گروه فرهنگ و هنر: شاید سالهای 1317 (دوره تأسیس رادیو) به بعد (چیزی نزدیک به سالهای پایانی جنگ جهانی دوم) و حضور متفقین در ایران را بتوان روزهای آغازین تولد موزیک پاپ در ایران دانست. مدرنیته وارداتی و ناگهانیِ ناشی از حضور خارجیها (و کمی هم تأثیر رضاشاه از رایش سوم و تلاش او برای ژرمنیزه کردن پایین تا بالای جامعه)(1) عمومیتر شدن صنعت سینمای ناطق(2) و برگزاری کلوپهای شبانه در لالهزار و رفتوآمد هیأتهای سیاسی اروپایی و آمریکایی به ایران(3) و همچنین پیش از آنها، راهاندازی گروه موزیک نظام توسط ژنرال «لومیر» فرانسوی به جای دستههای مزقونچی که بعدها شعبهای از مدرسه «دارالفنون» تحت عنوان مدرسه موزیک نظام را به خود اختصاص داد(4)، همگی مقدمات پدید آمدن نوعی از موسیقی غیرایرانی را سبب شد که امروز به آن موسیقی پاپ اطلاق میشود.
البته صورتهای اولیه این نوع موسیقی با آنچه که امروز از آن میشنوید، تفاوتهای جدی در ساختار و فرم دارد؛ اما به هر حال در بخش اعظمی از همان آثار اولیه هم عنصر هارمونی و چندصدایی -که پیش از آن و اکنون هم در موسیقی مونوفونیک ایرانی شنیده نمیشود- وجود داشت.
تاریخ کوتاه 80ساله این موسیقی را میشود به سه دوره تقسیم کرد:
دوره اول از سالهای 1320 تا 1350 شامل آهنگسازان و خوانندگانی چون روحالله خالقی، مرتضی محجوبی، مجید وفادار، حبیبالله بدیعی، الهه، پوران، بنان، گلپا، ایرج و دیگران.
دوره دوم از سالهای 1350 تا 1357 شامل آهنگسازانی مثل منفردزاده، واروژان، پرویز مقصدی، پرویز اتابکی، محمد اوشال، حسن شماعیزاده، اریک، گوگوش، رامش، داریوش، شهرام شبپره، ویگن و دیگران.
دوره سوم از 1358 تا امروز که چند اسمی از آن حذف و بیشمار اسم به آن اضافه شده است!
با این مقدمه و تاریخچه کوتاه به آنجا میرسم که:
در تاریخ این موسیقی، خوانندگان خیلی خوب وجود داشتهاند. خوانندگان بد هم بسیار بودهاند. خوانندگان اهل فکر و اندیشه دیده شدهاند و خوانندگان بسیار پرطرفدار هم به همین صورت. اما تا کنون در تاریخ موسیقی پاپ ایران خوانندهای که به درجه آوازخوان مؤلف رسیده باشد، ندیده بودم.
این موسیقی شاید 80 سال باید عمر میکرد و روزگار پر فراز و نشیبی طی میشد تا بالاخره به پدیدهای استثنایی به نام «محسن چاووشی» برسد؛ پدیدهای که در کمی بیش از 10 سال از سطح یک خواننده مقلد و تازهکار به جایی رسیده که تا سالها گمان نمیکنم هیچ خوانندهای بتواند موقعیت او را در سطح مخاطب و درک و آگاهی مطلق از کاری که میکند، به دست بیاورد.
هیچ کدام از خوانندگان موسیقی موسوم به پاپ ایران، شبیه او نیستند و او هم شبیه هیچ کدامشان نیست
و همین امر از چاووشی یک استثنا ساخته است.
اما چرا؟
چه اِلمانهایی در صدا و اجرا و موسیقی چاووشی وجود دارد که او را از همه خوانندگان تاریخ موسیقی ایران مجزا میکند؟
خوانندهای که با صدایی بدلی از سیاوش قمیشی کارش را آغاز کرد، چه مسیری را پشت سر گذاشته که امروز به این ویرتئوزیته اختصاصی در خوانندگی رسیده است؟
محسن چاووشی چه راهی را انتخاب کرده که توانسته خیل باورنکردنی از طرفداران را در اقشار مختلف اجتماع برای سالها گرد آورد؟
نگاهی اجمالی به انتخاب اشعار متأخر و اجرای آنها توسط او نشان میدهد که این حد از درک مفهومی و پردازشِ عاطفیِ خواندن، در هیچ کدام از خوانندگان موسیقی پاپ دیده نشده است. او ابداً در قید و بند تکنیک و نمایش نیست و این ماجرا بهخصوص برای خوانندهای که طیف اصلی مخاطبین او از اقشار میانه و پایینتر هستند، دو رویکرد کاملاً متناقض را در بر دارد که تنها با جادوی صدای خود توانسته آنها را به هم پیوند دهد!
