پس امروز نه از شما فدیهای گرفته میشود و نه از کسانی که کافر شدند؛ جایگاهتان آتش است؛ آن سرپرست [سزاوار] شماست و بد بازگشت [بازگشتگاه]ی است.
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قران را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر خواهد کرد.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 16 خرداد به آیه 15 سوره حدید پرداخته شده و در آن آمده است:
فَالْيَوْمَ لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَ لا مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا مَأْواكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ
سوره حديد(57) آیه15
ترجمه:
پس امروز نه از شما فدیهای گرفته میشود و نه از کسانی که کافر شدند؛ جایگاهتان آتش است؛ آن سرپرست [سزاوار] شماست و بد بازگشت [بازگشتگاه]ی است.
نکات ترجمهای و نحوی:
حرف «فـ» در ابتدای جمله، اصطلاحا «فاء فصیحه» است؛ (و آن «فـ»ای است که برسر جمله ای وارد میشود که قبل از آن، جمله دیگری محذوف است و این فاء بر آن جمله محذوف دلالت میکند). تقدیر سخن این بوده: «اگر میخواهید بدانید آخر کارتان چیست، پس امروز ...» (إعراب القرآن و بيانه9/ 45)
«فدیه»: عوض، تاوان، بازخرید، سربها، آنچه انسان پرداخت میکند تا با آن جان خود را نجات دهد (مفردات ألفاظ القرآن/627) و مثلا در جنگها برای رها کردن اسیران پرداخت میشد.
«مولی»: در زبان عربی بر معانی متعددی دلالت میکند. در اینجا بر دو معنا بیشتر تاکید شده: یکی به معنای «ناصر و یاور» است از این جهت که آیه در مقام نفی راههای مختلف برای خلاصی است، که جمعاً دو راه است: «فدیه دادن» و «یاری گرفتن» (المیزان19 /158)؛ دیگری به معنای «اولی بکم» (به شما سزاوارتر است) میباشد (إعراب القرآن و بيانه9/ 464) که از همینجا مفهوم سرپرستی برداشت شده: چون به شما سزاوارتر است پس کار شما و سرپرستی شما به او واگذار شده (مجمعالبیان9/ 355) زیرا که در دنیا برای رفع حواجتان به سراغ غیر خدا میرفتید که حقیقتش آتش است و الان رفع حوائج شما به او واگذار شده است (المیزان19 /158).
به نظر میرسد کلمه «سرپرست» هم سزاوارتر بودن را میرساند و هم یاور بودن را.
حدیث:
1) حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِيُّ وَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الدَّقَّاقُ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُكَتِّبُ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ حُكَيْمٍ عَنْ ثَوْرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مَكْحُولٍ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع ... لِي سَبْعُونَ مَنْقَبَةً لَمْ يَشْرَكْنِي فِيهَا أَحَدٌ مِنْهُمْ قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَأَخْبِرْنِي بِهِنَّ فَقَالَ ع ... وَ أَمَّا الثَّلَاثُونَ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ يُحْشَرُ أُمَّتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى خَمْسِ رَايَاتٍ فَأَوَّلُ رَايَةٍ تَرِدُ عَلَيَّ رَايَةُ فِرْعَوْنِ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ هُوَ مُعَاوِيَةُ وَ الثَّانِيَةُ مَعَ سَامِرِيِّ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ هُوَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ وَ الثَّالِثَةُ مَعَ جَاثَلِيقِ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ هُوَ أَبُو مُوسَى الْأَشْعَرِيُّ وَ الرَّابِعَةُ مَعَ أَبِي الْأَعْوَرِ السُّلَمِيِّ وَ أَمَّا الْخَامِسَةُ فَمَعَكَ يَا عَلِيُّ تَحْتَهَا الْمُؤْمِنُونَ وَ أَنْتَ إِمَامُهُمْ ثُمَّ يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لِلْأَرْبَعَةِ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ هُمْ شِيعَتِي وَ مَنْ وَالانِي وَ قَاتَلَ مَعِيَ الْفِئَةَ الْبَاغِيَةَ وَ النَّاكِبَةَ عَنِ الصِّرَاطِ وَ بَابُ الرَّحْمَةِ وَ هُمْ شِيعَتِي فَيُنَادِي هَؤُلَاءِ أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قالُوا بَلى وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ فَالْيَوْمَ لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْواكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ ثُمَّ تَرِدُ أُمَّتِي وَ شِيعَتِي فَيُرَوَّوْنَ مِنْ حَوْضِ مُحَمَّدٍ ص وَ بِيَدِي عَصَا عَوْسَجٍ أَطْرُدُ بِهَا أَعْدَائِي طَرْدَ غَرِيبَةِ الْإِبِل
الخصال (للصدوق)، ج2، ص575
امیرالمومنین ع فرمود: ... هفتاد فضیلت است که من دارم و کسی در آنها با من مشارکت ندارد: ... اما سیام: از رسول خدا ص شنیدم که فرمود: روز قیامت امت من زیر پنج پرچم جمع میشوند. اولین پرچمی که بر من وارد میشود پرچم فرعون این امت، یعنی معاویه است؛ دومی در دست سامری این امت، یعنی عمروعاص ااست؛ سومی در دست جاثلیق این امت، یعنی ابوموسی اشعری است؛ چهارمی در دست ابواعور اسلمی است؛
و ای علی! پنجمی در دست توست که مومنان زیر آن گرد آمدهاند و تو امام ایشانی. سپس خداوند به آن چهارتا میفرماید: «به پشت سرتان برگردید تا نوری درخواست کنید. پس بین آنها دیوار بلندی زده میشود که آن را دروازهای باشد؛ باطنش، در آن، رحمت است» و در آن شیعیانم و کسانیاند که ولایت مرا قبول کردهاند و با گروه ستمکاری که از صراط و در رحمت منحرف شده، جنگیدند؛ و آنان شیعیان مناند. پس «آنها ندا میدهند که آیا با شما نبودیم؟ گفتند: چرا، ولی شما خود را به فتنه انداختید و منتظر ماندید و در شک و تردید غوطهور شدید و آرزوها شما را فریفت تا امر خدا آمد و آن فریبکار شما را به خدا مغرور کرد؛ پس امروز نه از شما فدیهای گرفته میشود و نه از کسانی که کافر شدند؛ جایگاهتان آتش است؛ آن سرپرست شماست و بد بازگشتگاهی است.» سپس امتم و شیعیانم وارد میشوند و از حوض محمد ص سیراب میگردند و در دست من عصایی از جنس عوسج است که با آن دشمنان را دور میکنم آن گونه که شتربان مزاحمان را دور میکند.
2) حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ قَالَ سَمِعْتُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع يَقُولُ: لَا يُخَلِّدُ اللَّهُ فِي النَّارِ إِلَّا أَهْلَ الْكُفْرِ وَ الْجُحُودِ وَ أَهْلَ الضَّلَالِ وَ الشِّرْكِ وَ مَنِ اجْتَنَبَ الْكَبَائِرَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَمْ يُسْأَلْ عَنِ الصَّغَائِرِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيماً» (نساء/31)قَالَ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَالشَّفَاعَةُ لِمَنْ تَجِبُ مِنَ الْمُذْنِبِينَ؟
قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ: «إِنَّمَا شَفَاعَتِي لِأَهْلِ الْكَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِي فَأَمَّا الْمُحْسِنُونَ مِنْهُمْ فَمَا عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ» قَالَ ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَكَيْفَ تَكُونُ الشَّفَاعَةُ لِأَهْلِ الْكَبَائِرِ وَ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ يَقُولُ «وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ» (انبیاء/28) وَ مَنْ يَرْتَكِبُ الْكَبَائِرَ لَا يَكُونُ مُرْتَضًى فَقَالَ يَا أَبَا أَحْمَدَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يَرْتَكِبُ ذَنْباً إِلَّا سَاءَهُ ذَلِكَ وَ نَدِمَ عَلَيْهِ وَ قَدْ قَالَ النَّبِيُّ ص «كَفَى بِالنَّدَمِ تَوْبَةً» وَ قَالَ ص «وَ مَنْ سَرَّتْهُ حَسَنَتُهُ وَ سَاءَتْهُ سَيِّئَتُهُ فَهُوَ مُؤْمِنٌ» فَمَنْ لَمْ يَنْدَمْ عَلَى ذَنْبٍ يَرْتَكِبُهُ فَلَيْسَ بِمُؤْمِنٍ وَ لَمْ تَجِبْ لَهُ الشَّفَاعَةُ وَ كَانَ ظَالِماً وَ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ يَقُولُ «ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ» (غافر/18)
فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ: وَ كَيْفَ لَا يَكُونُ مُؤْمِناً مَنْ لَمْ يَنْدَمْ عَلَى ذَنْبٍ يَرْتَكِبُهُ ؟ فَقَالَ يَا أَبَا أَحْمَدَ مَا مِنْ أَحَدٍ يَرْتَكِبُ كَبِيرَةً مِنَ الْمَعَاصِي وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ سَيُعَاقَبُ عَلَيْهَا إِلَّا نَدِمَ عَلَى مَا ارْتَكَبَ وَ مَتَى نَدِمَ كَانَ تَائِباً مُسْتَحِقّاً لِلشَّفَاعَةِ وَ مَتَى لَمْ يَنْدَمْ عَلَيْهَا كَانَ مُصِرّاً وَ الْمُصِرُّ لَا يُغْفَرُ لَهُ لِأَنَّهُ غَيْرُ مُؤْمِنٍ بِعُقُوبَةِ مَا ارْتَكَبَ وَ لَوْ كَانَ مُؤْمِناً بِالْعُقُوبَةِ لَنَدِمَ وَ قَدْ قَالَ النَّبِيُّ ص «لَا كَبِيرَةَ مَعَ الِاسْتِغْفَارِ وَ لَا صَغِيرَةَ مَعَ الْإِصْرَارِ» وَ أَمَّا قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى» فَإِنَّهُمْ لَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى اللَّهُ دِينَهُ وَ الدِّينُ الْإِقْرَارُ بِالْجَزَاءِ عَلَى الْحَسَنَاتِ وَ السَّيِّئَاتِ فَمَنِ ارْتَضَى اللَّهُ دِينَهُ نَدِمَ عَلَى مَا ارْتَكَبَهُ مِنَ الذُّنُوبِ لِمَعْرِفَتِهِ بِعَاقِبَتِهِ فِي الْقِيَامَة
التوحيد (للصدوق)، ص407-408
ابنابیعمیر میگوید: امام کاظم ع فرمود:خداوند کسی را به عذاب جاودان معذب نمیکند مگر اهل کفر و لجاجت [در برابر خدا] و اهل گمراهی و شرک؛ اما هریک از مومنان که از گناهان کبیره دوری ورزد، خداوند وی را در مورد گناهان صغیرهاش مواخذه نکند که خداوتد تبارک و تعالی میفرماید: «اگر از گناهان کبیره که از آن نهی شدهاید، دوری کنید، بدیهایتان را نابود میکنیم و شما را از ورودیای بزرگمنشانه وارد میکنیم»(نساء/31) گفتم: ای پسر رسول خدا، پس شفاعت به درد کدام گناهکاران میخورد؟فرمود: پدرم از پدرانش از علی ع از رسول خدا ص روایت کرده که: «شفاعت من برای کسانی است که اهل گناهان کبیرهاند؛ اما نیکوکاران که مشکلی ندارند.» گفتم: ای پسر رسول خدا، چگونه شفاعت برای اهل گناهان کبیره است در حالی که خداوند متعال فرموده «و شفاعت نمیکنند مگر برای کسی که مورد رضایت باشد، در حالی که از خدا ترساناند» (انبیاء/28) و کسی که مرتکب کبیره شود که مورد رضایت نیست؟
