کد خبر: ۳۶۱۰۷۲
تاریخ انتشار:
حداقل یک آیه در روز/ 21 خرداد 95/

در مورد دین‌تان از سه نفر برحذر باشید

سلیم به قیس از امیرالمومنین ع نقل می‌کند: در مورد دین‌تان از سه نفر برحذر باشید: ... [سومین آنها] کسی که خداوند او را به حکومت رسانده است و [با اینکه اهل گناه است] گمان می‌کند که اطاعت و عصیان او همانند اطاعت و عصیان خداست [یعنی هر دستور خلاف شرعی هم صادر کند باید مانند دستور خدا اطاعت شود] در حالی که دروغ می گوید زیرا از هیچ مخلوقی نباید در جایی که پای معصیت خالق به میان می‌آید اطاعت کرد...
و خداوند مانع به نتیجه رسیدن اعمال کافران شدگروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قران را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر خواهد کرد.

به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 21 خرداد به آیه 59 سوره نساء پرداخته شده و در آن آمده است:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلا
سوره نساء (4) آیه 59

ترجمه:
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از خدا اطاعت کنید و از رسول و اولی‌الامری که از شماست اطاعت کنید؛ پس اگر در چیزی نزاع پیدا کردید، آن را به خدا و رسول برگردانید، اگر بنای‌تان بر این بود که به خدا و روز واپسین ایمان داشته باشید؛ آن بهتر و عاقبتش نیکوتر است.
  4 رمضان 1437

در مورد دین‌تان از سه نفر برحذر باشید

نکات ترجمه‌ای و نحوی:
«أُولِي الْأَمْرِ»: «اولی» در اصل «اولو» بوده که در محل نصب قرار گرفته و علامت نصب آن «یاء» می‌باشد زیرا ملحق به جمع سالم است (إعراب القرآن و بيانه‏2/ 24) این کلمه به معنای «ذوو» (=صاحبان) می‌باشد و مفرد ندارد (كتاب العين‏8/ 370) و همواره به صورت «مضاف» می‌آید و در قرآن کریم در قالب کلمات زیر آمده است: أُولُوا الأَلباب‏ (بقره/269 و ...) أُولُوا الْعِلْم‏ (آل‌عمران/18) أُولُوا الْقُرْبى‏ (نساء/8) أُولُوا الْأَرْحام‏ (انفال/75) أُولُوا الطَّوْل‏ (توبه/86) ْ أُولُوا بَقِيَّة (هود/106) أُولُوا الْفَضْل‏ (نور/22) أُولُوا قُوَّةٍ و أُولُوا بَأْس‏ (نمل/33) َ أُولُوا الْعَزْم‏ (احقاف/5) .
«أمر» در دو معنا به کار می‌رود: «شأن و کار» (که جمعش «امور» است و در فارسی هم کاربرد دارد) و «دستور» (ضد نهی) ، که در هردو معنا در قرآن کریم و روایات به کار رفته است (مثال اولی: نساء/83 ، مثال دومی: بقره/27) در دعای امروز (چهارم ماه رمضان) آمده است: اللَّهُمَّ قَوِّنِي فِيهِ عَلَى إِقَامَةِ أَمْرِكَ... .
پس ترکیب «أُولِي الْأَمْر» به معنای صاحب وضعیت امور (= صاحب اختیار) ویا صاحب دستور و فرمان می‌باشد؛ که در هردو صورت، عرفاً به کسانی که حکومت را به دست دارند اطلاق می‌شود.
 
«تأویل» از ریشه «أول» است که این ریشه هم در معنای «ابتدا» و هم در معنای «انتها» به کار می‌رود. در معنای ابتدا کلمه «أوّل» معروف است. فعل «آل یؤول» به معنای رجوع کردن است و «تأویلِ» هر چیزی به معنای «عاقبت آن چیز که وی بدان رجوع می‌کند» می‌باشد (معجم المقاييس اللغة‏1/ 158-162) علامه طباطبایی توضیح داده‌اند که تأویل، نه هرگونه رجوع و بازگشتی، بلکه بازگشت به حقیقت اصیل خود می‌باشد (المیزان3/25-28) با این ملاحظه، گویی در تأویل مفهوم ابتدا و انتها با هم جمع شده؛ یعنی جایی است که چیزی نهایتا به اصل و ابتدای حقیقی خود برمی‌گردد. جایگاه نحوی این کلمه در آیه فوق، تمییز است (إعراب القرآن الكريم‏1/ 20؛ الجدول في إعراب القرآن‏5/ 72)

