امروزه میزان حکومت قانون برجوامع درواقع پیامی بسیار دقیق و حساس را منعکس مینماید :"میزان مشروعیت و اقبال تابعان به قوانین" واین مقوله را می توان از نوع عملکرد اجتماعی مردم دریافت.
به گزارش بولتن نیوز، حاکمیت
قانون در معنای عام، یعنی وجود نظم در کشور؛ به عبارت دیگر، وقتی افراد
جامعه به گونه ای مشابه و با رعایت هنجارهای مشترک رفتار نمایند، به معنای
آن است که قانون حاکم است و آنها نه تنها قانون را پذیرفته اند بلکه اطاعت
ازآن را امری لاینفک از تکالیف شهروندی خود میدانند.
سابقه حاکمیت
قانون را باید در یونان باستان و در آثار حکمای آن زمان جستوجو کرد.
ارسطو، اظهار میدارد که حکومت باید تابع قانون باشد. در غیر این صورت و در
صورتی که حکومت در حیطه اقتدار اشخاص باشد، منجر به فساد میگردد؛ چرا که
همه افراد گرفتار هوی و هوسهای نفس و بهدنبال سود شخصی میباشند.
بنابراین
حاکمیت قانون بدین معنا شد که هیچ فردی، چه رییس جمهور و چه یک فرد عادی
از قانون بالاتر نیست. بر این اساس، حاکمان و سیاستمداران بعنوان حافظان و
خادمان قانون شناخته می شوند و خود نیز مشمول آن می گردند. در حقیقت،
«دولتِ قانونمند»، دولتی است که از طریق برتردانستن قانون، نسبت به همه ـ
حتی به خودش بهعنوان مقنّن ـ ، بر اساس نفع شهروندان عمل میکند.
سخن
آخراینکه برای اجرای اصل حاکمیت قانون، یک دستگاه قدرتمند و مستقل قضایی
لازم است که دارای اختیار، اقتدار، دارایی و اعتبار لازم جهت زیر سؤال بردن
مقامات حکومتی و حتی سران عالی رتبه در برابر قوانین و دستورها مملکتی
باشد. (لذا اهمیت تفکیک قوا که یادگار برجسته منتسکیو میباشد در این جا
مشخص میشود. ) از این رو قضات باید بسیار تعلیم دیده، متبحر، مستقل و بی
طرف و البته هنرمندانی ماهر باشند.