گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام
دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قران را با ترجمه و چند حدیث
تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند.
بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر خواهد کرد.
به گزارش خبرنگار
بولتن نیوز، در مطلب روز 22 خرداد به آیه 55 سوره مائده پرداخته شده و در آن آمده است:
إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون
سوره مائده (5) آیه 55
ترجمه:
ولیّ شما فقط خداست و رسول او و کسانی که ایمان آوردند، [همان] کسانی که نماز برپامیدارند و زکات میدهند درحالی که در رکوعاند.
نکات ترجمهای و نحوی:
«إنما» ادات حصر است (= فقط)؛ برای تشخیص اینکه چه چیزی را حصر کرده سادهترین راه این است که عبارت «انما الف ب» را به صورت «لیس الف إلا ب» بنویسیم. چنانکه در عبارت « إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ ...» به معنای «لیس ولیکم الا الله و ...» میباشد.
«ولیّ»: «اصل و ریشه آن، دلالت بر «قرب» میکند و «مولی» از همین باب است که به معانی آزادکننده، بردهی آزادشده، صاحب، همقسم، پسرعمو، ناصر و یاور، همسایه به کار میرود» (معجم المقاييس اللغة6/ 141) به تعبیر دیگر، «ولی، رابطهای بین دو شیء است که چیزی که از آنها نباشد بین آنها فاصله نیندازد و برای همین استعاره گرفته میشود در نزدیکی از حیث مکان، نسبت، دین، دوستی، نصرت، اعتقاد» (مفردات ألفاظ القرآن/885) وقتی تعبیر شود که الف ولی ب است، یعنی الف سرپرستی امور ب را برعهده گرفته است (معجم المقاييس اللغة6/ 141) پس «ولایت یعنی تدبیر امور شخص دیگر و برعهده گرفتن مسئولیت زندگی و معاش او» (التحقيق في كلمات القرآن الكريم13/ 204) و لذا شاید مناسبترین معادل آن در فارسی «سرپرست» باشد؛ مخصوصا در این آیه که نسبت خدا با ما درنظر گرفته شده است. در زبان فارسی هم استفاده از کلمه «ولی» در معنای سرپرست بسیار متداول است (مثلا ولی دانشآموز).
«الزَّكاة» از ریشه «زکو» یا «زکی» (تاج العروس من جواهر القاموس19/ 496) است که این ریشه دلالت میکند بر نمو و زیادتی که توأم با نوعی طهارت (معجم مقاييس اللغة3/ 17) ویا برکت (مفردات ألفاظ القرآن/380) باشد. و از این ریشه، کلمه «تزکیه» معروف است که در قرآن کریم هم در معنای ممدوح (تطهیر نفس از آلودگی: فاطر/18، شمس/9) و هم در معنای مذموم (خودستایی و خود را از آلودگیها منزه دیدن: نساء/49، نجم/32) به کار رفته است. در اصطلاح، «زکات» به آنچه از حق الله که انسان [از اموال خود] برای فقرا بیرون میآورد، گفته میشود و بدین جهت نامیده شده زیرا با این اقدام امید برکت ویا امید تزکیه نفس دارد (مفردات ألفاظ القرآن/381) (توبه/103) در تفاوت تطهیر و تزکیه و تهذیب گفتهاند: تطهیر ناظر به حصول طهارت (در مقابل پلیدی) است، تزکیه ناظر به پاک کردن و خارج کردن آنچه پاک کردنش لازم است، و تهذیب ناظر به جهت صلاح و خلوصی است که حاصل میشود. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم4/ 337)
«و» در جمله «وَ هُمْ راكِعُون» واو حالیه است، پس این جمله بیان حال و چگونگی جمله قبل است؛ یعنی کاری که در جمله قبل انجام شده را در این حالت انجام دادهاند.
نکته تفسیری:
در قرآن کریم زیاد اتفاق میافتد که واقعهای که یک شخص خاص انجام داده با ضمیر جمع حکایت میشود، چنانکه گویی عدهای آن را انجام دادهاند. گذشته از آیه فوق، از دیگر نمونههای آن که نام شخص مورد نظر هم در کتب تفسیری و تاریخی دقیقا معین شده است میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
آلعمران/61: خود پیامبر ص و حضرت علی ع و حضرت زهرا س؛ آلعمران/173 : «نعیم بن مسعود»؛ آلعمران/183 : «حُیى بن اخطب» یا «فِنحاص» ؛ منافقون/5 و 8 : «عبدالله بن ابیّ»
این سبک بیانی (کاربرد ضمیر جمع برای اشاره به یک شخص خاص) در همه زبانها از جمله در فارسی هم وجود دارد. مثلا در یک همایش، سخنران اول مطلب خاصی میگوید، سخنران بعدی با اشاره به آن مطلب میگوید «کسانی که چنین میگویند مشکلشان این است که ...»