حدیث:
1) حَدَّثَنَا غَيْرُ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِنَا قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ الفرازي [الْفَزَارِيِ‏] قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَارِثِ قَالَ حَدَّثَنِي الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيَّ يَقُولُ: لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ ص «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏» قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَرَفْنَا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَمَنْ أُولُو الْأَمْرِ الَّذِينَ قَرَنَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِكَ؟ فَقَالَ ع هُمْ خُلَفَائِي يَا جَابِرُ وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ فِي التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ سَمِيِّي وَ كَنِيِّي حُجَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ بَقِيَّتُهُ فِي عِبَادِهِ ابْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ذَاكَ الَّذِي يَفْتَحُ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ عَلَى يَدَيْهِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا ذَاكَ الَّذِي يَغِيبُ عَنْ شِيعَتِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ غَيْبَةً لَا يَثْبُتُ فِيهَا عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ إِلَّا مَنِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ
قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَهَلْ يَقَعُ لِشِيعَتِهِ الِانْتِفَاعُ بِهِ فِي غَيْبَتِهِ  فَقَالَ ع إِي وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ إِنَّهُمْ يَسْتَضِيئُونَ بِنُورِهِ وَ يَنْتَفِعُونَ بِوَلَايَتِهِ فِي غَيْبَتِهِ كَانْتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ وَ إِنْ تَجَلَّلَهَا سَحَاب‏
كمال الدين و تمام النعمة، (للصدوق) ج‏1، ص253

در مورد دین‌تان از سه نفر برحذر باشیدجابر می‌گوید هنگامی که خداوند عز و جل این آیه را نازل کرد گفتم: ای فرستاده خدا! خدا و رسولش را شناختیم، اولی‌الامری که خداوند اطاعت از آنها را قرین طاعت خود ساخت کیانند؟ فرمود: ای جابر! آنها خلفای (جانشینان) من‌ و ائمه مسلمانان بعد از من هستند؛ اولین‌شان علی بن ابی‌طالب است، سپس حسن و حسین، سپس علی‌ بن حسن، سپس محمد بن علی – که در تورات به باقر معروف است و تو [در حیات خود] او را درک خواهی کرد، پس هنگامی که او را دیدی سلام مرا به او برسان- سپس صادق، جعفر بن محمد، سپس موسی بن جعفر، سپس علی بن موسی، سپس محمد بن علی، سپس علی بن محمد، سپس حسن بن علی، سپس کسی هم‌نام و هم‌کنیه‌ من است، حجت خدا بر زمین و ذخیره الهی برای بندگانش، فرزند حسن بن علی، همان کسی که خداوند - تعالی ذکره – به دستان او شرق و غرب زمین را می‌گشاید، همان کسی که از شیعیان و دوستان خود غایب می‌شود، غیبتی که بر قول به امامتش ثابت و استوار نمی‌ماند مگر مومنی که قلبش از امتحان الهی سربلند بیرون آمده باشد.

گفتم: ای فرستاده خدا! آیا شیعیانش در غیبتش از او بهره‌ می‌برند؟

فرمود: بله، به کسی که مرا به نبوت مبعوث کرد آنها از نورش نور می‌گیرند و از ولایتش در غیبتش بهره می‌برند آن گونه که مردم از خورشید بهره می‌برند ولو که ابرها جلوی خورشید را گرفته باشند.

نکته:
پیامبر اکرم ص در موقعیتهای مختلف این آیه را خواندند و اولی‌الامر را به امیرالمومنین ع تطبیق دادند یکی از این موقعیتها جایی است که پیامبر برای خروج برای یکی از جنگها ایشان را جانشین خود گذاشتند و وقتی شوق ایشان برای حضور در جهاد را دیدند به ایشان فرمودند «أ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى غَيْرَ أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي» حاکم حسکانی (از علمای حنفی متوفی490) می‌گوید استاد من، ابوحازم، عمر بن أحمد بن إبراهيم العبدوي (متوفى417)  [که از علمای مهم و مورد وثوق علمای رجال اهل سنت (مانند ذهبی و خطیب بغدادی) است] این حدیث را با پنج هزار سند نقل می‌کند. (شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج‏1، ص195)

2) حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً ع يَقُولُ احْذَرُوا عَلَى دِينِكُمْ ثَلَاثَةً رَجُلًا ... وَ رَجُلًا آتَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ سُلْطَاناً فَزَعَمَ أَنَّ طَاعَتَهُ طَاعَةُ اللَّهِ وَ مَعْصِيَتَهُ مَعْصِيَةُ اللَّهِ وَ كَذَبَ لِأَنَّهُ لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ لَا يَنْبَغِي لِلْمَخْلُوقِ أَنْ يَكُونَ حُبُّهُ لِمَعْصِيَةِ اللَّهِ فَلَا طَاعَةَ فِي مَعْصِيَتِهِ وَ لَا طَاعَةَ لِمَنْ عَصَى اللَّهَ إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَةِ الرَّسُولِ لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا يَأْمُرُ بِمَعْصِيَتِهِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَتِهِ.
الخصال (للصدوق) ج‏1، ص139

سلیم به قیس از امیرالمومنین ع نقل می‌کند: در مورد دین‌تان از سه نفر برحذر باشید: ... [سومین آنها] کسی که خداوند او را به حکومت رسانده است و [با اینکه اهل گناه است] گمان می‌کند که اطاعت و عصیان او همانند اطاعت و عصیان خداست [یعنی هر دستور خلاف شرعی هم صادر کند باید مانند دستور خدا اطاعت شود] در حالی که دروغ می گوید زیرا از هیچ مخلوقی نباید در جایی که پای معصیت خالق به میان می‌آید اطاعت کرد؛ و برای هیچ مخلوقی سزاوار نیست که علاقه‌اش در راستای معصیت خدا باشد؛ پس نه در معصیت خدا جای اطاعت از کسی هست، و نه در مورد کسی که معصیت خدا می‌کند جای اطاعت است؛ اطاعت [همه‌جانبه] فقط سزاوار خدا و رسول خدا و والیان امر است؛ خداوند عز و جل فقط به اطاعت [همه‌جانبه] از رسول دستور داد چون او معصوم و پاک است و هیچگاه امر به معصیت خدا نمی‌کند، و تنها امر به طاعت خدا می‌کند؛ و نیز فقط به اطاعت [همه‌جانبه] از اولی‌الامر دستور داد زیرا آنها هم معصوم و پاکند و هیچگاه امر به معصیت خدا نمی‌کنند.

3) در نامه امیرالمومنین ع به مالک اشتر آمده است: وَ ارْدُدْ إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ مَا يُضْلِعُكَ‏ مِنَ الْخُطُوبِ وَ يَشْتَبِهُ عَلَيْكَ مِنَ الْأُمُورِ فَقَدْ قَالَ اللَّهُ [سُبْحَانَهُ‏] تَعَالَى لِقَوْمٍ أَحَبَّ إِرْشَادَهُمْ «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ»‏ فَالرَّدُّ إِلَى اللَّهِ الْأَخْذُ بِمُحْكَمِ كِتَابِهِ‏ وَ الرَّدُّ إِلَى الرَّسُولِ الْأَخْذُ بِسُنَّتِهِ الْجَامِعَةِ غَيْرِ الْمُفَرِّقَةِ
نهج‌البلاغه نامه 53

و آنجا كه كار بر تو گران شود و دشوار، و حقيقت كارها ناآشكار، به خدا و رسولش باز آر، چه خداى تعالى مردمى را كه دوستدار راهنمايى‏شان بوده گفته است «اى كسانى كه ايمان آورديد خدا و رسول و خداوندان امر خويش را فرمان بريد پس اگر در چيزى با يكديگر خصومت ورزيديد، آنرا به خدا و رسول بازگردانيد» و بازگرداندن به خدا گرفتن محكم كتاب او قرآن است. و بازگرداندن به رسول گرفتن سنت جامع اوست كه پذيرفته همگان است.
نهج البلاغه، ترجمه شهيدى، ص332

تدبر:
در مورد دین‌تان از سه نفر برحذر باشید«أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ» این تعبیر دلالت بر عصمت پیامبر در حوزه تمام دستورات اجتماعی می‌کند؛ زیرا اطاعت از رسول را هم همانند اطاعت از خدا را بدون هیچ قیدوشرطی آورد، و تنها از کسی می‌توان بی‌هیچ قید و شرطی اطاعت کرد که هیچ دستور ناروایی ندهد.

«أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ ...»: باتوجه به اینکه اطاعت از پیامبر حقیقتش به اطاعت از خداست (چون به دستور خدا از او اطاعت می‌کنیم)، چرا «اطیعوا» را برای خدا و رسول جداگانه آورد؟
چون اینها دو سنخ اطاعت‌اند یعنی نه‌تنها آنچه او به عنوان وحی (دستور مستقیم خدا) آورده، بلکه توضیحات (نحل/44) و دستورات (نساء/105) شخص پیامبر ص هم موضوعیت دارد و باید اطاعت شود (المیزان5/388)
این آیه شروع سلسله‌ای از آیات است که هشدار می‌دهد به کسانی که می‌خواهند بین این دو تفکیک کنند و منافقانه به گونه‌ای وانمود کنند که اطاعت خدا را قبول دارند ولی دستورات پیامبر را خیر (به‌ویژه: نساء/61 و 150)
پس، کسانی هم که امروز هم با شعار «فقط کتاب خدا» سرمی دهند و به این بهانه می‌خواهند احادیث را کنار بگذارند و باب قرائت‌های دل‌بخواهی را در فضای دینداری باز کنند، خلاف این آیه عمل می‌کنند.

« يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ ...»: این آیه ضرورت حکومت دینی و جایگاه پیامبر به عنوان حاکم را اثبات می‌کند. اولا مخاطب مومنین‌اند؛ ثانیا اگر فقط «اطیعوا الله» بود، پیامبر کاری جز رساندن پیام خدا نداشت؛ اما وقتی جداگانه بر «أَطيعُوا الرَّسُولَ»، آن هم در کنار تعبیر «أُولِي الْأَمْرِ» تاکید می‌شود، نشان می‌دهد که موقعیت پیامبر در جامعه دینی، موقعیتی از جنس «اولی‌الامر» است و اطاعت کردن از او لازم است؛ و این موقعیت، همان موقعیت حاکم است.

«أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ ...»: اینکه برخلاف فقره اول، «اطیعوا» را برای رسول و اولی‌الامر تکرار نکرد، نشان می‌دهد اطاعت از پیامبر و اولی‌الامر از یک سنخ است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم‏1/146) پس:

الف - اولی‌الامر هم باید معصوم باشند؛ زیرا اطاعت از رسول بی‌قیدوشرط است، و همان نوع اطاعت درخصوص اولی‌الامر هم لازم است؛ پس او هم مانند پیامبر نباید آگاهانه یا ناخودآگاه هیچ دستور خلاف شرعی بدهد. (علامه طباطبایی پس از بیان فوق، توضیح کسانی را که خواسته‌اند این آیه را شامل حاکمان غیرمعصوم بعد از پیامبر ص هم بدانند، به‌تفصیل پاسخ گفته است: المیزان4/389-401؛ ترجمه المیزان4/620-640)

ب- حتی اگر اولی‌الامر را شامل غیرمعصومین هم بدانیم، چون اطاعت از آنها چیزی جدای از اطاعت خدا و رسول (کتاب و سنت) نیست، پس اولی‌الامر حق صادر کردن هیچ‌گونه حکمی خلاف شرع ندارند (المیزان4/ 388)؛ لذا برخلاف نظر بسیاری از علمای سنی که معتقدند هرکس اولی‌الامر شد اطاعتش در همه چیز لازم است؛ اطاعت از اولی‌الامر فقط در راستای اطاعت از خدا و رسول مجاز است. (حدیث2)

نکته:
«مطلقه» بودن ولایت فقیه، به معنای امکان «اطاعت بی‌قید‌و‌شرط» از او نیست؛ زیرا اطاعت از او کاملا مشروط به برخورداری از شروطی است که در روایات برای چنین منصبی ذکر شده است (مثلا فقاهت و عدالت)؛ ضمنا آنچه در سخنان امام خمینی (ره) و نیز در اصل 57 قانون اساسی از این کلمه مد نظر بوده، ربطی به اطاعت بی‌قیدوشرط ندارد، بلکه به معنای امکان ورود او به همه حوزه‌هاست، و اینکه نمی‌توان پیشاپیش ورود او را به حوزه‌ای از حوزه‌های مسائل اجتماعی (مجریه، قضائیه و مقننه) منع کرد. متن اصل 57 چنین است: «قوای حاكم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضاییه؛ كه زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آینده این قانون اعمال می گردند. این قوا مستقل از یكدیگرند»

