آشکار و نهان خود را با وجود آفریده های بی شمار محسوس جهان با عظمت آفرینش و نظم و قانون مندی و هدفمندی حاکم بر همه چیز موجود در این جهان به اثبات رسانده است.
بشر در هر سطحی از دانش و قرب که باشد اگر خداوند به توان مطلق خارق العده ی او در باره هر کار و اندیشه ای در قرآن کریم تصریح نکند هیچ توانی ندارد که گفته های غیر قابل اثبات خود را در این زمینه با حدس و گمان و قیاس به اثبات برساند و با هیچ قیاس درستی نمی توان چنین توانی را برای او به اثبات رساند ؛ چه رسد اگر قران آشکارا چنین توانی را نزد بشر و بویژه نزد مقربان بی پرده نفی کرده باشد.
این ناتوانی ثابت می کند نسبت منقولات غیر قرآنی منسوب به معصوم در باره ی جهان غیب نسبتی مخدوش و محکوم به جعل و بطلان است و با این ناتوانی ثابت هرگز نمی توان این گونه منقولات را از آن معصوم دانست.
دین الهی در قرآن کریم به اندازه ی کافی احکام و اعتقادات سرشت نشین شفاف و درخور درک و توان عملی همه ی آفریدگان عاقل دارد که آنان را به راه مستقیم و پایبندی و عمل به لازمه های این راه هدایت کند و گناه کبیره است که روز به روز با گفته های بشر و با حدس و کمان گذاره های غیبی غیر قرآنی به آنان تحویل داد و دین را با افزوده های بشری بغرنج و غیر قابل درک و گمراه کننده و نابود ساخت.