رویکرد اولیه کارهای چاووشی در مضمون و اجرا ناظر به طیفی از جوانان و نوجوانان بود که شاید بتوان از آنها تحت عنوان طبقات ضعیف اجتماع یاد کرد. شکل آثار اول او هم به نوعی واگویه ناخودآگاه همان طبقه اجتماعی بود و آنها در آثار چاووشی خودشان را پیدا میکردند و این همذاتپنداری وسیع اجتماعی، تبدیل شد به بیگبنگ چاووشی.
اما اکنون محسن چاووشی مضامین و آثاری ارائه میدهد که بیگفتوگو، فاصله زیادی با کارهای قدیمی خودش و سطح طبقه مذکور -و حتی کل موسیقی روشنفکری ایران- دارد؛ اما نهتنها ریزش مخاطب نداشته، بلکه طیفهای دیگری از نخبگان را هم دارد درگیر خود میکند! و این همان نقطهای است که باید مقابل نبوغ او سر خم کرد. و این همان جایی است که معتقدم وجه افتراق محسن چاووشی با تمامی خوانندگان موسیقی پاپ است.
اعتراف میکنم که سالها به صدا و موسیقی او هیچ علاقهای نداشتم.
اعتراف میکنم که سالها از صدا و موسیقیاش گریزان بودم.
اعتراف میکنم که مطمئن بودم او شکست خواهد خورد.
اما باید پذیرفت که محسن چاووشی اکنون در آستانه جایگاهی قرار گرفته که از او اولین و تنها خواننده مؤلف موسیقی را در تاریخ موسیقی پاپ میسازد.
نامهای دیگری البته در این موسیقی میتوانستند به جایگاه یک خواننده مؤلف نزدیک شوند؛ اما در کنار انتخابهای غلط و چرخشهای ناگهانی، یا اجل مجالشان نداد یا اعتیاد!
نگاهی به آلبومهای چاووشی از «یه شاخه نیلوفر» و «ژاکت» و... تا «پاروی بیقایق» و این آخری «امیر بیگزند» نگاه به تلاش شکوهمند خوانندهی بدلخوان و ناکوک است برای تبدیل شدن به سوپراستاری نابغه در لحن و محتوا.
هیچکس مثل چاووشی -همان مقدارِ هرچند محدود- ظرفیتهای صوتی و فرکانسی حنجره خود را در موسیقی پاپ نشناخته و این درک درست از عاطفه صدا در کارهای او به ویژه از آلبوم «من خود آن سیزدهام» بیشتر نمود پیدا میکند.
صدای چاووشی تکامل پیدا نکرد بلکه دچار استحاله شد. اجرایی که او اکنون ارائه میدهد، مجموعه غریبی از فرکانسهایی است که تا کنون در آوازخوانهای ایرانی شنیده نشده است.
شاید سالهای اول کارش، رنگ و لهجه صدای او برای بسیاری از شنوندگان حرفهای موسیقی ناخوشایند و غیرآشنا میآمد. اما سالها کار و مداومت و سختکوشی و کنارهگیری از غوغای رسانه و حاشیههایش در کنار ارائه آثار متفاوت و همچنین حضور حسابشده در آثار سینمایی و سریالها، جامعه موسیقی و دیگرانی که مخاطبش نبودند را مجبور کرد به صدایش عادت شنیداری پیدا کنند.
او در ادامه این مسیر، اصلیترین مشکلش را با قشر متخصص موسیقی برطرف کرد. او در گام اول، موسیقی سینتیسایزری و ابتدایی کارهای اولش را به موسیقی جدی و باکیفیت ارتقا داده و سپس در قسمت متن و محتوا هم با چرخشی هنرمندانه از ترانههای زنجموره [ضجهمویه] و یکسره سیاه و تلخ به شعرهایی فاخر و درخور -که در لحظاتی برخی واژهها و انتخابهایش شگفتزدهام کرده است- نشان داد که نسبت بین صدا و اجرای خود را با موسیقی و شعر پیدا کرده است. اتفاق سادهای که برخی از آوازخوانها حتی بعد از 50 سال خوانندگی آن را نیافتهاند.
