احتمالاً در میان شما خیلیها هستند که در سکوت یا شاید هم بدون سکوت، از ازدواج ناشاد خود رنج میبرید. احساس میکنید که یا در حال حاضر یا اینکه هرگز، نخواهید توانست از این رابطه بیرون بیایید.
به گزارش بولتن نیوز، آیا ازدواجتان به آخر خط رسیده یا میتوانید بمانید؟ آیا ماندن وقتی میدانید بهتر است جدا شوید، خجالتآور است؟ آیا غیرمنصفانه و نادرست است اگر از بخشهای مفید ازدواجتان استفاده کنید، وقتی جنبههای عاطفی و عاشقانهاش دیگر کار نمیکنند؟ اینها بعضی از سؤالاتی است که مراجعانم از من میپرسند.
اما من هم برای آنها یک سؤال دارم: چرا وقتی عشق و عاشقی بین تان عوض میشود یا حتی میمیرد، ازدواج هم باید به پایان برسد؟
به هر حال، ازدواج در همه جنبههای زندگی اثراتی بنیادین دارد: زندگی جنسی، همراهی و همدمی، خانواده، همکاری در تربیت فرزند، مسائل مالی و اجتماعی، نه فقط عشق.
درحالیکه در فرهنگ ما یک ازدواج سالم با عشق شروع و تمام میشود، همه یا اکثر نیازهای دیگرمان را هم تأمین میکند. آیا منطقی است که همهچیز را دور بریزیم وقتی این یک احساس تغییر میکند؟ مخصوصاً وقتی پای بچهها هم در میان باشد.
پاسخ به این سؤال از زاویه دید بسته فرهنگ غربی این است که ماندن در یک ازدواج بدون عشق، صدمهزدن به خودتان، بچههایتان و به طور کلی جامعه است. وقتی در یک ازدواج بدون عشق میمانید، دارید مصنوعی رفتار میکنید و الگوی رابطه سالم، یعنی بر پایه عشق، را به بچههایتان ارائه نمیکنید.
اما اگر به ازدواج از دیدگاهی تاریخیتر و جهانیتر نگاه کنید، قراردادن عشق در مرکز زندگی، کاری نامعقول و غیرمنطقی است و برای بعضی حتی خطرناک به حساب میآید.
در تحقیقاتی که برای انتشار کتاب The New I Do, Reshaping Marriage for Skeptics, Realists and Rebels به همراه ویکی لارسون انجام دادیم، دریافتیم که دهها نوع دیگر برای زوجیت و تشکیل خانواده وجود دارد و از دورانهای نخستین نیز چنین بودهاست.
موضوع این است: اساساً مفهوم ازدواج را ما انسانها خودمان ساختیم و فرهنگهای مختلف به اشکال مختلف این کار را انجام دادند و در نتیجه، تنوع زیادی در قواعد بههمرسیدن وجود دارد.
-
تا هر وقت دلتان میخواهد بمانید
احتمالاً در میان شما خیلیها هستند که در سکوت یا شاید هم بدون سکوت، از ازدواج ناشاد خود رنج میبرید. احساس میکنید که یا در حال حاضر یا اینکه هرگز، نخواهید توانست از این رابطه بیرون بیایید. من میخواهم این اجازه را برایتان صادر کنم که بمانید؛ بمانید و چشمانداز خود را تغییر دهید؛ بمانید و قواعد را تغییر دهید؛ برای منافع خودتان و به خاطر بچهها بمانید.
زنی هفته پیش به من گفت که با «اجازه صادرکردن من» فشار عظیمی از روی دوشش برداشته شده، صرفاً به این علت که من به او پیشنهاد دادم میتواند اول بیشتر در حرفهاش پیشرفت کند و بعد اقدام کند که این کار ممکن است سه تا چهار سال زمان ببرد یا میتواند صبر کند تا کوچکترین فرزندش دبیرستان را رد کند و بعد از این رابطه بیرون بیاید یا میتواند اگر خواست تا ابد بماند. شوهرش که خودش هم چندان به این رابطه پایبند نیست، بودن این زن در خانه و در کنار بچهها را مطلوب میداند؛ به همین دلیل این ایدهها برای او هم مناسب است.
این مراجع من از احساس ضعف و تحقیر و گرفتاری به احساس قدرت و کنترل رسید. او دیگر احساس نمیکند به دام افتاده یا دارد به نظام ازدواج خیانت میکند. او حالا بیشتر در نقش مادریاش حضور دارد. زندهتر است و چیزی دارد که برایش و به سمتش تلاش کند. اگر او نزد من نیامده بود، هرگز به ذهنش نمیرسید که گزینه دیگری هم هست، غیر از این دو حالت که بماند و عذاب بکشد یا جدا شود.
گذار به ازدواج والدینی یا طرحریزی یک استراتژی خروج معقول غیراخلاقی یا فاسد یا ناسالم و مضر نیست. در بیشتر نمونهها، این راه مسئولیتپذیرانهٔ مواجهه با موضوع است.
فقط اراده و ذهنی باز لازم دارد. دیگران بدون شک قضاوتتان خواهند کرد و بعضی به شما خواهند گفت که دارید اشتباه میکنید؛ اما هر وقت که در مسیری جدید تلاش کنید همین اتفاق میافتد.
با این وجود، زوجهایی هستند که برایشان استراتژی تغییر قواعد یا گذراندن زمان جواب نمیدهد: اگر پای اعتیاد یا اختلالات روانی یا آزارواذیت، فیزیکی یا احساسی یا جنسی، در میان باشد. ممکن است فرصت ماندن یا بیشتر ماندن در دسترستان نباشد. پیشنهاد میکنم برای ارزیابی اینکه آیا ماندن گزینه امنی برای شماست یا نه، با یک مشاور مشورت کنید.
امیدم این است که این جایگزین مشکل نیاز به انتخاب بین دو گزینه خیلی بد را برایتان آسان کند: ماندن و عذاب کشیدن یا طلاق گرفتن.
-