حدیث:
1) أَخْبَرَنِي عَلِيُّ بْنُ حَاتِمٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ [سَعِيدٍ] الْهَمْدَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْمُحَمَّدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا كَثِيرُ بْنُ عَيَّاشٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا» الْآيَةَ، قَالَ:
إِنَّ رَهْطاً مِنَ الْيَهُودِ أَسْلَمُوا مِنْهُمْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ وَ أَسَدٌ وَ ثَعْلَبَةُ وَ ابْنُ يَامِينَ وَ ابْنُ صُورِيَا فَأَتَوُا النَّبِيَّ ص فَقَالُوا يَا نَبِيَّ اللَّهِ إِنَّ مُوسَى ع أَوْصَى إِلَى يُوشَعَ بْنِ نُونٍ فَمَنْ وَصِيُّكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ وَلِيُّنَا بَعْدَكَ؟
فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ- إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ
ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قُومُوا فَقَامُوا فَأَتَوُا الْمَسْجِدَ فَإِذَا سَائِلٌ خَارِجٌ
فَقَالَ يَا سَائِلُ أَ مَا أَعْطَاكَ أَحَدٌ شَيْئاً
قَالَ نَعَمْ هَذَا الْخَاتَمَ
قَالَ مَنْ أَعْطَاكَهُ
قَالَ أَعْطَانِيهِ ذَلِكَ الرَّجُلُ الَّذِي يُصَلِّي
قَالَ عَلَى أَيِّ حَالٍ أَعْطَاكَ
قَالَ كَانَ رَاكِعاً
فَكَبَّرَ النَّبِيُّ ص وَ كَبَّرَ أَهْلُ الْمَسْجِدِ فَقَالَ النَّبِيُّ ص عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَلِيُّكُمْ بَعْدِي
قَالُوا رَضِينَا بِاللَّهِ رَبّاً وَ بِالْإِسْلَامِ دِيناً وَ بِمُحَمَّدٍ نَبِيّاً وَ بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَلِيّاً
فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ
فَرُوِيَ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَنَّهُ قَالَ وَ اللَّهِ لَقَدْ تَصَدَّقْتُ بِأَرْبَعِينَ خَاتَماً وَ أَنَا رَاكِعٌ لِيَنْزِلَ فِيَّ مَا نَزَلَ فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَمَا نَزَلَ.
الأمالي( للصدوق)، ص124
در مورد این آیه از امام باقر ع روایت شده است:
عدهای از یهودیانی که مسلمان شده بودند – از جمله: عبدالله بن سلام، اسد، ثعلبه، ابنیامین، و اینصوریا – نزد پیامبر ص آمدند و گفتند: موسی برای بعد از رحلتش به یوشعبن نون وصیت کرد. وصی تو کیست ای رسول خدا؟
آنگاه این آیه نازل شد: «ولیّ شما فقط خداست و رسول او و کسانی که ایمان آوردند، [همان] کسانی که نماز برپامیدارند و زکات میدهند درحالی که در رکوعاند.» سپس رسول خدا فرمود: بلند شوید به داخل مسجد برویم، که در همان هنگام دیدند فقیری از مسجد خارج شد.
حضرت فرمود: ای سائل! آیا کسی چیزی به تو داد؟
گفت: بله؛ این انگشتر.
فرمود: چه کسی این را به تو داد؟
گفت: همان مردی که دارد نماز میخواند.
فرمود: در چه حالی این را به تو داد؟
گفت: در حال رکوع بود.
پیامبر ص تکبیر فرستاد و اهل مسجد تکبیر فرستادند، پس پیامبر فرمود: علی بنابیطالب ولی شما بعد از من است.
گفتند راضی هستیم که به خداوند به عنوان پروردگار، و به محمد ص به عنوان پیامبر و به علی بن ابیطالب به عنوان ولی؛
پس خدا آیه بعدی را نازل کرد که: «هرکس ولایت خدا و رسول و کسانی که ایمان آوردند را بپذیرد، [جزء حزب الله است] پس [بدانید که] همانا فقط حزب الله اند که پیروزند.» (مائده/56)
و از عمر بن خطاب روایت شده است که گفت به خدا قسم چهل بار در حال رکوع انگشتر صدقه دادم تا در مورد من هم آنچه در مورد علی بن ابیطالب نازل شد، نازل شود، اما نشد.
این واقعه در شأن نزول این آیه با سندهای مختلف از اصحاب پيامبر ص مانند ابنعباس (تفسير فرات الكوفي/127) عمار یاسر (تفسير العياشي1/ 328) و ... و نیز در احتجاجات خود اميرالمومنين ع با مخالفانشان (مثلا: الهداية الكبرى/144؛ المسترشد في إمامة علي بن أبيطالب ع/353) نیز نقل شده است.