نکته بسیار جالب دیگری که در مورد چاووشی باید یادآور شد، این است که تقریباً هیچ خوانندهای در تاریخ موسیقی پاپ ایران -و شاید حتی جهان- با این حجم باورنکردنی از طرفداران سینهچاک، نتوانسته به اندازه او در مقابل جاذبه شهرت ایستادگی کند.
چاووشی ابداً نمیخواند که مشهور باشد. او حتی نمیخواند که شنیده شود. خواندن برای او فراتر از یک مونولوگ شخصی نیست. در حقیقت، چاووشی زندگی درونی خود را زیست موسیقایی میکند. کاری که مارلون براندو روی صحنه میکرد.
من اکنون میتوانم علت اینهمه بیتفاوتی او را به منتقدانش درک کنم. چرا که منتقدان او همواره ابعاد تخصصی و فنی صدا و آثارش را نقد کردهاند. حال آنکه موسیقی او اساساً برای خودش چیزی بیشتر از یک اتاق و شاید یک هدفون که صدای شکستن استخوانهایش را در آن میشنید، نبوده است؛ مثل آدم ساده و متوسطی که جلوی آینه میایستد و از حقیقت خودش فرار نمیکند؛ مثل شاعری که در تنهایی خانه راه میرود و سرودههایش را برای خودش میخواند. چاووشی نمیخواند، او صدای خودش را خلق میکند. او «شاعر صداها» است.
همه میدانیم که سالهای سال است اگر بخواهد کنسرتی برگزار کند، هیچ کدام از سالنها و مجموعههای برگزارکننده ایران، ظرفیت مناسب را برای خیل عظیم طرفداران او ندارند و واقعاً کار برای نهادهای انتظامی و امنیتی سخت خواهد بود. اما او مقابل وسوسه اینهمه پول و ثروت و شهوت صحنه ایستاده است.
کدام خواننده در تاریخ این مقدار برای دیده نشدن، برای شهره نشدن و حتی برای شنیده نشدن تلاش کرده است؟
برای دوری او از صحنه و بازار دلایل زیادی مطرح میکنند که اتفاقاً من همانها را موهبت ذاتی-الهی او میدانم. همانها هستند که او را به چنین جایگاه دستنیافتنی رساندهاند.
شاید اگر حتی یکی از این علل و عوامل نبودند، او امروز «محسن چاووشی» نبود.
همین پکیج عجیب و غریب از سونوریته و انزواطلبی و خویشتنداری، در کنار درک و اشراف به ماهیت ذاتی صدایش، از او در موسیقی ایران یک استثنا ساخته است.
موسیقی چاووشی را نباید شنید. باید در آن غوطهور شد.
او اکنون شعر را فقط نمیخواند، بلکه زندگی میکند.
من به عنوان کسی که در 3 عرصه موسیقی نواحی (فولکولوریک)، موسیقی ردیفی و موسیقی پاپ، دستی (هرچند کوتاه) بر آتش داشتهام، نمونههایی از چاووشی را دیدهام و به شما اطمینان میدهم، افسانه چاووشی به این زودیها تکرار نخواهد شد؛ به شرط آنکه با همین شهود و مکاشفه راه را قدم بردارد.
نورعلیخان برومند با دو دانگ صدای پر از خسخس، شامیرزا مرادی، حاجقربان سلیمانی، خلیفه میرزا آغهغوثی و... این دست خنیاگرانی که موسیقی را زیستهاند، کسانیاند که موسیقی بر آنها محاط بوده است و او انگار از تبار آنها است.
محسن چاووشی حقیقت این شعر مولانا است:
«آب کم جو تشنگی آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست»
---------------------------------------------------------------------------------------
مآخذ:(1) تاجالملوک همسر رضاشاه که با دخترانش به دیدار هیتلر رفته بود، بعد از وصف آن دیدار، روزگار ایران را اینگونه توصیف میکند: «یک عده جوانان تهرانی هم به سبک جوانان هیتلری سر خود را میتراشیدند و در خیابانها به هم سلام هیتلری میدادند.»
(2) فیلم «دختر لر» ساخته اردشیر ایرانی در سال 1312 ابتدا در بمبئی (محل ساخت فیلم) و سپس در تهران به نمایش در آمد. (تاریخ سینمای ایران. جمال امید)
(3) فصلنامه مطالعات تاریخی (موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی)
(4) سرگذشت موسیقی (روحالله خالقی)