عباس عبدي آشكارترين نام در ميان دانشجويان تسخيركنندهي لانهي جاسوسي آمريكا ميباشد. عبدي اما بعدها چنان از مشي انقلابي خود برميگردد كه در 9/5/1377، يعني نوزده سال پس از تسخير سفارت آمريكا، در محل يونسكو در پاريس حاضر شد و به ديدار «باري روزن»، وابستهي مطبوعاتي سفارت سابق آمريكا در تهران، رفت تا بار ديگر گروگانگير و گروگان در كنار هم بايستند...
بولتن نيوز: عباس عبدي آشكارترين نام در ميان دانشجويان تسخيركنندهي لانهي جاسوسي آمريكا ميباشد. عبدي اما بعدها چنان از مشي انقلابي خود برميگردد كه در 9/5/1377، يعني نوزده سال پس از تسخير سفارت آمريكا، در محل يونسكو در پاريس حاضر شد و به ديدار «باري روزن»، وابستهي مطبوعاتي سفارت سابق آمريكا در تهران، رفت تا بار ديگر گروگانگير و گروگان در كنار هم بايستند. اما اين بار همه چيز عوض شده بود؛ در حالي كه «روزن» صورتش را نتراشيده بود، عبدي از فرط تجديدنظرطلبي مويي در صورت باقي نگذاشته بود. آن دانشجوي جوان مهندسي شيمي در دانشگاه پلي تكنيك كه روزگاري از ديوار سفارت آمريكا بالا ميرفت، اينك در 43 سالگي به عنوان يك تجديدنظر طلب سوار هواپيما شد تا به پاريس برود و دست در دستان «باري روزن» گروگان بيندازد.
اما دليل اين چرخش فكري چه بود؟ فلاحيان، وزير اسبق اطلاعات، دليل آن را چنين بيان ميكند: «عباس عبدي اگر تحت تأثير حلقهي كيان قرار نگرفته بود، فقط يك نيروي چپ تندرو محسوب ميشد؛ اما يك باره تفكراتش گردش كرد».[1]
عبدي بهطور حاشيهاي با خواندن كتابهاي «آل احمد» اما به طور مستقيمتر به خاطر ارتباط با سعيد حجاريان، كه بچه محل بودند، با سياست آشنا شد.[2]
در سال 1353 پس از اخذ ديپلم به دانشكدهي پليتكنيك تهران (امير كبير) رفت. اما ده سال بعد، يعني سال 1363، در رشتهي مهندسي شيمي پليمر فارغالتحصيل شد. در بهار 1359 چند ماه پس از اشغال سفارت آمريكا به شيراز رفته و به هيئت هفت نفرهي واگذاري زمين در كشور پيوست. مجدداً به تهران برگشته و در نخستوزيري مسئوليت بررسي مسائل خاورميانه را برعهده ميگيرد. به همين دليل به لبنان رفت و در بازگشت از لبنان (1361) به عنوان مسئول بررسي مسائل كشورهاي همسايه (تركيه، پاكستان، افغانستان و آسياي غربي) منصوب ميگردد. پس از تشكيل وزارت اطلاعات به دعوت ري شهري، وزير اطلاعات وقت، به واحد بررسي آن وزارتخانه رفته و مسئوليت ادارهي بررسي كشورهاي همسايه را بر عهده گرفت ولي مدت زيادي در آنجا نماند. مدتي بعد (سال 63) تحصيلاتش را پايان رسانيد. با رفتن موسويخوئينيها به دادستاني كل كشور، عبدي به سمت معاون وي منصوب شد. و در آنجا واحد مطالعات و تحقيقات اجتماعي دادستاني كل را تشكيل ميدهد.
عبدي در آن زمان به عنوان نمايندهي دادستان كل وقت در جلسهي كميسيون مادهي ده احزاب كه قرار بود در آن، درخواست رسميت يافتن نهضت آزادي مطرح شود، شركت كرد و شخصاً با آن درخواست موافقت نمود، اگرچه ديگر افراد حاضر، مخالفت كردند.[3]
پس از دادستاني، در سال 1368، با تغيير مديريت دادستاني، آنجا را ترك كرده و به عنوان مشاور معاون مطبوعاتي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي فعاليت نمود.
سپس در راهاندازي مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري به موسويخوئينيها كمك كرد و معاون فرهنگي ـ اجتماعي آن مركز شد. تا اينكه حسن روحاني به عنوان رئيس مركز منصوب گرديد و بار ديگر عبدي به حاشيه رفت.