«أَطيعُوا ... أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» چرا «منکم» آورد در حالی که بدون این هم جمله معنی کاملی داشت؟ این تعبیر، چنانکه در آیات دیگر در مورد پیامبران هم آمده (بقره/129؛ جمعه/2) اشاره‌ای است به اینکه آنها هم از جنس خودتان‌اند (المیزان4/392)، بشرند که البته به این مقام رسیده‌اند و اطاعتشان بر شما لازم است. دراقع، در حالی که ترجیع‌بند همه پیامبران این بوده که در کنار تقوای الهی، اطاعت از من – که فرستاده الهی هستم – هم لازم است (شعراء/108، 126، 131، 144، 150، 163، 179) اما از مهمترین چالش‌های پیش‌روی آنها این بوده که مردم وقتی کسی فرعون‌مآبانه وارد می‌شده تسلیمش می‌شدند، اما حتی فرعونیان، این راکه انسان بخواهد از انسان همانند خود تبعیت کند، انکار می‌کردند (مومنون/34 و 24؛ هود/27)

(آیا امروزه تلقی نظام لیبرال دموکراسی همین نیست؟ و از طرف دیگر، آیا بسیاری از متدینان هم تلقی‌شان از حکومت امام زمان، چنین تلقی‌ای نیست؟)


«أَطيعُوا اللَّهَ وَ ... الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ ... فَإِنْ تَنازَعْتُمْ ... فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ»
چرا در ابتدای آیه اطاعت از «خدا و رسول و اولی‌الامر» را مطرح کرد، اما در مراجعه برای حل نزاع، فقط «خدا و رسول» را؟ شاید از این جهت که مسلمانان در خدا و رسول اختلافی ندارند؛ اما خدا می دانست که در مصداق اولی‌الامر اختلاف می‌شود، و ارجاع حل این اختلاف باید به کسی باشد که محل اختلاف نیست. اما وقتی افراد جامعه، اولی‌الامرِ معتبر را شناختند، در اختلافات اجتماعی باید او را فصل‌الخطاب بدانند (نساء/83)

«... أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ ...»:
حکومت در جامعه از آن کیست؟ اگر در همین مساله اختلاف کردیم (که هم بین شیعه و سنی اختلاف است، هم بین اسلام سکولار و اسلام شریعت‌مدار) قرآن می‌فرماید راه رفع نزاع این نیست که مساله را به نظرسنجی و اجماع و شوری و... بگذاریم یا منطق زور را به کار آوریم یا ...، راه حل این نزاع، برای کسی که واقعا ایمان دارد، این است که مساله را به خدا و رسول برگردانیم؛ لذاست که در بحث جانشینی پیامبر ص، باید دلیل نص (یعنی استناد به متون دین) تنها دلیل موجه دینی است، و توجیهاتی مانند اینکه خدا کار را به شوری و به خود امت و ... واگذار کرده، توجیه خلاف این آیه است.

«فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ»
اگر کسی خدا و آخرت را قبول داشته باشد، فصل‌الخطاب بودن خدا و رسول را قبول می‌کند؛ آن هم نه فقط در مسائل عبادی، بلکه در هر چیزی «فی شیءٍ». این شاخص خوبی است برای اینکه بفهمیم واقعا ایمان داریم یا خیر؟ و در ایمان افرادی که این راه‌حل را نمی‌پذیرند باید تردید کرد، چرا که به سوی نفاق می‌روند. (به آیات بعدی دقت شود، بویژه آیات60-61 و 64-65)

«فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلا» چرا اگر کسی خدا و آخرت را قبول داشته باشد، فصل‌الخطاب بودن خدا و رسول را قبول می‌کند؟ چون «کار خوب همین است و عاقبش نیکوتر است.» (ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلا)

اما چرا خوب است و خوش‌عاقبت‌تر؟ چون کسی که می‌داند خدا هست، می‌داند علم خودش محدود است اما علم خدا نامحدود، پس نظرات ماست که محصول آزمون و خطا (ولذا خطابردار است) اما سخن خدا حقیقت محض است که خطا ندارد؛ کسی که می‌داند آخرتی هست، می‌داند که هر مقدار هم که علمش برسد در حد سعادت دنیوی است؛ و آخرت و زوایای آن را جز خدا و رسول کسی نمی‌داند و چون عمل ما در دنیاست که آخرتمان را رقم می‌زند، پس حتما پاسخی که خدا و رسول می‌دهند بیشتر به نفع خودم است تا حدسی که بر اساس شناخت فقط دنیا می‌زنم.
پس، این آیه دو برهان بر  ضرورت تلقی حداکثری از دین است؛ یعنی نه‌تنها ورود دین را نمی‌توان در هیچ عرصه‌ای منع کرد، بلکه اگر در هر جا نظری داد، نظرش فصل‌الخطاب است. (البته این سخن به این معنی نیست که حتما هم نظر می‌دهد؛ اما اگر نظر داد فصل‌الخطاب است.)
منبع: بولتن نیوز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین