گروه فرهنگی: امروزه رسانهای نیست که فعالیت داشته باشد و به مقولات فرهنگی توجهی نکند. چه اینکه فرهنگ و رسانه دو روی یک سکه بوده و اصلاً نمیتوان دم از کار رسانه ای زد ولی مقولات فرهنگی را نادیده گرفت. در این شرایط، یکی از مهمترین رسانههایی که از قدیم الایام و به طور مدام، موضوعات فرهنگی را مورد بررسی قرار داده است، روزنامهها بودند. تا جایی که بعید است تا امروز روزنامه منتشر شده باشد که هیچ بهره ای از فرهنگ نبرده باشد.
به گزارش بولتن نیوز، در روزگار ما نیز روزنامه های موجود با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون، دست به این کار زده و در قالبهای مختلف، به مسائل فرهنگی می پردازند. اما نکته اینجاست که این همه تولیدات فرهنگی منتشر شده در روزنامهها برای دیده شدن پا به این جهان گذاشته اند. به عبارت دیگر، مطلبی که دیده نشود گویی اصلاً تولید نشده است. اما آیا با حجم انبوه سایتها و مجلات و روزنامهها و رسانههای مختلف دیگری که وجود دارد، میتوان به همه آنها پرداخت و مطالب شان را از نظر گذراند؟ جواب معلوم است …
* * *
ابتکار/نهمین جشنواره موسیقی نواحی آغاز شد؛
پیچیدن ساز اقوام در کرمان
گروه فرهنگ و هنرـ مرسده مقیمی: جشنواره موسیقی نواحی که بنا بود سال گذشته برگزار شود و به علت شیوع بیماری آنفولانزا به تعویق افتاد؛ اکنون کار خود را در کرمان آغاز کرده است. این جشنواره تنها جشنواره موسیقایی کشور است که به موسیقی نواحی مختلف ایران می پردازد و از همین رو حائز اهمیت است. علاقه مندی مردم به گروه های محلی خوان مثل گروه «رستاک» نشان می دهد علاقه به این موسیقی در میان مردم وجود دارد اما چه چیزی باعث می شود موسیقی نواحی آن طور که باید و شاید در سبد فرهنگی مردم و به ویژه جوانان نباشد؟
آغاز به کار جشنواره موسیقی نواحی با اجراهای پر شور راویان اصالت
بخش رقابتی نهمین دوره این جشنواره که به خاطر تغییرات اعمال شده در شیوه داوری آثار جشنواره امسال به بخش راویان اصالت تغییر نام داده است، با استقبال کم نظیر مخاطبان کرمانی و با اجرای پر شور گروه عاشیقهای تبریز در سالن خانه شهر کرمان آغاز شد.
پیش از آغاز اجراهای راویان اصالت، محمدرضا علیزاده مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان کرمان در سخنانی ضمن خیرمقدم به هنرمندان، هیات داوران، اساتید و علاقهمندان موسیقی نواحی که در سالن خانه شهر حضور داشتند، گفت: مردم شهر کرمان مدتهاست در انتظار چنین روزی هستند و امروز خوشحالیم که میزبان هنرمندان موسیقی نواحی و مناطق ایران هستیم.
او با اشاره به وقفه ایجاد شده در برگزاری جشنواره موسیقی نواحی افزود: این مسئله که دستاندرکاران به این نتیجه رسیدند که جشنواره موسیقی نواحی را همانند دورههای پیش به صورت مستقل برگزار کنند، نشان از پتانسیل بالای موسیقی نواحی ایران دارد و امیدوارم که برگزاری این جشنواره با روندی که امسال در پیش گرفته در سالهای آینده نیز به صورت منظم برگزار شود.
پس از سخنان مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان کرمان و با دعوت مجری برنامه، گروه عاشیقهای تبریز بعنوان نخستین گروه برای اجرا روی صحنه آمدند. گروه عاشیقهای تبریز با سرپرستی علی کریمی خواننده و نوازنده روشندل و پیشکسوت قوپوز با همراهی اسماعیل هویی نوازنده بالابان و علی قرهباقی نوازنده دایره، قطعات اَهری و لایسبی را که از شادمانههای موسیقی مقامی محسوب میشود، برای حاضران اجرا کردند.
گروه میسان با سرپرستی باسم حمادی پیشکسوت نوازنده دایره از اهواز قطعات «یا سیف اجدادی بیک احمی ابلادی»، «یا بوحیله و یا خیال ریض و اطینی علومک» و «الف مبروک» را به زبان عربی اجرا کردند. در این یونس حمادی نوازنده تمپو، حمزه حتاچهپور نوازنده نی جفتی و سعید منابی بعنوان خواننده، باسم حمادی را همراهی میکردند.
گروه موسیقی شوروم از شهر رشت با سرپرستی شاهین خالقپرست اطهری نوازنده دایره و کمانچه، پنج قطعه «آها بگو»، «یه قل دو قل»، «آواز دیلمانی»، «دراز تو منه جان»، «جانه زن مار» و «کنوس کله» از شادمانههای استان گیلان برای حاضران در سالن اجرا کردند. در این اجرا حمید گوهرنیا بعنوان خواننده، فرزا شریفی بداغی بعنوان نوازنده تشت و کاسه و رسول عیلجانی بعنوان نوازنده نقاره، خالقپرست را همراهی کردند.
گروه تبلاج از با سرپرستی یدالله مصمم (نوازنده لُلِه) از مهدیشهر استان سمنان روی صحنه آمده و با خوانندگی فرید رضاییان، نوید بیرقی نوازنده دوسرکوتن و محمدحسین اسکندریان به عنوان نوارنده کمانچه، قطعاتی را برای حاضران اجرا کردند.
همچنین گروه خاک از شهر مریوان متشکل از کاوه کورد نوازنده شمشال، عثمان زاهدی خواننده، فرهاد نادری خواننده و شاهو بهرامی تنبک، گروه گلذار متشکل از علیمحمد بلوچ نوازنده قیچک بلوچی، نسیم بلوچی نوازنده دهلک بلوچی، عبدالرحمن بلوچ نوازنده تنبورک بلوچی و گلمحمد بلوچی بعنوان خواننده، گروه بیداد محمودآباد از استان مازندران متشکل از محمد دریایی نوازنده کمانچه، مرتضی محسنیراد نوازنده قرنه و لَلِهوا، مصطفی محسنیراد نوازنده دوتار و رضا اکبری نوزانده نقاره و دایره و گروه ژی از مهاباد متشکل از شهباز شاهینپور خواننده، هوره شاهینپور نوازنده تنبک کردی، بهمن مولودی نوازنده دوزله، شمشال و نرمهنای و شورش محمودی بعنوان خواننده، دیگر گروههایی بودند که در نخستین روز جشنواره موسیقی نواحی در بخش راویان اصالت روی صحنه رفتند.
باید زبان هنری جدید را پیدا کرد
این جشنواره در حالی در حال برپایی است که شاید موسیقی نواحی آن طور که باید و شاید مورد توجه همگان نیست. ابتکار دلیل کم توجهی به این موسیقی اصیل را از احمد صدری و هوشنگ جاوید از اعضای شورای سیاست گذاری این دوره از جشنواره موسیقی نواحی جویا شده است.
صدری درباره اهمیت برگزاری جشنواره موسیقی نواحی به خبرنگار فرهنگ و هنر «ابتکار» می گوید: وقتی امری خیلی بین آحاد مردم حضور نداشته باشد و به بهانه ای صحبت از آن به میان بیاید، موجب جلب توجه می شود. این جلب توجه یک تذکری است به همین مردم برای دیدن و شنیدن این موسیقی.
صدری با تاکید بر اهمیت موسیقی نواحی ادامه می دهد: باید مسئولان توجه داشته باشند که موسیقی آن هم از نوع اصیلش میراث معنوی این کشور است و باید از آن حراست کرد.
او با اشاره به مسائل پیراموسیقایی که در جشنواره موسیقی نواحی در جریان است؛ می گوید: الان ما در کنار خود موسیقی نمایشگاه عکس موسیقایی و حتی فیلم های مستند درباره موسیقی داریم. این ها همه باعث می شود توجه های بیشتری به این موسیقی جلب شود و این از اهمیت بالایی برخوردار است.
او در پاسخ به این پرسش که چرا این موسیقی کمتر مورد توجه جوانان است؛ می گوید: وقتی چیزی در اختیار جوانان قرار نگیرد؛ آن ها اصلا شناختی از آن نوع موسیقی به دست نمی آورند که بخواهند به آن توجه نشان دهند. یکی از مهم ترین رسانه هایی که می تواند برای این موسیقی ملی تبلیغ کند رسانه ملی است که به طور کلی حاضر نیست ساز نشان دهد! و حتی میان همان موسیقی هایی هم که پخش می کند بی هیچ دلیلی می گوید این موسیقی مخاطب ندارد و تنها به پخش موسیقی پاپ می پردازد. حالا جوان باید کجا این موسیقی را ببیند و آن را بشناسد تا بتواند دوستش داشته باشد؟ برای همین است که می گویم این برگزاری جشنواره یک تذکر است. حداقل در طول این مدت چند خبر از این جشنواره در رسانه های مختلف کار می شود و شاید این بین کسی ببیند و کنجکاو شود درموردش بداند.
او درباره این که چطور می توان این نوع موسیقی را به سبد فرهنگی مردم اضافه کرد؛ می گوید: باید زبان هنری معاصر را پیدا کرد دیگر هیچ چیزی در قالب های سنتی پاسخگو نیست. الان در دوره ای زندگی می کنیم که دنیای مجازی اهمیت ویژه ای پیدا کرده است. بنابراین فکر می کنم باید این نوع موسیقی وارد مولتی مدیا شود و از طریق نماهنگ در شبکه های اجتماعی دست به دست شود.
اهمیت برگزاری کنسرت برای هنرمندان موسیقی نواحی
هوشنگ جاوید نوازنده و دیگر عضو شورای سیاست گذاری نهمین جشنواره موسیقی نواحی نیز در این باره معتقد است: تنها برگزاری جشنواره برای رواج دادن این موسیقی کافی نیست هرچند به حال جشنواره ها موثر است؛ اما آن چه اهمیت دارد اقدامات فراجشنواره ایست. باید حاصل این جشنواره به دست مردم برسد و به آن ها ارائه شود تا فرهنگ سازی کنیم. البته که این بدون حمایت و پشتوانه امکان پذیر نیست. الان می توان این جشنواره و اجراهای خوبش را ثبت و ضبط کرد و بعد به صورت لوح های فشرده در اختیار همگان قرار داد وگرنه این ها اجرا می شود و بعد از مدتی هم فراموش می شود.
او با تاکید بر اهمیت برگزاری کنسرت در نواحی مختلف می گوید: ما در پایان جشنواره برگزیدگانی را اعلام می کنیم. اگر این برگزیدگان جایی برنامه نداشته باشند و کارشان را عرضه نکند خب این برگزیده بودن چه فایده ای دارد؟! معلوم است در این صورت این موسیقی منفعل می شود و آن موسیقی دان هم خانه نشین؛ اما اگر حمایت مسئولان باشد این ها می توانند به صورت کارناوالی در شهرهای مختلف اجرا داشته باشند و از این طریق حیات این نوع موسیقی ادامه یابد و محدود به جشنواره نشود.
لازم به ذکر است نهمین جشنواره موسیقی نواحی ایران با دبیری ایرج نعیمایی از روز 17 تا 21 اردیبهشتماه در شهر کرمان برگزار می گردد.
ابتکار/تنها کشوری هستیم که فقط فیلمهای ساخت داخل را اکران میکنیم
رئیس سازمان سینمایی، خودکفایی سینمای ایران در تولید فیلم را نمونه اقتصاد مقاومتی دانست و گفت: تنها کشور دنیا هستیم که فقط فیلمهای ساخت داخل را اکران میکنیم، درحالی که 70 درصد سینماهای اروپا در تسخیر فیلمهای آمریکایی هستند.
به گزارش فارس، حجتالله ایوبی در مراسم افتتاحیه تالار نمایش مدرسه اسلامی هنر گفت: مقام معظم رهبری تاکید دارند که هر فیلمی که به ترویج اندیشههای اسلامی بپردازد دینی است و این گونه نیست که فقط داستان زندگی امامان را فیلم دینی به شمار بیاوریم. ایوبی افزود: در دنیایی که فعالیتهای ضد دینی موج میزند هیچ بیانی را زیباتر و موثرتر از زبان تصویر برای انتقال پیامهای دینی سراغ نداریم.
رئیس سازمان سینمایی اضافه کرد: درحالی ما از صنعت سینما بهرهمندیم که بسیاری از کشورهای دنیا از آن محروم هستند به همین دلیل دنیا نمیتواند کشور ما را در این زمینه نادیده بگیرد. ایوبی با بیان اینکه سینمای ایران نمونه کامل اقتصاد مقاومتی است، تبیین کرد: تنها کشور دنیا هستیم که فقط فیلمهای ساخت داخل را اکران میکنیم در حالی که 70 درصد سینماهای اروپا در تسخیر فیلمهای آمریکایی هستند. او تصریح کرد: هرچند سینما از غرب وارد ایران شد، اما چنان در دل فرهنگ اسلامی ما هضم شد که خروجی آن غربی نیست و خانوادهها با خیال راحت میتوانند از آن بهرهمند شوند. همچنین مدیر مدرسه اسلامی هنر در این برنامه گفت: این مدرسه یک موسسه آموزش عالی است که بررسی مسائل عرصه دین و هنر را وظیفه خود میداند. حجتالاسلام والمسلمین سید محمدحسین نواب افزود: مقام معظم رهبری حل کردن مسائل نظری دین و هنر را وظیفه حوزه علمیه دانستهاند. ایوبی با بیان اینکه از ظرفیتهای هنر برای تبلیغ دین باید استفاده شود، اظهار کرد: آیا قرار است ارتباط دین با هنر را تهدید به شمار آوریم یا فرصت؟ باید هنر را به خوبی بشناسیم تا این مسائل حل شوند و سپس بتوانیم از ظرفیتهای هنر برای تبلیغ دین بهره ببریم.
اعتماد/گفتوگو با لوون هفتوان بازيگر سينما و تئاتر
وسوسه كار با بيضايي را ندارم/ داستان زندگي در مرزها
پيام رضايي
آبان ماه سال ١٣٩٣ شخصيت تازهاي به سينماي ايران معرفي شد. درباره «پرويز» سينماي ايران حرف ميزنيم؛ لوون هفتوان. او كه سالها تئاتر كار كرده و از آكادمي هنرهاي مسكو فارغالتحصيل شده بود، ناگهان در فيلم مجيد برزگر درخشيد. درخشش او به هيچوجه از جنس درخشيدنهاي اين روزها نبود. در ظاهر او هيچ نشاني از ويژگيهاي مرسوم سوپراستارها وجود ندارد. او به قول خودش «حجيم» است. فيلم «پرويز» در حالي كه دو سال از ساخت آن ميگذشت
در سي و يكمين دوره جشنواره فيلم فجر مورد داوري قرار نگرفت اما پس از اكران در ايران و حضور در برخي فستيوالها بهشدت موفق بود. در هر حال لوون هفتوان با وجود چند حضور كوتاه در سالهاي دور با عنوان بازيگري خاص به سينماي ايران آمد. به زودي فيلمهاي ديگري از او اكران شد. «لرزاننده چربي»، «مردي كه اسب شد» و... او حالا در سينماي ايران يادآور سينماي هنر و تجربه است؛ ويژگياي كه احتمال دارد با اكران«دراكولا» به كارگرداني رضا عطاران تغيير كند اما لوون هفتوان قبل از هر چيز يك تئاتري است و عاشق تئاتر است. او كه سالهاست در تورنتو زندگي ميكند در تازهترين فعاليت تئاترياش «بازي يالتا» را كارگرداني كرده است. نمايشي بر اساس داستان «بانو با سگ ملوس» نوشته آنتوان چخوف كه در تماشاخانه كنش معاصر به صحنه رفته است. لوون هفتوان خلوت خودش را ترجيح ميدهد اما در اين گفتوگو كه به بهانه اين تئاتر انجام شده صادقانه و صميمانه از زندگي، تجربيات و احساساتش گفته است. از نگاهش به زندگي، انتخابهايش در سينما و تئاتر، از سفري به خارج از ايران كه قرار بود ٤٠ روزه باشد اما ١٩ سال به درازا كشيد... و اين داستان زندگي در مرزهاست...
واقعيت اين است كه الان مخاطبان عمومي سينما و تئاتر شما را با فيلم «پرويز» به ياد ميآورند؛ اثري كه مسير كاري شما و مجيد برزگر، كارگردان فيلم را تغيير داد. چنين اتفاقي را براي فيلم و خودتان پيشبيني ميكرديد؟
به هر حال در دوره كاري هر هنرمندي و هر كسي كه كار خلاقه ميكند نقاط عطفي وجود دارد. «پرويز» هم براي من مشخصا و هم براي آقاي برزگر يكي از نقاط عطف بود. آن موقع ما فكر نميكرديم چنين موفقيتي در پي باشد و فكر ميكنم اگر فيلم موفق بود به دليل اين بود كه آن موقع اصلا چنين چيزي دغدغه ما نبود. فقط ميخواستيم كاري را بكنيم كه دلمان ميخواست. براي همين اصلا انگيزه اين نبود كه ما با اين كار ميتركانيم! يادم هست جلسه هفتم يا هشتم فيلمبرداري بود و سر يكي از صحنهها كه صحنههاي آخر فيلم هم بود، آقاي برزگر وسواس زيادي داشت و چندين بار گرفتيم. من به شوخي به ايشان گفتم مجيدجان فكر ميكني تماشاچي تا اين جاي فيلم هنوز در سالن است؟! يا خوابيده يا رفته، زياد نگران نباش! اينقدر وسواس به خرج نده.
پس به چي فكر ميكرديد؟
به اين فكر ميكرديم كاري كه انجام ميدهيم درست باشد و موفقيتش به اين صورت غيرقابل تصور بود. چون فيلمي را كار ميكرديم كه ميدانستيم فيلم بدنه نيست. مخاطب خاص خواهد داشت. ولي در نهايت به نظرم فيلمي شد كه با بخشي از مخاطب عام هم توانست ارتباط برقرار كند. پيش از اين، هم مجيد در كارنامه كارياش كارهاي موفقي داشت و هم خود من چيزي حدود ٤٠ سال است كه كار ميكنم. هيچ موقع هم به طور جدي به فكر سينما نبودم. اما نقطه تحولي بود كه اتفاق افتاد.
