از مهمترین استدلالهای [!] منکران خدا این است که چگونه ممکن است خدایی در کار باشد در حالی که این همه تبعیض در جامعه میبینیم. اگر خدا هست چرا خوبان زندگیشان چندان عالی نیست. چرا بدکاران بسیار در نعمتند و ... ؟
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 20 شهریور به آیه 28 سوره ص پرداخته شده و در آن آمده است:
أَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كَالْفُجَّار
سوره ص (38) آیه 28
ترجمه
آیا کسانی را که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، همانند فسادگران در زمین قرار میدهیم؟ و آیا متقین [= خودنگهداران] را همچون فاجران [= دریدگان] قرار میدهیم؟
نکات ترجمه
«الْمُفْسِد»: از ماده «فسد» است. «فساد» به معنای «خروج شیء از حالت اعتدال و نظم اصلی خود است و نقطه مقابل «صلاح» است (مفردات ألفاظ القرآن، ص636؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص85) و در واقع به معنای تغییر (کم یا زیاد شدن) از مقداری است که حکمت اقتضا می کرده است (چنانکه صلاح، به معنای باقی ماندن در وضعیتی است که حکمت اقتضا میکند) و تفاوتش با «غیّ: گمراهی» و «قبیح: زشت و ناپسند» در این است که اینها هم اگرچه برخلاف حکمتاند اما در اینها معنای «مقدار» لحاظ نشده است و همچنین هر فسادی لزوما «غی» و «قبیح» نیست (چنانکه میگوییم این سیب فاسد شده است) (الفروق في اللغة، ص208). همچنین تفاوت «فاسد» با «مردود» و «منهی عنه» [آنچه مورد نهی قرار گرفته] این است که آن دو به حالتی مربوط میشوند که یا ثواب و پاداش بدان تعلق نمیگیرد (نقطه مقابل مقبول)، ویا دلالت بر کراهت و ناراحتی نهیکننده دارد، اما میتواند آن عمل «مُجزی» باشد (رفع تکلیف انجام شده باشد) [مثلا نماز بدون حضور قلب یا نمازی که در حین آن به نامحرم نگاه حرام انداخته شود] اما «فاسد» چیزی است که «مُجزی» نیست. (الفروق في اللغة، ص222)
کلمه «مُفسَد» اسم فاعل از همین ماده است که چون به باب إفعال رفته، متعدی شده و به معنای «فسادکننده» میباشد.
«الْمُتَّقينَ» جمع «متقی» از ماده «وقی» است و «الْفُجَّار» جمع «فاجر» از ماده «فجر» است که به مناسبت آیهی «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» (شمس/8) توضیحات لازم درباره این دو کلمه داده شد که نهایتا کلمه «خودنگهداری» برای «تقوی» و کلمه «دریدگی» برای «فجور» پیشنهاد شد.
نکات ترجمه
«فُجُورَ»: از ماده «فجر» میباشد که به معنای دریدن و شکافتن و ایجاد شکاف گسترده در یک چیز است، و به صبح «فجر» میگویند، چون شب را میشک...
حدیث
1) اسماعیل بن جابر و نیز اسماعیل بن مخلد نقل کردهاند که امام صادق ع نامهای خطاب به اصحابش نوشت و به آنها فرمود که بر مطالعه و نگاه کردن به آن و متعهد شدن به مضامین آن و عمل بر اساس آن مداومت داشته باشند و آنها این نامه را در جانمازهای منازلشان میگذاشتند و هرگاه از نماز فارغ میشدند مروری بر آن می کردند. قسمتهایی از این نامه در کتاب ارزشمند الكافي، ج8 (روضه کافی) به عنوان اولین حدیث (و متن کامل آن به نقل از وافی در پایان همان کتاب) آمده است و مطالعه آن برای همه شیعیان مفید است.
فرازی از آن در ص12 که به آیه امروز مرتبط میباشد تقدیم میشود:
... سپس خداوند کسانی که اهل یاری کردن حق هستند را نهی کرد از اینکه دشمنان خدا را ولیّ و یاور خود قرار دهند، پس مبادا نيرنگ شياطين انس و حيلهشان در كار شما، به هراستان افكند و از يارى حق كه پروردگار شما را بدان مخصوصتان كرده بازتان دارد و شما بدى را با آنچه بهتر از آن است ميان خود و آنها برانيد و با اين كار خشنودى خدايتان را با طاعت از او بطلبيد، و بدانید که خيرى در آنها نيست.
بر شما روا نيست آنها را بر اصول و ریشههای دين خدا [اسرار دینیتان] واقف کنید، زيرا اگر آنها در باره آن نكتهاى از شما دريابند با همان بر شما دشمنی می ورزند و آن را بر عليه شما به كار میگيرند و در راه نابوديتان میكوشند و به هر آنچه بد مىداريد با شما روبرو شوند و در دولت فاجران هيچ جا در حق شما انصاف را رعایت نکنند. شما جايگاه خويش را در نسبت با اهل باطل بشناسيد، زيرا براى اهل حق شايسته نيست كه خود را در حد جایگاه و منزلت اهل باطل تنزل دهند، چرا که خدا اهل حق را نزد خود همچون اهل باطل قرار نداده است. آيا منظور از اين سخن خدا را در قرآن درنيافتهاند که میفرماید: «آیا کسانی را که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، همانند فسادگران در زمین قرار میدهیم؟ و آیا متقین [= خودنگهداران] را همچون فاجران [= دریدگان] قرار میدهیم؟»
شأن خود را والاتر از اهل باطل بدانيد و خداوند –تبارک و تعالی که مَثَلِ اعلی برای اوست- و امام و دينتان را در معرض [توهین و بازیچه] اهل باطل قرار ندهيد كه با اين كار خدا را بر خود خشمگين مىسازيد و هلاک مىشويد. هشدار هشدار اى اهل صلاح! و باز هم هشدار هشدار که امر الهى و امر كسانى را كه به طاعت او دستور مىدهند واننهيد، كه خداوند نعمت شما را دگرگون سازد.
هر كه ويژگى شما را دارد براى خدا دوست بداريد و مخالفان خود را در راه او دشمن شماريد، و براى همقطاران خود دوستى و خيرخواهى خويش را ارمغان كنيد و آن را از ديگران كه با این خصلتهای شما دشمنى مىورزند و به شما ستم مىكنند دريغ بداريد. اين ادب ماست كه خداوند ما را بدان مودب فرموده، پس آن را بستانيد و دركش كنيد و خرد خويش را در آن به كار زنيد و آن را پشت سرتان نیندازید. آنچه با هدايت شما همسويى دارد بگيريد و آنچه با هوى و هوستان موافق است وانهيد و نگیرید...
