آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آنها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.
گروه فرهنگی: امروزه رسانهای نیست که فعالیت داشته باشد و به مقولات فرهنگی توجهی نکند. چه اینکه فرهنگ و رسانه دو روی یک سکه بوده و اصلاً نمیتوان دم از کار رسانه ای زد ولی مقولات فرهنگی را نادیده گرفت. در این شرایط، یکی از مهمترین رسانههایی که از قدیم الایام و به طور مدام، موضوعات فرهنگی را مورد بررسی قرار داده است، روزنامهها بودند. تا جایی که بعید است تا امروز روزنامه منتشر شده باشد که هیچ بهره ای از فرهنگ نبرده باشد.
به گزارش بولتن نیوز، در روزگار ما نیز روزنامه های موجود با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون، دست به این کار زده و در قالبهای مختلف، به مسائل فرهنگی می پردازند. اما نکته اینجاست که این همه تولیدات فرهنگی منتشر شده در روزنامهها برای دیده شدن پا به این جهان گذاشته اند. به عبارت دیگر، مطلبی که دیده نشود گویی اصلاً تولید نشده است. اما آیا با حجم انبوه سایتها و مجلات و روزنامهها و رسانههای مختلف دیگری که وجود دارد، میتوان به همه آنها پرداخت و مطالب شان را از نظر گذراند؟ جواب معلوم است …
* * *
آرمان/مراقب عکسهایتان باشید
تهمینه میلانی در جشن عکاسان سینمای ایران، گفت: عکس این روزها در کنار جاذبههایش به عنصری خطرناک نیز تبدیل شده است، مراقب عکسهایتان باشید زیرا عدهای سعی میکنند از طریق انتشار عکسهای خصوصی هنرمندان، سینما را از بین ببرند. به گزارش ایسنا،این جشن که در فضای باز باغ - موزه فصر برگزار شد، بهدلیل بارش باران و رگبار تا مرز تعطیلی پیش رفت و سرانجام با تأخیر نسبتا زیادی آغاز شد. در این مراسم که اجرای آن را علیرضا خمسه - بازیگر سینما و تلویزیون - برعهده داشت، افرادی مانند لیلا حاتمی، علی مصفا، باران کوثری، مریلا زارعی، سیروس الوند، رویا نونهالی، مسعود زندهروح، غوغا بیات، بهرام رادان، مصطفی کیایی و جمعی از سینماگران، عکاسان و هنردوستان شرکت کرده بودند، اما هیچکدام از اعضای هیأت مدیره خانه سینما در آن حضور نداشتند. در ابتدای مراسم، علی نیکرفتار - دبیر جشن عکسان سینما - روی صحنه آمد و گفت: بهعلت اینکه احتمال میدهم هوا دوباره بارانی شود، سخن را کوتاه و از خواندن متن سخنرانی که آماده کرده بودم، صرف نظر میکنم.سپس علی مصفا و لیلا حاتمی از حافظ احمدی - عکاس سینما - که عکاسی فیلم «شیدا» را انجام داده است، تقدیر کردند.در ادامه، از رضا مهاجر - عکاس سینما - توسط پانتهآ پناهیها و اردشیر شلیله تقدیر شد. مهاجر که از فیلم «هامون» داریوش مهرجویی عکاسی کرده است، در سخنانی کوتاه گفت: همانطور که نام داریوش مهرجویی و خسرو شکیبایی با «هامون» مطرح و مترادف است، همیشه نام من را نیز بهعنوان «عکاس هامون» و «هامونبازها» میآورند که برایم باعث افتخار است.بهروز صادقی سومین عکاس سینمایی بود که در این جشن تقدیر شد.او پس از گرفتن لوح تقدیر خود، از دبیرهای این جشن برای زحمات چند ماههشان تشکر کرد.در بخش بعدی این برنامه، از جواد نوروزبیگی - تهیه کننده سینما - برای علاقهمندیاش به عکاسی تقدیر شد.در ادامه، مریلا زارعی نیز روی صحنه رفت و لوح تقدیر تهمینه میلانی را به او اهدا کرد.میلانی نیز با بیان اینکه پس از ۳۵ سال فعالیت سینمایی، این اولین تقدیر از اوست، اظهار کرد: شرایط سختتر از دوران قبل شده و به همین دلیل، به نقاشی رو آوردهام و بهزودی برایتان یک نمایشگاه نقاشی رو میکنم.این کارگردان سینما همچنین هشدارهایی درباره سوءاستفاده از عکس هنرمندان داد و گفت: مواظب عکسهایتان باشید، من یک سال است برای این موضوع به دادگاه میروم. زارعی نیز در سخنانی بیان کرد: میلانی در زندگی حرفهای من تأثیرگذار و تعیینکننده بوده و اعتماد من را به سینما زیاد کرده است.قرار بود از فاطمه معتمدآریا هم در این مراسم تقدیر شود، اما او نتوانسته بود در این جمع حضور یابد. به همین دلیل، یک پیام تصویری برای جشن فرستاده بود که برای حاضران پخش شد. در ادامه، سعید ملکان و مصطفی کیایی از بهرام رادان تقدیر کردند.رادان نیز با بیان اینکه ارتباط مخاطب با سینما پیش از اکران فیلم، بهوسیله عکاسان سینما برقرار میشود، گفت: این موضوع آنقدر ارزشمند است و جایگاه سنگینی دارد که این جایزه، یکی از ارزشمندترین جایزههایی است که تا به حال گرفتهام. سپس هیات داوران دومین جشن عکاسان سینمای ایران شامل غوغا بیات، رویا نونهالی، سیروس الوند و شهابالدین عادل، برای خواندن بیانیه هیأت داوران و معرفی برگزیدگان روی صحنه رفتند. در بخشی از این بیانیه آمده بود: «هیأت داوران خوشحال است که عکاسی سینمای ایران از قالب کلیشه که به چهره بازیگران میپرداخت، راه و مسیر خود را یافته و عکس به معرفی هویت فیلم برگشته است. هیچیک از ما در بررسی و گزینش آثار برتر، نام صاحبان آثار را نمیشناختیم و هر اثر، شمارهای داشت. درخواست هیات داوران از تهیهکنندگان این است که عکاسی سینما را جدی بگیرند، آن را بهعنوان یک تخصص و حرفه بشناسند و از دوستان و نزدیکان خود بهدلیل آشنایی با دوربین عکاسی در این کار استفاده نکنند. بخش بعدی این مراسم به اهدای جوایز برگزیدگان دومین دوره عکاسان سینما اختصاص داشت. نوشین جعفری برای فیلم «لانتوری» جایزه بخش اصلی را برد. او پس از دریافت جایزهاش، از باران کوثری تشکر کرد. جعفری پیش از این جایزه، در انجمن عکاسان سینما عضو نبود. محمد فوقانی، جلال حمیدی، امیرحسین شجاعی و محمد بدرلو دیگر نامزدهای دریافت این جایزه بودند.فتاح ذینوری نیز توسط داوران بهعنوان عکاس برگزیده بخش پشت صحنه برای فیلم «عادت نمیکنیم» انتخاب شد.در پایان مراسم از هیأت داوران و روسای پیشین انجمن عکاسان سینمای ایران تقدیر شد.پس از این تقدیر، نیکرفتار اظهار کرد: خوشحالیم که بنای درستی برای این انجمن گذاشته شده است. امیدواریم بتوانیم میراثی را که به ما رسیده، نگهداری کنیم و به مسئولان بعدی تحویل دهیم.
ابتکار/وقتی سودجویان حتی از نمایشگاه کتاب هم نمی گذرند؛
واسپاری؛ تنها راه نجات حوزه نشر
الهام عدیمی: جمعیت در فضای شهر آفتاب و غرفههای نمایشگاه موج میزند، مسئولان ارشاد لبخند رضایت میزنند و خیالشان از استقبال مردم راحت شده است، ناشران هم فروش خوبی داشتهاند؛ این اتفاقی است که در لایه رویی بیستونهمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران و نخستین تجربه میزبانی شهر آفتاب افتاده است. اما سقفها چکه میکنند، باران بهاری و بیتوجهی به مسالهای که حتی اتوبانهای تهران نیز از آن رنج میبرند، باعث شد آب، نمایشگاه را موقتا استخر کند و مسیرها آنچنان شلوغ است که اعتراضهایی را به دنبال داشته. با این حال و براساس نظرسنجیهای صورت گرفته، رضایت، بیشتر از نارضایتیهاست.
حال که نمایشگاه کتاب تهران بالاخره صاحب خانه شده، دغدغه بیشتر کارشناسان حوزه نشر به سوی جدی شدن ماهیت نمایشگاهی کتاب تهران معطوف شده است، تا با سامان یافتن وضعیت مکانی آن، وجهه فروشگاهی آن را کم کند و فروش ناشران تنها محدود به چنین نمایشگاههایی نباشد. از مهمترین مسائلی که کارشناسان این حوزه مطرح میکنند مساله توزیع کتاب در سراسر ایران است که کمبود توزیع مناسب کتاب در شهرستانها باعث میشود همواره در دوره نمایشگاه کتاب تهران، بسیاری از مردم مجبور باشند برای یافتن آثار مورد نیازشان رنج سفر را به جان بخرند و راهی پایتخت شوند. از سوی دیگر به نظر میرسد یکی از مهمترین خواستههای ناشران، سپرده شدن امر فروش کتاب به کتابفروشان باشد و تا اینکه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از متولی بودن در امر فروش کتاب فاصله بگیرد. در این میان، هم مدیران و مسئولان برگزارکننده نمایشگاه و هم اتحادیه ناشران از تعداد بالای ناشران شرکتکننده در نمایشگاه کتاب ناراضی هستند و اعتقاد دارند، حضور این تعداد ناشر، عملا غیرحرفهایست و برخی ناشران هستند که با ترفندهای مختلف سعی میکنند غرفه بگیرند.
توجه ویژه برخی سودجویان به نمایشگاه کتاب
همایون امیرزاده، رییس کمیته نظارت و ارزیابی بیست و نهمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران میگوید: به دلیل فروش بالا در نمایشگاه، برخی از هر روشی استفاده میکنند تا غرفه بگیرند و همین امر منجر به تخلفات بسیاری میشود. بنابراین کار ما هم سختتر است و همیشه باید خبرهای بگیر و ببندهای نمایشگاه را ما اعلام کنیم. این در حالی است که هدف از نظارت، صیانت از حقوق نشر است، اما باید بپذیریم فضای پرکشش اقتصادی برخی از سوداگران فرصتطلب را به خود جلب میکند. این افراد دقیقا همان کسانی هستند که باعث اختلال در روند نمایشگاه میشوند. اگر این امر نظارت و ارزیابی به درستی انجام بگیرد برای سالمسازی فضا موثر خواهد بود. آرای امسال به جریان سالمسازی نشر در سال آینده کمک میکند. اما متاسفانه یکی از کارهایی که برخی ناشران به آن دست زدند، نقد کردن بنها بود. این مساله یکی از جدیترین نگرانیهای ما در نمایشگاه اخیر بوده است. او میافزاید: اگر فضا حرفهای باشد و تنها ناشران حرفهای به نمایشگاه کتاب بیایند، مطمئنا چنین تخلفاتی کاهش چشمگیری خواهد داشت. به گفته امیرزاده، علاوه بر نقد کردن بنها، تخلفات دیگری نیز در نمایشگاه انجام شد که عرضه کتابهای غیر به صورت گسترده، عرضه و فروش آثار سایر ناشران، فروش کالاهایی غیر از کتاب (اسباببازی، پازل، سی دی، نرم افزار)، کتب افست بدون مجوز و عدم رعایت حجاب و شئونات اسلامی از سوی غرفه داران از مصادیق اصلی تخلفات در نمایشگاه کتاب تهران هستند. رییس کمیته نظارت و ارزیابی نمایشگاه کتاب تهران با اشاره به جلسههای رسیدگی به تخلفات تا روز نهم نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، توضیح داد: تاکنون ۴۱ ناشر ضمن بسته شدن غرفه تا پایان نمایشگاه بیستونهم از حضور در نمایشگاه ۹۶ و تمام نمایشگاههای استانی محروم شدهاند که ۶ مورد از این محرومیتها به دلیل تخلف در حوزه بن کارت و نقد کردن بن کارتها بدون فروش کتاب بوده است. البته سایر تخلفات نیز در حوزه صنفی و شکلی بوده و هیچکدام از رایهای صادره ناظر به بحثهای محتوایی کتابها نیست. امیرزاده همچنین در توضیح میزان مبالغ مورد تخلف در نقد کردن بن کارتها میگوید: مبالغ موردهای تخلف اعداد مختلفی هستند اما هیچ کدام از ارقام ثبت شده با تعداد کتابهای عرضه شده توسط ناشر متخلف همخوانی ندارند و اساسا یکی از ملاکهای احراز تخلف نیز همین نکته بود و هست. به عنوان مثال بن کارتهای حوزه دانش آموزان که عمدتا باید در بخش کتابهای کودک و نوجوان یا آموزشی بیشترین تراکنشها را میداشت توسط ناشرانی متخلف در دیگر بخشهای غیرمرتبط مثل دانشگاهی آن هم بدون فروش کتاب به پول نقد تبدیل شده بودند.
اتحادیه صنفی سراسری می خواهیم
با این حال محمود آموزگار، رییس اتحادیه ناشران، اعتقاد دارد، نخست باید واسپاری به صورت کامل در حوزه نشر صورت بگیرد. او میافزاید: متاسفانه قانون بهگونهایست که تمرکز بر دولتی شدن است. براساس این قوانین که مربوط به دهه 60 هستند، دولتی شدن در اهداف و وظایف وزارت ارشاد تعریف شده است، در حالی که مدیران فعلی وزارت ارشاد و معاون فرهنگی وزیر تلاش میکنند مساله واسپاری امور در حوزه نشر و کتاب را به صورت جدی دنبال کنند. از سوی دیگر باید یارانه دولتی کاملا حذف شود تا نشر بتواند روی پای خودش بایستد و ظرفیتهایش را بشناسد. البته بسیاری با این امر مخالفند چرا که فعالیتهایشان را وابسته به این یارانههای دولتی کردهاند.او با اشاره به اینکه تمام فعالیتها در تهران متمرکز است، توضیح میدهد: ناشران شهرستانها به بودجه وصل نیستند. از سوی دیگر برنامههایی مانند پایتخت کتاب باید به صورت حرفهای برگزار شود. به طور مثال بسیاری از استانها به منظور برگزاری چنین رویدادهایی حتی زمین در اختیار مسئولان ارشاد آن استان قرار میدهند اما آنها نمیدانند چگونه از چنین امکاناتی بهره ببرند. به جز چند استان محدود که قدرت اجرایی در حوزه نشر دارند، بقیه استانها به دلیل اینکه دائم باید از تهران دستور بگیرند، معمولا نمیدانند چگونه از پتانسیلهایی که در اختیار دارند بهره ببرند. رییس اتحادیه ناشران بیان میکند: به طور مثال وزارت ارشاد باید از اداره کل ارشاد هر استان بخواهد که تعداد معینی کتابفروشی باید در آن استان ظرف یک سال ایجاد شود. چنین سیاستگذاریهایی کمک بیشتری به امور نشر میکند تا تخصیص یارانهها. یا طرحهایی مانند عیدانه بیشتر به کار میآید تا اعتباردهی و دادن یارانه در نمایشگاه کتاب. باید این یارانه به این روش تخصیص داده شود که به کتابفروشان گفته شود که تخفیفی در نظر بگیرند و هر کدام فروش بیشتری داشتند، یارانهای به آنها داده شود.آموزگار در پاسخ به اینکه بارها اعتراض میشود که چرا ناشران غیرحرفهای به نمایشگاه کتاب میآیند اما هیچ فیلتری برای انتخاب آنها وجود ندارد نیز میگوید: خوشبختانه آییننامه جدید کمک بیشتری به ما کرده است. نمایندهای از اتحادیه ناشران در کمیته صدور مجوز نشر حضور دارد و از سوی دیگر، شرط تمدید مجوز نشر نیز گرفتن پروانه از اتحادیه است. به گفته آموزگار، جمعیت اصناف 20 میلیون نفر است و باید وضعیتی ایجاد شود که اتحادیه ناشران و کتابفروشان در استانهای مختلف تشکیل شود. باید به سمت ایجاد اتحادیه سراسری حرکت کنیم. این مساله به این صورت خواهد بود که اگر واسپاری به صورت کامل شکل بگیرد، از نظر تشکیلات صنفی با تعریف اتحادیههای صنفی در سراسر کشور و قرار گرفتن آنها در کنار هم میتوان اتحادیه سراسری تشکیل داد و به این وسیله مسیر منطقیتری به سوی کوچک کردن و نمایشگاهی شدن نمایشگاه کتاب تهران خواهیم داشت.
بیستونهمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، امروز، با معرفی 12 ناشر برتر به ایستگاه پایانی میرسد، نمایشگاهی که برای برگزاری آن، ایستگاه شهر آفتاب کار خود را آغاز کرد. با این حال، باید دید، سال آینده، نمایشگاه با چه حال و روزی از نظر محیطی و زیرساخت برگزار میشود و چقدر به سوی حرفهای شدن گام برمیدارد.
اعتماد/درباره ابراهيم حاتميكيا و باديگاردش
برادرم ابراهيم بمان با مردمت براي مردمت
الكساندر اُوانسيان
برادرم، تو را ابراهيم صدا خواهم كرد. نه حتي يك فيلمساز، و نه حتي حاتميكيا و نه با هر عنوان پر طمطراق ديگري. كه چون در اين خاويه آشفتگي پيش از هر اسم و عنوان و شغل و درجه، انسان بودن و ماندن اصل و اساس است، براي من، براي تو. براي همه. در بهتم. در بهتيم. بسيار سنگين و تلختر از هر آنچه بتوان تصورش كرد! نميدانم اين روزها در سالن تاريك سينما مرا چه ميشود؟ بر تو چه ميگذرد؟ و ديگران؟!
بگذار همين اول راه بگويم: اهل سينماي جايزه بگير و بوق كرناهايش نيستم، ما (تو بخوان مخاطب) آنها را شريف و صادقانه به تماشا نشستيم و آنان (تو بخوان از ما بهتران) زيركانه بر گرده ما سواري كردند تا به صدر بنشينند در جاي جاي جهان سينما و ما باز پاك شريف به نجوا گفتيم آخر كدام صدر؟ بگذاريم و بگذريم. جريانهاي غالب سينماي ايران را در ذهن مرور ميكنم از اوايل دهه ٧٠ كه پا به سالن تاريك سينما گذاشتم تا به امروز، نسل من در خلوت خود در لابهلاي رديف صندليهاي خشك و مستعمل و زمخت سينما قد كشيد، نفس زد. رشد كرد. واله و شيدا شد. سرسختي كرد و هرچه گذشت گويي خالقانش بيگانهتر شدند و لاجرم نسل من پس زد و زمان، اين داور بر حق چه نقابها از روي صورتهاي روي پرده كنار زد و چه صورتها هم بيگزند سال به سال زيباتر و شفافتر حك شدند بر لوح جان. خاطرههايم را فيلم به فيلم مرور ميكنم. چه آنهايي را كه بر پرده ديدم و چه آنهايي را كه بر صفحه جعبه جادو!
بلمي به سوي ساحل، كاني مانگا، افق، پلاك،
سفر به چزابه، پوتين، هور در آتش، مردي شبيه باران، ديدهبان، گذرگاه، صليب طلايي، فرزند خاك، دكل، حمله به اچ سه، عقابها، خاكستر سبز، قارچ سمي، آژانس شيشهاي، نينوا، بازمانده، اتوبوس شب، كيميا، از كرخه تا راين و آن ١٦ ميليمتريهايي كه با هزار هزار مشكل و اما و اگر در روزگاري دور ميشد تجربهشان كرد، تجربه شنيدن سرود، يا زيارت يا شهادت هر چه باشد افتخار است، كهف گمنامي، با گردان خيبر، حلبچه در آتش، پيران توپخانه، پل حاج اسعدالله، موجيم كه آسودگي ما عدم ما است.
خوب ميداني از كه و از چه سخن ميگويم، از اويي كه ٢٠ فروردين در فكه پر كشيد و ٢١ فروردين در تهران تكهتكهاش كردند، مصادره به مطلوب شد و هر تكهاش را به گوشهاي بردند تا برايشان ناني شود و آبي. مبادا كه روزي تو را مصادره كنند از براي ناني و آبي. نميدانم اين روزها تو را چه ميشود؟ مرا چه ميگذرد و آن درندگان را!
برادر غير همدينم ابراهيم، بيا با هم در آتش شويم! در روزگاري دور صاحب آن آينه جادو، اينگونه برايت قلم زد «اما تو كه در دامنه آتشفشان منزل گرفتهاي بايد بداني كه چگونه ميتوان زير فوران آتش زيست.» ميگويند كسي كه سالها كنار دريا زندگي كند ديگر صداي امواج را نميشنود، چون به آن عادت كرده است. مبادا زيستن در زير فوران آتش تو را هم... ؟! پس بيا دوشادوش هم برهنه و تهي از هر لباس و اسم و شغل و عنوان پا بر دهانه هميشه گداخته آتشفشان بگذاريم دست افشان و پايكوبان، بيباك و عاشقانه مرور كنيم آنچه را بر تو خالق گذشته و بر من مخاطب!
ابراهيم برادرم، بهاي آخرين سيلي نقدت براي من حلاوتي نداشت!
سالن تاريك سينما، من خيره به پرده؛ صحرا، آسمان، هليكوپتر، باديگارد، سر و صدا، دستور، فرمان، عدم اطاعت مردم، بيگانهاي در جمع، انتحار، انفجار، پردههاي پولادين گيوتين پرنده، عربده، لباسهاي سپيد، لباسهاي سياه، اخطار، شوك، هراس، خشم، حدقه گشاد چشم، ديدهبوسي، خطر، اضطراب، شنباد، انتحار، انفجار، يك پلان كوتاه بالاتر از پرههاي پولادين گيوتين پرنده، ناظر بر حق؟ خودت؟ اسلحه، ماشه، فرياد، باديگارد، مغزي متلاشي در كلوزآپ، انتحار، انفجار، سرگيجه، تهوع، گلنگدن، ضامن، ماشه، كاليبر، لباس سياه غرق در تكههاي متلاشي مغز، عربده، وحشت، دهشت، پرههاي پولادين گيوتين پرنده ا... ن... ف... ج... ا... ر، گوشت مثله شده، خون. خون. فوران خون، لباسهاي سپيد غرق در خون، بدنهاي تكه تكه شده، پرههاي پولادين گيوتين پرنده، صداهاي ديستورت، عربدههاي ديستورت، مغز از هم پاشيده ديستورت، باديگارد ديستورت، تشنج، رعشه، رعشه، رعشه و ناگهان
زمان، ١٣٧٠خورشيدي، سكوت، سياهي، نور همان پرده!
بسمالله رحمان رحيم... . وصل نيكان
مريم: هنوزم اصرار دارين عروسي خرمشهر باشه؟
امير: وقتي بزني تو ذوقمون از بقيه چه انتظار؟
و اين آغاز روايت گمگشتگي و دوران برزخي انسانهاي آرمانگراي تو بود. آغاز ورود آنها به شهر به مكاني با زاويههاي آشكار و پنهانش چندان آشنايي نداشتند و با خوي و خصلت مردماني كه شايد مدت مديدي با آنها از نزديك و چهره به چهره در كلانشهري اينچنين ويران و زخمي مواجه شده بودند.
مردمي كه تحمل و درك و درك متقابل را از كف داده بودند. مردمي كه آستانه تحمل و حد صبوريشان كمرنگ و كمرنگتر ميشد. مردمي كه خسته بودند و حتي گاهي تنها ناظر، ناظري بيكنش. مردمي كه زبان منطقشان بسته شده بود. مردمي كه ديدند برخي مسوولان با حضور زوزه موشك بر آسمان شهر، پايتخت را به قصد جايي نامعلوم رها و پشت آنان را خالي كردند و فيلم تو به درستي نشان داد و سندي شد براي اين روزهاي ما كه ببينيم چه كساني با دست خالي از مردم و با مردم در صف ايستاده براي خنثي كردن موشك! و چه بهتآور كه در آن سكانسها حتي يك پلان از افرادي كه با عنوان آرمانگرايي ارتزاق ميكردند و دم به دم فربهتر ميشدند، ديده نميشود. امروز با مرور آن سكانسها در ذهن دردي را حس ميكنم كه فيلمت در دهه قبل آن را به نمايش گذاشت، آنچنان كه امروز هم تازه است و قابل باور.
فيلم تو اما نسخهاي تجويز نميكند، فيلم تنها روايتگر ساده و بيپيرايه مردم شهرت بود؛ شهري كه تكثير شده آن در جاي جاي ايران وجود داشت. فيلمت قضاوت نهايي را به مردم و مخاطب واگذار ميكند و اين برگ برنده هر اثر خوب سينمايي است. حتي كوچك اما سخت درست. تو حتي براي آن راننده در شب تاريك ميدان آزادي كه كرايه ١٠ توماني را نفري ٥٠ تومان حساب ميكرد هم جاي دفاع گذاشتي در مقابل آن جملهاش كه؛ از جبهه برگشتي؟ چه كنم؟ من هم زن و بچه دارم و محتاج!
زمان ١٣٧١ خورشيدي، سكوت، سياهي، نور، همان پرده
بسمالله رحمان رحيم... از كرخه تا راين
نوذر: دنيا چقدر كوچيكه، جبهه كجا؟ اينجا كجا؟ ما رو يادت مياد آقا سعيد؟
سعيد: يه كم بيشتر حرف بزنيد!
بي شك چيزي در قلبت در جانت گداخته بود كه آن آتشفشان پر لهيب و گداخته چهرهاش از خجالت سرخ شد در كنار فوران عاشقانه احساسات بر بيكران آسمان. پس به رسم عاشقي و شيدايي بر دل و جان مخاطب هم نشست و چه خوب و درست كه هنوز چشمم از يادش نمناك ميشود، بغضي سنگين بر گلويم چنگ ميزند و مرا ياد افرادي مياندازد كه حتي شايد امروز تلفظ نامشان براي خيلي از مسوولان فربهتر شده كه فيلمت غيابشان را در آن بزنگاهها نشانمان داد، سخت، سخت باشد و فقط جايي در اين شهر بزرگ نامشان و عكسهاي شان رنگ و رو باخته حك بر ديواري رو به نابودي كامل است. آنوشاوان شاميران، آرشالوس باباييان، اوهان ياريجانيان و... مرداني چون سعيد كه قدم به آن كليسا گذاشتند در مكاني كيلومترها دورتر از خانه پا در مسجد گذاشتند و لب به راز و نياز گشودند. هنوز هم نواي محزون موسيقي فيلم در گوش جانم طنينانداز است، نتها از روي خطوط حامل پرواز ميكنند دستم را ميگيرند و با خود ميبرند به هر آن كجا كه دوست داشته باشند، به خلوت سعيد، كنار رودخانه راين. به آن كميل عشقي در كنج كليسا. به ديدن آن سيلي سنگين نوذر. به ديدن رد گلولههاي منفجر شده در تن، به ديدن خراش خوردن دردناك روح. تا تجزيه ياختههاي خون، تا لحظههاي پر شكوه گشودن چشم تا جنگ تا شيميايي، تا ايثار تا شيدايي و شوريدگي اصغر تا بازگشت عزيز سفر كرده به وطن.
مگر ميتوان امروز پا به درون كليسا گذاشت و حواس ديده و دل به سعيد گوشهنشين نباشد؟ مگر ميشود در كليسا فوگهاي باخ را شنيد و حواس ديده و دل به سعيد گوشهنشين نباشد؟ مگر ميشود در كليسا نان مقدس را قسمت كرد و شمع روشن كرد و حواس ديده و دل به سعيد گوشهنشين نباشد؟
برادر غير همدينم ابراهيم، چه كسي جز من ميتواند سعيد را با زبان و مذهب ديگر در گوشه كليسا باور كند و با او گريه كند تا دل نفسي تازه كند؟ آنچنان كه حتي پس از هزار سال هم پا به هر كليسايي بگذارم حواس ديده و دل جمع خواهد بود تا مبادا آن خلوت گزيده حال شوريدگي و راز نيازش از
كف بدهد. انساني را كه تو خلق كردهاي براي هميشه همنشينم خواهد ماند كه چون با او ميتوان وراي زبان و مذهب و با هر ايده و تفكر، دوستي كرد، ماند، تازه شد و جوانه زد.
سكوت، نور، همان پرده، همان پرده، زمان ١٣٩٥
از سالن سينما خارج ميشوم كوبش پتكي عظيم بر جانم، ازدحام، تشويش، تغييرات، ترافيك، گفتمانهاي سياسي، روح زمان، حزب، جناح، مخاطب، مرگ و زندگي، بيتفاوتي محض، اعتقادات و اخلاق، انرژي هستهاي، روزمرگ، اكنون، آينده، مرز، دفاع، خشم، عشق، عصبيت، مرگ، تنهايي، آوار...
اما مگر زندگي همين مسائل جزيي نيست؟ اما فيلم ميگويد كه نه! امر والا گويا گفتمان سياسي است در عصبيتي سامسارا وار. گفتماني كه ديگر انتزاعي نيست بلكه نيرويي است عظيم كه بر زندگي روزمره تاثيري تعيينكننده دارد و واجبتر از نان شب كه گردانندگانش توان بر هم زدن توازن را دارند، كه ميتوانند براي حفظ تعادلي جديد انسانها را خرد كنند يا به عرش برسانند و در چشم بر هم زدني تمام چشماندازها و برنامهها را تغيير دهند، خودي را
غير خودي و محرم را نامحرم كنند. به حاج حيدر فكر ميكنم او با قدر ارتباط مستقيم دارد و راه گريزي برايش نيست، عملي انجام داده بر مبناي وظيفه شغلياش و غريزه انسانياش، او كار بلد اين آوردگاه است براي ثانيهاي اين مرزبندي را فراموش كرده و تاوانش شكي ميشود كه قرار است با پشت
سر گذاشتناش به سر منزل مقصود برسد. پس لاجرم در پي راهي است براي خروج از اين موقعيت پر مخاطره، اما چه در پس ذهن حاج حيدر در حال خليدن است؟ همچون يك عامل نيرومند كه قرار است به انگيزهاي بدل شود براي واكنشي بزرگ، شانسي به خود دادن يا مترصد فرصتي بودن؟! براي رفع شك با توسل به جهاد، جهاد با ديو شك درون كه نتيجهاش هر چه باشد به آن نقطه جادويي و آرماني «شدن» در فيلم نميرسد! جواب كنش آخرين حاج حيدر در گرماگرم بازيهاي كلامي بين لغات باديگارد و محافظ گم ميشود، حاج حيدر بر زندگي مومنانهاش داغي خورده كه به راحتي زدودني نيست و جبرانش بس سخت است و دشوار و در همين كارزار بازي با كلمات آن شك نيز كاركرد اصلي و ازلي و ابدياش را از دست داده چون ديرتر از زماني اتفاق افتاده تا بتواند راهگشا باشد.
و دل حاج حيدر را با آن اتفاق و گذشته صاف كند. (در سنت درام نويسي اتفاق اصلي قبل از گشوده شدن پرده افتاده و با بالا رفتن پرده قهرمان به دنبال راهحل و درك و دريافت حقيقت است، طاعون شهر را بلعيده، اديپ اكنون در پي چاره است) شكي كه در ابتدا بايد مساله اصلي فيلمساز باشد و از راه قلبش به روح مخلوقش حاج حيدر پيوندي برقرار كند ناگسستني است. تا در نتيجه، مساله روح و روان مخاطب نشسته بر صندلي سينما بشود! شكي كه باعث شود حاج حيدر در پي نقبي باشد به اعماق درون تا با تاباندن نور ايمان براي هميشه آن شك را نابود كند، اما آيا به واقع اين امر اتفاق ميافتد؟ قطعا و به جد، نه! زيرا گذشته باديگارد تكه پارههايي هستند رها در خلأ كه نمايش آنها هم چندان بر اهميت موضوع صحه نميگذارد، گويا مخاطب بايد خودش را بكاود و بكاود تا بتواند گذشته در خلأ را با آينده مهآلود تاخت بزند تا هم راه باديگارد به نتيجه نهايي برسد، باديگارد به شكل غريبي بين گذشته و حال و حتي آينده خودش تكه تكه شده و هر تكهاش انعكاس بيشكل، كوچك آن شك بزرگ است. باديگارد بايد در طول فيلم به شناخت يكه و يگانه از جسم و روح خود برسد تا بتواند در كسري از ثانيه خود را حايل كند يا حتي نه! زيرا قطعا عدم شناخت از آناتومي روح و روان خود تسري پيدا ميكنددر مكان و زمان كه در آن باديگارد مركز است، اين آگاهي قطع به يقين ميتواند در خلوت حاج حيدر راهگشا باشد، راهگشاي نهايي در مواجهه با خودش و رسيدن به يك پاسخ صريح هر چند تلخ و گزنده، كه آيا به صورت غريزي يا كاملا هوشمندانه امر مقدس را حايل خود كرده يا نه؟ تا با درك و دريافتش مخاطب هم بتواند به درستي فرق بين بتهاي كاغذي و عروسكهاي خيمه شب بازي را در عرصه سياست از امر مقدس تمييز بدهد. مخاطب ناظر بر اتفاق است اما كارگردان او را كجاي اين روايت قرار ميدهد؟ مخاطب بايد در روند اينهماني كردن با حاج حيدر كجاي اين قصه قرار بگيرد تا بتواند با پايان فيلم پرده ذهنش بالا برود تا دست به جستار و تفكر بزند تا حلاجي كند كه اصلا كجاي اين داستان قرار گرفته؟ كه آيا خودي به حساب ميآيد يا نامحرم؟ چون با تعاريف فيلم مخاطب امر مقدس نيست، اما اگر آن نيست پس چيست؟ آيا فقط قرار است با پايان فيلم سطحيترين عواطف و احساساتش تحريك شود و چند قطره اشك و افسوس حاج حيدر را بدرقه كند و شاهد عروجش باشد؟ (مقايسه كنيم با شهادت سعيد در غربت روي تخت بيمارستان كه چه درست و عميق و عاشقانه پرداخت شده بود، بيحضور شعبده تكنيك.) در باديگارد مخاطب با كه و چگونه بايد همداستان شود؟ با حاج حيدر؟ با رييس حاج حيدر؟ با آن ترسناك نشسته بر صندلي چرخدار؟ وظيفه باديگارد مشخص است، بايد تحت نظر داشته باشد، وظيفه رييس باديگارد هم مشخص است، گاهي حاج حيدر را تحت فشار بگذارد كم و بيش مودبانه. مرد صندلي چرخدار نشين هم، همه را تحت فشار بگذارد كم و بيش غيرمودبانه! اما مگر او امين نظام نيست؟ پس چرا او اينقدر ترسناك است؟ به قدري ترسناك كه حتي اگر حق هم با او باشد نميتوان با گوش دل او را شنيد، بلكه بيچون و چرا بايد او را پذيرفت. او تجسم چيست؟ نظم؟ جديت؟ قانون؟ اراده بر حق؟ عيبياب؟ پوستين ضخيم خشونت بر تن حاج حيدر؟ وجدان بيدار؟ كه اگر همه اينها باشد چرا اين گونه به تصوير كشيده شده؟ چرا
اينگونه ترسناك بر صندلي نشسته و ترسناكتر ديالوگ ميگويد؟ او كجاي سلسلهمراتب است كه قادر است به همه جا ورود كند و باشد، سهمگين و خشمآلود باديگارد را توبيخ ميكند، له ميكند و از حيز انتفاع ساقط ميكند، سين جيمهاي حاد و جدي و سنگين را مسلسلوار قطار ميكند و باديگارد كه قرار است با او همدل باشيم چون جسمي صلب و سرد هيچ نگويد. با چشماني بغضآلود نگاهش كند، سكوت كند، سي سال خدمت صادقانه را بيدفاع رها كند تا ما شاهد يك كنتراست پررنگ و لعاب باشيم! بگذارد و بگذرد و در جايي ديگر (چند سكانس بعدتر) دست به عملي بزند كه حتما خبرش به آن صندلي چرخدارنشين برسد و او را براي هميشه شرمسار رفتار زمخت و خشنش با باديگارد كند! باديگارد را چه ميشود؟ آيا واقعا دورانش و آرمانهايش يكجا به پايان رسيده و خريداري ندارد؟ چفت و بستش دارد وا ميدهد؟ او كه در دوراني حاضر نبود امتيازي به افرادي بدهد كه باديگاردشان بوده، او كه هرگز خود را و شخصيتش را براي خريد سبزي خانه فلان شخصيت يا تعقيب بچههاي فلان شخصيت ديگر در مهمانيها خوار نكرده، او كه اخلاق يكه و يگانهاش را نفروخته و او كه استثنايي بوده بر يك قاعده كلي و عمومي، امروز چرا نميتواند خود را چالاك و فرز جمع كند و از اندوخته آميخته به معرفتش برگ برنده رو كند؟ آيا قدرتش از مغز پويا به زبان متلكگو تغيير كرده است؟ او اكنون به جاي گزارش شعرواره مينويسد. فيش حقوقياش را بيارزش و اعتبار ميداند كه چون مسالهاش نبوده و نيست، با كلمه باديگارد به مشكل برخورده و با چالش كشيدن كلمات در ميان شك و ترديد در پي اثبات
چه چيز به مخاطب و خودش است؟ او بايد به اسلحه خود دستور دهد؟ يا اسلحه به او؟ كدام اين دو مقوله در چه زمان و مكاني درست است و كي كدامشان باطل؟ شك باديگارد شكلي عبوس دارد كه قبل از پاسخگويي به آن در فيلم بسيار بسيار دستمالي ميشود، قرار اين است كه با باديگارد همدل و همزبان باشيم، اما باديگارد ديگر بيش از اندازه خميده و بغض كرده و غرق در خود و اوهامات و كابوسهايش است، بيش از اندازه پيشانياش را به دستهايش تكيه ميدهد، گويي همهچيز بياندازه حاد و دشوار و پيچيده شده است و ديگر از درك و توان او و ما خارج است. آن شك و آن كلمات به درستي در ذهن صورتبندي نميشود، چه چيزي ما را از حاج حيدر و حاج حيدر را از ما دور ميكند؟ آن مرز نامريي جدايي كجاست؟ در درون ما؟ در عزت نفس اندك ما؟ در روند هشت سال فرسايش ما؟ در تمايلات، عواطف انباشته شده و بروز نيافته ما؟ در تعصب خشك ما؟
درك ناكارآمد و حقير ما از دگرگوني معاني و كلمات و مفاهيم در طول زمان ما بين بازيهاي جناجي؟ درك نشدن ارزشهاي دهه ٦٠ در دهه ٩٠؟
حاج حيدر در آن نماي مسيحگونه در حال پرستاري شدن را اصلا چرا و چگونه بايد فهم كرد؟ آن هم در دل گردباد دروني حاج حيدر كه هر آنچه هست را ميروبد و با خود ميبرد. آيا بايد او را ايلعاذر ديگري تصور كرد؟ نميدانم.
آن هنگام كه بيگانه در قلب تهران نوكتيز چاقويش را ميداند كجا بگذارد تا تهديدش بيشترين و جانكاهترين درد را تحميل كند چرا حاج حيدر بايد نبودن خويش را اين گونه طلب كند؟ آن هم او كه موي سپيد كرده اين ميدان است، او كه بودنش بسيار مهم است، اساسي است، دلگرمكننده است. حتي با تمام آن شك و ترديدهايش، اويي كه روزگاري در فاصلهاي بعيد به جايي رفت براي مهار اميال ديوانهوار عدهاي كه قصد تجاوزي را داشتند سهمگين! امروز نبودنش چه توجيهي دارد؟ كه چون در نسل تازه گروه حاج حيدر هم مرد مردستاني ظهور نكرده و شرزه بيشه خود او است و بس، التيام هرگز به يكباره اتفاق نميافتد، تضادهاي دروني انساني چون
حاج حيدر آيا با يك تصميم رفع خواهد شد؟
پس از سكانس آخر چيزي سرد چون تكهاي يخ در درونم رشد ميكند، دهانم تلخ و ذهنم منجمد ميشود، كف دستانم را آنقدر به صندلي جلويي فشار ميدهم كه استخوانهايم تير ميكشند، لحظهاي ميرسد كه آدم ديگر سياسي فكر نميكند، ديگر اصلا فكر نميكند، بلكه فلج ميشود، خالي و تهي. نه كنشي، نه واكنشي، گويا هيچ نشاني از زندگي شوقانگيز نيست. اين ترس از مرگ بيروح و مكانيكي نيست كه عذاب ميدهد، بلكه ترس از مرگ برنامهريزي شده كه سخت تصنعي است و بد. نابرازنده است و بيتاثير.
اي كاش حاج حيدر در سكوت و فقط با نگاه
پر ميكشيد تا مخاطب آن سوي زندگي مشترك پرفراز و نشيب و پرتنش آن دو را در مردمك چشمان حاج حيدر و شريك زندگياش ميديد. نميدانم مگر عشق آن هم در دم آخر حراف است؟ مگر عشق در دم آخر سكوت و يك اقيانوس حس، حس جاري در نگاه نيست؟
سكوت قبل از رفتن عاشقان را مهيا ميكند، آماده ميكند، دم آخر حرف به چه كار ميآيد؟ شعرخواني به چه كار ميآيد؟
در آخرين ثانيهها حاج حيدر كجاست آن گوهر ناب سكوت؟ سكوتي كه گويي مدتهاست از سينماي ايران رخت بربسته است.
زخمها و شكها گويا در پلان آخر التيام نمييابند. فقط براي مدت كوتاهي ناپديد ميشوند و همين!
برادرم ابراهيم،
در خيابانهاي تهران راه ميروم، ناظر هرج و مرج معمولي پايتخت كه نوشتن دربارهاش و تكرارش، يك لطيفه بيمزه است و بس. قصهاي است محقر. اما ميتوان پرده را پس زد، پايتخت سرد است و توخالي، تهي و يك هيچ بزرگ و كريه اما پر از آت و آشغال، تيره، چرك، متعفن. در اين ظلمت چه چيز را ميتوان ديد؟ ارمغان اين كراهت چيست؟ ترسى، ترسي ناپيدا كه ميخزد چون خزندهاي شوم و در وجود تكتك ما رسوخ ميكند تا تخمريزي كند عصبيت را، دهشت، انزجار را تا آن موجودات ريز سمي سر از تخم درآورده ويرانمان كنند از درون پوك و پوچمان كنند و لاجرم اخته شويم و بيتفاوت. گويا شيوع وحشت از مدتها قبل شروع شده و ما هنوز خواب و اگر هم بيدار، بيكنش و بياراده به خاطره آن كاهلي غريب ذاتي در پي وقوع يك معجزه مسخ و بيحركت تبديل به مترسكهاي پوشالي بيمصرف شدهايم. بردارم خوب ميداني براي حل برخي مشكلات تنها شور و شعف ملي لازم نيست، معرف و شناخت هم لازمه حل بحران است، گاهي به بهاي جان بايد معني والا و مقدس زندگي را پيدا كرد اما وقتي بيگانه در تهران ٩٥ در معابر آمد و شد دارد ماندن و رو در رو تيغ كشيدن بهتر از نبودن و نيست شدن نيست؟ ديگر چه بايد گفت؟ خستهام، خستهايم و حتي عصباني.
اين مرا براي نوشتن از تو ميترساند، بردارم خشم تو مرا ميترساند، آشفته و معلق در ميان تعابير و تفاسير ماندهام.
عدهاي شهر را ميبلعند، عدهاي آرمانهاي نه چندان دور گذشته را و گروهي حتي آينده را! در ميان لجن و گل و لاي در حال فرو رفتنيم. شهپر پرواز شكسته است، شايد به مانند آن موقعيت سه دهه قبل اينبار يك مخاطب و نه يك رزمنده با تو در موقعيتي فرساينده و بغرنج چشم در چشم مانده است، اما اينبار بمان، دلگير آن سيلي نيستم! چيزي بس فراتر از يك سيلي مرا نگران ميكند و مشوش، كه به جاي عشق و شيدايي چيز ديگري در تك تك فريمهاي فيلمهايت در حال متولد شدن است، خشم، خشم، خشم!
كاظم باش و بمان تا اينبار براي آرماني بس گرانتر و والاتر بجنگيم، بدون تعلق به هيچ گروه و جريان و حزب و خطي، بمان تا بيباك و شيردل به قلب گداخته و گدازان آتشفشان بزنيم، اما نه براي بيهوده نيست شدن، براي به زير كشيدن هر آن پليدي و پلشتي كه از دم اژدهاگونش فوران ميكند بمان برادرم، بمان!
با مردمت و براي مردمت!
اطلاعات/یادگار گرامی امام: سینمای ایران، صاحب فکر و مکتب شده است
یادگار گرامی امام با تأکید بر اینکه پرواز خیال شرط اخلاقی زیستن است، گفت: اگر خیال را توسعه دهیم جامعهای نرمتر و اخلاقیتر خواهیم داشت.
به گزارش جماران، حجتالاسلام والمسلمین حاج سید حسن خمینی در دیدار فیلمسازان و برگزارکنندگان جشنواره فیلم روحالله در سخنانی به موضوع رابطه میان «تخیّل» و «توهم» با امراخلاق پرداخت و اظهار داشت: بزرگان اخلاق گفتهاند که توهم علت بیاخلاقی است و در نقطه مقابل، تخیل نیز از مهمترین اموری است که انسان را به زیست اخلاقی رهنمون میکند. وی با بیان اینکه توهم بدین معناست که انسان خود را مرکز هستی قلمداد کند، افزود: البته یک واقعیت است که انسانها همواره فکر میکنند مرکز هستی هستند که هرکس به آنها نزدیکتر باشد اهمیت بالایی دارد و هرکس هم دورتر باشد، از اهمیت برخوردار نیست.
یادگار امام ادامه داد: ما با همین رویکرد تاریخ را مطالعه میکنیم و فقط به قلّههای تاریخ توجه میکنیم اما به کسانی که خالق آن قلهها بودند توجهی نداریم، همچون بردگانی که سنگهای اهرام مصر را روی هم گذاشتند و دکتر شریعتی هنگام بازدید از اهرام نامهای را خطاب به آنان نوشت. وی با بیان اینکه اگر کسانی در تاریخ باشند که حتی در پشت وقایع تاریخی باشند اما برای ما غرور بیافرینند مورد توجه مان قرار خواهند گرفت، گفت: همه امور ما حول این وهم میچرخد که خود را مرکز تاریخ و هستی میدانیم و با چنین نگاهی نمیفهمیم چه بر سر دیگران میآید، لذا حرفی میزنیم و مقالهای مینویسیم اما نمیدانیم که سخن ما چه تلخی و مصیبتی به دیگران میرساند، ولی اگر خودمان جای آنان بودیم صدای فریادمان بلند میشد.
وی تخیّل را نقطه مقابل وهم خواند و یادآور شد: تخیل بدین معناست که انسان از مرزهای هویت شخصی خود را پرواز دهد و به جای دیگران بگذارد؛ اینجاست که اگر انسان بتواند خود را به جای مادری روستایی بگذارد که فرزند او را به زور به اجباری میبرند و سپس به جنگ جهانی دوم اعزام میکنند و او کشته میشود، درک صحیحتری نسبت به آن جنگ پیدا میکند؛ همانگونه که اگر یک سخنران توانست خود را به جای مخاطب قرار دهد لطیفتر و کوتاهتر سخن میگوید.
سید حسن خمینی با تأکید بر اینکه پرواز خیال شرط اخلاقی زیستن است، گفت: اگر خیال را توسعه دهیم جامعهای نرمتر و اخلاقیتر خواهیم داشت.
وی سپس به هنر «کارتون» اشاره کرد و یادآور شد: کارتون به انسانها کمک میکند که خود را به جای حیوانات و حتی گیاهان قرار دهند و بدین وسیله قوه تخیل انسان را تقویت میکند و او را از مرز شخصیت و نوعیت خویش خارج میسازد.
یادگار امام با بیان اینکه هرچه دامنه تخیل را بیشتر توسعه دهیم در مورد دیگران میتوانیم صحیحتر فکر کنیم و در مورد روابط خود قضاوت صحیحتری بیابیم، به اصل طلایی مشهور اخلاق اشاره کرد و اظهار داشت: در تمام مذاهب و مکاتب گفته میشود که هرچه برای خود میپسندیم برای دیگران هم بپسندیم و هرچه بر خود نمیپسندیم بر دیگران نیز نپسندیم؛ اگر میخواهیم به این مرتبه برسیم باید از مرزهای وجود خود عبور کنیم و بتوانیم خود را به جای دیگران بگذاریم که شرط آن، تقویت قوه خیال است؛ از همین رو از بزرگترین ابزارهایی که میتواند اخلاقگرایی را در جامعه ایجاد کند، سینما است.
وی رشتههای مختلف هنر اعم از سینما، شعر و رمان را عامل پربار کردن قوه خیال دانست و گفت: هنرمند خیال خود را به گونهای بیان میکند که دیگران هم بتوانند از آن استفاده کنند. لذا جامعه با شخصیت اول فیلم یک فیلمساز همواره احساس همدردی میکنند و حتی اگر شخصیت او بار منفی بالایی داشته باشد مخاطب او را خاکستری خواهد دید، نه سیاه و سفید؛ چرا که فیلمساز به مخاطب اجازه میدهد جای آن شخصیت بنشیند و ابعاد مختلف شخصی، عاطفی و… او را که احتمالا دارای نکات مثبتی هم هست، قرار دهد و بنابراین یکی از کارهای بزرگ سینما و هنر این است که امکان همدلی و همراهی را در جامعه فراهم میکند. سید حسن خمینی با بیان اینکه سینمای ایران دوره خوبی را شروع کرده است، یادآور شد: سینمای بعد از انقلاب نسبت به فیلمفارسیهای قبل از انقلاب در اوج قرار دارد و امروز صاحب فکر و مکتب شده است.
وی در ادامه سخنان خود خوب یا بد بودن فیلمها وابسته به «مخاطب» فیلم دانست و افزود: هر محصول فرهنگی را باید با مخاطبینش تعریف کرد و حتی اگر یک اثر در عرصه عمومی عرضه میشود تولیدکننده آن باید در فضای ذهنی اش مخاطب خود را تصویر کند و بداند تخیل چه کسانی را به کار میگیرد.
حجتالاسلام والمسلمین حاج سید حسن خمینی با اشاره به برگزاری جشنوارههای متعدد فیلم در کشور و تأکید بر اینکه نباید صرفا برای رفع تکلیف کاری را انجام دهیم، گفت: نگاه انسان به کاری که انجام میدهد بسیار مهم است و علاوه بر مباحث دینی، از لحاظ روانشناسی نیّت کارها در به سرانجام رسیدن و ثمردهی بسیار موثر است.
وی با اشاره به محوریت فیلمهای کوتاه در جشنواره روحالله، توصیه کرد: اگر فیلمهای بلند خوبی هم ساخته شود قطعا دیده خواهد شد، اما برای کسی که در ابتدای راه خویش است فراهم کردن شرایط تولید فیلم بلند دشوارتر است، لذا فیلم کوتاه میتواند آثار مثبت زیادی را نسبت به فیلمهای بلند ضعیف برجا بگذارد.
یادگار امام در پایان سخنان خود بر ضرورت توجه به وقایع حاشیه انقلاب و نهضت امام تأکید کرد و گفت: لازم نیست حتما هر فیلمسازی در مورد اصل یک واقعه تاریخی فیلم بسازد بلکه همانگونه که در آثار موفق زیادی دیدهایم میتوان بر اساس سوژهای که در حاشیه واقعهای بزرگ قرار دارد فیلم ساخت و نکات زیادی در مورد آن واقعه را بیان کرد.
ارسال حدود هزار اثر
به جشنواره
پیش از سخنان یادگار امام، حجتالاسلام والمسلمین علی کمساری معاون فرهنگی، هنری موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی گزارشی را از روند برگزاری جشنواره فیلم روحالله ارائه کرد.
وی با بیان اینکه حدود هزار فیلم و فیلمنامه به دبیرخانه جشنواره رسیده است، گفت: عمده استقبال از جشنواره از جانب جوانان فیلمساز بوده است. کمساری گفت: قرار است امسال از حدود صد فیلم در حوزه سینمای تجربی حمایت کنیم.
استفاده از استادان سینما در داوری فیلمها و فیلمنامهها، برگزاری نمایشگاه عکس لبخند روحالله در حاشیه جشنواره فیلم، نمایش همزمان فیلمها در ۱۳ استان، تقدیر از دو تن از سینماگران کشور، انعقاد قرارداد با شبکه مستند سیما برای نمایش فیلمهای جشنواره و… از دیگر نکاتی بود که کمساری بیان کرد.
در ادامه این جلسه علیرضا تابش مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی در سخنان کوتاهی از واکنش یادگار امام به قتل مرحومه ستایش قریشی تشکر کرد و آن را موجب زنده شدن نگاه حضرت امام به افغانها به عنوان افراد هم زبان و هم آیین ایرانیان، دانست.وی گفت: به فاصله یک هفته از این واکنش یادگار امام دو فیلمنامه با محوریت افغانها و کرامت انسانی، در بنیاد به دست ما رسیده است.
همچنین جمعی از فیلمسازان جوان، منتقدان سینما، روزنامه نگاران سینمایی و.. از جمله فرید فرخنده کیش مدیرعامل انجمن سینمای جوانان ایران دیدگاههای خود را با یادگار امام در میان گذاشتند.
ضرورت توجه به مقاطع مختلف زندگی امام قبل از نهضت اسلامی، توجه به عرفان عملی امام، فقدان پژوهش و مطالعه در میان سینماگران، ضرورت حضور پررنگ یادگار امام در بخش فرهنگی جامعه، ضرورت دسترسی هنرمندان به آرشیو تصاویر امام راحل، تأکید بر حضور همه طیفهای فکری در عرصه فرهنگ، توجه به جمله کلیدی امام مبنی بر اینکه «هنر عبارت از دمیدن روح تعهد در انسانهاست » و… از جمله نکات حاضران در جلسه بود.
همچنین امیر تاجیک مدیر شبکه مستند سینما در سخنانی بر ضرورت استفاده از آرشیو فیلمهای امام تأکید کرد.وی همچنین یادگار امام را از شخصیتهای ملموس برای مردم و هنرمندان به دلیل حضور در فضای مجازی، دانست.
ایران/گفتوگو با مانی حقیقی کارگردان فیلم سینمایی «اژدها وارد میشود»
تلاش میکنم مخاطب را غافلگیر کنم
احمد محمد اسماعیلی
مانی حقیقی، فیلمساز سینمای ایران فارغالتحصیل کارشناسی فلسفه از دانشگاه مکگیل در سال ۱۹۹۱، کارشناسی ارشد فلسفه از دانشگاه گولف در سال ۱۹۹۷ و کارشناسی ارشد مطالعات فرهنگی از دانشگاه ترنت در سال ۲۰۰۰ است. او نویسنده و کارگردان فیلمهای کنعان، آبادان، کارگران مشغول کارند و «پذیرایی ساده» است. وی همچنین از نویسندگان فیلم «چهارشنبهسوری»، ساخته اصغر فرهادی بوده و در فیلم دیگر فرهادی «درباره الی» نیز به ایفای نقش پرداخته است. در فیلم «آسمان محبوب» داریوش مهرجویی و «ورود آقایان ممنوع» ساخته رامبد جوان نیز بازی کرده است. حقیقی به خاطر فیلمهایش جوایزی از جشنوارههایی مثل بیست و چهارمین جشنواره فیلم فجر (سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه)، بخش سینمای بینالملل برای فیلم «کارگران مشغول کارند»، بیست و ششمین جشنواره فیلم فجر (دیپلم افتخار فیلم محبوب تماشاگران در بخش سینمای بینالملل برای فیلم «کنعان») و جشنواره فیلمهای آسیایی (جایزه فیلم آسیایی برای فیلم «کارگران مشغول کارند») را به دست آورده است. حقیقی دستی هم در نوشتن در حوزه تحصیلات دانشگاهیاش دارد و در سال ۱۳۷۴ کتابی به نام «سرگشتگی نشانهها (نمونههایی از نقد پسامدرن)» منتشر کرد. مانی حقیقی در دهه 80 با ساخت فیلم «آبادان» وارد جرگه فیلمسازی شد. فیلمی که سردمدار فیلمهای مستقل و کم هزینه امروزی بود که با نگاه محافظهکارانه مسئولان سینمایی آن دوران مواجه و به نمایش درنیامد. حقیقی در سالهای بعد به سمت فیلمسازی براساس دغدغه و مسائل مورد علاقهاش رفت و فیلم شخصی و دورهمی «کارگران مشغول کارند»، فیلم اجتماعی «کنعان» و فیلم «پذیرایی ساده» را ساخت. کارگردانی که به نظر میرسد هیچ چیزی برایش جدی نیست و برای لذت بردن به سمت سینما و زیرمجموعههایش مثل بازیگری میرود و با حضور در چند فیلم موفق در قالب نقشهای شبیه خود نشان داد مناسب ایفای نقش مردان میانسال تحصیلکرده جذاب، تا حدی خودخواه و پولدار و تحصیلکرده است. حقیقی در فیلم آخرش «اژدها وارد میشود» نشان داد تشنه دیده شدن، جلب توجه کردن درباره خود و مضمون و فرامتنهای فیلمش است. ساختار و فرم «اژدها وارد میشود» با اتکا به استفاده از بازیگران مناسب و خوشچهره و کمتر استفاده شده جلوی دوربین، فضای آخرالزمانی جزیره قشم و موسیقی معرکهاش توانست نظر خیلیها را به فیلم جلب کند. از منظری دیگر فیلم یک وسترن درباره حضور سه نفر در برهوت بیابان و تلاششان برای یک رازگشایی شاید عبث است. فیلم «اژدها وارد میشود» ساخته مانی حقیقی به واکاوی دهه تأثیرگذار 40 در تاریخ معاصر ایران در مباحث سیاسی، ادبی و فرهنگی و هنری میپردازد و روایتی سوررئال از تاریخ ایران است. داستان سال ۱۳۴۳ ولی با ترور نخست وزیر شروع میشود. مرگ یک تبعیدی در جزیره قشم پای یک مأمور ساواک را به این جزیره باز میکند، اما در مسیر داستان روشن میشود در عمق گورستان متروکه جزیره، اژدهایی لانه کرده است. با حقیقی درباره ساختار و مفاهیم فیلمش گفتوگویی انجام دادهایم.
فیلمسازی برایتان یک دغدغه، شغل یا یک تفنن است؟
من هیچ وقت به فیلمسازی به عنوان یک شغل نگاه نمیکنم. زمانی که ایدهای به ذهنم میرسد که ارزش ساخته شدن داشته باشد، سعی میکنم فیلم بسازم.
ممکن است بین فیلمهایتان هم وقفه و فاصله بیفتد؟
بله، معمولاً بین فیلمهایم فاصله 6-5 ساله یا بیشتر وجود دارد.
پرداختن به بازیگری چقدر باعث شده بین فیلمهایتان وقفه ایجاد شود؟
بازیگری مثل کارگردانی برایم دغدغه جدی نیست. انگیزه اصلیام برای بازی در فیلمها این است که بتوانم وضعیت بازیگری را از منظر بازیگر بهتر متوجه بشوم و زمانی که کارگردانی میکنم، بتوانم با بازیگران فیلمهایم رابطه بهتری برقرار کنم.
چقدر برایتان مهم بود در پنجمین فیلم سینماییتان داستانی نامتعارف و جنجالی را روایت کنید؟
زمانی که ایده ساخت «اژدها وارد میشود» به شکل فعلیاش به ذهنم رسید، برایم واضح و آشکار بود که «اژدها وارد میشود» فیلم نامتعارفی خواهد شد. اما در عین حال به نظرم رسید که میتواند فیلم جذابی به لحاظ قصه و هم به لحاظ فرم باشد که در عین حال نامتعارف بودنش گاهی میتواند یک حسن محسوب شود یا نه. بنابراین یکی از دلایل مهم و تعیین کنندهای که باعث شد بخواهم «اژدها وارد میشود» را بسازم، همین مسأله بود.
جذاب بودن فیلم تنها مختص مخاطب روشنفکر و با سواد است یا تماشاگر عادی و سینمارو هم دیدن فیلم برایش دارای جذابیت است؟
نمیتوانم پاسخ دقیقی به این سؤال بدهم. باید منتظر ماند و در هفتههای بعدی اکران میزان مخاطبان فیلم را رصد کرد. در این مدت زمانی که از اکران میگذرد، مخاطب از فیلم استقبال خوبی انجام داده است. این نوع سؤالات معمولاً در زمان پایان اکران فیلم قابل جواب دادن است و سوای فکری است که در ذهنم ایجاد شده که چه اقشاری بیشتر به دیدن فیلم خواهند آمد.
سؤالم را این طور تغییر میدهم، آیا مخاطبان اصلی فیلم آدمهایی از جنس خودتان هستند؟
تلاش میکنم فیلمی بسازم که بتواند با همه نوع مخاطبی ارتباط برقرار کند و در مضامین مختلف فیلمسازی میکنم. در واقع تمام تلاشم را انجام میدهم که فیلمهایم همیشه مخاطب را غافلگیر کند و خودم را تکرار نکنم. بنابراین این مخاطب هم، میتواند فرامرزی و در سایر نقاط دنیا باشد. به همین دلیل همواره علاقه دارم فیلمهایم در تمام نقاط دنیا و با هر آدمی از طبقات مختلف اجتماعی ارتباط برقرار کند. برای رسیدن به چنین خواستهای باید اصول اولیه قصهگویی رعایت شود و اساساً به استفاده از سمبلها علاقهای ندارم و فیلمهایم هم هیچ گاه استعاری نبودهاند. اما مشکل اینجا است که بقیه از سمبلیک بودن کارهای من کاملاً مطمئن هستند و بدون شک در این باره صحبت میکنند و هیچ نظر دیگری را هم قبول نمیکنند. به طور کلی اگر این فیلم خیالی بود، میتوانست نمادین باشد اما این فیلم براساس داستان واقعی است. اگر فیلم را با دقت نگاه کنید، به طور حتم به پاسخ سؤالاتتان خواهید رسید.
آیا انتخاب و نمایش فیلم در جشنواره برلین در زمستان سال قبل تا حد زیادی شما را به هدفی که اشاره کردید، نزدیک کرد تا فیلمتان مخاطب خارجی هم داشته باشد؟
اغلب جشنوارههایی که «اژدها وارد میشود» در آنها حضور داشت، با فیلم ارتباط خوبی برقرار کردند و قرار است در چند جشنواره خارجی دیگر هم فیلم به نمایش دربیاید. درباره اکران عمومی فیلم در خارج از کشور بزودی شاهد پخش آن در روسیه، آلمان و چند کشور دیگر اروپایی خواهیم بود.
برای مخاطبان خارجی فیلم، فرم و فضای آن دارای جذابیت است یا نحوه روایت داستان؟
به نظر میرسد فرم فیلم خیلی برایشان جذابیت داشته باشد. در عین حال قصه هم مورد توجهشان بود و در حین نمایش فیلم آن را با دقت دنبال میکردند. بنابراین ترکیب وجه بصری فیلم و فرم روایت باعث شده مخاطب ارتباط خوبی با آن داشته باشد.
«اژدها وارد میشود» را میتوان تلفیقی از چند ژانر مهم مثل نوار، وسترن و اجتماعی دانست؟
بله، همین طور است. شخصیتی که احسان گودرزی بازی میکند، مثل یک وسترنر تنها در دل طبیعت بیابانی قشم جستوجو و طی طریق میکند. من این مصداقهایی را که اشاره کردید، قبول دارم و تلاش کردم که معجونی خلق کنم از ژانرهای مختلف سینمایی و به هر کدامشان هم در فیلم اشاراتی داشته باشم.
اغلب فیلمسازان بزرگ دنیا از قبیل بونوئل و برگمان بهترین فیلمهایشان را در دهه چهارم زندگیشان ساختهاند. آیا این اتفاق را میتوان در کارنامه کاری شما هم جستوجو کرد؟
خوشحالم که این استنباط را دارید که فیلمهای اخیرم نشان از یک پختگی دارد. طبیعی است زمانی که فیلمساز وارد سنین میانسالی میشود، با نگاهی جدید به فیلمسازی و دنیا مینگرد و این تجربیات در کارش اثرگذار خواهد بود. در عین حال فیلمسازان دیگری هم وجود داشتهاند که در سنین جوانی در کارشان به موفقیت رسیدهاند.
به مخاطبی که چندان در جریان وقایع مهم فرهنگی و اجتماعی دهه 40 که زمان فیلم در آن رخ میدهد قرار ندارد، توصیه میکنید برای دیدن بهتر فیلم در این حوزهها تحقیق کند؟
نه، اصلاً چنین توصیهای ندارم. معتقدم هر چه دانش مخاطب درباره دوره زمانی فیلم بیشتر شود، لذتش از دیدن فیلم کمتر میشود.
اما ممکن است برای مخاطبی که بداند ماشین ایمپالایی که در فیلم استفاده میشود، متعلق به ابراهیم گلستان است، جذابیتی سوای مخاطبی که این مسأله را نداند ایجاد شود. درست نمیگویم؟
متأسفانه یکسری نقد چرند و پرند با این نوع موضوعاتی که اشاره کردید در فضای مجازی به وجود آمده که دروغ است. ما این ماشین را برای استفاده در فیلم خریدیم.
چقدر علاقه داشتید مخاطب بعد از دیدن فیلم با تأویل و استنباطهای متفاوت روبهرو شود؟
این نکته برای من همیشه دارای اهمیت است و در همه فیلمهایم تلاش میکنم پایانشان یک شروع جدید داشته باشند. مخاطب «اژدها وارد میشود» در پایان نمایش فیلم به یکسری از جواب و سؤالها میرسد.
در ساختار فیلم چقدر به شکستن تصور ذهنی مخاطب از تعریف قهرمان و ضد قهرمان نظر داشتید؟
همیشه تلاش میکنم مخاطب را غافلگیر کنم و به تعبیری انتظاراتش را به شیوه دیگری برآورده کنم. بنابراین تلاش میکنم در قصهپردازی نکاتی داشته باشم که برخلاف انتظار مخاطب است.
دهه 40 به لحاظ شکلگیری ادبیات و سینمای نوین با حضور نامهایی مثل هوشنگ گلشیری و ناصر تقوایی و دیگران به دهه طلایی معروف است. آیا زمان فیلم را به این دلیل در دهه 40 قرار دادید؟
میخواستم قصهام به لحاظ زمانی با تاریخ تولدم سه چهار سالی فاصله داشته باشد و بدین ترتیب خودم را به قصه ارتباط بدهم. داستان باید زمانی اتفاق میافتاد که من به دنیا نیامده بودم. اما هنوز ممکن است کسانی که با داستان مرتبط میشوند، زنده باشند تا بتوانم پیگیریهای لازم را درباره مسائل موجود در فیلم انجام دهم. وجوه مستندگونه فیلم ایجاب میکرد که این قصه بازماندگانی داشته باشد. درعین حال مهم بود که خودم شاهد عینی اتفاقات نباشم.
این وجوه مستندگونهای که اشاره کردید، لزوماً هم نباید توأم با حقیقت باشد؟
بله.
در چند فیلم آنتونیونی هم چنین ساختاری دیده میشود. آیا به این نوع آثار هم ارجاعی داشتید؟
نه، چنین چیزی نیست و اشتباه فکر میکنید و من چنین رویکردی نداشتم. آنتونیونی فیلمی که وجه مستند داشته باشد، نساخته است.
اما فیلم «تشخیص هویت یک زن» چنین ویژگیای دارد.
درست است اما به این مسأله فکر نکرده بودم.
به چه دلیل شغل کاراکتری را که احسان گودرزی بازی میکند، صدابردار سینما انتخاب کردید؟
در جهت نشان دادن نوع شخصیتش و تنهاییاش در دل طبیعت بود.
یکی از جذابیتهای «اژدها وارد میشود» موسیقی فیلم است.
موسیقی برای من هنگام نوشتن فیلمنامه خیلی مهم است. منظورم این نیست که لزوماً هنگام نوشتن به موسیقی فکر میکنم، اما مدام به این فکر میکنم که چه نوع موسیقیای داشته باشم. یکی از چیزهای اصلی که به من کمک میکند بفهمم ریتم و تصاویر فیلم باید چگونه باشند، همین موسیقی است. به دلایلی که برای خودم هم روشن نیست و انگار در ناخودآگاه ذهنم است، از اول میدانستم میخواهم موسیقی این فیلم در مایههای هاوس و ریو و موسیقی نمایش و امثالهم باشد و با همین ایده فیلمنامه را نوشتم. بعد پیش آهنگساز فیلم رفتم که قبلاً هم دو بار با او کار کردهام. او گفت که باید از سازهای محلی برای ساخت موسیقی استفاده کنیم و من مخالف بودم؛ چون این فیلمی تاریخی نبود. فیلمی بود که داشت وانمود میکرد فیلم تاریخی است. این بود که به این سازش رسیدیم که موسیقی «ریو» میسازیم، اما با استفاده از سازهای جنوب ایران. باید توجه داشته باشید که این دو سنت موسیقی شباهتهای بسیاری دارند و این را در فیلم ثابت میکنیم. در ضمن ساخت موسیقی زمان زیادی برد.
با توجه به فروش خوب «50 کیلو آلبالو» و «اژدها وارد میشود» آیا دوست دارید به عنوان کارگردانی شناخته شوید که فیلمهای پرفروش میسازد؟
برای من گیشه ملاک اصلی نیست و تمام تلاشم این بود که بتوانم پیشبینی کنم مخاطب از چه نوع فیلمی خوشش میآید و برای مخاطب فیلمم را بسازم. گاهی مواقع این اتفاق رخ میدهد و گاهی هم چنین اتفاقی رخ نمیدهد و در هر حال استقبال مخاطب از فیلمم برایم جذاب است.
ایران/سخنگوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی: برخی رسانهها به دنبال کشف حقیقت نیستند
سخنگوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت: متأسفانه برخی رسانهها به دنبال کشف حقیقت نیستند و جواب پیشرفتهای مختلف دولت را با تخریب میدهند.
نوش آبادی با انتقاد شدید از عملکرد برخی رسانههای منتقد دولت گفت: اگر این رسانهها به دنبال کشف حقیقت باشند، فعالیت ارزشمندی انجام میدهند؛ اما متأسفانه در اکثریت قریب به اتفاق موارد میخواهند به بهانههای واهی، پیشرفتهای دولت را مخدوش کنند.
وی با بیان اینکه در حوزه فرهنگ و هنر، نباید نگاهمان را بسته نگه داریم گفت: به عنوان مثال نباید در بحث موسیقی، محدودیتهای بیموردی ایجاد کنیم. تمامی فعالیتهای هنری و فرهنگی با در نظر داشتن مسائل شرعی و دینی انجام میشود. اگر ما در این حوزه محدودیتهای شدیدی را اتخاذ کنیم، دشمنان ما از خارج از کشور برای جوانانمان برنامه مینویسند.
جوان/در حضور مراجع صورت گرفت
توبه وزیر از 50کیلو آلبالو!
مراجع معظم تقليد در ديدار با وزير ارشاد به موضوع حج تمتع امسال و كارشكني دولت سعودي پرداختند و مواضع خود را نسبت به برگزاري حج امسال اعلام كردند...
نویسنده : محمدصادق عابديني
مراجع معظم تقليد در ديدار با وزير ارشاد به موضوع حج تمتع امسال و كارشكني دولت سعودي پرداختند و مواضع خود را نسبت به برگزاري حج امسال اعلام كردند. در اين ميان حضرت آيتالله مكارم شيرازي به صراحت اعلام كردند بايد فكر حج امسال را از سر بيرون كرد.
سفر جنتي به قم
روابط عمومي وزارت ارشاد، سفر علي جنتي به قم را به منظور بهرهمندي از توصيهها و رهنمودهاي حكيمانه مراجع عظام تقليد اعلام كرده است. وزير ارشاد آخرين بار سال گذشته به قم سفر كرده بود كه در آن سفر با آيات عظام نوري همداني، شبيري زنجاني، صافي گلپايگاني و شهرستاني ديدار داشت. جنتي در سفر اخير به قم با حضرات سبحاني، مكارم شيرازي، موسوي اردبيلي و جوادي آملي ديدار داشته است. در اين ديدارها مهمترين سخنان رد و بدل شده درباره وضعيت حج امسال است كه غالب مراجع با اشاره به همكاري نكردن عربستان و كارشكنيهاي دولت آن كشور در فراهم نكردن شرايط عزتمند حضور حجاج ايراني، درباره اعزام حجاج به حج امسال نظر منفي داشتند.
وظيفه سنگين وزارت ارشاد
حضرت آيتالله ناصر مكارم شيرازي در ديدار با وزير ارشاد، توصيههايي نسبت به فعاليتهاي اين وزارتخانه بيان كرد. اين مرجع تقليد گفت: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مسئوليتهاي ويژهاي دارد و اين وزارت پسوند ارشاد اسلامي و وظيفه سنگيني دارد كه با تمام وزارتخانهها متفاوت است و مسائل فرهنگي و اخلاقي بر عهده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي گذاشته شده است. وي افزود: نظارت بر رسانهها، سينما و چاپ كتابها بر عهده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي است و از سوي ديگر نيز دشمن يكي از اهداف خود را هجمه فرهنگي قرار داده است.
وي افزود: اگر حرف اول را در منطقه ميزنيم به آن دليل است كه نظام اسلامي هستيم و دشمن نميتواند به ما زور بگويد و اين كار را در عراق، يمن و سوريه نتوانسته است انجام دهد.
مكارم شيرازي تأكيد كرد: رئيسجمهور امريكا حرف بيمحتوايي را تكرار ميكند كه تحريم ايران به دليل حمايت از تروريسم است، در حالي كه پرچم ضد تروريسم در دست ماست و برگزاري كنگرههايي چون كنگره مقابله با تكفيريها در قم ادعاي ما را اثبات ميكند.
وي ادامه داد: دشمن ميخواهد ما را از درون بپوساند و اكنون سايتها و ماهوارههاي فاسد غوغا ميكنند و در مورد افزايش طلاق نيز عامل مهم بدآموزي همين سايتها و ماهوارهها هستند. اين مرجع تقليد بيان داشت: سه مسئله آسيبپذير داريم كه در برابر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي است؛ مسئله اول، مسئله فضاي مجازي است كه البته به طور كامل در اختيار ارشاد نيست، اما سهمي در اختيار داريد و تا اين فضا اصلاح نشود مسائل فرهنگي درست نميشود، پهنه اينترنت وسيع شده و به روستاها رسيده است، اما اين مسئله به تنهايي افتخار نيست و زماني افتخارآميز است كه جلوي آسيبهاي آن را سد كنيم. جلسات شوراي عالي فضايي كشور بايد جدي تشكيل شود و فكري به حال فضاي مجازي شود كه جوانان ما از دست نروند و اگر جوانان از دست بروند، متأسفانه كشور و نظام ما از دست ميرود.
وي افزود: مسئله دوم آسيبپذير مقابل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سينماها هستند. توليدات سينمايي بايد به لحاظ مسائل ارزشي و اخلاقي كنترل شود. تفاوت ما با غربيها اين است كه ما خطوط قرمزي در مسائل اخلاقي داريم و آنها ندارند.
اين مرجع تقليد تأكيد كرد: قطعاً يكي از عوامل بدحجابي و بيحجابي در جامعه، تأثيرات صحنههاي فيلمهاست دشمن معتقد است اگر حجاب را از جامعه اسلامي ايران بگيرد، نظام اسلامي ايران را دچار آسيب جدي كرده است.
به گفته اين مرجع تقليد، نكته آسيب پذير سوم مقابل وزارت فرهنگ وارشاد اسلامي، مسئله كتابها و رسانههاي مكتوب است. گرچه كار نظارتي كه از سوي وزارتخانه ميشود جاي تقدير و تشكر دارد ولي آسيب بيش از اين است.
موضع وزير ارشاد در باره يك فيلم
محتواي بحثبرانگيز فيلم كمدي «50 كيلو آلبالو» باعث شده تا انتقادهاي زيادي نسبت به ساخت و اكران اين فيلم كه گفته ميشود در آن نگاه وهنآلودي نسبت به سنت ازدواج وجود دارد، بيان شود. اين انتقادها در ديدار وزير ارشاد با مراجع نيز ديده شد. علي جنتي در ديدار با آيتالله مكارم شيرازي درباره فيلم «50 كيلو آلبالو» گفت: «اگر از چگونگي فيلم خبر داشتم، اجازه ساخت و اكران به آن نميدادم.»
ابراز تأسف سرانه پایین مطالعه
در ايام برگزاري نمايشگاه كتاب، حضرت آيتالله جوادي آملي در ديدار با وزير ارشاد از پايين بودن سرانه مطالعه در كشورمان ابراز تأسف كرد. اين مرجع تقليد گفت: متأسفانه ايران كشور كتاب نيست، ولي كشور عقل و هوش است؛ گرچه مردم كم كتاب ميخوانند، اما هوش اجتماعي آنان محفوظ است و از همه ما و مسئولان كشور عقل، عمل، راستي و درستي ظاهر و باطن ميخواهند. اين عالم برجسته تصريح كرد: دين اسلام حقوق مختلفي را براي آحاد مردم در نظر گرفته است؛ مردم بايد زندگي خوب و آبرومندانه داشته باشند، مردم از همه ما عمل ميخواهند و بيش از حرف، عمل است كه اثر دارد.
وزير ارشاد سالانه سفرهايي به شهر مقدس قم دارد و در ديدار با مراجع تقليد، ضمن ارائه گزارشي از اوضاع فرهنگي كشور و عملكرد وزارتخانه متبوعش، توصيهها و رهنمودهاي مراجع تقليد را درباره موضوعات فرهنگي دريافت ميكند.
جوان/به بهانه بازپخش سريال در چشم باد
صدور بيداري اسلامي از امواج تلويزيون
نيمه دوم دهه هشتاد سريال تاريخي «درچشم باد» به كارگرداني جعفري جوزاني از شبكه اول روي آنتن رفت...
نویسنده : معصومه طاهري
نيمه دوم دهه هشتاد سريال تاريخي «درچشم باد» به كارگرداني جعفري جوزاني از شبكه اول روي آنتن رفت؛ سريالي كه جزو آثار الف صداوسيما و به معناي ديگر در رديف آثار فاخر رسانه ملي محسوب ميشد، اما «در چشم باد» اين روزها مجددا از شبكه آيفيلم كه براي مخاطب عرب زبان در منطقه غرب آسياست باز پخش ميشود و البته به دليل قابليتهاي اين شبكه نسخه فارسي آن براي فارسيزبانان هم قابل دريافت است. سريال «در چشم باد» ماجراي فراز و فرودهاي تاريخ معاصر كشورمان است؛ نيم قرني كه ايرانيان به سختي از آن گذر كردند و خانواده ايراني كه نامي نمادين نيز هست، در اين سريال درگير سه جنگ و تحولات مابين آن است.
ماجرا از نبرد استقلالطلبانه ميرزاكوچكخان جنگلي عليه استعمارگران و دست نشاندههاي آنها آغاز ميشود، به جنگ جهاني دوم ميرسد و در جنگ تحميلي هشتساله ايران و عراق و پايان خوشي همچون فتح خرمشهر تمام ميشود. بيژن ايراني شخصيت اصلي داستان كه در خانوادهاي مبارز و حقطلب و آزاديخواه مذهبي رشد كرده است نماد آزاديخواهي و حقطلبي ايرانيان است؛ نمادي كه با تيزبيني سازندگان «در چشم باد» در اين اثر خوش درخشيد. «در چشم باد» البته بدون اشكال هم نيست، اما در مجموع محاسن فراواني دارد كه بر ضعفها غالب شده است؛ لحاظ كردن قوم فارسي زبان تاجيك در اين فيلم و عشق بيژن به همسرش ليلي كه يك دختر تاجيك با لهجهاي آشكار است، پيامهاي فرهنگي بسياري دارد كه در اغلب سريالهاي ايراني به آن پرداخته نميشود.
نكته جالب اين است، اين سريال هم اكنون براي مخاطب عربزبان كه درگير جنگهاي آزاديطلبانه و بيداري اسلامي در چند سال اخير است، سريالي درسآموز و عبرتانگيز است كه 50سال گذشته تاريخ ايران و حضور بيگانگان را به تصوير كشيده است.
بدون شك پخش چنين آثاري در شبكه آيفيلم بهتر ميتواند پيام انقلاب اسلامي را به خارج از مرزها منتقل كند، هر چند مطمئناً براي خود ما نيز پيامهاي مثبت فراواني دارد. نمايش تاريخ معاصر و جنگ در مقابل بيگانگان و عزتخواهي يك ملت مسلمان زير يوغ بيگانه و تجاوز استعمارگران نيازي است كه با كمك هنر فيلمسازان ايراني بايد به آن پاسخ داد؛ چراكه دشمن هميشه در حال تحريف تاريخ است و با چهره بزك شده و زيباي خود با ملتها سخن ميگويد، اما اين تاريخ است كه نقاب از چهره دشمن برمي دارد و نيات شوم آنها را برملا ميكند. به خصوص اينكه بعد از جنگ جهاني دوم استعمارگران همواره سعي داشتهاند با نقابي فرهنگي به سمت ملتها يورش ببرند و آنها را فريب بدهند. سينما و تلويزيون ايران اين ظرفيت بالا را دارد تا در قالبي زيبا و اثرگذار و باورپذير و در دل هنر و داستانگويي روايي خود تاريخ را براي مخاطب ملي و بين المللي بازگو كند.
«درچشم باد» جلوههاي بصري خوبي را نيز ابداع كرده است و از اين لحاظ تنها به يك سريال تاريخي و داستاني شعارگونه تبديل نشده البته اگر به درستي نگاه كنيم، آثاري از اين دست در سينما و تلويزيون ايران كم نيستند؛ مانند كيف انگليسي، كلاه پهلوي، مدار صفر درجه ( كه حتي واكنش رژيم صهيونيستي را نيز برانگيخت)، سالهاي مشروطه، معماي شاه كه ميتوانند بيانكننده برشي از تاريخ معاصر كشورمان باشند براي نسلي كه به دليل كمي مطالعه و تحقيق كمتر به اين امور آشنايي و شناخت دارد.
بنابراين شبكه آيفيلم بستر مناسبي براي بازپخش اين آثار است. اما گاهي آيفيلم قدرت تأثيرگذاري خود و نيز نياز به اشتراكات بين مخاطب و ارسالكننده پيام را فراموش ميكند و سريالها و برنامههاي درجه چندمي را روي آنتن ميبرد كه حتي براي مخاطب ايراني هم قابل فهم نبوده و مورد استقبال قرار نميگيرد.
مطمئناً رسالت اين شبكه صرفاً پركردن آنتن نيست، بلكه تأثيرگذاري مثبت با كمك آثار فاخر و شايستهاي است كه قدرت عرضه خود را به مخاطب كشورهاي همسايه دارا هستند و بازپخش اين مجموعه نيز حركتي بجا و مناسب است كه جاي تقدير دارد.
روزان/حضور رئیس جشنواره فیلم «سبز» آلمان در افتتاحیه فیلم «سبز» ایران
روزان نیوز- رئیس جشنواره فیلم «سبز» آلمان در مراسم افتتاحیه این جشنواره حضور پیدا میکند.
کارگردان مراسم افتتاحیه پنجمین جشنواره بینالمللی فیلم «سبز» اعلام کرد که نیکولای نیمان رئیس جشنواره فیلم «سبز» آلمان در مراسم افتتاحیه این جشنواره حضور پیدا میکند.
مهدی جاویدنیا درباره جزئیات مراسم افتتاحیه پنجمین جشنواره بین المللی فیلم «سبز» گفت: این مراسم راس ساعت ۱۸ در سینما فلسطین با اجرای جمشید گرگین از مجریان توانمند که خود دغدغه محیط زیستی دارد آغاز می شود. در این مراسم تیزرهایی از سه بخش سینمای ملی، بین الملل و تجسمی پخش خواهد شد و پس از آن سخنرانی فرهاد توحیدی دبیر جشنواره و معصومه ابتکار، رئیس حفاظت از محیط زیست و نیکولای نیمان رئیس جشنواره فیلم «سبز» آلمان را خواهیم داشت.
وی ادامه داد: نیکولای نیمان در سال ۲۰۰۷ برای «سالن سبز من» بورسیه شد که اکنون در نهمین ویرایشش است و از یک سالن به صورت یک جشنواره فیلم کامل توسعه یافته است و اکنون به عنوان «جشنواره جهانی توسعه پایدارِ سبزمن» شناخته میشود، این جشنواره حالا جهانی شده و دوبار در اروپا و دیگر قارهها برگزار خواهد شد.
جاویدنیا توضیح داد: همچنین در این افتتاحیه مراسم تجلیلی از خسرو معصومی که بیشترین آثارش در مورد محیط زیست است را برگزار می کنیم و امیدواریم در دوره های بعد بتوانیم این مراسم را برای سینماگران بیشتری برگزار کنیم. با توجه به همزمان شدن مراسم افتتاحیه جشنواره بین المللی یفلم سبز با مسابقات لیگ برتر برای علاقمندان به این رویداد نتایج توسط مجری مراسم (جمشید گرگین) اعلام می شود.
کارگردان مراسم افتتاحیه پنجمین جشنواره بینالمللی فیلم «سبز» افزود: در بخش پایانی مراسم، اجرای موسیقی به دو زبان فارسی و انگلیسی با تم محیط زیستی را داریم. در این مراسم حجت الله ایوبی رئیس سازمان سینمایی، محمد حیدری دبیر جشنواره فیلم فجر و علیرضا تابش مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی حضور خواهند داشت. همان طور که در اخباراعلام شده این جشنواره بعد از ۱۰ سال وقفه برگزار می شود به همین دلیل سعی داریم تا با برگزاری مراسمی در شان هنرمندان و افرادی که دعوت شده اند این وقفه ۱۰ ساله را جبران کنیم.
وی یادآور شد: قطعا همه ما به عنوان فردی از جامعه دغدغه محیط زیستی داریم و باید به این موضوع بسیار اهمیت دهیم. من معتقدم اگر این وقفه طولانی ایجاد نمی شد با کمک فیلمسازان و هنرمندان ،جشنواره فیلم سبز می توانست به یکی از بزرگترین جشنواره های ایران تبدیل شود. اگر جشنواره بین المللی فیلم «سبز» به صورت مستمر ادامه داشته باشد شاهد تعداد آثار زیادی با موضوع محیط زیست در حیطه مستند و داستانی خواهیم بود. مستندسازان زیادی هستند که به دلیل دغدغه های شخصی شان در فضاهای خطرناک سخت فیلم های زیادی با هزینه شخصی خود ساخته اند.
جاویدنیا اظهار امیدواری کرد که این افتتاحیه در شان نام ها و انجیاو هایی باشد که چند سال است در زمینه محیط زیست فعالیت دارند و منتظر برگزاری این جشنواره هستند.
شهروند/جشنواره سینمایی کن سومین روزش را پشت سر گذاشت از افتتاحیه با «وودی آلن» تا تماشای فیلم فرهادی
شهروند| شصتونهمین جشنواره بینالمللی فیلم کن چهارشنبه شب گذشته با نمایش فیلم «کافه سوسایتی» جدیدترین ساخته سینمایی «وودی آلن» آغاز شد که با بازخورد متوسطی همراه شد. «وودی آلن» که برای سومینبار جشنواره کن را افتتاح میکرد، پس از نمایش فیلم «کافه سوسایتی» سه دقیقه مورد تشویق قرار گرفت که گرچه استقبال نسبتا گرمی از فیلم محسوب میشد، اما نمیتوان این بازخورد را با توجه به استانداردهای جشنواره کن بسیار خوب دانست.
در فیلم «کافه سوسایتی» که «کریستین استوارت»، «جف آِیزنبرگ» و «استیو کارول» بازیگران آن هستند، «آیزنبرگ» در نقش یک نیویورکی بازی میکند که به هالیوود میرود و در آنجا با زنی با بازی «استوارت» آشنا میشود که برای عمویش (استیو کارول) بازی میکند و ماجراهای احساسی پیچیدهای در این بین روی میدهد. «تاد مککارتی»، منتقد سینمایی هالیوود ریپورتر درباره فیلم «کافه سوسایتی» نوشت: نخستین ساخته «وودی آلن» در لسآنجلس، ٤٠سال پس از ساخت فیلم «آنیهال» یک کمدی رمانتیک تلخ و شیرین دیگر است. فیلم «مرد غیرمنطقی» ساخته «وودی آلن» که سال گذشته درجشنواره کن رونمایی شد، در پایان نمایش با دو دقیقه تشویق مورد استقبال قرار گرفته بود. «کافه سوسایتی» چهاردهمین فیلم «وودی آلن» است که در جشنواره کن رونمایی میشود و کمپانی فیلم آمازون حق فروش فیلم را به مبلغ ١٥میلیون دلار خریداری کرده و قرار است از تاریخ ٢٩ جولای اکران خود را در آمریکا آغاز کند.
جودی فاستر ستاره جشنواره کن شد
جودی فاستر که با جدیدترین فیلمش بهعنوان کارگردان در جشنواره کن حضور یافته، پنجشنبه در مرکز توجه بود.
به گزارش مهر، جودی فاستر بهعنوان کارگردان فیلم «هیولای پول» دیروز با جرج کلونی و جولیا رابرتز روی فرش قرمز جشنواره کن رفت و پس از نمایش فیلمش در کنفرانس مطبوعاتی شرکت کرد. این بازیگر و کارگردان سرشناس در این نشست به نبودن کارگردانهای زن در بدنه اصلی هالیوود اشاره کرد و گفت: مدیران استودیوها از این مسأله میترسند. فاستر که نقش اصلی فیلم «سکوت برهها» را برعهده داشته، در پاسخ به اینکه حضور زنان در بخشها و نقشهای اصلی بیشتر در فیلمهای مستقل و برنامههای تلویزیونی مشاهده میشود، گفت: به نظرم این دوره خطرناکترین دوره در تاریخ فیلمسازی است. با توجه به مسائل اقتصادی خیلی چیزها در ساختار استودیوها تغییر کرده و خیلی چیزها در این صنعت و تجارت درحال تغییر است.
در نشست عوامل این فیلم جرج کلونی نیز بار دیگر به مسأله دونالد ترامپ اشاره کرد و گفت: قرار نیست ترامپ پیروز ریاستجمهوری آمریکا شود، چون هیچگاه ترس نمیتواند کشور ما را پیش ببرد.
جولیا رابرتز نیز که برای نخستینبار به جشنواره کن آمده است، در پاسخ به اینکه آیا دوست دارد کارگردانی کند، گفت: از هوش و حوصله کافی برای این کار برخوردار نیست. در نهایت روزنامهنگاری از ایران از فاستر پرسید: آیا رابرتز و کلونی کیفیت خاصی را وارد نقشهایشان کردهاند. وی گفت: مثلا وقتی به آقای کلونی نگاه میکنم، تصویری از یک رئیسجمهوری آینده را میبینم. کلونی نیز با شوخی به او جواب داد: از طرف جوانی از ایران، این معنای زیادی دارد.
بازار خرید و فروش در بازار فیلم کن داغ است
در سومین روز برگزاری بازار فیلم کن، بازار خریدوفروش داغتر شده است. امسال همچون چند سال اخیر حضور ایرانیها پررنگ است و شرکتها و افرادی که در زمینه پخش بینالمللی فیلمهای ایرانی فعالیت دارند، در بازار حضور یافتهاند. همچنین مانند چند ساله اخیر چتر سینمای ایران نیز در این بازار گشوده شده و شرکتهای بسیاری زیر چتر سینمای ایران و بعضی از آنها نیز خارج از این چتر شروع به فعالیت کردهاند. بنیاد سینمایی فارابی، فیلمیران، اشراق فیلم، ایماج فیلم و... ازجمله شرکتها و موسساتی هستند که زیر چتر سینمای فارابی فعالیت دارند. خانه هنر ایرانیان، شهرزاد مدیا، آیات، سوره سینما و دریم لب فیلم ازجمله شرکتهایی هستند که خارج از این چتر فعالیت دارند.
تماشای بخشهایی از «فروشنده»
جشنواره فرانسوی کن بخشهایی از فیلم «فروشنده» ساخته جدید اصغر فرهادی را روی سایت خود قرار داده است. «فروشنده» جدیدترین فیلم اصغر فرهادی که در شصت و نهمین جشنواره کن حضور دارد، یکی از شانسهای دریافت جایزه نخل طلای امسال است. این فیلم که در بخش رقابتی جای گرفته است، پس از اعلام اسامی شرکتکنندگان به فهرست اضافه شد.
جشنواره کن در معرفی فیلمهای حاضر در این بخش، قسمتهایی از هر فیلم شرکتکننده را در سایت خود قرار داده است. از فیلم «فروشنده» اصغر فرهادی سه قسمت ۷۵ ثانیهای منتشرشده که نشاندهنده فضای فیلم و برشهایی از آن است. جشنواره فیلم کن از ۱۱ تا ۲۲ می در فرانسه برگزار میشود.
قدس/نصیریان: نمایش ایرانی، شیوهای توانمند در بیان مسائل روز و نقدهای اجتماعی است
علی نصیریان در مراسم رونمایی لباس سعدی افشار از توانایی نقد اجتماعی نمایش ایرانی گفت. نصیریان شب چراغ نمایش «بر پهنه دریا» را روشن کرد.
به گزارش قدس آنلاین به نقل از تسنیم، آیین شب چراغ نمایش «بر پهنه دریا» و رونمایی از لباس مرحوم سعدی افشار با حضور علی نصیریان، داوود فتحعلی بیگی، ابراهیم آبادی، جواد انصافی، آتش تقیپور، پیمان شریعتی، محمد اسدی، صبا کمالی، سامان تیرانداز و... شب گذشته در تماشاخانه سنگلج برگزار شد.
علی نصیریان در این مراسم گفت: آن زمان که این سالن در دست ساخت بود با جناب جوانمرد مرتب به آن سر میزدیم و همان زمان تصمیم گرفتیم که وقتی ساخته شد در زمینه تئاتر ایرانی فعالیت داشته باشد.
وی درباره جانمایی یادگارهای صحنهای اساتید بزرگ و بنام این حوزه گفت: این حرکت در نگهداری و نمایش لباس سعدی افشار و دیگر هنرمندان نمایش سنتی و ایرانی، ارزش بسیاری دارد چرا که او آخرین بازمانده تخت حوضی بود. امثال این هنرمند و مرد بزرگی مانند داوود فتحعلی بیگی، زحمت بسیاری کشیدند تا این هنر را پس از دورهای طولانی که به نام تجدد هر چه متعلق به سنتها بود مضموم دانشته میشد زنده نگه دارند.
وی ثبت و ضبط یادگارهای نمایشی هنرمندان را باعث پویایی هنرمندان جوان ارزیابی کرده و افزود: در این حوزه جوانانی که مسائل روز، نقدهای اجتماعی و دغدغههای اجتماع را بیان میکنند پویاتر فعالیت خواهند کرد. چرا که نمایش ایرانی در این زمینه غنی و توانمند است.
در هنگام رونمایی از لباس سعدی افشار قطعهای آوازی با صدای این هنرمند در سنگلج طنینانداز شد که جمع به احترام سعدی افشار دقایقی با سکوت آن را همراهی کردند.
علی نصیریان، آواز را یکی از بخشهای اصلی نمایش ایرانی است و تصریح کرد: بازیگر این گونه نمایشی باید بر آواز و موسیقی مسلط باشد. در تمام گونههای نمایش ایرانی مانند تعزیه و سیاهبازی، آواز عنصر اصلی است. خود من در تمام کارهایی که اجرا داشتهام قطعاتی را به آواز خواندهام.
اجرای مراسم شب چراغ را پیمان شیخی بر عهده داشت. او برپایی آیین شب چراغ را سنتی چند ساله در این تماشاخانه عنوان کرد.
شهرام مسعودی کارگردان نمایش «بر پهنه دریا» نیز در این مراسم به بیان توضیحاتی درباره مسیر اقتباس از یک اثر خارجی پرداخته و اقتباس از آثار نمایشی بزرگ را یکی از مسیرهای تجربه شده تاریخ تئاتر ایرانی بیان کرد که برای نزدیک شدن تئاتر و مردم در دهههای گذشته تجربه شده است.
علی نصیریان با تقدیر از تعمیرات انجام شده در این تماشاخانه، ویژگی نمایش ایرانی را اصل روایت عنوان کرده و گفت: روایت تفاوت عمده بازیگری در نمایش ایرانی و فرنگی است. بازیگر این گونه نمایشی باید بداند که تنها شبیه یک نقش است.
اجرای نمایش بر پهنه دریا و عکس یادگاری پایان بخش این مراسم بود.
وطن امروز/گفتوگوی «وطن امروز» با سیدمحمود رضوی و سیدجلال اشکذری، تهیهکننده و کارگردان فیلم «دلبری»
نسل دلدادگان هنوز باقی است
مرتضی اسماعیلدوست: «دلبری»؛ قابی برای تماشای گفتوگوهای تابناکی است که تنها میتوان با ردیابی زبان نگاه آن را درک کرد. فیلمی که چند روزی است وارد چرخه اکران سینماها شده و از این رو گفتوگویی با سیدمحمود رضوی، تهیهکننده باسابقه و سیدجلال اشکذری، کارگردان جوان این فیلم انجام دادم که در ادامه تقدیم میشود.
***
آقای رضوی! کارنامه کاری شما نشان میدهد که بیشتر به کشف و توجه به فیلمسازان جوان تمایل دارید.
رضوی: به نظرم من با توجه به جایگاه تهیهکنندگی که دارم، مناسبتر است تا دنبال فیلمسازان جوان و نیز آن افرادی بروم که به لحاظ فکری با همدیگر نزدیکی داریم. در مقطعی فاصلهای میان نسل تهیهکنندگان سینمای ایران پیش آمد و فکر میکنم من نخستین کسی بودم که با یک تفاوت سنی وارد این حیطه شدم، وقتی تنها 26 سال داشتم و در آن دوران میدیدم که چنین شرایط دشواری برای فعالیت فیلمسازان جوان هم وجود دارد و باید به سختی دنبال سرمایه و اسپانسر برای ساخت فیلم خود باشند. من در تلهفیلمها با فیلمسازان جوان همکاری خوبی داشتم و آثاری بودند که به لحاظ کیفیت در جایگاه بالایی قرار داشتند و در جشنوارههای تلویزیونی جوایز زیادی گرفتند. سپس فیلم «دهلیز» را تهیه کردم که اتفاقی ویژه در سینمای ایران بود که بهروز شعیبی توانست در شرایطی مناسب فیلم اول خود را بسازد و مورد توجه هم قرار گرفت و این مسیر برای فیلمسازان جوان دیگر هم ادامه یافت.
از همینرو نخستین فیلم حمیدرضا قربانی با نام «خانهای در خیابان چهلویکم» را تهیه کردید؟
رضوی: حمیدرضا قربانی را 10 سالی است که میشناسم و سالها برایم تدوین کرده است و به دلیل همین نزدیکیها فیلم اولش را تهیه کردم. به نظرم فیلم «خانهای در خیابان چهلویکم» به لحاظ محتوایی ادامه فیلم «دهلیز» بود و از این نظر جالب است. چون سینمای ایران داشت به سمت نفی قصاص میرفت و فیلم «دهلیز» به دنبال عکس این نگاه بود که قصاص را تایید کرده و در ضمن مساله گذشت را هم پیشنهاد میکرد. فیلم «خانهای در خیابان چهلویکم» هم روایتی ملتهب درباره مساله قصاص دارد و موضوع حفظ خانواده هم در این فیلم مهم است که میتواند در راستای سبک زندگی باشد و البته جنس مخاطبش با فیلمی مانند «دلبری» متفاوت است.
هنگامی که فیلمنامه «دلبری» به دستتان رسید با توجه به فرم متفاوت بیانش، واهمهای برای ساخت آن نداشتید؟
رضوی: روز اول که فیلمنامه «دلبری» را خواندم، آنقدر برایم جذاب بود که هراسی برای ساخت آن نداشتم، چرا که نقاط اوج و فرود داستانی در آن کم نبود و التهابی که در قصه بود و موقعیت ویژه خانواده میثم و دلدادگیهای طوبی باعث شد که خیلی دلگرم ساخت فیلم شوم. از طرفی دنبال شیوههای خاص و عجیبی هم نبودیم و براساس آنچه در فیلمنامه بود خیلی ساده خواستیم حرف دل خانوادهای ایثارگر را نشان دهیم. به نظرم کلیات آنچه را که میخواستیم در فیلم رعایت شده و با تغییرات جزئی نسبت به فیلمنامه اولیه فیلم «دلبری» ساخته شد.
آقای اشکذری! با وجود اینکه از جمله فیلمسازان بیحاشیه سینمای ایران هستید، چرا گسترهای از حواشی مختلف در جشنواره فیلم فجر با شما و فیلم «دلبری» همراه بود!
اشکذری: واقعیتش من خیلی با این سازوکاری که برخیها میگویند و دنبالش هستند، آشنایی ندارم. البته فضای فیلمسازی به طور کلی همراه با حاشیه است و برخی رسانهها هم به دنبال دامن زدن به این حاشیهها هستند!
البته امورات برخی سینماگران هم با حاشیه میگذرد و علاقه به هیاهو دارند!
اشکذری: بله! اما من اصلا دنبال حاشیه نیستم و حالا هم با وجودی که چند روز بیشتر از اکران فیلم «دلبری» نگذشته است، کمکم دارد مخاطب خود را پیدا میکند و به نظرم به دور از حواشی میتواند دیده شود. اتفاقا آنهایی که با فیلم همراه بودند خیلی خوب همذاتپنداری کردند.
رضوی: ما آمدهایم در سینما کار کنیم و برخلاف برخی به دنبال حاشیهسازی نیستیم. فیلم «دلبری» با وجود اینکه در جشنواره فجر اتفاقات خوبی برایش رخ نداد اما باز در این شرایط سخت اکران، وضعیت اکران آن بد نیست. شما میدانید که مثلا فیلم «مرگ ماهی» با آن همه بازیگران مطرحی که دارد از بهمنماه سال 1393 منتظر اکران بود! و این وضعیت دشوار برای همه فیلمها وجود دارد.
آقای رضوی! چه موضوعی در فیلم «دلبری»، ارزش ساخت آن را برایتان بیشتر کرد؟
رضوی: زمانی که فیلمنامه «دلبری» را خواندم به یاد فیلم «هیوا»ی مرحوم ملاقلیپور و پخش این فیلم در شبکه دوم آن سالها افتادم که در آن بخشی از گفتوگوی همسر شهید باکری پخش شد. در واقع آن ارتباط خاص همسر شهید باکری که سالها همراه و عاشق همسر شهیدش بود برایم جالب آمد و فیلم «دلبری» هم سعی بر ارائه این جنس خاص از دلدادگی دارد.