از سال 1369 در تأسيس و راهاندازي روزنامهي سلام فعاليت كرد. در شهريور 1372 دستگير شد و تا ارديبهشت 1373 در زندان ماند. در مورد علت دستگيري عبدي گفته ميشود كه شايد در مورد چاپ مطلبي در مورد عدم پذيرش آقاي منتظري از سوي همهي بيمارستانهاي تهران و حاشيهسازي عبدي در اين مورد باشد؛ اما به گفتهي خودش در جشنوارهي مطبوعات، يك سفر خارجي چنين دردسري را براي او ايجاد كرده است.[4] اينكه اين سفرخارجي به كجا انجام شد و در اين سفر چه ملاقاتهايي انجام گرفت، جاي سؤال دارد كه البته بيپاسخ مانده و عبدي در اين مورد مطلبي به زبان نياورده است.
عبدي از زندان آزاد ميشود، در حالي كه ديگر نقش او در روزنامهي سلام محدود ميگردد. وي در اينباره اظهار ميدارد كه: «پس از آزادي از زندان مجدداً به فعاليت در روزنامه (سلام) پرداختم اما نه مثل سابق؛ به ويژه آنكه بخشي از كارها در غياب من نيز روال خود را پيدا كرده بود و لذا من فقط در نقش يك يادداشتنويس حضور داشتم».[5]
پس از آنجا، وي در سال 1375 سردبير روزنامهي بهار ميشود، اما به دليل عملكرد وي روزنامهي مذكور توقيف ميگردد:
«بلافاصله به تيراژ بالايي رسيد و البته در شمارهي سوم، آن را نيز توقيف كردند».[6]
پس از آن مؤسسهي پژوهشي آينده را تشكيل داد. عباس عبدي به دليل موقعيت و ارتباط گستردهي سياسي، حزبي و امكان دسترسياش به اسناد سري و محرمانه، گردانندهي اصلي اين مؤسسه به شمار ميرفت.[7] مؤسسهي مذكور تحت پوشش فعاليتهاي علمي با دو مركز آمريكايي، به نامهاي مؤسسهي اطلاعات «گالوپ» و بنياد صهيونيستي «زاگبي» متعلق به عناصر يهودي و صهيونيستي در آمريكا و يك مؤسسهي فرانسوي به نام «وي. ام» متعلق به انجمن دولتي فرانسه و آمريكا در ارتباط بوده و اقدام به فروش اطلاعات به بيگانگان، نظرسازي و مستندسازي ادعاهاي دشمنان عليه نظام جمهوري اسلامي ميكرده است. [8]
عبدي يك «مبارز شرمگين» است. وقتي از مبارزان شرمگين ياد ميشود، ناخودآگاه نام «ياسر عرفات» به ذهنها خطور ميكند. او كه زماني انقلابي و مبارزي تمام عيار بود، بعدها دست بيوهي اسحاق رابين را ميبوسد. به راستي آيا عرفات از روز اول همين گونه بود و به يك باره از اوج مبارزه و حماسه آفريني و جهاد و جنگ به حضيض ذلت، دستبوسي و زبوني افتاد؟ عرفات اول سرميز نشست، ديالوگ برقرار كرد و گفتمان داشت. بعد اسلحه را از كمرش بازكرد. پرچم اسرائيل را آتش نزد و درنهايت به مذاكره با اسرائيل فكر كرد.
پينوشتها:
[1]. روزنامهي جام جم، مصاحبه با علي فلاحيان، 13/3/1380
[2]. روزنامهي حيات نو، مصاحبه با عباس عبدي، 10/3/1380
[3]. حسين سليمي، كالبد شكافي ذهنيت اصلاحگرايان، تهران، گام نو، 1384، صص 192 ـ194
[4]. مهوش جانمردي، جبههي مشاركت ايران اسلامي به روايت مطبوعات 1378، تهران، آزادانديشان، 1380، ص 93
[5]. حسين سليمي، پيشين، ص 197
[6]. همان
[7]. محمدتقي كرامتي، وسوسهي شيطان بزرگ، قم، هماي غدير، 1383، ص 324
[8]. همان، صص 325ـ 326
او چندین بار که مخالفان جدی اسراییل و مبارزین واقعی ضد صهیونیستی فلسطینی را شناسایی و دور خودش جمع کرد آنها را با هماهنگی موساد به دهان گرگ داد و پس از فرار خودش آن محلها توسط هواپیماهای اسراییل بمباران و تعداد زیادی از مبارزین واقعی فلسطین به شهادت رسیدند.
خودش فرار خودش را از این محلکه ها به داشتن حس هفتمش مربوط میدانست. اما کسی از او نپرسید چرا همرزمانش را از این حس هیچوقت آکاه نکرد.
لطفا اگر از تاریخ چیزی نمیدانید دست به قلم نبرید