قبل و بعد از «پرويز» براي لوون هفتوان چه تفاوتي دارد؟
جدي گرفته شدن، يا جديتر گرفته شدن. چون قبل از اين، من فقط كار تئاتر كرده بودم و تئاتر مخاطب بسيار محدودتري دارد. يكي از چيزهايي كه تغيير پيدا كرد اين بود كه ديده شدم. جديتر گرفته شدم و چيزهايي كه شايد جزيي باشد. مثل همين كه در خيابان يا مترو هستيد و كسي شما را ميشناسد. يك جور – نميدانم چطور بگويم- آدم احساس غرور پيدا ميكند. طبيعي است. درخواستهاي كاري بيشتري از او ميشود.
اما به نظر ميرسد شما حاشيهنشيني و خلوت را بيشتر ترجيح ميدهيد.
شايد مساله سن باشد، شايد زمان باشد، شايد بيست و پنج سالگي كه از ايران ميرفتم، شايد بيست سالگي كه داشتم درس ميخواندم، حس ميكردم بايد دنيا را فتح كنم! هر جواني كه شروع ميكند مثلا اگر مينويسد فكر ميكند بايد شكسپير دوران خودش باشد. يا بتهوونِ زمان خودش باشد. هر كسي با اين انرژي شروع ميكند اما طي ساليان حس كردم همهچيز نسبي است. حالا اين شهرت هم نسبي است. اينكه پنجاه هزار، پنج ميليون يا پنجاه ميليون تو را بشناسند اصل كار نيست. يعني اگر كسي با اين اصل شروع ميكند به نظر من موفق نميشود.
اين «اصل»ي كه ميگوييد چيست؟
آدم بايد به خودش وفادار باشد. همانطور كه در مورد «پرويز» گفتم يكي از چيزهايي كه باعث شد فيلم موفق باشد، حالا درست است كه ابر و باد و خورشيد و مكان و زمان اكران خيلي مناسب بود، اين بود كه با گروهي كه كار ميكردم ميخواستند كار خودشان را انجام دهند. دغدغه خودشان را به تصوير بكشند. من هم خوشبختانه توانستم با دغدغه آنها همراه شوم. زندگي آدم تغيير پيدا ميكند، ولي اگر جذب حواشي آن بشوي، جذب شهرتش بشوي ممكن است تو را به راهي ديگري بكشاند. شايد چون دوراني را كه يك جوان مثلا ميخواهد سوپراستار شود، من طور ديگري گذراندم اين را الان ندارم. واقعا برايم فرقي نميكند.
يعني بيشتر ترجيح ميدهيد خودتان از انجام كارتان لذت ببريد؟
ببينيد، من دنبال تعداد نيستم. همينقدر كه يك نفر از كارم لذت ببرد ارضا ميشوم و خب البته كاش صدنفر لذت ببرند! اما نهايتا در پي اين نيستم كه مخاطب خوشش بياد. كارهايي ميكنم كه براي خودم هيجانانگيز است و ممكن است مخاطب هم خوشش بيايد. من بعد از «پرويز» فيلمهاي ديگري بازي كردم كه مثلا كمدي بودند و هنوز اكران نشده و مشخصا سينماي بدنه هستند. براي مثال در فيلم «دراكولا»ي آقاي عطاران من نقش دراكولا را بازي كردم كه فكر كنم تا دو ماه و نيم ديگر اكران ميشود. خب سينماي بدنه است. براي آنكه برايم جذابيت داشته است. آن را تجربه نكرده بودم.
آثار سينمايي كه تاكنون از شما اكران شده مثل «پرويز»، «لرزاننده چربي»، «مردي كه اسب شد» و... سبب شده تا حضور شما مشخصكننده ويژگيهايي درباره فيلم باشد. در واقع حضور شما با آنچه امروز گروه هنر و تجربه ناميده ميشود پيونده خورده. اين تجربهگرايي تا چه حد به سليقه خود شما حتي در تئاتر نزديك است؟
من هنوز هم تجربهگرايي را ترجيح ميدهم. چه در تئاتر و چه در سينما. بدترين چيز براي يك هنرمند اين است كه تبديل به يك برند شود. تبديل به محصولي شود كه ديگر معلوم است چيست. همانطور كه وارد رستوران ميشويد كه يك غذاي خاص را سفارش ميدهيد. براي خودم برند شدن جذاب نيست اما آن چيزي كه شما ميگوييد شايد جذاب باشد و اميدوارم اين حرف حمل بر خودستايي نشود، اينكه مثلا وقتي اسم لوون ميآيد برندش اين است كه يك اتفاقي قرار است در آن فيلم بيفتد و من از اين بدم نميآيد اما اينكه حالا لوون هست و دوباره قرار است با «پرويز» مواجه شويم، نه اينطور نيست. مثل اين است كه وقتي شما رمان تازهاي را از يك نويسنده معروف ميخريد قطعا قرار نيست همان رمان قبلي او را بخوانيد. اثر جديدي است. چون ميدانيد اين نويسنده به هر حال مسيري را دنبال ميكند و شما دنبال آن مسير هستيد. مسلما بدم نميآيد، هيچكس بدش نميآيد كه مخاطبش مسيرش را دنبال كند. از آن مهمتر اين است كه مخاطبم نقدم كند. خيلي جدي. اگر به اين برسيم كه داريم ميرويم كار فلان بازيگر را ببينيم و مطمئنا حال ميكنيم اين خوب نيست. به نظر خودم جايي موفقترم كه نقد ميشوم.
از نقد شدن نميترسيد ؟
نه! چون همه ما گاف ميدهيم، كارهاي بد ميكنيم. يعني همهاش اوج نيست. اگر «پرويز» اتفاق ميافتد حاصل ٣٠ سال تجربه من است كه پر از فراز و نشيب بوده است و نشيبهايش خيلي مهمتر از فرازهاي آن است. اگر هميشه در فراز باشيد به نظر من عميق نميشويد. براي من نقد مهم است. ميدانم شايد ٤٠ درصد از كساني كه به تماشاي نمايش من ميآيند كار را دوست نداشته باشند، برايم مهم است كه چرا دوست ندارند. نه اينكه بعدا تلاش كنم سليقه آنها را ارضا كنم بلكه خودم را بشناسم. مخصوصا جوانترها.
چرا روي جوانترها تاكيد ميكنيد؟
براي من پديدهاي كه در مورد «پرويز»- حالا هي بهش برميگرديم! - برايم جذاب بود اين بود كه چقدر نسل جوان با اين شخصيت ارتباط برقرار كردند. شخصيتي كه ٥٠ ساله است اما نسل بيست، سيساله بيشتر با او ارتباط برقرار ميكنند. سركوفتها و عقدهها و طغياني را كه حس ميكند چون به هرحال جريانهاي واقعي كه وجود دارد جوانها هستند و در ارتباط با آنها چه كاري و چه غير كاري من تازه ميشوم. نفس تازه ميگيرم. اصلا از نقد ناراحت نميشوم. حتي بدتر از نقد (ميخندد). نقد جدي هم باشد كه چه بهتر! چون من تضميني نميدهم همه كارهايي كه ميكنم خوب باشد. خودم هم خيلي وقتها راضي نيستم. اما بايد كار كرد. من سعي ميكنم خودم را تكرار نكنم. اما مسلم است كه پيش ميآيد. اعتراض خواهند كرد. شايد بگويند لوون ديگر آن لوون نيست. از اين نميترسم. هيچ هنرمندي به نظرم نبايد از اين بترسد.
پس نميتوانيم با توجه به كارنامه كاري يك نفر كارهاي متاخرش را نقد كنيم؟
منظور من اين است كه مثلا بگويند فلان فيلم قبلي آقاي فرهادي بهتر بود يا برعكس. همين كه آقاي فرهادي يا ديگري در زندگي كارياش ٢ تجربه موفق داشته باشد به نظرم تاثير خودش را گذاشته. اصلا مهم نيست آقاي مهرجويي در حال حاضر فيلمهايش مثل «گاو» يا «هامون» نيست. حق دارد. بايد كار كند. اين آدم در پويايي خودش است. چه اشكالي دارد! من هم نشيبهاي خودم را خواهم داشت. اتفاقا فكر ميكنم اگر آدم هميشه نگران اين باشد كه بايد در اوج باشد پويايي خودش را از دست ميدهد. اينكه فكر كنم تصويري كه از من در ذهن تماشاگر است شكسته نشود و من پرويز بمانم مثلا. بعد مجبور ميشوم ادا در بياورم. در حالي كه «پرويز» بخشي از من و زندگي من است. همانطور كه ممكن است شما هفته بعد فيلمي از من ببينيد كه بگوييد چقدر بد بود. خب اين اتفاق طبيعي است و بايد بيفتد. مشكلي با اين ندارم.
خب دوست دارم از اين علاقه شما به تجربهگرايي پل بزنم به نمايش «بازي يالتا» كه در حال حاضر به كارگرداني شما روي صحنه رفته است. «بازي يالتا» را ميتوان يك كار تجربي محسوب كرد؟
به نوعي بله! خب من هميشه تمركزم روي تئاتر بوده. هميشه وقتي متني را برداشتهام به عنوان بازيگر يا كارگردان يا چه به عنوان تهيه كننده، هميشه دنبال اين بودم كه خب اين چه چيز تازهاي براي من دارد؟ چه وسوسهاي را در من بيدار ميكند؟ من نسبتا كمكار هستم. حتي در تئاتر. البته در كانادا به انگليسي تئاتر كار ميكنم اما اينطور نيست كه بگويم حتما بايد سالي يك تئاتر كار كنم. اين اجرا هم براي من تجربه بوده.
خب چه وسوسهاي، چه نكتهاي در
«بازي يالتا» براي شما وجود داشت؟
فضايي كه بين واقعيت و تخيل در نمايش هست براي من هميشه گيرايي داشته است. اينكه واقعا چقدر از زندگي كردن ما واقعي است و چه مقدارش ساخته و پرداخته ذهن و تخيل خودمان است. مثل خود نمايش است. همهاش بازي است. بازيگوشي را دوست دارم. به نظرم به جاي نمايشنامه بايد بنويسيم بازينامه! اين فضا مرا گرفت. حالا اين فضا ممكن است در هر زمينه داستاني اتفاق بيفتد اما اينجا عاشقانه است و اين هم به نوعي مرا تحريك كرد كه به زندگي و تجربيات شخصي خودم برميگردد. عواطفي كه داشتم. مثلا نگاه ميكنم و ميبينم ٢٠ سال گذشته و خانوادهاي كه من داشتم بود يا نبود؟ من كجا هستم و آنها كجا هستند؟اصلا بوده يا نبوده؟ چقدر بوده؟ همين بود و نبود، فضاي بين بودن و نبودن برايم جذاب است.
بيشتر خيالپرداز هستيد، يا واقعگرا؟
من خيالپردازم! البته زندگي واقعياتش را به آدم تحميل ميكند. چه بخواهيم و چه نخواهيم. اما هميشه خيالپردازي را دوست داشتم. من يكگوشهاي دارم براي خودم در تورنتو زندگي ميكنم، يك آپارتمان ٥٠ متري در گوشهاي از تورنتو، اما برايم بهترين قصر دنياست! چه كم دارد از يك قصر! وقتي نگاهش ميكنيد هيچي نيست جز يك فضاي كوچك كه يك گوشهاش ميز است و يك گوشهاش كاناپهاي كه روي آن ميخوابم. اما در همان مكان من دارم دنيا را مشاهده و تجربه ميكنم. بله خيالپردازم! براي همين هم احساس ميكنم هنوز زندهام. زنده بودن به نظرم يك عنصر تخيل دارد. وقتي آدم عاري از تخيل ميشود ميميرد.
شما يك ارمني ايراني هستيد كه در مسكو تئاتر خواندهايد و در تورنتو زندگي ميكنيد. اين زندگي در وراي مرزها، اين زندگي در سفر چه سهمي در آنچه امروز هستيد دارد؟ شايد بهتر باشد بپرسم چه اثري بر شما گذاشته است؟
سوال مشكلي است! اما شايد همين داستان واقعيت و خيال باشد. من از كودكي در مرز واقعيت و خيال زندگي كردهام. آمدم به مدرسه و كوچه و فهميدم ديگر به اين چيزي كه توي دست من است «جور» نميگويند، ميگويند آب! پس يك جايي جور است، يك جايي آب است و جايي هم Water ميشود مثلا! براي همين هميشه در يك فضاي شناوري زندگي كردم و اين شناور بودن، اين عدم قطعيت در من نهادينه شده. وقتي كسي ميگويد دوستت دارم، در همان لحظه از ذهنم ميگذرد كه دوستم دارد اما مثلا لحظهاي ديگر معلوم نيست كه همين باشد. يا مثلا در بازي من ميآيد. اين عدم قطعيت در شخصيت «پرويز» هم ميآيد. همين كه خاكستري است. كارهاي بدي ميكند اما دوستش هم داريد. نوعي چندلايگي و اين چندلايگي محصول آن نوع زندگي است كه تجربه كردم. زماني به مادرم ميگفتم من ٦ سال است كه هر شب سال نو در يك كشور هستم. نه اينكه خودم بخواهم. مجبور شدم. من وقتي ايران را ترك ميكردم قرار بود ٤٠ روز بعدش برگردم. ١٩ سال بعد برگشتم! اتفاقها ميافتاد و من كشانده ميشدم. اما ديگر هميشه اين آمادگي را داشتم كه حالا ممكن است آن صندلي زير پايت نباشد.
از اعتماد به واقعيت ميترسيد؟
نه نميترسم! چيز ديگري است. يكجور آمادگي شايد. دفعه اول كه زمين ميخوري سخت است. دفعه اول كه در آب ميافتي و شنا بلد نيستي سخت است، ترس هست. ولي وقتي ميافتي و زنده بيرون ميآيي ديگر داستان فرق ميكند. شايد سالها پيش شب اولي كه پاسپورتم را دزديدند و من نتوانستم برگردم شب وحشتناكي برايم بوده.
براي همين سفر ٤٠ روزه ١٩ سال طول كشيد؟!
بله! خب آن موقع شرايط تاريخي خاصي بود. من ارمنستان بودم. شوروي بود. مرزي بين ايران و ارمنستان نبود. من از طريق تركيه رفته بودم. براي اينكه به ايران برگردم مجبور شدم به مسكو بروم تا به من ورقه عبور بدهند و از مسكو به تهران برگردم. به مسكو رفتم با خيال اينكه دو روز بعد من تهران خواهم بود. اين دو روز بعد، شد يك سال بعد! شرايط تاريخي آن موقع، سفارت هي مشكوك به قضيه نگاه ميكرد. خلاصه دوران ديگري بود و همه اينها سبب شد تا آن ترس تبديل به لذت شود.
پس آن فراز و فرودهايي كه ميگوييد تا اين حد جدي بودهاند!
بله خيلي جدي! الان مثلا كسي كه بانجي جامپينگ ميكند دفعه اول هراس دارد اما پس از آن لذت سقوط را تجربه ميكند. من هم در موقعيتي لذت ميبرم كه پيشبيني نشده باشد. در زندگي من بالا و پايين از همه لحاظ زياد بوده است. ١٠ سال پيش در يكي از بهترين خانههاي تورنتو زندگي ميكردم با همسرو فرزند. بر اساس يك اتفاق زندگي پاشيد. شش ماه بعد در نوانخانه زندگي ميكردم! به مدت دو ماه. توي يك كليسا! شب بخواب، صبح برو بيرون، كوچهها را بگرد تا شب شود و دوباره بخوابي. الان ديگر از اين اوج حضيضها نميترسم، لذت ميبرم. دوستاني كه وقتي ايران هستم با آنها زندگي ميكنم اين را ديدهاند كه در سالهاي اخير با يك ساك كوچك مسافرت ميكنم. چه هفت ماه بخواهم جايي بروم چه هفت روز. هميشه اين آمادگي را دارم كه ممكن است امشب نتوانم به خانه بروم و گاهي هم حتي هم بچهها ميگويند خودت اينطور طراحي ميكني كه به خانه نروي! ولي خب اين آمادگي را دارم.
سينما هم همين طوري اتفاق افتاد؟ ناگهان؟
بله! سالها پيش دوره دانشجويي يك نقش كوتاه براي آقاي سينايي بازي كردم. سالها بعدتر آقاي افخمي به كانادا آمد و يك نقش كوتاه در فيلم «صداي تاريك» ايشان بازي كردم. جذبه آنچناني برايم نداشت. دوستانم ميگفتند خب بيا اين كار را بكن و من هم انجام ميدادم. اولين كار جدي من «لرزاننده چربي» بود. يكي از دوستان قديمي مرا به آقاي شيرواني معرفي كرد و ايشان آمدند هتل. آن موقع من مهمان جشنواره تئاتر فجر بودم. آمد و گفت من دنبال بازيگري ميگردم كه حجيم باشد! گپ زديم و حس كردم من از اين آدم خوشم ميآيد. قصهاش را دوست دارم. خودش هم حس كرد كه ميتوانيم با هم كار كنيم. به خاطر آن دوستي كه مرا معرفي كرد آقاي شيرواني را ديدم و بعدش هم فيلم ساخته شد.
و پرويز؟
در مورد «پرويز» هم دو روز بعد از ديداري كه گفتم، يكي ديگر از دوستان زنگ زد كه فيلمنامهاي خواندهام و فكر ميكنم براي تو مناسب است. گفتم آقاي شيرواني به من كار پيشنهاد داده. گفت بهتر! خب پس برو اين را هم ببين. از سر كنجكاوي رفتم دفتر آقاي برزگر و نيم ساعتي حرف زديم. آقاي برزگر گفت خيلي ممنون كه آمدي اما تصوير فيزيكي كه ما در ذهنمان از اين شخصيت پرويز داريم، به شما نميخورد! گفتم خيلي ممنون و آمدم بيرون. آن موقع قرار بود آقاي بابك كريمي بازي كند. مثل اينكه آقاي كريمي در آن موقع درگير پروژه ديگري بودند. الان مجيد ميگويد من بعدتر فكر كردم كه شايد ناديده گرفتن آدمي به اين بزرگي تراژيكتر و دراماتيك باشد.
و لابد ميدانيد بخش زيادي از علاقهاي كه مخاطبان به شما دارند به خاطر همين فيزيك شماست!
بله! (ميخندد) روسها مثلي دارند. ميگويند «خوب، بزرگش خوبتر است»! كلا مثلا آدمهاي چاق كه ميبينند اين را ميگويند. يعني وقتي چاقي، هر چه چاقتر باشي بهتري! ميدانم كه چيزي از لحاظ فيزيكي وجود دارد. اين هيبت شايد اولش كمي آدم را پس بزند اما بعدش آدم نرم و آرامي خواهند ديد. من واقعا خوشحال نيستم اينقدر چاقم. اذيت ميشوم. مخصوصا من كه هم سيگار ميكشم و هم آسم دارم. البته دورههايي بوده كه من لاغر باشم. ٢٠ سال پيش من نصف الان بودم. اما خب به هر حال اينطوري شده. مهم اين است كه به نظرم آدم از آنچه كه هست لذت ببرد.