آقای اشکذری! ایده فیلم «دلبری» از کجا به ذهنتان خطور کرد؟
اشکذری: این سوژه از روی دغدغه من پیدا شد. در واقع چند سال پیش از شهید سیدابراهیم اصغرزاده یک مستند دیده بودم با نام «نفسهای ماندگار» که براساس آن فیلم کوتاه «نفسهای سرخ» را ساختم.
فرم و فضای فیلم «نفسهای ماندگار» شبیه «دلبری» بود؟
اشکذری: نه مانند این کار بلکه نزدیک به حال و هوای آن بود. درباره جانبازی بود که توان گفتوگو نداشت همچنین درباره یک پدر و دختر بود اما چهره مرد نشان داده میشد. در آن فیلم چند نما از زاویه دید جانباز از طریق ماسک دیده میشد. نمای «POV» آن فیلم برایم جالب بود و در ذهن من ماند و فکر کردم این شکل بیان در «دلبری» جواب میدهد.
فیلم فرانسوی «اتاقک غواصی و پروانه» را تماشا کردهاید؟
اشکذری: خیر، فضای فیلم و داستانش درباره چه بود؟
از کتاب خاطرات ژان دومینیک بوبی اقتباس شده که مردی دچار فلج جسمی بود و تنها از طریق پلک زدن با دیگران ارتباط داشت. فیلم «دریای درون» ساخته فیلمساز شیلیایی، آلخاندرو آمنابار را هم ندیدهاید؟
اشکذری: خیر، تا به حال ندیدهام و شاید اگر میدیدم ذهنم را بازتر میکرد. پیگیر نبودهام و شاید اگر فرصتی شد، آن را ببینم.
پس مانند برخی از سینماگران زیاد اهل فیلم دیدن نیستید؟!
اشکذری: چرا، اما چندان زیاد نیست. به هر حال چون کارم فیلمسازی است باید فیلم ببینم.
علاقه به تجربهگرایی چقدر شما را مشتاق این نوع فیلمسازی در فضایی محدود و تکلوکیشنی با میزانسن و دکوپاژی متفاوت کرده بود؟
اشکذری: به هر حال برای هر فیلمسازی تجربه کردن در سینما خیلی مهم است اما نمیتوانم بگویم همانند برخیها که تنها به دنبال فرم و تجربه در سینما هستند، فیلم «دلبری» را ساختم و اصلا این مساله دغدغه من نبود و نمیخواهم به سمت سینمای خاص هنری بروم. در «دلبری» هم میخواهم تنها قصه تعریف کنم و هر داستانی هم فرم خاص خود را میطلبد و برای این فیلم هم چنین فرمی جواب میداد.
شخصیت اصلی فیلمتان را طوبی انتخاب کردید یا میثم؟
اشکذری: حس درونیام این بود که بیشتر با همسر جانباز یعنی طوبی باشم و رابطه عاشقانه میان طوبی و میثم را نشان دهم. از این نظر هر دو در این فیلم نقش تاثیرگذاری دارند. البته هویت طوبی بر مبنای شخصیت میثم شکل میگیرد و حس و حال و غم و شادیهایش همه بر مبنای میثم نشان داده میشود. در واقع منطق روایی فیلم از طریق باورپذیری میثم شکل گرفته و بیننده هم آن را میپذیرد. اگر ما میثم را نشان میدادیم خیلی فضای قصه فرق میکرد. این را هم بگویم که نسبت به جشنواره در حدود 6 دقیقه از فیلم در تدوین کوتاه شد.
پس از شهادت میثم هم به دنبال نمایش جنس خاصی از ارتباطات عاشقانه رفتید.
اشکذری: میثم و طوبی آن ابزارهای معمول ارتباطی میان همسران دیگر را که از طریق زبان گفتوگو ایجاد میشود، ندارند و پلک زدن میثم برای طوبی تنها راه ارتباطی بوده و برایش مهم است و ما به آن تاکید داشتیم. از این نظر شاید برخی به این فکر کنند که چرا رمزگشایی 4 بار پلک زدن میثم در فیلم «دلبری» آنقدر مهم است؟ دلیلش این است که تنها مسیر دریافت درونیات میثم برای طوبی از طریق همین پلک زدنهاست. در واقع وقتی 4 بار پلک زدن را نشان میدهیم، لحظهای است که دیگر میثم میداند که میخواهد شهید شود و اعلام میکند که از همه تعلقات دنیوی دور شده است. وفاداری طوبی به زندگی و خانوادهاش در این شرایط بسیار خاص برایم خیلی مهم بود. در شرایطی که چیزی برای بیان عشق وجود ندارد و تنها خط ارتباطیاش از طریق نگاه است.
همانند شعر «سایه» که نوشت: «گوش کن با لب خاموش سخن میگویم/ پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست»
اشکذری: ما چنین خانوادههای عاشقی را میان جانبازان زیاد داریم و من به چنین مواردی برخوردهام. در یزد خودمان شخصی به نام دایی قاسم زندگی میکند که داستانی مشابه میثم دارد. متاسفانه چند سالی است در فضای سینمای ما شکلی از خیانت رواج پیدا کرده که فیلم «دلبری» در تضاد با تم خیانت است و میخواهد نهایت وفا و عشق همسری ایثارگر را نشان دهد.
شما با انتخاب زوایای مختلف دوربین و تقطیع بیشتر نماها سعی کردهاید ریتم و انقباض درونی فیلم را متعادل کنید. به نظرتان مخاطب باید چگونه با فیلم «دلبری» مواجه شود؟
اشکذری: به هر حال برای فیلمهایی با این محدودیت فضا و لوکیشن و بازیگر، تا حدی ریتم فیلم کند میشود اما با توجه به اینکه اتفاقات در درون یک آدم شکل میگیرد، تمپوی درونی فیلم بالا میرود و بینندهای که با شخصیت طوبی همراهی کند، در پایان همذاتپنداری خوبی با کاراکتر طوبی خواهد کرد. به نظرم اگر تماشاگر کمی حوصله کند و بتواند با 20 دقیقه ابتدایی فیلم «دلبری» همراه شود، تحت تاثیر فیلم قرار خواهد گرفت.
انتخاب لوکیشن و معماری خانه هم نقش مهمی در بیان سینمایی اثر دارد. در اینباره چه تمهیداتی به خرج دادید؟
اشکذری: ما کل خانه را از نو بازسازی کردیم و نوع چیدمان و آکسسوار طراحی شده است. من به دوستان گفتم که فضای خانه به 2 قسمت تقسیم شود که بخشی از آن مانند بیمارستانی است که از میثم قطع نخاع پرستاری میشود و قسمت دیگر خانه همانند سردخانهای است که فردی بیحرکت در آن جای گرفته است. در همین خانه و با این شرایط یک زندگی عاشقانهای وجود دارد که پر از نشاط و معنا و دلبری است، به نحوی که حتی وقتی میثم در اواسط فیلم به شهادت میرسد، همچنان حضورش در خانه احساس میشود.
آقای رضوی! شما آثار متعدد و قابل توجهی را در سینما و تلویزیون تهیه کردهاید. حرف اصلی این آثار و در واقع شما چیست؟
رضوی: ترویج سبکی از زندگی اسلامی و ایرانی که شاید کمی از آن غفلت شده است. الان در سینمای ایران از این بابت یک خلأ وجود دارد که همه تنها به دنبال ایجاد سرگرمی هستند، البته تا حدودی سرگرمی برای سینما لازم است، اما ما یادمان نرود که برای چه به سینما ورود یافتهایم! ما به دنبال این هستیم که از طریق صنعت سینما حرف خود را بزنیم. از این رو سبک زندگی و زیست مومنانه مهمترین مسالهای است که به دنبالش هستم و به نظرم فیلمساز یا تهیهکننده اگر صادقانه با مخاطب برخورد کند، نباید اثرش با خودش فاصله داشته باشد و من هم در تهیه آثار به سمتی میروم که خیلی با خودم فاصله نداشته باشد. یعنی همانطوری که دوست دارم بچههایم به سینما بروند و فیلمی را ببینند که از لحاظ اصول اخلاقی و دینی و تربیتی مناسب باشد، به دنبال این هستم که فیلم بدی نسازم که بچههای مردم ببینند! و تنها به دنبال دستیابی به پول تهیهکنندگی نیستم و حرفی که فیلم میزند برایم مهم است.
نوع مواجههتان با مخاطبان سینمایی و تلویزیونی چه تفاوتی با هم دارد؟
رضوی: نگاه و هدفم در سینما و تلویزیون یکی است. البته با توجه به اینکه مخاطب هر کدام کمی متفاوت است قدری هم زبان تصویری هر یک تفاوت پیدا میکند و شکل و اندازهاش در سینما و تلویزیون فرق دارد. در واقع در تلویزیون با توجه به اینکه از همه طبقات اجتماعی مخاطب وجود دارد و عامتر است، باید به شکلی جامعتر برخورد کرد و در سینما مخاطبان محدودتر و از طبقهای خاص هستند که باید برای آنها شیوه متناسبی را در بیان سینمایی به کار برد. در واقع حرفی که در سینما زده میشود به همان شکل قابل بیان در تلویزیون نیست و بالعکس آنچه در تلویزیون گفته میشود را نمیتوان به همان نحو در سینما بیان کرد.
در میان آثار تلویزیونیتان، توجه به موضوعات دینی و معرفتی بویژه در سریال «پردهنشین» بیشتر مورد توجه مخاطبان قرار گرفت.
رضوی: بله! به هر حال در نحوه همکاری با فیلمسازان، بیشتر آن حرفی که میخواهیم بزنیم مهم است و ما را به هم نزدیک میکند. درباره سریال «پردهنشین» با توجه به اینکه من با روحانیان بزرگ شدهام و خانواده مادریام همه روحانی و روحانیزاده هستند، بیشتر ابعاد مختلف رفتاری و خانوادگی آنها را میشناسم و فکر میکنم میتوانم بهتر آنها را نشان دهم و این شخصیتها کمک میکنند در آثارمان بتوانیم به کمک آنها شیوه زیست اسلامی را بهتر نشان دهیم. در واقع ما روحانیان را در سریالهایی مانند «پردهنشین» در جای خود و بهدرستی نشان دادیم.
بخشی از تماشاگران فیلم «دلبری» میتوانند مخاطبان خاموشی باشند که سینمای معمول ما را دنبال نمیکنند. شما برای حضور این افراد در سینما چه برنامههایی را در نظر گرفتید؟
رضوی: بله! این اتفاق برای فیلمی مانند «بادیگارد» هم پیش آمد و ما هم امیدوار به حضور تماشاگرانی هستیم که چندان اهل سینما رفتن نیستند. اما متاسفانه تا الان با وجود اینکه به اکثر نهادهای دولتی مراجعه کردهام، شرایط خاصی برای فیلم «دلبری» پیش نیامده و تنها کمکهایی از سوی شهرداری تهران و قرارگاه خاتمالاوصیا برای این مساله ایجاد شده است.
آقای اشکذری! یکی از موارد قابل توجه فیلم «دلبری»، همزمانی عروسی امیرحسین با زمان شهادت میثم بوده که معنای رسیدن به وصالی نیکو دارد.
اشکذری: مبنای ما این بود که قرار است 2 زندگی جدید در آن شب شروع شود که یکی آغاز زندگی مشترک و مراسم ازدواج امیرحسین است و دیگری زندگی جدیدی است که میثم با شهادتش آغاز میکند و نگاه ما به شهادت از دریچه یک شروع دوباره و همراه با سرور بوده است.
رضوی: امیرحسین ادامهدهنده راه میثم است و اگر میثمها شهید میشوند باز هم امیرحسینها و دلدادگانی وجود دارند و ما نسلهای جوان دیگری داریم که در راه میهن جان خود را هم فدا میکنند و کاراکتر امیرحسین در فیلم «دلبری» نماینده این نسل است.
در واقع مدافعان حرم، شناسنامه جدیدی از شهادت را هویدا کردند.
رضوی: شهدای مدافع حرم مانند میثمها از همه چیز خود گذشتند. متاسفانه برخیها که شناختی ندارند درباره این عزیزان اتهاماتی میزنند که آنها به خاطر مسائل مالی یا کاری به سوریه میروند، در حالی که من چند تا از همین بچههایی را که شهید شدند، میشناسم که هنوز وضع مالی چندان خوبی ندارند. اصلا چه کسی حاضر است حتی به بهانه درآمد مالی همانند یک پاسدار بجنگد؟! اگر آن اعتقاد و ارادت و نگاه خدایی وجود نداشته باشد، چنین دفاعی شکل نمیگیرد. برای خوانندگان روزنامه شما نمونهای میآورم که یکی از رفقایم که مدافع حرم بود، شهید شده است و روزی که میخواست برود، بچه اولش حدود 3 سال و نیم داشت و بچه دومش 2 ماهه بود که برای اینکه پایبند نشود از آنها خداحافظی نکرد! در واقع مدافعان حرم از همه دنیا بریدند و رفتند.
اشکذری: یکسری چیزها را نمیشود بهراحتی درک کرد و برخی باورهای عمیق بهسادگی قابل دریافت نیست
وطن امروز/آقای ایوبی! آلبالوهای فاسد را به صاحبانش بازگردانید!
بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق(ع) در نامهای دوباره به حجتالله ایوبی نسبت به سخنان اخیر رئیس سازمان سینمایی واکنش نشان داد. در بخشی از این نامه خطاب به ایوبی آمده است: مجموعه بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق(ع) برحسب وظیفه خود نسبت به دیدهبانی فضای فرهنگی انقلاب اسلامی مطالبه حل مسائل سینمایی انقلاب را از مراکز علمی و اجرایی کشور وظیفه خود میداند و در همین راستا تاکنون چندین بار نگرانی و اعتراض خود را نسبت به برخی آثار سینمایی تولید شده به شما ابراز نموده است. این در حالی است که بهرغم دعوتهای مکرر انجام شده توسط این مجموعه طی نامههای مورخ 6/11/94، 14/11/94 و 8/2/95 برای حضور حضرتعالی در جمع دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) یا حتی تشکیل جلسه خصوصی با جمع محدودی از دانشجویان که وعده آن را از زبان شما در رسانهها شنیدهایم، هیچ پاسخی از شما دریافت نشده است. دانشجویان بسیجی دانشگاه امام صادق(ع) دغدغه «ظهور یافتن» توصیههای اخلاقی آیتالله مهدویکنی(ره) در تمام حوزهها بویژه محصولات فرهنگی و هنری را دارند نه صرفاً سخن گفتن از آنها. ایکاش آلبالوهای فاسد را به صاحبان اصلی آن یعنی به اصطلاح هنرمندانی که با «محصولات فاسد و میوههای دروغینشان» باعث مسومیت مردم ایران میشوند، تقدیم میکردید... به جای پرداختن به مسائل حاشیهای در فضای رسانهای با حضور خود در جمع دانشجویان دانشگاه امامصادق(ع) حل مسائل اساسی سینمای انقلاب را در محافل علمی و انقلابی پیگیری کنید.