تدبر
«أَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كَالْفُجَّار»:
این آیه برهان دیگری بر ضرورت معاد است، بدین بیان که هر موجودی یک کمال متناسب با خود دارد که کمال انسان در رسیدن و اعتقاد به باورهای حق و انجام اعمال شایسته است، یعنی خود را در مسیر هدایت نگهداشتن (تقوی)؛ چنین انسانهایی به کمال میرسند وگرنه مفسدان و فاجران در نقص ماندهاند؛ و اقتضای این کمال و آن نقص، برخورداری از یک زندگی سعادتمندانه در اولی، و خلاف آن در دومی است. در حالی که در زندگی دنیوی که تحت عوامل مادی است، از این جهت هر دو ، و فقط متناسب با امور مادی وضعشان متفاوت است؛ و اگر زندگی محدود به همین دنیا باشد با عنایت الهی (یا بگویید عدل الهی) که اقتضایش این است که هر موجودی به کمالی متناسب با حقیقتِ آنچه کسب کرده، برسد، ناسازگار است. (الميزان، ج17، ص197)
«أَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كَالْفُجَّار»:
شبهه:
از مهمترین استدلالهای [!] منکران خدا این است که چگونه ممکن است خدایی در کار باشد در حالی که این همه تبعیض در جامعه میبینیم. اگر خدا هست چرا خوبان زندگیشان چندان عالی نیست. چرا بدکاران بسیار در نعمتند و ... ؟
پاسخ:
این اشکالات ناشی از این است که در محاسبات خود، آخرت را فراموش کردهاند و انتظار دارند در دنیا همه به نتیجه اعمال برسند. اساسا باور به توحید بدون باور به معاد امکان ندارد (لذا با اینکه اعتقاد به نبوت، اعتقاد به معاد را در پی دارد، با این حال در اصول دین، باور به معاد را هم مستقلا برشمردهاند)
این آیه میفرماید خدا این را که بدان و خوبان مساوی هم باشند غیر قابل قبول میداند، چه رسد به اینکه بدان در وضع بهتری از خوبان باشند؛ اما غیرقابل قبول بودن این مساله، مربوط به دنیا که محل اختیار و امتحان است، نمیباشد؛ بلکه مربوط به جایی است که دیگر زمان اختیار تمام شده و قرار است خداوند بر اساس عدل وضعیت همه را مقرر کند.
« أَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ ...»:
توجه شود تقابل را صرفا بر مدار «ایمان و کفر» و یا «اصلاحگری و فسادانگیزی» قرار نداد، بلکه «ایمان و اعمال صالح» را در مقابل «فسادانگیزی» قرار داد؛ در نتیجه:
الف. «اعمال صالح» ضمیمه قطعی ایمان است برای سعادت، لذا کسی که کسانی که ظاهرا ایمان دارند اما اعمال صالح ندارند با کافران یکسان در دسته مقابل (یعنی در زمره مفسدان) قرار میگیرند. (المیزان، ج17، ص197)
ب. همچنین صلاح واقعی در گروی ایمان است و کسی میتواند واقعا اعمال صالح انجام دهد و از عمل فاسد و فسادانگیزی دوری کند که مومن باشد.
ج. «اصلاحگری» که نقطه مقابل «فسادانگیزی» است همان «ایمان و اعمال صالح» است؛ یعنی کسی که ایمان بیاورد و اعمال صالح انجام دهد، اهل صلاح و اصلاح است، هرچند ادعای اصلاحگری نکند؛ و اگر کسی ایمان نداشته باشد، یا ایمان داشته باشد اما اهل اعمال صالح نباشد، هرچقدر هم ادعا کند، واقعا «اصلاحطلب» نیست.
د. کسی که بر اساس ایمان و عمل صالح زندگی میکند، نقطه مقابل کسی است که از خط اعتدال خارج میشود (در نکات ترجمه بیان شد که، فساد = خروج از حالت اعتدال). پس شعار اعتدال جویی تنها از جانب کسی رواست که اهل ایمان و اعمال صالح باشد.
ه....
«أَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ ...»:
نفرمود «عَمِلوا صالحاً: عمل صالحی انجام دهند»، بلکه فرمود «اعمال صالح انجام میدهند».
«الـ» روی کلمه جمع دلالت بر شمول میکند، یعنی «همه اعمال صالح». این طور نیست که کسی با تنها یکی دو عمل صالح انجام دادن نقطه مقابل «مفسد» قرار گیرد، بلکه باید زندگیاش را بر اساس اعمال صالح تنظیم کند تا در برابر «مفسد» قرار گیرد.
«أَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كَالْفُجَّار»:
با توجه به تکرار تقابل در آیه فوق، معلوم میشود «الذین آمنوا و عملوا الصالحات» همان «متقین»اند، و «مفسدان» همان «فُجّار»ند. اگر به معنای لغوی این واژهها دقت شود، معلوم میشود:
الف. مسیر بایسته انسان، شناخت حق و حقیقت، و حکیمانه عمل کردن است؛ زیرا «خودنگهداری» (=تقوی) ، «باور کردن و تسلیم شدن در برابر حقیقت» (= ایمان) و انجام عمل صالح است، که «صالح» هم کاری است که به اقتضای حکمت انجام شود.
ب. کسی که ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد خود را در مسیر صحیح نگهداشته است.
ج. باز کردن باب گناهان (= فجور)، همان از نظم و اعتدال خارج شدن (فساد) است؛ پس، حفظ اعتدال در گروی بستن باب گناهان است.
د. ...
«أَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ ...» از مقایسه این آیه با آیه قبل نتیجه میشود «اگر كسى صالحان و مفسدان را به يك چشم بنگرد، هستى را باطل شمرده است. (قرائتی، تفسير نور، ج10، ص102)
«أَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كَالْفُجَّار»:
چرا همه طرفین را با صیغه جمع یاد کرد و مثلا نفرمود «الَّذي آمَنَ وَ عَمِلَ الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدِ فِي الْأَرْضِ ... الْمُتَّقي كَالْفاجر»: کسی را که ایمان آورد و اعمال صالح انجام داد، همانند فسادگر در زمین، و متقی [= خودنگهدار] را همچون فاجر [= دریده] قرار میدهیم؟»
الف. شاید میخواهد نشان دهد که اعمال انسانها کاملا به هم گره خورده و لذا حشر هم جمعی خواهد بود.
ب. شاید بدین جهت که چه در جانب خوبی و چه در جانب بدی، وقتی اقدامات انسان بُعد اجتماعی و فراگیر پیدا کند، اثرگذاری قابل اعتنایی - که مساله ضرورت قیامت را جدی کند - در پی دارد.
ج. ...
---
خداوند دانای مهربان با دادن عقل و اراده به بشر مدیریت همه کره خاکی و فضای بیرونی این کره را به او واگذار کرد تا به اندازه ی علمی که کسب می کند در این مدیریت مطابق با بایدها و نبایدهایی که بنام دین الهی به سوی او فرستاده دخل و تصرف کند.
خداوند پایبندی و پیروی بشر از بایدها و نبایدهای دین خود را لازمه ی تحقق سعادتمندی زندگی دوران پیش از مرگ و پس از مرگ بشر تعیین کرده و این پایبندی و پیروی را به اراده و عقل بشر وابسته ساخته است.
خداوند بشر را پس از دادن هشدارهای رسا و گویا و قابل درک و سرشت نشین نسبت به پیامدهای سر پیچی از این بایدها و نبایدها ، در عمل و اندیشه ازاد گذاشته است.
با دادن آزادی انتخاب که از بدو آفرینش به بشر واگذار گردیده تاثیر پذیری از عامل خیر«رحمان» و عامل شر «شیطان» در فطرت بشر که به اراده و عقل او نیز پیوند خورده نهادینه شده است.
نتیجه ی رفتار بشر به پیروی ارادی او از عوامل خیر وشر وابسته است و پیامدهای این نتیجه ی انتخابی را که بشر نسبت به آن توسط دین الهی آگاه گردیده در دنیا و آخرت خواهد دید.
خداوند عهدی با بشر نبسته است که نوع نتیجه ی رفتار او و پیامدهای خیر و شر این نتیجه را چنانچه بشر بر انتخاب ارادی یکی از دو عامل خیر و شر اصرار ورزد حتما در دنیا تغییر دهد.
اگر چنین عهدی به بشر از جانب خداوند وجود داشت ، آزمایش و امتحان رفتار دنیوی بشر و پاداش و مجازات وابسته به نتیجه ی این رفتار در آخرت بحکم عقل بی معنا می شد ؛ و دین و دین داری معنایی پیدا نمی کرد.