فرمود: ای ابا احمد! مومنی نیست که مرتکب گناهی شود، مگر آنکه [آن گناه] ناراحتش کند و از آن پشیمان شود و پیامبر ص فرمود «پشیمانی برای توبه کافی است» و نیز فرمود «کسی که کار نیکش او را خوشحال و گناهش او را ناراحت کند، مومن است» پس کسی که از گناهی که انجام داده پشیمان نمیشود، مومن نیست و شفاعت شامل حالش نمیشود و ظالم است و خداوند فرموده «ظالمان نه دوستی دارند و نه شفیعی که سخنش مورد قبول واقع شود» (غافر/18)
گفتم: ای پسر رسول خدا! چگونه است که کسی که از گناهی که انجام داده، پشیمان نشود مومن نیست؟
فرمود: ای ابا احمد! کسی نیست که مرتکب گناه کبیرهای شود در حالی که میداند به خاطر آن مورد عقاب واقع میشود، مگر اینکه از آنچه انجام داده پشیمان شود؛ و مادام که از آن پشیمان نشده، مُصر (اصرارکننده) بر آن است، و مصر مورد مغفرت قرار نمیگیرد زیرا به عقوبت آنچه انجام داده ایمان ندارد، که اگر به عقوبتش ایمان داشت، پشیمان میشد؛ و پیامبر ص فرمود: «[هیچ گناهی] در صورت استغفار، گناه کبیره نیست و[هیچ گناهی] در صورت اصرار، گناه صغیره نیست.». اما اینکه فرمود «شفاعت نمیکنند مگر برای کسی که مورد رضایت است» یعنی شفاعت نمیکنند مگر برای کسی که خداوند از دین او راضی است و دین، اعتراف به این است که جزایی برای خوبیها و بدیها در کار است؛ پس کسی گه خدا از دین او رضایت دارد، به خاطر شناختی که از عاقبت اعمال در قیامت دارد، از آن گناهانی که انجام داده پشیمان میشود.
توحيد (صدوق)، ص407-408
با توجه به شبهاتی که وهابیت ایجاد کرده، فقط اشاره میکنم حدیث پیامبر ص «شَفَاعَتِي لِأَهْلِ الْكَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِي» از احادیثی است که در متون معتبر اهل سنت هم بسیار آمده و به لحاظ سند آن، اهل سنت هم هیچ اشکالی بر آن وارد نمیدانند. مثلا در سنن ابیداوود4 /236؛ سنن الترمذی4 /625؛ سنن ابنماجه2 /1441 .
تدبر:
:one: « فَالْيَوْمَ ... وَ لا مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا»: منافقان با اینکه ظاهرا مسلمان و همراه مومنان (أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ، آیه دیروز) هستند، اما حقیقتا مانند کافران هستند، با این تفاوت که کافران کفرشان را علنی میکنند. پس، با اینکه در آیات قبل بحثی از کفار نبود، اما اینجا آنها را هم ذکر کرد تا نشان دهد سرنوشت اینها کاملا شبیه همدیگر است و صرفِ اسم مسلمانی در قیامت به درد نمیخورد.
«لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ ... هِيَ مَوْلاكُمْ»: "«هِيَ مَوْلاكُمْ» دلالت بر حصر میکند و یعنی هیچ ناصر و یاور دیگری ندارید. وقتی چیزی در گرو باشد، دو راه خلاصی دارد: (1) چیز دیگری به ازای آنچه در رهن است بدهد و رهن را آزاد کند؛ (2) کسی پیدا شود و به انسان کمک کند و رهن را آزاد کند. جان ما انسانها در گروی آن چیزهایی است که کسب کردهایم (مدثر/38) و روز قیامت هر دو راه فوق، برای منافق و کافر بسته است."
(المیزان19 /158) (ترجمه المیزان19 /277)
حتی اگر مرتکب گناهان کبیره شدیم، مواظب باشیم که منافق نشویم. مسلمانی که گناه میکند لزوما منافق نیستند. (جلسه77، تدبر2) کسانی که گناه میکنند و حتی مرتکب گناهان کبیره میشوند راه نجاتی برایشان باقی است، چون ممکن است مشمول شفاعت پیامبر شوند؛ اما منافق، جهنمی بودنش قطعی است و هیچ راه نجاتی ندارد. (حدیث2، اگرچه اندکی طولانی است، اما چرایی این تفاوت را بخوبی تبیین میکند؛ و نشان میدهد شفاعت، اگرچه لطف است، اما پارتیبازی نیست.)
«النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ»: "ممكن هم هست كلمه «مولى» در اينجا به معناى متصدى امر (سرپرست) باشد؛ چون كفار در دنيا براى برآوردن حوايج زندگيشان از خوراک و پوشاک و جامه و همسر و مسكن، غير خدا را مىخواندند، و حقيقت غير خدا همان آتش است، پس همانطور كه مولاى ايشان در دنيا غيرخدا بود، در آخرت هم مولايشان آتش خواهد بود، چون همين آتش است كه حوائج آنان را بر مىآورد، طعامى از زقوم، و شرابى از حميم، و جامهاى بريده از آتش، و همنشینانی از شيطانها، و مسكنى در درون دوزخ"
(المیزان19 /158) (ترجمه المیزان19 /277)
به تعبیر خلاصه:
کارها را از جانب خدا نمیدیدند، بلکه از جانب دنیا میدیدند؛ و
باطن دنیایی که در قبال خدا قرار گیرد، جهنم است. (مریم/71).
«مَأْواكُمُ النَّارُ»: خانهشان آتش است. آیا تا به حال به آتش دقت کردهاید؟ اصلا چیزی هست؟! یا فقط نیستی است و نیستکننده، که البته ظاهر زیبایی دارد! به نظر میرسد آتش سادهترین کلمهای است که فهم انسان از پوچی خودش را نمایان میسازد (توضیح بیشتر در جلسه 51، تدبرهای2 و 3؛ لینک زیر)
https://telegram.me/YekAaye/450
اگر کسی در کارهایش جهتگیری خدایی و اخروی نداشته باشد، نابودی و جهنمی شدنش در قیامت جای اعتراض ندارد.
خدا به زور کسی را به جهنم نمیبرد؛ اما راه را باز گذاشته که انسان میتواند باطن خود را بسوزاند و جهنم کند.
خدا به ما اختیار داده است تا هرکسی خودش باطن خود را رقم زند: کسی که زندگی خود را به هیچ عنوان با حقیقت و باطن هستی سازگار نکرده، آیا باید انتظار داشت که حقیقت، او را جدی بگیرد و با او سازگار باشد. کسی که باطن خود را پوچ میانگاشته، وقتی وارد عالم باطن بشود جز با پوچی مواجه میگردد؟
به نظر میرسد آتش سادهترین کلمهای است که فهم انسان از پوچی خودش را نمایان میسازد:
آتش را میبینی، اما دست که به سویش ببری، چیزی دستت را پر نمیکند؛ ظاهرش زیباست، اما بشدت سوزاننده و نابود کننده است.
«بِئْسَ الْمَصيرُ»: «مصیر» همخانواده با «صیرورت» (= شدن، حرکت وجودی) است؛ و در لغت به معنای «مآل و مرجع» است (معجم المقاييس اللغه3/ 325) در واقع بازگشتگاهی است که نهایتِ صیرورتِ (= شدنِ، حرکت وجودیِ) انسان است. انسان سیری را در وجود خود طی میکند و آخرش هرچیزی شد، «مصیر» او همان است. در واقع، این وضعیت جهنم، نهایت سیری است که خود آنها در وجود خویش، در پیش گرفتهاند؛ که البته بد بازگشتگاهی است.
اگر به معنای «المصیر» دقت شود، شبهات مختلف درباره اینکه «چرا خدا جهنم را آفرید؟ و چرا عدهای جاودانه در جهنم میمانند؟ و ...» پاسخ مییابد:
خدا هیچکس را به زور به جهنم نمیبرد؛ اما چون اختیار داده، پس راه جهنم را باز گذاشته؛ و اگر کسی وجود خودش را تدریجا جهنمی کرد، تقصیر خدا نیست: جایی جز جهنم برایش نمانده است؛ و البته بد جایگاهی است.