و شما از آن لذت ميبريد؟
خب خوشحال نيستم اما ناراحت هم نيستم.
حالا بعد از موفقيتي كه در سينما تجربه كرديد، تئاتر را ترجيح ميدهيد يا سينما؟
تئاتر! تئاتر را بيشتر دوست دارم. در تئاتر نفس ميكشم. مخاطب و بازيگر زندهاند و هر شب تغيير ميكنند. درست است كه هر شب متن همان است و برنامهريزي شده اما با آدم زنده طرف هستيم. در سينما اين نيست. اما تئاتر حضور انسان است. صحنه، فضاي خالي و انسان و اين براي من جذابتر است. ريسكپذيري بيشتري دارد.
نقشي هست كه هميشه دوست داشته باشيد آن را بازي كنيد؟
خب... من خيلي دوست دارم شاه لير را بازي كنم. وقتي جوان بودم دوست داشتم هملت را بازي كنم. بعد متوجه شدم كه هملت جوان است! اما كارهايي هست كه آدم دوست دارد انجام دهد. مثلا اگر قرار باشد سال ٩٦ كار كنم دوست دارم «پدران و پسران» تورگينيف را كار كنم كه برداشت نمايشياش مال همين آقاي برايان فريل است كه «بازي يالتا» را هم بر اساس «بانو با سگ ملموس» نوشته است. اينطور كارهايي هست. اما چيزي كه بگويم دوست دارم روزي بازي كنم و كسي مرا كارگرداني كند شاه لير است.
و در سينما؟ كارگرداني هست كه دوست داشته باشيد با او كار كنيد؟
بله هست. يعني كارگرداناني هستند كه من خيلي دوست دارم در فيلمهايشان باشم. مثلا آقاي كيانوش عياري كه يكي از كارگردانان بزرگ سينماي ما هستند. از نسل جوانترها آقاي كاهاني هست، يا آقاي فرهادي كه تجربه كردن كار با ايشان عالي است. در حقيقت آدمهايي كه نميگويم حتما خيلي خوبند اما خودشان هستند. يعني براي من مهمتر اين است با كسي كه كار ميكنم يك حضور، وزنه و خود بودن داشته باشد تا اينكه بگويم مشهورترين يا بهترين است. مهم اين است كه حس كنم كسي كه با او همكاري ميكنم يك اتفاق بده بستاني رخ ميدهد كه فراتر از جايگاه كارگردان و بازيگر است. يك تجربه مشترك صورت ميگيرد.
پس اجازه بدهيد سوال را برعكس كنيم
خب خيلي صريح بگويم هيچ موقع وسوسه اين را نداشتم براي آقاي بيضايي بازي كنم. ايشان جايگاه بزرگي دارند و من شخصا برخي آثارشان را دوست دارم. نميدانم. شايد بر اساس شنيدههايي كه داشتم چنين حسي دارم. اينكه ايشان دقيقا يك چيز ميخواهد و بايد همان را بگيرد كه البته يك شيوه است و خوب است. يعني من به عنوان سينما و تماشاگر از آن لذت ميبرم اما به عنوان يك بازيگر و تجربه بازيگري نه. خود من وقتي با بازيگرم كار ميكنم و ميپرسد چه ميخواهي؟ ميگويم اگر ميدانستم كه با تو كار نميكردم! ولي ميدانم با تو ميتوانيم يك چيزي را شكل بدهيم كه نه مال توست و نه مال من. مشخصا مال هر دوي ماست. يك اتفاق است. مجموعا با كارگردانهايي كه فكر ميكنم اين اتفاق هست راحت هستم. در تئاتر اين بيشتر است. براي همين تئاتر برايم جذابتراست. سينما به دليل شرايط ويژه مالي در مقايسه با تئاتر چندان جاي اينگونه رفتار نيست. معمولا سر صحنه بيشتر اجرا اتفاق ميافتد. هرچند با آمدن ديجيتال بخشي از مساله حل شده و ميتوان بارها يك صحنه را تكرار كرد اما باز هم آن چيزي كه زنده است براي من لذتش بيشتر است. من موسيقي دوست دارم اما كمتر موسيقي گوش ميدهم بيشتر ترجيح ميدهم به كنسرت بروم چون لحظه برايم مهم است.
اعتماد/كمال تبريزي، شجاعنوري و حبيب رضايي از «دونده زمين» گفتند
اين فيلم نشانه جنون ما بود
عليرضا شجاع نوري، اكبر عالمي، حبيب رضايي، تهمينه ميلاني، محمد نيكبين، سيدرضا ميركريمي، وحيد اسفندياري، محسن شاهابراهيمي، مونا زندي، هيوا مسيح، مازيار رضاخاني، نيما عباسپور، مهدي پاكدل، بهنوش طباطبايي، علي مردانه، مهران ملكوتي، خسرو احمدي و... خيليهاي ديگر جمع شدند تا از فيلم شش سال در توقيف مانده كمال تبريزي رونمايي كنند.
شب مبعث پيامبر اكرم(ص)، سينما فرهنگ ميزبان اين رونمايي بود. تهيهكنندگي فيلم «دونده زمين» ساخته كمال تبريزي را عليرضا شجاعنوري برعهده داشت. اين پانزدهمين تجربه تهيهكنندگي اين بازيگر باسابقه سينماي ايران است.
كمال تبريزي در اين مراسم ضمن تشكر از مهمانانش گفت: ««دونده زمين» يك فيلم كاملا تجربي است كه حتي نحوه ساخت آن نيز تجربي بود. زيرا متكي به يك فرد بود. در مورد «هازاما كامپه» بايد بگويم ما با او تماس گرفتيم تا بتوانيم سكانسهاي مربوط به او را در فاصلهاي كه وارد ايران ميشود، بگيريم. طبيعي است كه او بايد كار خودش را انجام ميداد و پس از مذاكراتي كه داشتيم تنها 10 روز به ما فرصت داد و ما بايد مجموع پلانهاي مربوط به او را در همين 10 روز ميگرفتيم.»
درواقع اين فيلم بيانگر داستاني واقعي است؛ هازاما كامپه هنرپيشه مشهور ژاپني است كه نذر كرد در سن ۶۰ سالگي دور دنيا را بدود.
او پس از يك سال و اندي امريكا و اروپا را دويد و در كشور تركيه متوجه شد به سرطان لنفاوي مبتلا است. پس از آن با ارادهاي استوار و با اعتقاد و ايمان بسيار به خداوند راه خود را ادامه داد و به ايران آمد و در نهايت پس از ۷۵۰ روز دوندگي، به ژاپن رسيد.
عليرضا شجاع نوري در مورد اين فيلم گفت: «فيلمي كه الان ميبينيم به تهيهكنندگي من و كارگرداني كمال تبريزي يك تجربه شيرين بود كه با نوعي جنون كه داشتيم موجب شد به سراغ اين سوژه برويم. فيلم را كه ببينيد، متوجه ميشويد كه عقل سليم به سراغ اين سوژه نميرود.»
شجاع نوري در توضيح اين جنون گفت: كامپه بايد قسم ماراتنياش را انجام ميداد به همين دليل نميتوانست به عقب برگردد و از يك مقدار بيشتر هم نميتوانست سوار ماشين شود.
و تبريزي ادامه داد: ما بايد از او ميخواستيم مسيرش را طوري تنظيم كند كه با مسير قصه ما برخورد كند. فضايي كه او وارد ايران ميشد فضاي خاصي بود.
ما اين فيلم را در آن دوره 8 ساله معروف ساختيم بنابراين آدمهاي آن جامعه و روستايي كه در فيلم ميبينيم شبيه آدمهايي شدهاند كه در آن 8 سال ميديديم.
در ادامه حبيب رضايي كه انتخاب بازيگران را در اين فيلم به عهده داشت، ضمن ابراز خرسندي از حضور در اين فيلم گفت: من در اين كار جنونآميز يكي از مجنونها بودم. آنچه در اين فيلم ميبينيد باور ما بود كه هيچ دوران تاريكي باقي نميماند و روزي به پايان ميرسد، اما بايد حواسمان باشد كه ممكن است بازگردد، بايد حواسمان باشد كه تاريكي دوباره برنگردد.
خسرو احمدي يكي از بازيگران فيلم نيز از اينكه بعد از اين همه سال ميتواند فيلم را ببيند، ابراز خوشحالي كرد.
در پايان كمال تبريزي ضمن بيان اينكه علاقه خاصي به عكاسان فيلمها دارد، گفت: عكاس اين فيلم دختر خودم زهرا مصفا بوده، از او ميخواهم چند لحظهاي روي سن بيايد تا تشكر كنم. زهرا مصفا گفت: ممنونم كه به عكاسها توجه كرديد و ميخواهم همين جا يادي كنم از مرحوم علي وزيني كه عكاس و خبرنگار بود.
كمال تبريزي/ كارگردان
گاهي بايد از قواعدي كه به دلايل مختلف تعريف شدهاند پا را فراتر گذاشت و جور ديگر ديد! و عمدتا مواقعي كه لازم است اين طور باشي هنگامي است كه عرصه بر تو تنگ شده و اجازه حرف زدن نداري! پس بايد همچنان كه در تاريخ هنر و ادبيات ايراني سراغ داريم به گويش كنايه و استعاره روي آوريم و با زبان رمزآلود از اختناقي كه به عينه وجود دارد, حرف زد! به هر بهانهاي كه امكانش باشد. بهانه من در دوران هشت سال تاريكي براي سينماي ايران «دونده زمين» بود با حضور مردي از سرزمين آفتاب كه تصميم گرفته بود براي توجه بشريت به خويشتن خويش، دور زمين انسانها با پاي پياده بدوند! حاصل اين تصميم و رفتار ناگزير يك تجربه محض سينمايي بود كه در هيچ يك از دوران فعاليت هنري با آن روبهرو نشده بودم ! واقعا كه عدو شود سبب خير!...
عليرضا شجاع نوري/ تهيهكننده
ديدهايد گاهي وقتها تو كوچه و خيابان يا تو اتوبوس و مترو يك كساني را ميبينيد كه بياختيار ذهن شما را به يك داستان ميبرند و بعد وقتي برميگرديد آن شخص هنوز همانجاست؟
وقتي از ماجراي آقاي كانپه توسط خانم گلپريان/
كه خودش يكتنه سينماي ايران تو ژاپن/
و سينماي ژاپن تو ايران است،
باخبر شديم
فكر كرديم ببينيم آيا ميشود يك داستان را درون يك روند مستند جاسازي كنيم بيآنكه خللي در آن ايجاد كنيم.
آقاي كانپه نذر كرده بود كه وقتي 60 سالش بشود دور دنيا را بدود.
توي ايران سرراهش يك قصه گذاشتيم...
و شد...
حبيب رضايي/ بازيگردان
دونده زمين در اصل مسابقه ماراتني بود بدون تمرين.
اينكه در عرض سه هفته - حدودا- قصهاي ساخته و پرداخته شود كه تنها عنصر معلوم، يه كمدين زاپني است كه قصد كرده دور كره زمين بدود- چرايي آن هم به خودش مربوط بود- كار كاملا جنون آميزي است. اما وقتي شنيديم با وجود بيماري سرطان همچنان مصمم است به ادامه اين ماراتن، معني واقعي بروز كرد: پرچم «زندگي» را بايد بالا نگه داشت. و اين، كليد واژه فيلم شد.
ارزش محصول و عبور ما از خط پايان با قضاوت تماشاچيان عجين است و كاش سر زمان خودش ديده ميشد، چون حالا بيشتر مرور يك مقطع زماني است، خلاصه صاحب اين قلم هميشه در خاطر خواهد داشت كه، اميد هديه دادني است، مرتبتي است كه بايد به آن رسيد... . اميدوار و امن باشيم. همين
اطلاعات/گشایش نمایشگاه پرترهنگاری مشاهیر موسیقی ایران در نیاوران
نمایشگاه پرترهنگاری از مشاهیر موسیقی ایران ۱۶ اردیبهشت در فرهنگسرای نیاوران گشایش یافت که تا ۲۶ اردیبهشت ادامه خواهد داشت.
به گزارش روابط عمومی بنیاد آفرینشهای هنری نیاوران، این نمایشگاه پاسداشتی از هنرمندان بزرگ و برجسته موسیقی اصیل و کلاسیک ایرانی است که طی سالیان سال با صدای ساز و نوای آواز خویش، برگ زرینی بر دفتر فرهنگ و هنر هزاران ساله ی این مرز و بوم را رقم زدهاند و نغمهساز ترانههای ماندگار سرزمینمان بودهاند.
هدف از پدید آمدن این مجموعه، ساخت آثار تجسمی از سیمای خالقان آثار ارزشمند موسیقی است که با استفاده از تکنیکی مبتکرانه در قالب هنر "تکستایل آرت” و با متریال روبانهای پارچهای رنگی، همچون فرشهای ایرانی بر تار و پود فنسهای فلزی به صورت ضربدری، و مشابه تاشهای هنرمندانه نقاشی بر اساس نقشه ی از پیش طراحی شده، خلق شدهاند. در این کوشش هنری، چهره پانزده نفر از مشاهیر موسیقی ایران، در ابعادی بزرگ با چیدمانی که در فضای باز فرهنگسرای نیاوران انجام خواهد پذیرفت، سیمای ماندگاران هنر موسیقی ایران: غلامحسین بنان، محمد رضا لطفی، جلال ذوالفنون، پرویز مشکاتیان، لوریس چکناواریان، محمدرضا شجریان، شهرام ناظری، حسین علیزاده، بیژن کامکار، ارسلان کامکار، کیخسرو پورناظری، کیهان کلهر، مجید درخشانی، کیوان ساکت و شهرداد روحانی به نمایش عمومی درخواهد آمد و در مراسم رونمایی از آثار یادشده با حضور تنی چند از بزرگان، هنرمندان و اهالی موسیقی یاد و خاطرشان ارج نهاده خواهد شد. طرح این رویداد هنری، با پیشنهاد و هدایت هیوا پاشایی مدرس دانشگاه و عضو پیوسته انجمن هنرمندان نقاش ایران صورت گرفته و همزمان با یکصد و پنجمین زادروز استاد غلامحسین بنان با حمایت بنیاد آفرینشهای هنری نیاوران ، پنجشنبه ۱۶ اردیبهشت مصادف با عید سعید مبعث، به نمایش عمومی در خواهد آمد. پدید آورندگان پرتره مشاهیر موسیقی ایران در این نمایشگاه: النا پروین نمین، آیلار پورزرگر، فاطمه تائب، رویا حبیب نژاد بهتاش، مهدی روزبه، مهدی ساروخانی، سروناز سلطانی، سروین سلطانی، مهسا سلطانی، پریسا شوبیری، صدف طواهریان، رایحه قدس، ملیکا کوچکی فشکی، فهیمه مختاریان، آویده مهرانی هستند.
ایران/در گفتوگو با ساسان فاطمی مطرح شد
تهدیدات موسیقی نواحی در روزگار معاصر
ندا اخوان
جشنواره موسیقی نواحی پس از دو سال وقفه بار دیگر نهمین فستیوال خود را برگزار میکند. به نظر شما، برگزاری چنین جشنوارههایی چقدر میتواند در حمایت از این هنرمندان مثبت عمل کند؟
به نظر من، نفس جشنواره از این نظر که باعث تشویق موسیقیدانان محلی میشود مثبت است، اما واقعیت این است که موسیقیدانان محلی از چندین جهت مورد تهدیدند. یکی اینکه امروزه با تغییر و تحولاتی که در جامعه و زندگی مردم صورت گرفته، دیگر کسی اشتیاقی ندارد که مثلاً پای داستانسرایی یک بخشی بنشیند. درواقع زمینههای اجتماعیـ فرهنگی این نوع موسیقیها از بین رفته است. در گذشته که رسانههای گروهی به این شکل وجود نداشت، اینکه این یا آن داستان از زبان یک موسیقیدان محلی به آن شیوایی نقل شود، جاذبهای داشت، اما امروزه با وجود ماهوارهها و سریالهای متعددشان با تولید انبوه «داستان» سر و کار داریم. حالا ببینید با توجه به اینکه حتی روی بام خانههای روستاها هم دیش ماهواره هست، یک داستانسرای محلی چطور میتواند مخاطب به دست آورد؟
یعنی این مشکلات مانع آشنا شدن فضای شهری و نسل امروز با موسیقی نواحی شده است؟
مشکل اولیه خودِ فضای روستایی و محلی است. تهدید دوم اتفاقاً همین ورود فضای شهری به فضای روستایی است که توسط موسیقی مردم پسند صورت میگیرد. موسیقیدانان محلی هم مجبورند خودشان را با این فضا و با این نوع تقاضاهای شهریشده محلیها تطبیق بدهند و مثلاً با سینتی سایزر در عروسیها حاضر شوند و همین ترانههای روزِ رسانهای را اجرا کنند. نهایتاً چندتا ملودی از همین نوع ملودیها میسازند و یک شعر مثلاً بختیاری یا گیلکی روی آنها میگذارند و اجرایش میکنند. این دیگر موسیقی محلی نیست. حالا موسیقیدان محلی چه دفاعی دارد در مقابل این دو تهدید؟ بنابراین حمایتهایی در قالب برگزاری جشنوارهها ضرورت دارد و اگر ادامه یابد و پیش برود، کمکی به هنرمندان این عرصه خواهد بود. درواقع نفس جشنواره میتواند اعتباری به موزیسینهای محلی بدهد تا آنان به این اطمینان برسند که موسیقیشان حداقل سالی یک بار به گوش مردم میرسد و شاید نسلهای بعدی هم به آن علاقهمند شوند، اما در کل چندان امیدواری به دوام این موسیقی وجود ندارد.
چرا امیدواری به تداوم این موسیقی وجود ندارد با توجه به اینکه اشاره داشتید که علاقهمندی نسل امروز خود حمایتی از این موسیقی است؟
برای اینکه اگر یک برنامهریزی دقیق برای این موسیقی نشود، از بین خواهد رفت؛ یک برنامهریزی دقیق و حساب شده که فقط متکی به جشنواره نباشد. مسأله بسیار مهم این است که موسیقی محلی مخاطب خود را در بستر فرهنگی اصلی خودش از دست داده یا در حال از دست دادن آن است. یعنی کسانی که در جشنوارهها شرکت میکنند، افراد شهری یا علاقهمند به موسیقی محلی هستند و در واقع از جنس کسانی نیستند که متعلق به بستر اجتماعی- فرهنگی خاص آن موسیقی باشند. الان انتشار یک آلبوم موسیقی محلی یا اجرای یک موسیقی فولک در دنیا لزوماً مخاطبان خودش را ندارد. بنابراین، میشود گفت مشکل اساسی موسیقی محلی این است که مخاطب اصلی و بومی خود را به مرور زمان از دست داده است.
این اتفاق به چه علت است؟ یعنی براین نظر هستید که نسل امروزی که در روستاها زندگی میکنند، دیگر به دنبال این نوع موسیقیها نمیروند؟
بله. متأسفانه یا خوشبختانه ماهواره در تمام روستاها وارد شده است. کسانی که زمان خود را پای برنامههای ماهوارهای میگذرانند، دیگر به دنبال آواز یک شعرخوان مازندرانی یا یک بخشی خراسانی نخواهند رفت.
آموزش موسیقی برای حفظ این موسیقی چه میزان تأثیرگذار است؟
در حال حاضر نظر مشخصی ندارم، اما تصور من این است که اگر مسئولان دولتی، خصوصاً وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که متولی این مسأله هستند، بخواهند موسیقی محلی را حفظ کنند، باید یک تیم پژوهشی هم در حوزه موسیقی و هم در حوزه مردمشناسی و جامعهشناسی تشکیل بدهند تا کار پژوهشی و برنامهریزی بلندمدت برای رفع این مشکل صورت بگیرد. البته تأکیدی ندارم که این کار به نتیجهای خواهد رسید، به این دلیل که کار دشواری است و پیدا کردن راهکاری که وارد حوزه فرهنگی این مناطق بشوید و مردم را جذب این موسیقی کنید، آسان نیست.
به بخش پژوهشی اشاره کردید؛ با توجه به تجربه شما در این زمینه، خود شما شخصاً در تشویق دانشجویانتان به موسیقی نواحی یا تحقیق در زمینه پایاننامهها چقدر تلاش کردهاید؟ آیا دانشجویان، استقبالی از این موسیقی داشتهاند؟
بله. اولویت ما تحقیق در موسیقی نواحی و محلی است به این دلیل که در موسیقی کلاسیک ایرانی و دستگاهی تحقیقات بسیاری صورت گرفته اما در زمینه موسیقی محلی تحقیق و پژوهش اندک است.
تغییر و تحولاتی که از ابتدا در دفتر موسیقی صورت گرفته است، باعث شده این تحقیقات یا به جایی نرسد یا نیمه تمام باقی بماند!
خیر. از ابتدا اراده راسخی در این باره وجود نداشته است. زمانی میتوانیم بگوییم تغییر و تحولات باعث شده به نتیجهای نرسیم که پروژهای از قبل وجود داشته و حالا مثلاً تغییرات در کادر اداری مانع پیشرفتش شده باشد. در صورتی که اصلاً چنین پروژه بنیادیای هیچوقت وجود نداشته است. مسئولان موسیقی یا تنها در فکر کارهای روزمره فرهنگ و هنر هستند یا به دنبال موسیقیهای پردرآمد!
بعد از انقلاب این موسیقی چقدر تغییر و تحول پیدا کرد؟
بعد از انقلاب جشنوارههای متعددی برگزار شد که همین امر کمک بسیاری به موسیقی نواحی بود. در واقع از زمانی که مانع موسیقیهای دیگر شدند، موسیقی کلاسیک ایرانی یا همان موسیقی دستگاهی و درکنار آن موسیقی محلی رشد کرد. اما درست از زمانی که موسیقی مردمپسند آزاد شد، موسیقیهای محلی و دستگاهی رفتهرفته مورد تهدید قرار گرفتند. سدی شکسته شد و الان سیلاب دارد این موسیقیها را نابود میکند.
موسیقیهای تلفیقی امروزه بخوبی در جامعه جا افتاده و تقریباً میتوان گفت از موسیقیهای محلی وام گرفته شده است؛ آیا این تلفیق به درستی صورت گرفته یا باعث تخریب این نوع موسیقی خواهد بود؟
در موسیقی و هنر درست و غلط وجود ندارد، زشت و زیبا وجود دارد. موسیقی تلفیقی مخاطبان و علاقهمندان خود را دارد و نمیخواهم در مورد این موسیقیها قضاوت کنم. این موسیقیها میتوانند به صورت غیرمستقیم تأثیرگذار باشند. اما مسأله این است که اگر سرچشمه جوشان نباشد، گروههای بهاصطلاح تلفیقی از کجا میخواهند منابع خودشان را تأمین کنند؟ چارهای نخواهند داشت که یا خودشان را تکرار کنند یا از این کار بالاخره یک روز دست بکشند. نکته دیگر این است که گوش شنونده شهری که مخاطب عمده موسیقی است، به شنیدن این نوع تنظیمات موسیقی محلی عادت میکند و شکل اصلی آن دیگر نه برای مخاطبان بومی و نه غیربومی قابل شنیدن نخواهد بود.
خانه موسیقی چقدر میتواند در این زمینه تأثیرگذار باشد؟
این خانه خیلی کارها میتواند بکند، اما رسالت خود را که رسیدگی به امور صنفی موسیقیدانان است، انجام نمیدهد.
رسانه ملی چطور؟
هیچ نهاد دیگری به اندازه رسانه ملی نمیتواند در این کار مؤثر باشد و به این نوع موسیقی کمک کند؛ بخصوص تلویزیون، اما متأسفانه آنجا هم چنین ارادهای وجود ندارد.
ایران/سخنان متفاوت علی نصیریان در انتقاد از سیاستهای صدا و سیما: تمام رمق یک اثر هنری را میگیرند/ این همه محدودیت و فشار، برای چه؟ برای چه این قدر فشار وارد میشود؟
علی نصیریان بازیگر نام آشنای سینما و تلویزیون در جدیدترین اظهار نظر خود که در گفتوگو با نشریه «کتاب هفته خبر» بازتاب داشته است، سخنان متفاوتی به زبان آورده است.
علی نصیریان در بخشی از گفتوگوی بلند خود با این نشریه گفته است: هر جامعهای نسبت به اوضاع و احوال اجتماعی خود خط قرمزها و محدودیتهایی دارد. نمیخواهم خیلی ایده آلیستی برخورد کنم. قبول دارم! بالاخره باید یکسری مسائل رعایت شود ولی این همه فشار و این همه… به نظرم نتیجهای ندارد. به تلویزیون نگاه کنید! یک ابزار بسیار کارآمد و گسترده است، چون براساس دو عامل موسیقی و نمایش میچرخد و دیگر مسائل، در پناه جذابیتهای موسیقی و نمایش (یعنی مجموعهای از شوها، سریالها و مجموعههای تصویری) خود را نشان میدهند.
وی افزود: تمام اینها در محدودیت و فشار است، برای چه؟ برای چه این قدر فشار وارد میشود؟ شاید به همین دلیل است که مردم شبکههای خارجی را نگاه میکنند، مثلاً سریالهای ترک را که واقعاً خیلی بیمحتوا و ضعیفاند، اما ساخت وسازی میلیونی دارند و آن قدر به پایشان پول ریخته شده خیلی شیک و قشنگ به نظر برسند. طبیعی است که مردم میروند سراغ این چیزها. شما باید با این موضوع مواجه شوید، نه اینکه هی فشار را بیشتر کنید، اشتباه است این روش.
نصیریان در ادامه گفت: دست زن جوراب میکنند تا مچش دیده نشود، خب، اینها حساسیتهای اضافی است، چرا افراطیگری کنیم؟ من حج رفتهام و مردم آسیا، اروپا و آفریقا را در جوار خانه خدا دیدهام. اصلاً این حرفها نیست. در طواف، میبینید که زن، گردن و دستش باز است، لباس راحتی پوشیده و طواف میکند، چرا این قدر مته به خشخاش میگذاریم؟ تمام رمق یک اثر هنری گرفته میشود. معلوم است که دیگر تماشاچی با آن ارتباط برقرار نمیکند.
جام جم/دعوت وزیر ارشاد از رهبر معظم انقلاب برای بازدید از نمایشگاه کتاب
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، طی نامهای رهبر معظم انقلاب را به بازدید از نمایشگاه بین المللی کتاب تهران دعوت کرد.
تصویر دعوت وزیر ارشاد از رهبر معظم انقلاب برای بازدید از نمایشگاه کتاب
به گزارش جام جم آنلاین،علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در جمع خبرنگاران در خصوص بیست و نهمین نمایشگاه کتاب تهران و حضور مقام معظم رهبری در این نمایشگاه بیان کرد: نامهای برای مقام معظم رهبری ارسال کردیم تا افتخار بدهند و با حضورشان باعث دلگرمی نویسندگان و ناشران شوند.
وی در رابطه با همکاری شهرداری با وزارت ارشاد طی چند ماه گذشته برای برقراری نمایشگاه کتاب عنوان کرد: انصافا طی ماههای اخیر شهردار به همراه معاونان و کارکنانش با ما همراهی بسیاری کردند و عمده آنچه که درخواست کردیم تامین شد، حتی برخی سالنهای سرپوشیده را از خارج کشور وارد کردند.
جنتی افزود: اما مشکل عمدهای که در حال حاضر وجود دارد، ترافیک و تراکمی است که در ورودی نمایشگاه به وجود آمده که در این امر باید دستگاههای مربوطه از جمله نیروی انتظامی با شهرداری همکاری کنند و نکته بعد در حوزه زیرساختهای نمایشگاه و قطعی موردی برق است که امری طبیعی است؛ ما هر زمان که این نمایشگاه را افتتاح میکردیم، نواقصی وجود داشت.
وی تصریح کرد: در واقع ما در این نمایشگاه مهمان هستیم و شهر آفتاب با اهداف برگزاری نمایشگاههای بزرگتر ساخته شده است.
وزیر ارشاد در رابطه با نگرانی ناشران در خصوص استقبال مردمی بیان کرد: از همان ابتدا ما پیشبینی چنین استقبالی را میکردیم اما برخی ناشران به دلیل دوری مسیر نگران بودند؛ با این وجود خوشبختانه شهر آفتاب باعث شده تا ۳۹ درصد از بازدید کنندگان از شهرستانها و باقی از شهر تهران، به راحتی به وسیله امکاناتی چون مترو و اتوبوس خود را به نمایشگاه کتاب برسانند.
جوان/مردم به دنبال نام 7 بازيگر مشهور سينما كه در پارتي دستگير شدند
آبروريزي در سعادتآباد
با انتشار خبر بازداشت هفت بازيگر سينما در پارتي شبانه از يكي از پربينندهترين بخشهاي خبري رسانه ملي، تكاپويي براي كشف نام اين افراد در شبكههاي اجتماعي به راه افتاده است. دانستن اينكه چه كساني در پارتي شبانه بودهاند بر پي بردن به ريشههاي فرهنگي كه باعث ميشود بازيگران سينما از مهمانيهاي خاص همراه با سرو مشروبات الكلي سر در بياورند، ارجحيت پيدا كرده است.
نویسنده : محمدصادق عابديني
گويا همه ميدانند بسياري از بازيگران مشهور عقبه فرهنگي قابلقبولي ندارند. هنرمنداني كه در فيلمهاي سينمايي و سريالهاي سينمايي منادي اخلاق هستند و به قول حافظ «چون به خلوت ميروند آن كار ديگر ميكنند.»
حدود يك قرن پيش، «نسيم شمال»، شاعر طنزپرداز عصر قاجار در نصيحتي طنازانه ميگويد «رو مسخرگي پيشه كن و مطربي آموز/ صد سال اگر درس بخواني همه هيچ است.» مطربها يا عملهجات طرب مخلوطي از نوازندگان و هنرپيشگان نمايشها بودند يعني كساني كه بعد از مدتي با ورود تئاتر و سينما به ايران نام فرهيخته «هنرمند» را به جاي «مطرب» برگزيدند.
نسيم شمال در آن سال كه شعر «رو مطربي آموز» را سرود مقصودش از اوضاع بد فرهنگي و اجتماعي كشور بود كه در آن جايگاه دانش و علم كمتر از مطربي بوده است. يعني چيزي شبيه آنچه اكنون در جامعه ديده ميشود. هنوز هم در نظر عموم، شهرت و محبوبيت عمله طرب با وجود نواقص فرهنگي زياد بالاتر از قشر فرهيخته و جامعه است؛ جايگاهي كاذب كه باعث ميشود مفاسد اخلاقي اين قشر نيز بيشتر از ديگران به چشم بيايد.
با وجود توصيه شاعر عصر قاجار، تلويزيون در هر مناسبتي شروع به دعوت از بازيگران سينما و ورزشكاران (اغلب فوتباليستها) ميكند. تصوير بازيگران بخش جدا نشدني از جلد مجلات زرد است و اظهار نظرهاي هر چند سخيف آنها در شبكههاي اجتماعي به سرعت نشر داده ميشود.
چند روز بعد از نامه سرگشاده چند بازيگر زن به معاون سيما و افشاگري درباره پشت پرده آلوده پروژههاي تلويزيوني، بازداشت هفت بازيگر در پارتي شبانه، نگاهها را به سمت فساد اخلاقي قشر هنرمند معطوف كرد.
با مرگ يك ورزشكار شايعهها درباره چرايي مرگ وي به راه افتاد و در نهايت دادستان تهران گفت: «در حال حاضر برخي ورزشكاران و هنرمندان، ورزش و هنر را وسيلهاي براي رسيدن به شهرت نابجا كردهاند كه البته مردم ما نسبت به اين قضيه آگاه هستند.» عباس جعفريدولتآبادي تأكيد كرد: «چندي پيش هم تذكر داديم ورزشكاران و هنرمندان بايد اخلاق حرفهاي و منش پهلواني داشته باشند. باور كنيد اينكه ورزشكار يا هنرمندي بر اثر شرب خمر بميرد، شايسته نيست.»
در حادثه اخير، كسي بر اثر مصرف مشروبات فوت نكردهاست، اما بازداشت بازيگران سينما با بطريهاي مشروبات الكلي آبروريزي پيش پا افتادهاي نيست.
ما فساد نداريم، سينما فساد دارد!
هفته گذشته چند بازيگر زن در نامهاي سرگشاده از فساد در پشت پرده مجموعههاي تلويزيوني ابراز گلايه كردند. اين بازيگران چند روز بعد به ديدار معاون سيما رفتند و اصغر پورمحمدي نيز به راحتي فساد را از تلويزيون مبرا دانست و آن را به گردن سينما انداخت. پورمحمدي صراحتاً گفت: «شايد در سينما فسادي باشد كه من مطلع نيستم، ولي در تلويزيون چيزي به عنوان فساد اخلاقي نداريم و اگر هم بوده نهادهاي مربوطه با آن برخورد كردهاند.»
با فاصله كمي از سخنان پورمحمدي، هفت بازيگر مشهور در پارتي شبانه دستگير شدند. پليس اعلام كرد آنها در باغي در سعادت آباد تهران به همراه 80 بطري مشروبات الكلي دستگير شدهاند.
حسين نوشآبادي، سخنگوي وزارت ارشاد در واكنش به بازداشت اين بازيگران به ابراز تأسف پرداخت و گفت: «بارها گفتهايم هنرمندان ما هرچه دارند از حمايت مردم دارند، مراقب رفتارهايشان باشند و منزلت و جايگاهشان را حفظ كنند. آنها نبايد با رفتارهاي ناشايست، اعتمادي را كه از سوي مردم جلب كردهاند بهراحتي از دست بدهند. هنرمندان بهسختي به شهرت و محبوبيت ميرسند و نبايد بهراحتي روي آنچه سبب شهرت و محبوبيتشان شده است، پا بگذارند.»
نوش آبادي ادامه داد: «رعايت اخلاق، اصول و مباني شرعي و قانوني، پايبندي به سبك زندگي ايراني و اسلامي و پايبند بودن به حداقلهايي كه مردم انتظار دارند، حقي است كه مردم بر گردن هنرمندان دارند و آنها نبايد بهخاطر چند لحظه خوشگذراني هويت خود را زير سؤال ببرند و جايگاهشان را به حراج بگذارند.»
نوش آبادي به رعايت اخلاق و اصول مباني شرع، سبك ايراني اسلامي و انتظار مردم از هنرمندان اشاره ميكند، يعني چيزي كه با دستگيري اين بازيگران بار ديگر مخدوش شد.
بخشي از وظيفه هنر انتقال پيامهاي اخلاقي و انساني به مخاطبانش است. هنرمند در اين بين نقش واسط را بازي ميكند، مردم پيامهاي اخلاقي و انساني را بر اساس نقشآفريني هنرمند دريافت ميكنند. از اين منظر هنر جايگاه والايي دارد و هنرمندان به مثابه پيامبران شناخته ميشوند. آيا كساني كه با مشروبات الكلي در پارتي سعادت آباد دستگير شدهاند، ميتوانند رسالت اخلاقي داشته باشند؟!
فيلمفارسي و ستارگانش
وقتي به سينماي فيلمفارسي نگاه ميكنيم، با وجود همه فسادهايي كه در فيلمها به نمايش گذاشته ميشود، پيام اصلي فيلمها اكثراً جوانمردي، ناموسپرستي، اخلاق و مردمداري است. تصويري هم كه ستارگان سينماي فيلمفارسي در ذهن مردم ساخته بودند، اكثراً همان تصوير جوانمردي و گذشت است. هيچكس منكر فساد آن دوران نيست، ولي حداقل در آن زمان رسانهها تا اينقدر گسترش پيدا نكرده بود كه كوچكترين رفتار بازيگران و ورزشكاران از چشم تيزبين رسانهها دور نماند. در اين دوره نميشود شهرت داشت اما چشمهاي جستوجوگر مردم را در پشت سر نداشت، اشتباه كردن در دوران جديد عواقب سنگينتري دارد.
در اين دوره اگر بازيگر دستچندم سينما هم بخواهد از كشور خارج شود، بهسرعت شهرت پيدا ميكند، رسانهها دربارهاش مينويسند، مردم به صفحه اجتماعياش ميروند و به كانون توجه تبديل ميشود. حتي اگر رفتن از ايران به قيمت كشف حجاب و حضور در يك يا چند سريال سطحي فارسيزبان ساخت شبكههاي ماهوارهاي باشد. نيروي انتظامي براي حفظ آبروي بازيگران سينما از اعلام نام آنها خودداري كرده و احتمالاً مانند ساير پارتيهايي كه لو رفته و بازيگران و فوتباليستهاي حاضر در آنها بي سر و صدا آزاد ميشوند.
