این مساله در خلال حرفهای وی که در ادامه از نگاهشما میگذرد، بیشتر تبیین شده است.
* گفتگو را از تاثیری شروع کنیم که انقلاب اسلامی بر جریان فرهنگی ایران وارد کرده است. مشخصات این جریان تازه چیست؟
به طور عمده مفهوم هنر انقلاب اسلامی یک توصیف مضمونی است. وقتی ما میگوییم هنر انقلاب اسلامی منظورمان هنری است که میخواهد مروج فکر انقلاب اسلامی باشد که این جریان فکری و توصیفش بسیار مفصل است. هنر انقلاب همه تعاریف ناظر بر هنر را دارد و در عین حال مضامین و محتوای ایجاد شده بر مبنای انقلاب اسلامی را نیز به آن پیوست کرده است.
به باور من مهمترین مضمونی که هنر انقلاب را از سایر گونههای هنری جدا میکند، مساله «انسان متولد انقلاب اسلامی» است که در این جریان هنری تعریف شده و خاستگاه و سبک زندگی و آرمانش را تعریف میکند. سرنوشت و نحوه زیست و هویت این انسان است که برای این هنر مهم است.
* هنر انقلاب در دهه شصت تولد و ظهورش را با قدرت در جامعه ایران اعلام کرد و به نوعی خودش را تمام قد به رخ دیگران کشد. امروز و پس از چهار دهه از آن تولد، این جریان هنری در کدام مرحله از زیست خود قرار دارد؟ آیا به بلوغ رسیده است؟
هنریت آن از نظر فنی بدون شک بالغشده است و دیگر لکنت زبان ندارد. هنر انقلاب می داند که باید حرفش را از کجا شروع و به کجا خاتمه دهد، مخاطبش راهم شناخته است. با این همه این مخاطب در این مدت تبدیل به مشتری برای آن نشده است یعنی هنوز فردی نیست که برایش پول بپردازد. از این منظر ما مسیرهای ناپیموده زیادی داریم.
وقتی ما درباره یک اثر هنری صحبت میکنیم، این اثر چهار رکن دارد. خالق، محتوا، قالب و مخاطب. این مساله الان نسبت به ابتدای انقلاب اسلامی بیشتر و بهتر درک شده است. اگر ما در دورهای تولیداتی داشتیم که به آن تولیدات کور از حیث محتوا میگفتیم، یعنی نمیدانستیم برای کدام مخاطب است و تنها میدانستیم که حرفی است که باید زده شود و خودش مخاطبش را پیدا میکند؛ امروز دیگر وضعیت به این شکل نیست. تولیدات ما امروزه هدفمند شده و رکن تولید کننده پخته تر عمل میکند. این به مساله سن هم ارتباط ندارد بلکه به مساله تکنولوژیهای آموزشی بر میگردد که او از آن استفاده میکند.
در زمینه محتوا نیز از حیث توسعه ارتباطات و عمق جامعه ما، هنرمند توانسته با ابزار بیشتری خواسته مخاطبش را درک کند و برای همین او به این بعد از پختگی نیز رسیده است.
در مساله توسعه آموزش نیز الان انتخاب یک قالب هنری برای خلق اثر به استاندارد نزدیکتر شده است. محتوا هم البته همان محتوای قدیمی است که از قبل در جریان انقلاب اسلامی خود را نشان داده و امروز هم خودش را عرضه میکند. اینها همه تا مرحله خلق اثر است. این اثر باید بتواند تبدیل به محصول هنری شود و به نظرم این مسیر است که ما باید درباره آن تامل جدی کنیم.
* منظورتان این است که آثار هنری انقلاب نتوانستهاند به درستی تبدیل به یک محصول شوند؟
به نظرم باید در این موضوع تامل بیشتری کنیم. شما در حال تعریف تبدیل یک اثر به محصول هستید. این یعنی تبدیل مخاطب به مشتری. تولیدکننده نیز در این نگاه تبدیل به صنعتگر میشود. مثلا نویسنده کتابی را نوشته اما این کتاب برای تبدیل شدن به محصول نیاز به یک صنعت و صنعتگر عرصه نشر دارد. این فاصله تبدیل اثر به محصول را خوب طی نکردهایم.