ضمنا این واقعه را بسیاری از تفاسیر اهل سنت (مثلا تفسیر سلیمان بن مقاتل1/485؛ تفسیر ابنابی حاتم4/1162؛ تفسیر طبری10/424؛ تفسیر زمخشری1/629؛ تفسیر ابنعطیه2/208؛ تفسیر قرطبی6/221؛ تفسیر النسفی1/456؛ الدرالمنثور3/105-106 و ...) ذیل همین آیه نقل و تایید کردهاند؛ حتی ابنکثیر (از پیروان ابنتیمیه) وقتی که خواسته با این مطلب مخالفت کند، ابتدا یازده سند مختلف که همگی به بزرگان صحابه و تابعین نزد اهل سنت (خود امیرالمومنین، ابنعباس، عمار یاسر، ابورافع، مجاهد، سُدِّي، سَلَمَة بن كُهَيْل، عُتْبَة بن أَبيحكيم) ختم میشود در اثبات این ماجرا نقل کرده که خود وی هم در سند برخی از آنها نتوانسته خدشهای کند، و صرفا به خاطر یک روایت که نوه عباده بن صامت این آیه را (بدون عبارت «و هم راکعون») بر پدربزرگش تطبیق داده، همه آن روایات را کنار گذاشته است. (تفسیر ابنکثیر3/138-139)
2) حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِيُّ وَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الدَّقَّاقُ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُكَتِّبُ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ حُكَيْمٍ عَنْ ثَوْرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مَكْحُولٍ قَالَ
قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع ... لِي سَبْعُونَ مَنْقَبَةً لَمْ يَشْرَكْنِي فِيهَا أَحَدٌ مِنْهُمْ قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَأَخْبِرْنِي بِهِنَّ فَقَالَ ع
... و أَمَّا الْخَامِسَةُ وَ السِّتُّونَ فَإِنِّي كُنْتُ أُصَلِّي فِي الْمَسْجِدِ فَجَاءَ سَائِلٌ فَسَأَلَ وَ أَنَا رَاكِعٌ فَنَاوَلْتُهُ خَاتَمِي مِنْ إِصْبَعِي فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِيَّ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون
الخصال، ج2، ص: 580
در روایتی که امیرالمومنین ع هفتاد فضیلت خود را برشمرد که کسی در آنها با وی مشارکت ندارد
نقل شد، از قول حضرت آمده است:
اما شصت و پنجم این است که من در مسجد نماز میخواندم، سائلی آمد و کمک خواست در حالی که من در رکوع بودم، پس انگشترم را از انگشتم درآوردم و به او دادم پس خداوند تبارک و تعالی [این آیه را] در مورد من نازل کرد که: ولیّ شما فقط خداست و رسول او و کسانی که ایمان آوردند، [همان] کسانی که نماز برپامیدارند و زکات میدهند درحالی که در رکوعاند.
تدبر:
«إِنَّما وَلِيُّكُمُ ... الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون»: متن آیه با این نحوه توصیفی که ارائه داده، بهوضوح نشان میدهد که در این آیه شخص خاصی مد نظر است که بر اساس شواهد متعدد تاریخی، آن شخص، حضرت علی ع است (حدیث1)؛ و میدانیم که حضرت علی ع موقعیتهای منحصربهفرد زیادی داشته (مثلا مبارزه با عمروبنعبدود، کندن در خبیر، و ...)؛ چرا در اینجا که میخواهد به ولایت ایشان (در ادامه ولایت خدا و رسول) اشاره کند، از میان آن همه اقدامات، این اقدام خاص (یک اقدام صددرصد اجتماعی در دل یک اقدام صددرصد عبادی) را مطرح کرده است؟
ظاهرا، علاوه بر معرفی شخص ایشان به این سِمَت، میخواهد بگوید: غیر از خود خدا یا فرستاده مستقیم خدا، تنها کسی حق ولایت و حکومت دارد که: «در متن رابطه با خدا، به ارتباطات اجتماعی اقدام میکند».
«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ ...»: عطف این سه بر هم نشان میدهد که همان ولایتی که برای خدا نسبت به انسانها هست، همان ولایت عیناً برای پیامبر و امام نیز اثبات میشود.
«... يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون»: آیا حضرت علی ع در نماز – نعوذ بالله - حواسش پرت بوده و حضور قلب نداشته است؟ همین که خدا او را در این آیه چنین مدح کرده، نشان میدهد که این از باب حواسپرتی در نماز نبوده است: عرفا سیر الی الله را در چهار مرحله معرفی میکنند؛ مرحله دوم مرحلهای است که شخص محو در خدا میشود و به پیرامون خود کاملا بیاعتناست؛ و مرحله چهارم آن است که شخص درحالی که کاملا غرق در خداست، در همان حال دست مردم را میگیرد و به سوی خدا میبرد. با این توضیح معلوم میشود ظاهرا معنویت و حضور قلب حضرت در این نماز، از وقتی که در نماز تیر از پای امیرالمومنین ع کشیدند، بیشتر بوده است؛ شاید به همین مناسبت است که اگرچه آن اقدام برای ما مهمتر جلوه میکند، اما برای این اقدام آیه نازل شد.
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را ...
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را ...
چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم
که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنائی بنوازد آشنا را»
http://ganjoor.net/shahriar/gozidegh/sh2/