تنها چيزي كه از اين خبر باقي ميماند، يادآوري اين است كه بازيگران و فوتباليستها بر عكس فضاسازي تلويزيون و مجلات زرد، اصلاً نمونههاي خوبي براي الگو شدن در جامعه نيستند.
جوان/پست اینستاگرامی بازیگر اسکاری درباره مشکل زیستمحیطی کشورمان
انتقاد «لئوناردو ديكاپريو» از وضعيت درياچه اروميه!
در حالي كه بناست در هفته انتهايي ارديبهشت ماه جشنوارهاي تحت عنوان جشنواره فيلم سبز در تهران برگزار شود...
نویسنده : ثنا حاجيزاده
در حالي كه بناست در هفته انتهايي ارديبهشت ماه جشنوارهاي تحت عنوان جشنواره فيلم سبز در تهران برگزار شود كه ادعا شده هدفش كمك به بهبود اوضاع محيطزيست است، در يك اتفاق منحصربهفرد، وضعيت بغرنج زيستمحيطي در ايران، توجه يك بازيگر سرشناس هاليوود را به خود جلب كرده است.
به تازگي تصويري از درياچه اروميه در صفحه اجتماعي منسوب به لئوناردو ديكاپريو، بازيگر مطرح سينماي هاليوود كه سال گذشته اسكار بهترين بازيگري را بهخاطر «از گور برگشته» گرفت، منتشر شده است. ديكاپريو تصويري از پايههاي يك اسكله كشتيراني در درياچه اروميه را در صفحهاش قرار داده و ذيل اين عكس هم شرحي از وضعيت بغرنج اين درياچه ارائه كرده است. در صفحه دي كاپريو ميخوانيم: بقاياي ويراني اسكله كشتي در درياچه خشكيده اروميه در شمال غرب ايران. اين درياچه بزرگترين درياچه نمك خاورميانه ناميده شده، اما حالا فقط ۵ درصد از مساحت آن را آب پوشانده كه اين وضعيت منتج از اتفاقاتي است كه در دو دهه قبل رخ داده است؛ از تغييرات آب و هوايي گرفته تا سدسازي و كاهش بارشهاي جوي. كنار مطلب اجتماعي دي كاپريو درباره درياچه اروميه نام يك عكاس مستند به نام سولماز درياني تگ شده است؛ گويا تصويري كه ديكاپريو در صفحهاش قرار داده توسط اين عكاس ثبت شده است، چراكه عين اين تصوير در صفحه اجتماعي اين عكاس هم وجود دارد و البته با شرحي از نقش مردمان در از بين بردن محيط زيست. درياني در شرح عكس نوشته است: ما بخشي از سياره زمين هستيم و زندگي هر يك از ما به مسائل مهم زيست محيطي و اجتماعي متصل شده است. من در برابر مشكلات زيستمحيطي كشورم و منطقهام احساس مسئوليت كردم تا اين مسائل از طريق ابزار عكاسي بيشتر ديده و شنيده بشه كه شايد اقدامي براي احياي درياچه اروميه و يا هامون و يا آلودگي هواي اهواز و ديگر مناطق ايران انجام بشه. مطلب اجتماعي ديكاپريو واكنش «گري لوييس» نماينده سازمان ملل در ايران را به دنبال داشت كه با انتشار يك مطلب اجتماعي از ديكاپريو تشكر كرد و نوشت: ممنون از اينكه توجه جهان را به درياچه اروميه جلب كرديد. ديكاپريو به جز حرفه اصلياش كه سينما است يك فعال زيستمحيطي هم هست و البته در كارنامهاش فيلمي را دارد كه نوعي تخريب عليه محيطزيست قلمداد شده است. دي كاپريو سالها پيش و بعد از مورد توجه قرار گرفتن به خاطر بازي در «تايتانيك» به ايفاي نقش در فيلمي با عنوان «ساحل» (۲۰۰۰) به كارگرداني دني بويل پرداخت؛ فيلمي كه استوديوي فاكس قرن بيستم به خاطر تغيير بافت زميني ساحلي در تايلند جهت آمادهسازي لوكيشنهاي آن مورد تعقيب قانوني قرار گرفت.
جوان/حدادعادل: برگزاري نمايشگاه كتاب در شهر آفتاب تمهيدي ضروري بود
نماينده مردم تهران در بازديد از نمايشگاه كتاب با اشاره به مشكلات برگزاري نمايشگاه در مصلاي تهران، ايجاد شهر آفتاب را تمهيدي ضروري دانست.
غلامعلي حدادعادل اظهار داشت: برپايي نمايشگاه به شكل استاندارد در داخل تهران فراهم نبود و هر سال در ساعات پاياني، مركز شهر دچار ترافيك زيادي ميشد؛ از اين رو پيشبيني ساخت شهر آفتاب در خارج از مركز شهر تمهيدي ضروري بود.
رئيس فرهنگستان زبان و ادب فارسي همچنين اظهار داشت: كتابخواني يك تربيت است و تربيت يك امر تدريجي است، از اين رو كتابخواني بايد از دوران مدرسه شروع شود؛ چرا كه اگر ملتي در دوره تحصيل عادت به كتابخواني پيدا نكند، در بزرگسالي به سختي ميتواند به آن عادت پيدا كند. وي ادامه داد: راه اصلي رسيدن به يك جامعه كتابخوان اين است كه معلمان ما خودشان كتابخوان باشند و شيوه آموزش آنها طوري باشد كه دانشآموزان تشويق به كتابخواني شوند. نماينده مردم تهران در مجلس در پاسخ به سؤالي مبني بر حضور ساير مديران در نمايشگاه كتاب به منظور ترويج كتابخواني افزود: مديران كشور چون تصميمگيرنده هستند هر چقدر با واقعيتي به نام كتاب آشنا شوند در تصميماتشان تأثير مثبتي خواهد داشت. حداد عادل در پاسخ به سؤالي مبني بر اظهارات مدير خانه كتاب در ارتباط با اينكه نويسندههاي داخلي حرف جديدي براي مخاطبان ندارند، بيان كرد: هر كسي آزاد است كه اظهارنظر كند و حتماً وي همه كتابهاي نويسندگان ايراني را خوانده است كه اينطور اظهارنظر كرده، ولي چون شخصاً همه كتابهاي نويسندگان ايراني را نخواندهام، نميتوانم در اين زمينه اظهارنظر كنم. وي با بيان اينكه چطور ممكن است كه درهاي رحمت الهي بسته شده باشد و ديگر فكر تازهاي به ذهن ملت ايران نرسد، اظهار داشت: روي سكه ديگر اين حرف اين است كه اگر بخواهيم فكر تازهاي پيدا كنيم بايد به فرنگيها رجوع كنيم و من نميدانم بر چه مبنايي اين سخن زده شده است، اما خود من چنين نظري ندارم. رئيس فرهنگستان زبان و ادب فارسي در پاسخ به سؤالي مبني بر برنامههاي بنياد سعدي با توجه به مهمان ويژه بودن روسيه در نمايشگاه كتاب تهران گفت: ما در روسيه فعال هستيم و آنجا در رايزني فرهنگي ايران بخش خاصي براي زبان فارسي ايجاد شده و چند ماه پيش كه من از روسيه بازديد كردم، به من خبر دادند كه روسيه مهمان ويژه است و حتماً از غرفه روسيه بازديد خواهم كرد و يكي از همكاريهاي خوب ما با مسكو در حوزه زبان فارسي است. حداد عادل درباره بحث تخلف دولت در انتخابات و همچنين ماجراي مينو خالقي گفت: مجلس آينده بايد در اين مورد نظر بدهد، نه مجلس فعلي ولي شوراي نگهبان تصميمگيرنده است.
شرق/امین یزدانینژاد، کارگردان نمایش «پلیس»
آب از سر ما گذشته بود
امین یزدانینژاد، کارگردان تازهکاری است که این روزها اولین تجربه کارگردانی حرفهای تئاتر را در سالنی تازهتأسیس به نام کلاسیک، با گروه بازیگران جوان پشتسر میگذارد. او در اولین گام حرفهایاش در عرصه کارگردانی تئاتر، نمایشنامه «پلیس»، اثر اسلاومیر مروژک را برای اجرا برگزیده، گرچه پیش از این نیز تجربه دستیاری کارگردانهایی نظیر آتیلا پسیانی، رضا گوران و آروند دشتآرای را داشته است.
دلایل انتخاب این متن چه بود؟ چه ویژگیای این متن را برای شما از دیگر متنهای مروژک و سایر درامنویسان جهان متمایز کرد که تصمیم به اجرای آن گرفتید؟
«پلیس» اولین نمایشنامهای بود که از مروژک خواندم و همان اول طنز منحصربهفردش مرا جلب کرد. پس از مدتی که برگشتم به این نمایشنامه و آن را دوباره خواندم، قرابتهایی را بین این متن و شرایط خودمان احساس کردم که به خودم قول دادم یک روز سرانجام این متن را کار کنم. اولین دلیل انتخابم همان قولی بود که به خودم داده بودم. برایم نزدیکی فضای نمایش، به موقعیت خودمان جذابیت داشت.
بازیگران این نمایش، همگی هنرجویان کمپانی هنرهای اجرائی ویرگول هستند. طریقه انتخاب بازیگران چه بود؟
در انتخاب بازیگران، اول از همه اولویتم این بود که بازیگرانم را از بین بچههایی که در کارگاههای ویرگول شرکت کردهاند انتخاب کنم. پیش از هرچیز پیشنهاد بازی در این نمایش را با امین موحدیپور، علی خلعتبری و محمد هدایتزاده در میان گذاشتم. وقتی تصمیم گرفتم کار را با بچههای خودمان روی صحنه ببرم، خیلیها به من گفتند حتما در بین بازیگرانت، بازیگر مشهور هم انتخاب کن. اما من اعتقاد داشتم که ما جوانها باید به هم اعتماد و با کمک هم پیشرفت کنیم. کمی مسیر تمرینات، برای ما طولانی شد. پس از آن سهنفر، شهاب عباسیان و نگین تبرا اضافه شدند و بعد هم دیگر دوستان، اما نهایتا این طولانیشدن پروسه تمرین باعث شد علی خلعتبری نتواند در نمایش ما بازی کند و ما با همین افراد و البته بقیه بچهها که هنرجوهای دوره دوم کارگاه آروند دشتآرای بودند کار را پیش بردیم.
اولین تجربه کارگردانی حرفهای، برای شما چطور رقم خورد؟
ماجرا شاید کمی تلخ بود. من همیشه فکر میکردم کارگردانی وحشتناکترین کار دنیاست. کارهای سخت را دوست دارم اما اصولا کم ریسک میکنم. دوستانم برای کارگردانی مدام تشویقم کردند و من هی گفتم نه. تا اینکه یکبار به من گفتند شروع کن و ما هستیم. من هم شروع کردم. اما ما ز یاران چشم یاری داشتیم، درحالیکه یک جایی چشم باز کردم و دیدم هیچکدام از آنها حامیام نیستند. اما این تلخی مستمر نبود، افرادی هم در طول این اجرا کمکم کردند که از این بابت بسیار خوشحالم.
چطور شد که ریسک اجرا در یک سالن تازهتأسیس را پذیرفتید؟
وقتی به خودمان آمدیم که آب از سر ما گذشته بود. نتوانستیم در سالن دیگری اجرا کنیم چون بخشی از موانع بهخاطر نامهربانیها و اقتصادیبودن سالنهای خصوصی بود و بخشی هم بهخاطر شرایط عجیب سالنهای دولتی. اجرا در سالنی تازهتأسیس سخت بود اما من وقتی دیدم یک عده آدم همراه من شده و زمانشان را گذاشتهاند وظیفهام بهثمررساندن اجرا بود. به همین خاطر این ریسک را پذیرفتم تا اجرایمان به ثمر بنشیند.
استقبال مردم و جامعه هنری از اجرای شما در سالنی تازهتأسیس چه اندازه بود؟
این چندروز مدام از خودم میپرسم استقبال خوب هم مگر داریم؟ ما این مدت از خیلیها دعوت کردیم که بیایند و اجرایمان را ببینند و به ما کمک کنند و ما را نقد کنند تا متوجه ضعفهایمان بشویم. اما عده کمی این دعوت را پذیرفتند و بسیاری هم هنوز نپذیرفتهاند و ما همچنان منتظرشان هستیم. باوجوداین دیگر باید به مردم هم حق بدهیم. ما در نمایشمان چهره و استار هم نداریم که مردم جویای اجرای ما شوند و وقتی برخورد هنرمندان، اینگونه است، از مردم چه توقعی داشته باشیم؟
شما پیش از این تجربه دستیاری کارگردانهایی چون پسیانی، گوران و دشتآرای را در کارنامه خود داشتهاید. این تجربه چه تأثیری بر سبک شما در کارگردانیتان دارد؟
هرکدام از این استادان و عزیزان سبک منحصربهفرد خودشان را دارند. من هم در مجاورت هر یک از اینها، سعی کردم خوب ببینم و دقت کنم و یاد بگیرم. اگر این اجرا بتواند نمره قابلقبولی بگیرد، بیشک نقش این استادان پررنگ بوده است. اما همچنان باید بیشتر ببینم و بیاموزم.
شما مدتهاست عضو کمپانی تئاتر ویرگول هستید. عضویت در یک گروه هنری، به شما چه امکاناتی میدهد؟
کار گروهی همیشه برای من دغدغه بوده و هست. مهمترین امتیاز کار گروهی این است که میتوانی با یکسری اعضای ثابت سروکار داشته باشی و مدام کنارشان تجربههای جدید بیاموزی. این کمپانی، یک کمپانی بینالمللی است که در دوسال اخیر هم بیشتر اجراهای جهانی داشته و این اتفاق، باعث میشود من مدام تجربههای تازهای داشته باشم و بیاموزم.
شرق/گفتوگو با پژمان جمشیدی، بازیگر فیلم «٥٠کیلو آلبالو»
مقصر نیستم
فرانک آرتا: پژمان جمشیدی از دنیای فوتبال وارد عرصه سینما شد. با توجه به ظرافتها و پیچیدگیهای بازیگری این سؤال مطرح میشود که آیا این فوتبالیست میتواند استعدادهای خود را شکوفا کند. هرچند که تا امروز پژمان جمشیدی تلاش کرده دستکم حضور حرفهای داشته باشد، اما باید منتظر کارهای بعدی او ماند. به بهانه اکران فیلم «٥٠کیلو آلبالو» با پژمان جمشیدی به گفتوگو نشستیم.
برای من جالب است که یک فوتبالیست، وارد دنیای بازیگری میشود و این مسیر را ادامه میدهد و بازیگر میماند. چطور این اتفاق میافتد؟
اصلا قصد بازیگری نداشتم. قبل از اینکه سریال «پژمان» پخش شود کسانی که در جریان کارم بودند اعم از دوستان و خانوادهام میگفتند این کار را نکن! چون تجربه نشان داده ورزشکارانی که وارد این مسیر شدند، چندان موفق نبودند. اما من به آقای قاسمخانی اعتماد کردم.
اما پیش از انقلاب افرادی مانند محمدعلی فردین از دنیای ورزش به سمت بازیگری آمدند و موفق هم بودند؟
بله، ایشان موفق بودند. اما فوتبالیستهایی همچون آقایان محراب شاهرخی و عزیزاصلیمنش وارد دنیای بازیگری شده بودند، اما در حد آقای فردین موفق نبودند. به نظرم کسانی که مرا از این کار منع میکردند افرادی را در نظر داشتند که موفق نشده بودند. بعد از اینکه سریال «پژمان» پخش شد، کمی طول کشید تا از حواشی این سریال خارج شوم. پیشنهادهای زیادی داشتم که احساس کردم میتواند برایم جذاب باشد که امتحان کنم.
آیا شانس نیاوردید در کنار کسی قرار گرفتید که در کار خودش موفق است؟
کاملا. درست است شانس داشتم. چون اگر پیمان قاسمخانی نبود، من هم وارد این حرفه نمیشدم.
آیا به تقدیر معتقد هستید؟
بله، اما درادامه دنیای تئاتر تأثیر مثبتی روی من در مسیر کاریام به جای گذاشت. وقتی در تئاتر بازی کردم، اصلا فکر نمیکردم هجمه تئاتر هزار برابر کار تلویزیونی باشد.
برای تداوم حضور مثمرثمر در این عرصه چه تصمیماتی گرفتید؟
روزی که تئاتر را شروع کردم در همان مقطع صفحه شخصیام در «فیسبوک» را بستم. نه به این دلیل که پیامهای عجیبوغریبی دریافت میکردم، بلکه احساس کردم نیازی نیست داشته باشم. فشارهایی که از بیرون برای حضورم در تئاتر بر من وارد میشد، باعث شد در مسدودکردن صفحهام مصر هم شوم. به نظرم رسید در آن مقطع «اینستاگرام» فضای مطرحتری است.
میتوان اینطور استنباط کرد فوتبالیستبودن شما در ایجاد این فشارها بیتأثیر نبوده؟
موافقم. به نظرم فوتبالیستبودنم خیلی روی این مسئله تأثیر داشت. چون خیلیها این کار را میکنند و کسی هم به آنها ایراد نمیگیرد.
این تهدیدها چه تأثیراتی روی شما گذاشت؟
این تهدیدها باعث شد فکر کنم درست است که شانس آوردم با پیمان، سروش و آقای چگینی کار کردم، ولی خودم هم تلاش کردهام. پس اکنون که تئاتر بازی میکنم باید تا آخر کار بروم. چون خیلیها اوایل به من میگفتند نمایشی که در آن حضور داری، قطعا در اجراهای ششم و هفتم تمام میشود و به آخر نمیرسد! یعنی تماشاگر مرا قبول نخواهد کرد. مجموعه این انتقادها مرا ترغیب کرد کارم را با تمام قوت ادامه دهم و خواستم به خودم و کسانی که مرا تهدید میکنند، ثابت کنم هنر و ورزش متعلق به همه است.
آیا نقطه مشترکی میان هنر و ورزش میبینید؟
مهمترین مورد در هنر و ورزش خمیرمایه، استعداد، تحصیلات و تجربه است. اگر پدری پولدار پسرش را با همه امکانات وارد مدرسه فوتبال کند و من مربی آنجا باشم، اگر آن بچه استعداد نداشته باشد، نمیتوانم از او یک فوتبالیست بسازم، حتی اگر پاهایش را طلا بگیرند! به نظرم استعداد اولین گزینه است. حتی اگر کسی غیر از استعداد چیز دیگری نداشته باشد، قطعا موفق خواهد شد. هرچند اعتقاد دارم شانس نقش بسزایی دارد کمااینکه افراد بااستعدادتر از من در ایران هستند، اما من مقصر کشفنشدن یا کارنکردنشان نیستم. یا خیلیها در سینما و تئاتر باتجربه هستند، اما کار نمیکنند. اما به این دلیل که من کار میکنم بیکار نیستند. آنها سالهاست کار نمیکننند. بنابراین من مقصر نیستم، فقط زندگی خودم را میکنم.