اگر از من سوال شود مهمترین مشکل جریان فرهنگی انقلاب اسلامی چیست من همین مساله را مطرح میکنم و در کنارش برخی نقائص حوزه فنآوری. جدای از همه اینها نبودن یک نگاه صنعتی و تجاری نسبت به یک محصول فرهنگی است که باید برایش فکری شود.
* شما فکر میکنید نبود این نگاه ناشی از چیست؟
از قدیم ما دیدگاهی داشتهایم که نگاه صنعتی به یک محصول فرهنگی را قبیح میدانسته است و قیمت گذاشتن روی یک محصول ادبی هنری بیاحترامی به آن بوده و نوعی شائبه پایین آمدن شان اثر را مطرح میکرده است غافل از اینکه بالاخره در بازار محصول فرهنگی ما ناچار از تعیین قیمت هستیم و باید بدانیم مشتری کجاست، شبکه توزیع کدام است، رقبا کدامها هستند، سیستم ترویج چیست و...
* این شکاف و فاصلهای که میان اثر و محصول وجود دارد را ناشی از تصدیگری بیش از حد دولت در تولیدات فرهنگی نمیدانید؟
نه. من دوگانه دولتی - خصوصی را قبول ندارم. مساله این است که در انقلاب ما که انقلابی فرهنگی بوده، محتوا و پیام برای هدایت حرف اول را میزند. وقتی بحث هدایت به عنوان حرکت اصلی انتخاب میشود، پیام بسیار معنی مییابد. از ابتدای انقلاب ما به درستی ارزش و اهمیت پیام را درک کردهایم و بر مبنای آن به تولید جدی اثر پرداختهایم. اما فکر کنید باید چه مسیری طی شود تا پیام ما به مخاطب برسد؟ این انتقال باید با چه وسیله و تحت کدام عامل انجام شود.
من فکر میکنم این مسیری است که به آن فکر نکردهایم و یعنی بستر و مسیر حرکت اثر به سوی محصول شدن. مثلا در حوزه نشر آنقدر که ناشر داریم، پخش کننده و فروشنده نداریم. آنقدر که تداخل میان فعالیت نویسنده و ناشر داریم در سایر بخشها کار نکرده است.
* این حرف شما یعنی اینکه در تولیدات فرهنگی فروش برایمان اولویت نداشته است؟
حرف من این است که ما جز در مواردی استثنایی مسیر تبدیل اثر به محصول را به درستی طی نکردهایم. اثر هنری دارای چهار رکن است: مولف، مخاطب، قالب و محتوا که هر کدام وجوب خاص خودشان را دارند. با این تعبیر میخواهم بگویم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در طول سالهای حیات خود اصولا وزارت بهداشت محتوا بوده و آنقدرها به وجوه صنعتی سینما و نشر و موسیقی و... توجه نکرده است. همین میشود که وزیر ارشاد ما یک معاون امور صنعت و تجارت ندارد. و وزارت صنعت ما نیز یک معاون هنری ندارد.
برای تبدیل یک اثر به محصول یکی از ارکان سرمایه است. آیا میشود بدون سرمایه کتاب چاپ کرد؟ نه. پس ناشر سرمایه را باید به شکلی تامین کند. پس از آن باید به فکر بیمه باشد. هیج محصولی را در کشور سراغ نداریم که تولیدش بیمه نداشته باشد جز تولیدات نشر. ما کشوری هستیم که محصولامان یا گران و یا بدون کیفیت است. که و کجا باید به این برسد؟ کدام بانک در کشور ما حس میکند متولی تامین مالی صنعت سینماست و کدام بانک متولی صنعت نشر؟ کدام محصول هنری ما بیمه میشود؟ در مقابل فضای اینترنت، مسئولیت بیپناهی محصولات فرهنگی برای انتشار در وب را چه کسی میپذیرد؟ اینها همه ابهاماتی است که پیش روی ماست و گریبان فرهنگ و هنر انقلاب را نیز گرفته است... این مسیر طی نشده مهمترین چالش هنر انقلاب و سایر گونههای هنری است که باید زودتر برایش فکری کرد.