کسانی که بازیهایتان را در فوتبال دنبال کردهاند، معتقدند انگار بازیگری در سرنوشت شما بوده.
چطور؟!
مثلا شاهد بودند در زمین فوتبال در حال نمایش حرکات آرتیستی بودید. به دوربین علاقه داشتید و به نظر میرسید تمایل داشتید تکپلان نمای نزدیک از شما پخش شود؟
کاملا تکذیب میکنم. من آدم صادقی هستم و اگر چنین نیتی داشتم حتما راحت آن را بیان میکردم و میگفتم این اظهارات درست هستند. یادم نمیآید در کل بازیهایی که داشتم، به خودم رسیده باشم و به آرایش صورت و مو پرداخته باشم.
خب، واکنشهای هیجانیتان ناشی از چه بود؟
من آدم احساسیای هستم. بههمیندلیل وقتی توپی را اشتباهی به اوت میزدم، ناخودآگاه موهای سرم را میگرفتم. من حرفی که واقعی و در ذاتم است را میگویم و هرکس بسته به میزان صداقتی که در گفتار من میبیند، برداشت میکند. اتفاقا بعد از سریال «پژمان» نقدی نوشته شد که نمیدانم علیه یا له من بود! در این نقد گفته شده بود پژمان با اینکه فوتبالیست اسطورهای نبود، اما شومن خوبی بود و در زمین هر وقت ضربهای میزد موهایش را میگرفت و میچرخید و ما پرسپولیسیها حرص میخوردیم! معتقدم آن نقد را با بغض نوشته بودند و نقد منصفانهای درباره فوتبال من نبود. به دلیل احساساتیبودنم، واکنشهایم کمی مبالغه آمیزند. همیشه درباره خودم میگویم اگر روزی ناراحت یا خوشحال بودم کل استادیوم آزادی متوجه میشدند. سخت است بتوانم احساساتم را بپوشانم.
با اینکه بازیکن سختکوشی بودید، اما به نظرتان در زمان فوتبالیستبودن مقداری کمشانسی آوردید؟ مثلا افرادی مانند آقای مهدویکیا همدوره شما بودند که فرصت کمتری در اختیار شما قرار گرفت؟
به طور اخص بله، بدشانسیهای دیگری هم آوردم. یکی نرفتنم به المپیک که برای خیلیها اتفاق افتاد. ولی وقتی به جامجهانی نرفتم واقعا بدشانسی آوردم. مطمئنم ما به دلیل مسائل فوتبال یعنی ورزشی از آن جام حذف نشدیم و هنوز هم بازی بحرین برایم سؤال است. اولین نفری بودم که گفتم غذا را در هتل نخوردیم و میتوانید آرشیو «خبر ورزشی» را ببینید که اولین نفری بودم که این را گفتم. افتخار نمیکنم. اما نمیدانم چرا برای کسی عجیب نبود که ما روز بازی در بیرون از هتل غذا خوردیم! سفارت ایران در بحرین هم گفت اینها میهمان ما نبودند. نمیخواهم وارد حواشی فوتبال شوم، اما درنهایت ما آن جامجهانی را نرفتیم و سرنوشت من و خیلیهای دیگر را تحتتأثیر قرار داد؛ افرادی مانند نیکبختواحدی، مجاهد خضیراوی، حامد کاویانپور و حتی علی کریمی. درست است که علی کریمی دوره بعد به جامجهانی رفت، اما اگر در آن سنوسال وارد ویترین جهانی فوتبال میشدیم، شاید اتفاقات خیلی خوبی برایمان میافتاد.
نظرتان درباره بلاژِویچ چیست؟
عاشقش هستم. کلا برایم جالب است هر زمان که مربی خارجی وارد ایران شده بهترین زمان فوتبالیام بوده و به حقم رسیدهام اما با مربی ایرانی کمتر. مثلا «دنیزلی» مربی «پاس» شد و من اوج فوتبالم بود با اینکه از «پرسپولیس» خارج شده بودم و بدترین حالت روحی را داشتم، اما یکی از بهترین سالهای فوتبالم را تجربه کردم. با آقای بلاژویچ در تیم ملی بزرگسالان به آنچه دوست داشتم و فکر میکنم حقم بود، رسیدم. با «کردس» آلمانی در تیم ملی امید فیکس بازی کردم. البته بخشی از این اتفاقات ناشی از اشتباهات خودم هم بوده.
چرا از فوروارد به هافبک، تغییر پست دادید؟
در تیم ملی زیاد فوروارد بازی میکردم. تنها بازیکنی هستم که در فوتبال ایران همه پستهای فوتبال را در بازیهای رسمی بازی کردهام. دفاع آخر، هافبک وسط، فوروارد، دفاع جلو و... پست اصلیام فوروارد بود. وقتی به تیم ملی امید دعوت شدم بهعنوان یکی از چهار فوروارد انتخاب شدم. اما در بازی با بحرین، «کردس» من را هافبک دفاعی گذاشت و حامد کاویانپور روی دست من بازی میکرد، با اینکه پست تخصصی حامد هافبک دفاعی بود. یکی از خصوصیاتم این بود که خودم را با پستی که بازی میکردم وفق میدادم. اما تغییر پست خیلی به من لطمه زد. چون معمولا مربی میخواهد برای تیم ملی بازیکن دعوت کند دوتا دفاع چپ، دو تا دفاع راست، چهارتا وسط برمیدارد و تو وقتی پستهای مختلف بازی میکنی آلترناتیو میشوی و برای افرادی که فیکس بازی هستند، خیلی خوب نیست. عامل این اتفاق آقای پروین بود که اول که ٢-٥-٣ بود من را پیستونِ کناری گذاشت. بعد مرا به دفاع برد و عقیدهاش این بود که تو خیلی سخت دریبل میخوری و من کسی را میخواهم که نتوانند دورش بزنند. البته درست میگفت. اما خیلی از خصوصیات تهاجمی و تکنیکی خودم را بهمرور از دست دادم.
آیا آقای پروین به شما توپیده؟
بله، زیاد در رختکن به من توپیدند. ناسزاگفتن آقای پروین مانند ارتباط ما مردها با دوستانمان است. اما تنها زمانی که دیدم ایشان واقعا عصبانی شد و از کوره در رفت، بازی پرسپولیس و برق شیراز بود. دو، سه هفته قبل از اینکه قهرمان شویم در آزادی یک بر صفر به برق شیراز باختیم. درست است که همه میگویند پرسپولیس آن سال شانس آورد و استقلال به ملوان باخت و قهرمان شد، اما اگر ما آن بازی را به برق شیراز نمیباختیم در هفته آخر خیلی چیزها روشن شده بود. آن نتیجه خیلی دور از ذهن بود. بههمیندلیل آن روز آقای پروین من، کاویانپور و فنایی را از همه بیشتر مورد لطف قرار دادند!!
دلخور نمیشدید؟
نه، ایشان مربی من بودند. البته جوانتر که بودم مقداری افسارگسیخته بودم اما الان کمتر.
الان حس نوستالژیک به فوتبال ندارید؟
میمیرم برای فوتبال. یعنی اگر خدا به من بگوید یک روز به تو میدهم چهکار میکنی؟ میگویم میخواهم در بازی استقلال- پرسپولیس حضور داشته باشم.
مربیگری میکنید؟
یک سال بعد از فوتبالم، کلاسهای مربیگری را رفتم و مدرک B آسیا را گرفتم و فقط مدرک A مانده است. دو سال مربیگری کردم. یک سال در تیم پایه بودم و یک تیم زیرگروه آسیاویژن را به لیگ یک آوردم. سال دوم تیم بزرگسالان را در آسیاویژن مربیگری کردم به نام «پاراک» که به رتبه ششم رسیدیم و در حذفی تهران قهرمان شدیم و بعد دیگر مربیگری نکردم. سال گذشته هم قهرمان آسیاویژن شدند و الان به لیگ سوم کشور آمدند که ممکن است به لیگ دو بیایند که این اتفاق خوشایندی است چون به لیگبرتر نزدیک میشوند.
از بازیکنی به بازیگری تغییر پست دادید، فرصت مربیگری هم دارید؟
اصلا نمیشود. آنها مایل بودند بهعنوان مدیرفنی کنارشان باشم. اما خیانت بود. چون واقعا فرصت نمیکردم. میشد هفتهای دو، سه بار به آنها سر بزنم برای اینکه بتوانم پولی بگیرم، اما واقعا خیانت بود. به نظرم مربیگری کاری است که در زمان انجامش نباید کار دیگری قبول کرد. مربیگری بینهایت نیازمند تمرکز است. بازیگری هم همینگونه است.
به عبارت دقیقتر این روزها بازیگری شغل و فوتبال عشق شماست؟
بازیگری را هم دوست دارم. خب فوتبال عشق بچگی من است. من با فوتبال بزرگ شدهام. مثل کسی که تو با او بزرگ شدهای و ممکن است در بزرگسالی با کسی دیگر آشنا شوی. ولی دوست دوران کودکیات حتی اگر در خارج از کشور زندگی کند، ولی بازهم همیشه جایی ماندگار برایت دارد.
فوتبال در ایران بازی کاملا مردانه است و زنان در اندازه تماشاگر هم نمیتوانند در ورزشگاه حضور پیدا کنند و اصلا مشارکتی ندارند! اما برعکس، در سینما بانوان حضور مؤثر و پررنگی دارند. این تفاوت را چگونه تحلیل میکنید؟
طبیعتا من در جامعه زندگی میکنم و جامعه هم تلفیقی از زنها و مردهاست. موقعیت چنین است. اما ورزشکاران عاشق زن و بچههایشان هستند و اصلا نگاه متحجرانه ندارند. درنهایت رفتار هرکسی – چه زن و چه مرد – نشئتگرفته از تربیت خانوادگی اوست.
نظرتان درباره فیلمسازان زن چیست؟
فیلمسازان زن ما جزء بهترینها هستند.
ظاهرا در گلزدن هم کمشانس بودید. چون در بازی سپاهان، یک گل حساس زدید. اما برق رفت و کسی نتوانست آن گل را ببیند؟
(میخندد) بعد از بازی در اتوبوس تیم نشسته بودم با پدرم تماس گرفتم تا ببینم چقدر به من افتخار میکند. ایشان از من پرسید نتیجه بازی چی شد؟ گفتم یعنی چی؟ مگر بازی را نمیدیدید؟ گفتند دقیقه ٨٧ برق قطع شد! گفتم من گل زدم و بازی را بردیم. فکر کردم فقط برق منزل ما قطع شده. به دوستانم هم زنگ زدم و آنها هم ناراحت بودند پرسیدند نتیجه چه شد! این چه مسخرهبازیای بود که تلویزیون درآورد!
چگونه به فیلم «٥٠کیلو آلبالو» پیوستید؟
باید از کمی قبلتر شروع کنم. آقای صحت با من برای ساخت سری جدید «شام ایرانی» تماس گرفت و گفتند میخواهم تو، سام درخشانی و دو نفر دیگر حضور داشته باشید. به دفتر آقای شایسته رفتیم و صحبت کردیم. بعد که بیرون آمدم پشیمان شدم. به دلیل اینکه با آقای صحت خیلی رودربایستی دارم مانده بودم که چه کنم. به پیمان زنگ زدم و ایشان گفت اگر دوست نداری نرو. به آقای شایسته پیامک زدم که نمیآیم و ایشان گفتند اگر مشکل مالی است ما تو را راضی میکنیم. گفتم با اینکه عاشق همه شما هستم اما مشکل این نیست. سال ٨٦ کلیپی برای جامجهانی با میناوند و نکیسا خواندیم که دفتر هدایتفیلم تهیه کرد و سامان مقدم کارگردان و محمد شایسته تهیهکننده بود و از همان زمان ایشان را دوست داشتم ولی سالها بود که ایشان را ندیده بودم. بالاخره توانستم سروش را راضی کنم که حضور نداشته باشم. «شام ایرانی» ضبط و آماده شد و من فکر میکردم آقای شایسته از من ناراحت است که نرفتهام. تا اینکه در دماوند نزد آقای احسان خواجهامیری در حال بازی پلیاستیشن بودیم. آقای شایسته با من تماس گرفتند و گفتند میخواهم درباره فیلم مانی حقیقی با تو صحبت کنم. مطمئن بودم آقای حقیقی میخواست مرا ببیند و مطمئن شود میخواهد من در فیلمش باشم یا نه. چون سریال «پژمان» را هم ندیده بود و به دلیل دوستی پیمان به من فکر میکرد. مانی حقیقی گفت شرطم برای حضور تو این است که پیمان قاسمخانی کاملا راضی باشد و نخواهد در آن مقطع فیلمش را بسازد چون اولویت با اوست.
منظورتان بازی در فیلم «خوب، بد، جلف» پیمان قاسمخانی است؟
بله، خوشبختانه تداخلی میان فیلم ها به وجود نیامد.
از اول نقش «مانی» به شما پیشنهاد شده بود؟
بله، از اول هم نقش «مانی» را برای من در نظر گرفته بودند و اگر خودم هم میخواستم نقشی انتخاب کنم حتما «مانی» را انتخاب میکردم. چون شخصیت جالبی بود؛ فردی احمق اما بامزه. جالب بود که آقایان مانی حقیقی و فرهاد توحیدی این فیلمنامه را نوشته بودند و نام این شخصیت هم مانی توحیدی و مشخص بود خودشان هم این شخصیت را دوست دارند. آقای حقیقی را در جشنواره سه سال قبل دیده بودم که فکر کنم ایشان اصلا حواسشان به من نبود. فیلم «پذیرایی ساده» او را دیده بودم و همینطور «ورود آقایان ممنوع» هم که فیلم خوبی بود. اتفاق خوشایندی بود که ایشان از من دعوت به کار کردند و با افتخار سر کار ایشان حاضر شدم. گروه حرفهای و همه عالی بودند. فیلمبرداری هم ٤١ روز بیشتر طول نکشید. به نظرم حال خوبمان هم در فیلم مشخص است و به این دلیل فیلم همچنان خوب میفروشد.
چرا به کار طنز علاقه دارید؟
دوست نداشتم. اما الان به نظرم باید طنز کار کنم. اگر نقش جدیای هم دارم، میخواهم نقشی باشد که مقداری شیرین باشد. در «٥٠کیلو آلبالو» تلاش کردم کمتر تیپ باشم. اصلا بلد نیستم تیپ بگیرم. احساس میکنم اگر توانایی دارم بیشتر در بخش کمدی است. دوست دارم کار جدی کنم اما برای مردم ایران که سختگیر هستند، کار سختی است. مانند فیلم «استراحت مطلق» آقای کاهانی که شخصیت مجید صالحی در آن جدی است اما قابلیت کمدی دارد.
برای توانمندشدن از نظر ذهنی و فکری چه کارهایی انجام دادهاید؟
برای بازیگری کارهایی کردهام که نمیخواهم دربارهشان صحبت کنم.
دستکم یکی از آنها را نام ببرید؟
مهمترین کاری که کردهام، تئاتر است. مثلا من وقتی کنار ژاله صامتی بازی میکنم، اگر زرنگ باشم باید از ایشان یاد بگیرم. یا کسانی مانند بهاره رهنما یا خسرو احمدی. از علی نرگسنژاد درباره بازیگری یاد گرفتهام، هرچند ارتباط نزدیکی با هم نداریم. اما نگاهش به بازیگری به نظرم خیلی جهانی است. درکل تلاشم را برای بازیگری انجام میدهم اما اینکه بگویم به خاطر بازیگری بیشتر کتاب میخوانم، درست نیست. قبلا هم کتاب میخواندم و الان هم همان اندازه مطالعه دارم. کتابهایی که علاقه دارم، میخوانم. آخرین کتابی که خواندم «فوتبال علیه دشمن» سایمون کوپر بود که آقای فردوسیپور ترجمه کرده و کتاب خوبی بود. سروش صحت و سام در مسافرت من را مسخره میکردند و میگفتند کتابهایی که میخوانی هم فوتبالی است. اما به نظرم این کتاب اصلا فوتبالی نیست و به نظرم نویسنده فوتبالدوست نیست و نگاه تحقیرآمیز به فوتبال دارد.
مانی توحیدی آدم مدرنِ ابلهی است که نمیداند در جامعه خودش چگونه عمل کند.
این بلاهت را در فیلم «خوب، بد، جلف» هم دارم. اما مانی باسواد است. بلاهت او از ندانستن قوانین موجود در ایران است. تحلیل من از نقش این بود که مانی آن دختر را دوست داشت. اما درعینحال همهچیز زندگی برایش حلشده بود. علت اصلی بهت مانی و اینکه مدام میگفت من نمیدانم چرا این مملکت اینطور شده، این بود که قوانین و عرف جامعه را نپذیرفته بود. البته صادقانه بگویم میتوانستم بهتر بازی کنم.
چه چیزی هنگام بازی، شما را اذیت میکند؟
مقداری بینظمی سر کار اذیتم میکند چون یک عمر در فوتبال بودم و همهچیز با نظم انجام میشد.
در سینمای ایران فیلمساز موردعلاقهتان کیست؟
آقای فرهادی که مورد علاقه همه است. به آقای روستایی هم علاقه دارم.
بازیگر ایرانی مورد علاقهتان کیست؟
بازیگران زیادی داریم.
نظرتان درباره الگوبرداری چیست؟
من هیچگاه الگو نداشتهام. آدم خودخواهی نیستم، اما نمیدانم الگوبرداشتن چطور است. مثلا من عاشق مارادونا هستم اما چطور میتوانم از او الگو بگیرم؟ در این حد که منظم باشم و ببینم افراد بزرگ چه کردهاند که موفق شدهاند. اما اینکه شبیه یک نفر شوم نه. در «خوب، بد، جلف» آقای فرخنژاد حتی یک روز هم دیر نیامد این رفتار برای من الگو است. خانم ژاله صامتی در تئاتر همیشه اینطور بود. اینها برایم الگو هستند.
مایل هستید در فیلم بعدی چه نقشی داشته باشید؟
دوست دارم یک فیلم جدی اما با کاراکتر کمدی بازی کنم.
فرهیختگان/گفتوگو با محمود دولتآبادی به بهانه انتشار تازهترین اثرش «بنیآدم»
ناگزیری محض نوشتن
بالاخره دیدار دست میدهد، قرارمان هشت شب است، در کافه «نزدیک». زودتر میروم و هنوز چنددقیقهای از هشت نگذشته او میآید. مثل همه این سالها بهرغم تلخیهایی که بر او گذشته، صمیمی است و ساده حرف میزند. سادگی و صداقت کلامی که در مردمکهای آبی چشمانش موج میزند، مرا به یاد قهرمانان کتابهایش میاندازد. گاه یاد تنهایی «مرگان» میافتم و گاه «گلمحمد» و «مارال» به نظرم میآیند و این آخری داستانهایی از «بنیآدم» که «امیلیانو حسن» را بهعنوان یک مخاطب بیشتر دوست میدارم. کافه شلوغ و پر از هیاهو است، اما آنچه اهمیت دارد این است که سماجت من برای گفتوگو با محمود دولتآبادی بالاخره به بار نشسته و میتوانم از فرصت استفاده کنم و به بهانه چاپ تازهترین کتابش با او حرف بزنم؛ رودررو، بیپروا و ساده، مثل خودش.
با توجه به اینکه اخیرا مجموعهداستان «بنیآدم» به قلم شما منتشر شده است، میخواستم بدانم چقدر سیر تطور و تحول داستان کوتاه در ایران را از گذشته تا امروز دنبال کردهاید، منظورم در آثار نویسندگانی چون بهرام صادقی، جلال آلاحمد، صادق هدایت، صادق چوبک و دیگران است؟
من آثار تمام نویسندگانی را که شما در سوال به آن اشاره کرده و اشاره نکردهاید خواندهام، ولی درحال حاضر حضور ذهن ندارم که بهطور مشخص اشاره کنم کدام داستان از کدام یک از این نویسندگان را بیشتر دوست داشتهام. ولی طبیعتم اینطوری است که از همگان چیز یاد میگیرم، یعنی همانقدر که اثری مرا جذب کند که بتوانم آن را بخوانم، از آن یاد میگیرم، بنابراین میتوانم بگویم تمام اینها در جای خودشان برای من آموزگار بودهاند و آنچه لازم بوده از این آثار گرفتهام، ولی نمیتوانم درباره آنها قضاوت کنم.
«بنیآدم» در روزگاری چاپ شده که برخی ناشران به این مساله اشاره میکنند که مجموعه داستان در این دوره به آن شکلی که باید با استقبال مخاطبان مواجه نمیشود، به نظر شما اینکه «بنیآدم» توانسته امروز با اقبال مخاطبان روبهرو شود ناشی از شهرتی است که محمود دولتآبادی دارد؟ یا اینکه مردم کنجکاوند بدانند، دولتآبادی بعد از تحمل حواشی و مسائلی که درباره رمان «زوال کلنل» پیش آمد، دراین مجموعه داستان به چه اشاره کرده است؟
خب. این را شما باید از دیگران بپرسید که چرا «بنیآدم» به این صورت، مورد استقبال واقع شده است. ولی از نظر من اهمیت این مجموعه در آن است که مثل معمول یکجوری، ناگزیر شدهام این مجموعه را بنویسم. این تنها جنبه مهم برای من است، یعنی ناگزیری محض نوشتن. که اگر نمینوشتم احتمال داشت حالم بد بشود، یعنی بدتر از اینی که هست بشود. بههرحال این توضیحی است که من میتوانم بدهم. ولی اینکه چرا مردم از این اثر استقبال میکنند، خب، معمولا از آثار من استقبال میشود، اما اینکه چرا داستان کوتاه؟ پاسخ این است که اینها موضوعاتی هستند که در اشکال داستان کوتاه بیان میشوند. البته داستان به صرف اینکه متن کوتاهی باشد داستان کوتاه نیست، ولی فکر میکنم، داستانهای کوتاهی نوشتهام که هرکدام از آنها از نظر من فرقی با نوشتن یک رمان نداشته است، جز اینکه فشرده است و آنچه را که میخواهد بیان کند در خلاصهترین وجهی بیان میکند. پیش از این گفتهام هرکدام از این داستانها در یک نفس نوشته شدهاند و اینکه افراد این مجموعه را میخوانند هم، فکر میکنم رمزش در همین نکته باشد که هرکدام از داستانها را در یک نفس میخوانند.
نوشتن «بنیآدم» زمانی اتفاق افتاده که حتما حواشی ناشی از چاپ شدن یا نشدن «زوال کلنل» بر شما تاثیرات ناخوشایندی داشته است، خاطرم هست در سالهای اخیر اخبار متفاوتی از «زوال کلنل» به گوش میرسید، اینکه بالاخره این اثر مجوز خواهد گرفت یا نه؟یا حتی موقعی خبر آمد که افست این رمان به شکل غیرقانونی در بازارهای کتابفروشی موجود است، این مسائل و اخبار چقدر روی شما اثر گذاشت؟
یکی از داستانهای کتاب «بنیآدم» در سال 1394 نوشته شده و یکی هم 10سال پیش. چهار داستان دیگر هم در کمتر از چهل روز نوشته شدند در زمستان گذشته. درباره سوال شما باید بگویم بالاخره آن اتفاقات تاثیرات خاص خودش را داشته است ولی شکلگیری این مجموعه داستان به آن علت صرف نبوده و به گمانم علل عمیقتری باید داشته باشد.
در دهههای چهل و پنجاه توجه به بومیگرایی در ادبیات داستانی ما خیلی باب بود، نمونههای آن هم در آثار نویسندگانی چون احمد محمود، صادق چوبک و حتی خود شما مشهود است، اما به نظر میرسد هرچه پیشتر آمدیم این مولفه در آثار نویسندگان کمرنگ شد، به نظر شما دلیل این رنگباختگی و محدود ماندن اغلب آثار به فضاهای شهری چیست؟
من احاطه ندارم، برای آنکه همه آثار را نخواندهام که بتوانم در این زمینه قضاوت کنم. ضمن اینکه من اصلا از داوری خوشم نمیآید ولی آنچه بعد از جنگ دوم جهانی بهطور کلی در ادبیات ما رخ داد و پیشتر از آستانه انقلاب مشروطیت، کوشش برای یافتن خود بوده است. حالا روزنامهنگارانی مثل شما یا قبل از شما میخواهند این موضوعات را ساده کنند و عنوانی روی آن بگذارند. یک عده مثل شما میگویند بومیگرایی و عدهای هم میگویند روستایینویسی. با این حال تصور میکنم همه اینها تلاشهایی بوده است برای اینکه نویسندگان خواستند بکوشند تا بدانند کی هستند و کی هستیم؟ حالا این یک جایی سر از نوع کار صادق چوبک درآورده است و یک جایی سر از کارهای احمد محمود یا بهرام صادقی و دیگران. همه میخواستند بگویند دوره عوض شده و ما کی هستیم؟ که دهخدا و هدایت پیشتر از همه درگیر این سوال بودهاند. پس اینکه آثاری کمرنگ شده یا پررنگ شده و اصولا درباره چند و چون آن نمیتوانم روشن بگویم، فقط میتوانم بگویم کوششها برای بازیافتن و بازشناختن خود ما ایرانیها بوده است که این ادبیات در عرصههای مختلف به وجود آمده است.
یک بار در گفتوگویی از شما خواندم که گفته بودید، اثر «روزگار سپریشده مردم سالخورده» که نگارشش 15 سال هم طول کشیده مورد توجه قرار نگرفت و به آن شکلی که باید نسبت به این اثر نقدی هم نوشته نشد، این نشان میدهد در کشور ما برخلاف کشورهای دیگر، نویسندگی نتوانسته تبدیل به شغل مستقلی شود و به رسمیت شناخته شود، درحالی که در کشورهای دیگر، نویسنده یک سال از عمر خود را صرف نوشتن یک رمان میکند، در ازای دو سال، از حقالتالیف آن کتاب، روزگار میگذراند یا درهر تجدیدچاپ به او حقالتالیف پرداخته میشود، فکر میکنید مهمترین دستاندازی که در ایران مانع از این میشود که نویسندگی بهعنوان یک شغل به رسمیت شناخته شود چه میتواند باشد؟
نه، در اینجا هم نویسندگی رسما شغل است، منتها رسمی بودنش را نقض میکند و جلویش را میگیرد و سانسور میکند و از روند منطقیاش، دورش میکند. بنابراین از نظر من، از همان ابتدا که این کار را شروع کردم، منطقش رسمی بودن یک شغل بوده است. حتی در آغاز جوانی هم با ناشران قرارداد میبستم و حقالتالیف میگرفتم. بنابراین از نظر من همیشه نویسندگی یک حرفه بوده و رسمی هم بوده است، منتهی دولتها عوامل بازدارنده بودهاند. در «روزگار سپری شده مردم سالخورده» هم اشارهام به جلوگیری از نشر کتاب بود در طول چهار سال- یعنی تا کتاب برود روند خودش را بیابد انتشارات را مدت چهارسال تعلیق کردند.
ولی مهم این است که به رسمیت شناختن حرفه نویسندگی فقط به تلاشهای فردی شما و دیگر نویسندگان متکی نباشد و دولت هم آن را به رسمیت بشناسد، اینطور نیست؟
نه، لازم نبود آنها به رسمیت بشناسند، شاید هم لازم بود و هست، اما قطعا لازم بود جلویش را نگیرند، سنگ نیندازند، سنگ انداختند، در نتیجه به این خاطر است که موضوع از حالت رسمی یک شغل آزاد خارج میشود و بعضی از نویسندگان مثل من، بیشتر آثارشان در محاق قرار میگیرد، ولی من نویسندگی را شغلی آزاد و رسمی میبینم.
ولی باید بپذیریم نویسندگی حتی اگر هم به رسمیت شناخته شود، دستکم در ایران به دلایلی که در سوال قبل اشاره کردم، آن حاشیه امنی که باید را ندارد، درست است؟
خب این هم جزء طبیعت جامعه ما بوده است، اما به لحاظ حاشیه امن از هر حیث در مدت عمر با مشکل مواجه بودهایم و هنوز هم این مشکلات را داریم و به خود قبولاندهایم که دولتها در قبال نویسنده مستقل بهجز سنگ راهشدن، مسئولیت دیگری احساس نمیکنند!
سختترین دورهای که از نظر کاری و فکری در سالهای گذشته پشتسرگذاشتهاید، چه دورهای بوده است؟
جواب این سوال که ساده نیست تا یک زندگی پرفراز و نشیب را در دو کلمه بگویم. ولی بههرحال گذشته است دیگر. آسان نبوده ولی گذراندهایم، هنوز هم آسان نیست، ولی میگذرانیم. این یک واقعیت اجتماعی است که اشخاص باید بهعنوان افرادی که در آن جان میکنند بپذیرند و با آن کار کنند و درعینحال، اعتراض منطقی خودشان را هم فراموش نکنند. من درحالحاضر در چنین وضعیتی زندگی میکنم، بدیهی است معترضم به شرایطی که به زندگی و آثارم تحمیل شده است ولی درعینحال، کار میکنم و کار خواهم کرد، این واقعیتی است که داریم از آن عبور میکنیم. این واقعیت اصلا آسان نیست، ولی ما هم آسان نیستیم.
برخی، شرایط ادبیات امروز، خاصه ادبیات داستانی را در حالت سکون و ایستا توصیف میکنند، خود شما چقدر این مساله را قبول دارید؟
آنهایی که داستانهای مجموعه «بنیآدم» را خوانده باشند متوجه میشوند الان در چه وضعی هستیم. بدیهی است اتفاقی افتاده ولی اسمش را نمیشود سکون گذاشت. ولی یک چیزی شده است، منحصر به ما هم نیست، در تمام کشورها این مساله به وجود آمده است. اخیرا آثاری را خواندهام که در جهان مورد توجه قرار گرفتهاند ولی به نظرم در قیاس با آثار شخصیتهایی مثل کامو یا بکت خیلی عقبمانده هستند.
حالا که بحث به اینجا کشید، اگر اجازه بدهید سوالی هم درباره آثار ادبیات آمریکای لاتین بپرسم، در سالهای گذشته آثار این وادی پررونق بودهاند، هم از منظر مترجمانی که علاقه به ترجمه این آثار داشته و دارند و هم بین طیف مخاطبان. با این تفاسیر به نظر شما پررنگترین مولفهای که میتوان از آن بهعنوان عاملی برای رونق و استقبال از آثار آمریکای لاتین نام برد، چیست؟
شناخت. نویسندگان آمریکای لاتین در آثارشان گفتند ما این هستیم، همان چیزی که در سوالات پیشین شما به آن اشاره کردم و گفتم نویسندگان ایران از آستانه مشروطیت و سپس بعد از جنگ دوم جهانی، سعی کردند بگویند ما کی هستیم. نویسندگان آمریکای لاتین توانستند این معنا را خیلی خوب بیان کنند، کوشش برای شناختن خویش و اینکه ما بهعنوان نویسندگان آمریکای لاتین چگونه خودمان را معرفی میکنیم، چگونه مردم و جامعهمان را به شما معرفی میکنیم، الان هم اگر تقریبا کمرنگتر شده است، باید به جستوجوی علل و عوامل آن باشند ارباب تحقیق. من نمیدانم.
یادم هست یک بار در گفتوگویی که با شما داشتم به این مساله اشاره کردید که موراکامی را نویسنده نمیدانید و آثارش را درک نمیکنید، درحالی که میبینیم آثار او در سالهای اخیر با استقبال خوبی از سوی طیف مخاطبان ادبیات داستانی جهان واقع شده است؟
ببینید بهترین نویسنده ژاپنی بعد از آکوتاکاوا به نظر من، یاسوناری کاوابات همان نویسندهای بود که اثر «خانه خوبرویان خفته» را نوشت و البته بعد از آن هم خودش را کشت. اگر موراکامی را با او مقایسه کنیم به نظرم میرسد موراکامی بسیار آدم غیرصمیمی در ادبیات و بیشتر اهل ادا و اصولهایی است که دیگران پسندش کنند، بهخصوص آمریکاییها بپسندنش و آنچه من از او خواندهام به واقع در معیارهایی که از رمان میشناسیم، نمیگنجد.
یک سوال دیگر، چقدر خودتان را نویسنده اجتماعی میدانید؟ منظور اینکه چقدر توانستهاید به فراخور نگارش هر اثر بازتابی از مسائل هر دوره باشید؟
یکی از کوششهای ذهنی من، فرار کردن از خود است، حالا شما میخواهید برگردم خودم را ارزیابی کنم که چه میزان اجتماعی هستم یا نیستم؟ این چگونه ممکن است؟
آخر هیچکس بهتر از خود شما نمیتواند درباره خودتان نظر بدهد، ضمن اینکه ما درحالحاضر منتقد ادبی هم به آن شکلی که باید نداریم.
نه، من چنین شناختی نسبت به تاثیرات اجتماعی خودم ندارم که بتوانم برای آن درجه قائل شوم. بههرحال نویسندگی کارکردی اجتماعی است و من هم طبعا نویسنده اجتماعی هستم، به اعتبار اینکه آثار مرا جامعه میخواند. همین. من هم آنچه مینویسم خارج از تاثیر و تاثرات اجتماعی نیست.
حتما تا امروز براساس آثار شما، پایاننامههایی در محیطهای دانشگاهی نوشته شده است، از این روند چقدر مطلع هستید؟
خیلی زیاد. بهرغم اینکه ادبیات معاصر در دانشگاههای ما به رسمیت شناخته نشده، برای پایاننامههای مختلف بهویژه در مقطع دکتری، دانشجویان بسیاری با من تماس میگیرند و حتی قرار ملاقات میگذاریم و آنها پایاننامههایشان را براساس آثار من کار میکنند. تاکنون بارها پیش آمده است و برخی از این پایاننامهها را هم خواندهام و خوب است.
سوال پایانی من درباره ادبیات خلاقه و زمینههای شکلگیری آن است، همانطور که میدانید و خود شما هم جزء یکی از آن نویسندگان بودهاید، بخش اعظمی از ادبیات خلاقه ما در خارج از محیطهای دانشگاهی شکل گرفته است، حتی خاطرم هست در گفتوگویی که با میرجلالالدین کزازی داشتم او به این مساله اشاره میکرد که دانشکدههای ادبیات نمیتوانند شاعر و نویسنده تربیت کنند و این خود فرد است که اگر به اصطلاح آنی داشته باشد میتواند در مسیر شاعری و نویسندگی موفق باشد، با این همه خود شما فکر میکنید سهم تحصیلات آکادمیک در نویسنده و شاعر شدن افراد چقدر است؟
هرکسی از هرجایی چیزی یاد بگیرد و یاد بگیرد و یاد بگیرد برای کار خلاقه مفید است. حتی دانشگاه، به شرط اینکه ذهن توی چارچوب خاصی نخشکد. ولی قبل از اینکه جناب کزازی و اینجانب چنین حرفی را بزنیم، شیخ اجل سعدی نوشت که: «از مدرسه برنخاست هیچ اهل دلی». اخیرا هم یک آموزگار بزرگ آمریکایی درباره صد نویسنده کتابی با عنوان «نبوغ» نوشته است که در آنجا هم همین نظر را موکد میکند.
خواندن کتاب دلنشین به دوره خاصی منحصر نمیشود
آثار من بهطور منطقی نوشته شده و خوانده میشود و ناشران من به شکل منطقی این آثار را منتشر میکنند. حتی بعضی وقتها میشنوم که جوانان، عباراتی از آثار مرا را درمیآورند و در شبکههای اجتماعی قرار میدهند. در نتیجه من نظر قاطعی ندارم که این دوره گذشته و آن دوره آمده است. نه، این صحبتها فقط متعلق به امروز نیست، در پنجاه سال پیش، بلکه بیشتر هم، چنین اظهارنظرهایی صورت میگرفت. یادم هست در آن سالها در مجلهای به نام «فردوسی»، تزی عنوان شده بود که دیگر دوره رماننویسی گذشته است. در آن زمان، من هم جوانی بودم بیست و چند ساله، به نظرم رسید که اتفاقا دوره رماننویسی در کشور ما نهفقط نگذشته که تقریبا شروع هم نشده به جز یکی دو مورد. بههرحال من نظر خودم را داشتهام و اصلا به این چیزها باور ندارم. کتاب باورمند و دلنشین به دوره خاصی منحصر نمیشود خواندنش.
قدس/فیلمنامهای که علی حاتمی با وضو نوشت
«آخرین پیامبر» از جمله طرحها و فیلمنامههای زندهیاد علی حاتمی است که تلاش زیادی برای ساخت آن داشت، اما با مرگش پرونده این پروژه بسته شد.
این فیلمنامه به سفارش مرکز طرح «پژوهش کاربردی سینمای ایران» نوشته شد و علی حاتمی قصد داشت فیلمی با شکوه که بتواند طیف گسترده و انبوه تماشاگران را به خود جلب کند را بسازد.
این فیلمساز فقید آن زمان در ماه های پایانی عمرش در گفتگو با روزنامه ابرار گفته بود: «من یک آرزوی بسیار مهم دارم و آن این است اگر عمر ناقابلم یاری کند و اگر مهر خداوند شامل زندگی هنریام شود، یک بار به ساخت یک شخصیت بدون نقطه ضعف بپردازم و آن ساخت فیلم عظیمی از زندگی حضرت رسول خدا (ص) است. من از روزی که فیلم محمد (ص) و یا «الرساله» آثار مصطفی عقاد را دیدم، همواره این آرزو را داشته و دارم و از خداوند میخواهم که قبل از مرگم این توفیق نصیبم شود...»
انتظامی: بعد از «هزاردستان» تنها سریالی بود که دوست داشتم بازی کنم
عزتالله انتظامی در این رابطه به ایسنا میگوید: «زینالعابدین رهنما» کتاب زیبا و قشنگی درباره حضرت محمد(ص) نوشته بود که علی حاتمی تصمیم گرفت فیلمنامهای براساس این کتاب آماده کند. فیلمنامه آماده شد، اما سناریو رد شد و آقای حاتمی آن را به آقای رهنما برگرداند. علی حاتمی سناریوی دیگری را با نام «آخرین پیامبر» آماده کرد و آن را به من داد تا بخوانم و نظرم را بدهم. آن را خواندم و خیلی خوشم آمد. در واقع خیلی خوب روی آن کار شده بود. فقط پیشنهاد کردم به خاطر اینکه فضای کار درست دربیاید، در کشورهای عربی ساخته شود که نظر خود حاتمی هم همین بود. این سناریو مورد تایید مراجع قم هم قرار گرفت و پروژه بسیار عظیم بود و بعد از «هزاردستان» تنها سریالی بود که دوست داشتم در آن بازی کنم که نشد. در واقع حاتمی میخواست دولتهای دیگر را برای ساخت این مجموعه به مشارکت بکشاند که اجل مهلتش نداد. سناریوهای علی حاتمی خاص بود و با وجود اینکه سناریوی این کار کامل است، اما معتقدم شخص دیگری نمیتواند این کار را بسازد.
دادگو: «آخرین پیامبر (ص)» در سه بخش قبل از بعثت، از بعثت تا هجرت و از هجرت تا وفات بود
محمدمهدی دادگو، تهیهکننده و یکی از دوستان نزدیک زندهیاد علی حاتمی «آخرین پیامبر» را از معدود فیلمنامههایی دانست که علی حاتمی آن را به صورت کامل نوشته است و اظهار داشت: حاتمی مدتها تحقیق میکرد و با روحیات خاصی که داشت شبها با وضو سراغ کار میرفت، دل میسپرد و فیلمنامه را مینوشت و آن را تمام و کمال نوشته و چیزی باقی نگذاشته است، هرچند در قید و بند نوشته نبود و به عنوان کارگردانی خلاق و بدیههساز برای بداهه هم کار میگذاشت، اما این سناریو را کامل نوشته است. حتی همان سالها برای اینکه از روایات و احادیث فیلمنامه اطمینان پیدا کند، از رییس مجمع تقریب مذاهب مشاوره گرفت که کار تایید شد و مورد توجه قرار گرفت. «آخرین پیامبر (ص)» در سه بخش قبل از بعثت، از بعثت تا هجرت و از هجرت تا وفات حضرت محمد (ص) را در بر میگیرد و در واقع شاهکاری است که علی حاتمی آن را با ذهن بازنوشته است اما متاسفانه عمر او وفا نکرد تا آن را بسازد.
تهیهکننده «هزاردستان» نگارش این فیلمنامه را قبل از پروژه جهان پهلوان دانست و گفت: در همان موقع میخواست آن را بسازد، اما چون پروژه عظیم بود و مقدمات زیادی لازم داشت و باید بخشهایی در مصر و جاهای دیگر گرفته میشد پس آن را به بعد از تختی موکول کرد و مدام میگفت: «خدا عمری به من دهد تا کار را شروع کنم» که تقدیر این بود آخرین پیامبر توسط خودش ساخته نشود.
وی درعین حال مطرح میکند: علی حاتمی بعد از اینکه فیلمنامه «آخرین پیامبر» را به آن مرکز تحویل داد و به مرحله ساخت نرسید در یک فرصتی میخواست آن فیلمنامه را چاپ کند که عجل فرصت نداد.
روحانی: حاتمی پیشبینی می کرد 4 تا پنج سال ساخت این فیلم طول خواهد کشید
امید روحانی، منتقد سینما و از همراهان نزدیک علی حاتمی هم در اینباره به ایسنا گفته بود: سالهای 70 - 71 مرکز «پژوهش کاربردی سینمای ایران» که در آن دوره رئیس آن آقای خوشنویس بود، تصمیم گرفتند فیلمنامههایی را به فیلمسازان مختلف پیشنهاد دهند، فیلمنامه «آخرین پیامبر» از جهت امکانات تولیدی و ساخت جزء فیلمنامههای پر هزینه محسوب میشد.
همان زمان طی صحبتهایی که با مرحوم حاتمی برای ساخت این فیلم داشتیم پیشبینی او این بود که 4 تا پنج سال ساخت این فیلم طول خواهد کشید. تمام آن فیلمنامه با شیوهای برای گریز از سبک اجرایی مصطفی عقاد در فیلم محمد رسولالله نوشته شده بود. چون همانطور که در فیلم محمد رسولالله شاهد هستیم، برای نشان دادن حضرت محمد (ص) شیوهای همچون دوربین از نگاه پیامبر و ... که نشانههای از حضور معصوم را به تماشاگر منتقل بکند، استفاده شده است. اما تاکید علی حاتمی این بود که از این شیوه استفاده نکند، بنابراین او از شیوه نمایش ایرانی به این صورت که اجرا آن را به «شبیهخوانی» تبدیل کند استفاده کرد. به هرحال این شیوه خاص «حاتمی» بود و خودش هم میتوانست آن را بسازد و هر فصلی که مینوشت، دکوپاژ میکرد که برای ساخت آماده باشد.
علی حاتمی در بخشی از توضیحاتی که درباره فیلم «آخرین پیامبر» به قصد نظرخواهی به روحانی نوشته است آورده است: « . شایسته است متن فیلم «آخرین پیامبر» محمد رسول الله (ص) به جای دو بخش در سهبخش، به ترتیب از تولد تا بعثت، از بعثت تا هجرت و از هجرت تا رحلت تهیه شود.
توضیح مجدد: رحلت حضرت ختمی مرتبت (ص) به صورت نمادین در بخش اول طی صحنهای الحاقی با خروج اسامه، فرماندهی لشگر اسلام منتخب حضرت رسول اکرم (ص) از جوار بستر ارتحال و تشرف به بارگاه ملکوتی آن حضرت با استفاده از شیوههای نمایشی نوین موردپسند تماشاگر امروزی انجام میپذیرد. به جهت جذب تماشاگر جوان (که این اسلام حقیقتا دین جوانان است) حتی الامکان صحنههای غم افزا و منتج به افسرده حالی را به اشاره و در عوض به صحنههایی که مسبب شادابی و سلحشوری و مصفای دل و جان و روح است بپردازیم که مبشر خلق و خوی محمدی است ….
همچنین به دلیل حفظ وحدت مذاهب اسلامی که از اهداف اصلی تهیه این فیلم مبارک است صحنهی پایانی (فینال) فیلم صحنه موثر و پرشکوه حجت الوداع است که در حقیقت به نوعی یک جمع بندی عینی است از آنچه در طول بیست و سه سال رسالت آخرین پیامبر خدا محمد مصطفی (ص) بر اسلام عزیز و پیامبر عظیمش گذشت. در صحنه موخر با شیوهی نمایشی حرکت به آینده (فلاش فوروارد) عظمت اجتماع امت اسلامی را متشکل از ملل گوناگون همه در یک رخت و یک هیات برگرداگرد خانهی خدا در مناسک حج، پس از چهارده قرن بقاء و عالمگیری این دین مبین در برابر دیدگان جهانیان به نمایش میگذاریم، انشاء الله»
امید روحانی مطرح کرد: از حاشیهنویسی دست نوشتههای علی حاتمی مشخص است که علاوه بر قرآن از منابع متنوعی استفاده کرد و با صاحبنظرانی هم مشورت و مکاتبه داشته است. این فیلمنامه همانند کارهای قبلی حاتمی از ویژگی خاصی که فقط خود حاتمی میتوانست به آن بپردازد؛ بهره برده است.
قدس/۹۵ درصد از کتابها بدون ویرایش چاپ میشوند
۹۵ درصد از کتابها در نشرهای مختلف بدون ویرایش چاپ میشوند؛ بسیاری از غلطهای واژگان فارسی از همین طریق وارد جامعه و فرهنگ میشود که میتواند تاثیر منفی در حیات زبان فارسی داشته باشد.
به گزارش قدس آنلاین به نقل از تسنیم، حسن ذوالفقاریان عضو هیات علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز در در نشست «ضرورت ترویج زبان فارسی؛ چالشها و راهکارها» که در سرای اهل قلم برگزار شد،اظهاکرد : فرهنگستان اول و دوم در دوره قبل از انقلاب حدود دو هزار واژه زبان فارسی ساخته بود که فرهنگستان سوم پس از پیروزی انقلاب اسلامی چیزی بالغ بر هفتاد هزار واژه ساخته است که چهل هزار واژه زبان فارسی در دسترس برای استفاده قرار دارد. البته تعداد کمی از واژگان ساخته شده در کتابهای درسی امروز استفاده شده است.
وی افزود: سالانه دهها هزار جلد از طریق دوازده هزار ناشر داخلی منتشر میشود که آثار آنها نقش موثری در درستنویسی میتواند داشته باشد.
ذوالفقاریان تصریح کرد: 95 درصد از کتابها در نشرهای مختلف بدون ویرایش چاپ میشوند و بسیاری از غلطهای واژگان فارسی از همین طریق وارد جامعه و فرهنگ میشود که میتواند تاثیر منفی در حیات زبان فارسی داشته باشد.
مریم دانشگر یکی دیگر از پژوهشگران فرهنگستان زبان و ادب فارسی با بیان اینکه واژهسازی مهمترین مسئله فرهنگستان زبان و ادب فارسی است، افزود: در پالایش واژهها، بحث درستنویسی زبان فارسی، خواندن و نوشتن بسیار مهم است. بیشترین مقالات دانشگاهی و علمی و تحقیقاتی ایران در دنیا به زبان فارسی منتشر شده است. ما باید بتوانیم زبان فارسی را که زبان علمی مختلف در ایران است را در جهان گسترش دهیم.
محمدرضا رضوی یکی دیگر از سخنرانان این نشست گفت: سند گسترش زبان فارسی از سوی شورایعالی انقلاب فرهنگی در دستور کار گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی قرار گرفت. پیشنویس آن در حال حاضر آماده ارائه به همه نهادهای مختلف از جمله وزارت علوم تحقیقات و فناوری، وزارت آموزش و پرورش، دانشگاهها، انتشارات کل کشور است.
وی افزود: در این پیشنویس موضوعاتی همچون آموزش زبان فارسی، نظارت بر توانمندسازی زبان فارسی، تعیین جوایزی برای تشویق زبان فارسی در نشر کودکان، دانشنامههای زبان کودک، جذب دانشجوی رشته زبان و ادب فارسی به صورت ویژه پیشبینی شده است.
نسرین پرویزی پژوهشگر فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز در زمینه ضرورت ترویج زبان فارسی گفت: 20 هزار واژه اساساً فارسی هست که در کتابهای معاصر به کار گرفته نمیشود؛ ضرورت دارد بیش از پیش واژههای مهجور زبان فارسی احیاء شوند.27 هزار واژه مطلق فارسی در کتب به کار گرفته نشده است؛ به نظر من برای حل معضل واژگان غلط در زبان فارسی و استفاده از 27 هزار واژه زبان فارسی در کتابهای درسی باید برنامه ریزی صحیحی صورت گیرد.
پرویزی تصریح کرد: از 183 هزار واژگان زبان فارسی در علوم مختلف 16 هزار واژه لاتین استفاده شده است که این زنگ خطری برای زبان و ادب فارسی در کتب درسی است چراکه بیش از یک چهارم از واژههای کتب درسی در مدارس سراسر کشور فارسی نیست و از واژههای لاتین استفاده شده است.
نشست ضرورت ترویج زبان فارسی چالشها و راهکارها با حضور حسن ذوالفقاری، محمدرضا رضوی، مریم دانشگر، نسرین پرویزی از پژوهشگران و محققان واژه گزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی عصر دیروز در سرای اهل قلم بیست و نهمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران برگزار شد.
وطن امروز/تأملی به لزوم توجه به کتابخوانی به بهانه نمایشگاه کتاب
فردا برای خواندن دیر است
برای استمرار و دوام کتابخوانی بهعنوان یک ارزش، نخست باید فرهنگ آن را آموخت. این کار نیز مستلزم رعایت آداب و اصولی است که اگر رعایت شود، به نتیجه مطلوب خواهد رسید. اولین موضوع مهم در کتابخوانی، داشتن هدفهای روشن و مشخص و برنامه از پیشتعیین شده است. یکی دیگر از آیینهای خواندن کتاب، مطالعه منظم، مستمر و پیگیر است یعنی هر روز وقت معینی را به این کار اختصاص دهیم. از نکات مهم دیگر، یادداشتبرداری است که باعث تمرکز حواس، یادگیری و اثربخشی بیشتر میشود. از این رو چگونه خواندن مساله مهمی است. بسیار دیده شده که خیلیها به شکلی سطحی و در وضعیتی ناگوارتر تنها به بهانه ژست کتابخوانی به این کار اقدام میکنند! از این رو لازم است تامل و درک مناسبی در خواننده وجود داشته باشد و چگونه اندیشیدن درباره موضوع مورد مطالعه مورد توجه قرار گیرد. متاسفانه بارها اشاره شده و تاثیری هم نداشته است که رشد مطالعه در کشورمان بسیار پایین است و کتاب تنها نزد قشر محدودی مورد توجه بوده و افزایش بهای کتاب به واسطه رشد قیمت کاغذهای چاپ، بهانه دیگری است برای دور شدن از خرید کتاب در حالی که انواع لوازم و کالاهای غیرضروری را میتوان در لیست خرید مردم مشاهده کرد! یکی از عوامل کتابگریزی، احساس نیاز نکردن به مطالعه است. بدیهی است تا کشش و احساس نیاز نسبت به موضوعی وجود نداشته باشد، اقدام در به وجود آوردن عادت مطالعه اثربخش نخواهد بود. شاید القای خودشیفتگی و خودبسندگی در فرد موجب از بین رفتن حس کنجکاوی او میشود و در نتیجه عادت به مطالعه شکل نمیگیرد بنابراین نیاز به کتاب، حسی است که باید در فرد درونی شود.
یکی دیگر از عوامل کتابگریزی در جامعه ما، متکی بودن بر فرهنگ شفاهی بیش از فرهنگ کتبی است بویژه با ورود رسانههای دیداری و شنیداری که باعث کاهش ارزش مطالعه و مانع ورود کتاب به خلوت افراد جامعه شد. عامل دیگر، ضعف نظام آموزشی است. نظام آموزشی در نهادینه کردن فرهنگ آموزشی و کتابخوانی نقش کلیدی و سرنوشتساز دارد و اصلا ساختار آموزشوپرورش ما نیاز به کتابخوانی را از ابتدا دور ساخته است!
همچنین کیفیت نازل برخی کتابها و نشریات، محرومیت روستاییان از دسترسی به کتاب، وجود نابسامانی در شبکه توزیع کتاب و جراید، کمبود کتابخانههای عمومی، نبود کتابداران متخصص در کتابخانهها، کمبود کتاب و کتابخانههای ویژه کودکان و نوجوانان و نبود نمایشگاههای دائمی کتاب در سطح کشور، از عوامل مهم گسترش نیافتن فرهنگ مطالعه و کتابخوانی در جامعه محسوب میشود که باید فکری اساسی و اجرایی برای آنها شود، چرا که امروز در جهان، توسعه فرهنگی جوامع و پیشرفت آن بسته به کتاب و کتابخوانی است و دانستن موجب توانستن و مقدمه رسیدن به موفقیت در همه عرصههاست، پس بجنبیم که به قول شعار نمایشگاه کتاب امسال «فردا برای خواندن دیر است».
وطن امروز/لبیک رئیس رسانه ملی به فرمایشات رهبر انقلاب
در پی بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با معلمان و بیان دغدغههای ایشان درباره لزوم توجه رسانه ملی به تولید برنامههای مناسب برای نسل جوان و نوجوان کشور، رئیس رسانه ملی با انتشار پیامی ضمن تاکید بر توجه ویژه به دغدغههای رهبری معظم انقلاب، تبعیت از رهنمودهای معظم له را راهگشای همه مسائل دانست. در متن پیام محمد سرافراز آمده است: «رهبر فرزانه انقلاب در دیدار روز گذشته خود با معلمان و دانشآموزان به مناسبت روز معلم ضمن گلایه از صداوسیما در ضعف برنامهسازی برای طیف نوجوان و جوان، توصیههایی را نیز به رسانه ملی در ارتباط با این قشر از جامعه ایراد فرمودند که نشان از تیزبینی و دقت و درایت ایشان در ارتباط با رسانه ملی و ضرورت برنامهسازی برای نسل نوجوان و جوان و نیازهای این نسل دارد. ایشان در فرازی از سخنان خود فرمودند برنامههای تلویزیون در بخش آموزش متناسب با نیاز جوانان نیست و در همین زمینه به توجه ویژه بر ابعاد دینی و اخلاقی برنامهها تاکید کردند. صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران از این طریق به فرمایشات معظمله، لبیک گفته و به برنامهریزی و سیاستگذاریهای متناسب، برای تحقق مطالبات رهبری خواهد پرداخت و به منظور رفع دغدغههای رهبر معظم انقلاب آمادگی خود را برای بهرهگیری از نظرات نخبگان و کارشناسان اعلام داشته و در این زمینه تلاش خواهد کرد با تشکیل کارگروههای تخصصی و استفاده از کارشناسان متخصص، بسترها و زیرساختهای لازم را برای تحقق منویات رهبری در توجه به نیازهای جوانان و تولید برنامههایی به شیوههای هنرمندانه و کارشناسانه برای اقناع فکری، روحی، دینی و علمی آنان فراهم آورد. بیشک رهنمودهای رهبر معظم انقلاب برای همه دلسوزان به اسلام و نظام فصلالخطاب است و تبعیت از رهنمودهای معظمله راهگشای همه مسائل خواهد بود».