گروه اجتماعی - اخلاق یعنی تنظیم رابطه .و برای انسان چهار نوع رابطه قابل تصور است. یعنی انسان به حصر عقلی میفهمد که دارای 4 گونه رابطه است.
1ـ رابطۀ انسان با خودش: دقیقترین معنای اخلاق در اینجا شکل میگیرn اینجاست که خودشکوفایی شکل میگیرد. این خود شکوفایی در صورتی که منجر به تأمین نیازهای متعالی مثل نیاز به عزت نفس شود و در سایه سار پیوند با خالق شکل گیرد خود شکوفایی راستین خواهد بود و انسان را متخلق به اخلاق حقیقی میکند.
2ـ رابطۀ انسان با خدا : این نوع ارتباط تحت عنوان" اخلاق بندگی " نامیده میشود. انسان میفهمد دارای فقر وجودی است و همین احساس فقر وجودی، او را به خداوند فرا میخواند. خود خداوند با مسیرهایی که معرفی کرده این ارتباط را تسهیل کرده است؛ مسیرهایی مثل: اعتقاد و پرستش، ایمان، توکل و تشکّر.
3ـ رابطۀ انسان با طبیعت : این نوع ارتباط تحت عنوان" اخلاق زیست محیطی "هم نامیده میشود. طبیعت و محیط زیست سه کارکرد درهم تنیده دارد : یکی اینکه آدمی را به تأمین نیازهای معیشتی او فرا میخواند. دوم اینکه حس زیباشناسی آدمی را تأمین میکند و سوّم اینکه در یک نگاه عمیقتر، خودِ طبیعت و محیط زیست، نشانههای فراوانی برای هدایت انسان به سوی خدا فراهم میآورد. چگونگی تعامل انسان با طبیعت بستگی دارد به سطح بینش و آگاهی انسان.
4ـ رابطۀ انسان با انسان : این نوع ارتباط تحت عنوان" اخلاق اجتماعی" نامیده میشود. یعنی آن نوع اخلاقی که در نسبت با بودن دیگران شکل میگیرد. قسمت زیادی از مسائل اخلاق، در رابطه با انسانهای دیگر پیدا میشود. بسیاری از رذایل و فضایل اخلاقی به زندگی اجتماعی انسان بستگی دارد.
به گزارش بولتن نیوز، ما انسانها در مجموعه ای به نام جامعه زندگی میکنیم. یعنی همۀ ما، اجزاء و عناصر مجموعهای هستیم که بر یکدیگر تأثیر میگذاریم و از یکدیگر تأثیر میپذیریم. انسان موجودی است بالطبع اجتماعی. اجتماعی بودنِ سرشت آدمی نیز در بردارندۀ این معناست که اجتماع، زمینۀ مهم تحول او است.
اگر جامعه، زمینۀ مهم تحول انسان است بنابراین حاکمیت مناسبات صحیح اخلاقی در اجتماع زمینۀ رشد و تکامل آدمی را فراهم میآورد و مناسبات غلط اخلاقی در اجتماع زمینۀ افت و نزول او را میسازد.
درست است که همۀ انسانها در اندیشه و جستجوی «زندگی خوب» هستند، چرا که یک زندگی خوب و شایسته، پربهاترین چیزهاست، اما واقعیت این است که زندگی خوب و شایسته، نه خود به خود حاصل میشود و نه خود به خود پایدار میماند.زندگی خوب و شایسته، آنگاه حاصل میشود که مردم یک جامعه، آن را بشناسد، تعریف آن را بدانند، مؤلفههای تشکیل دهنده آن را بشناسد و مسئولیت ایجاد، استمرار و نگاه داریش را برعهده گیرند. لذا داشتن و شناختن الگوهای صحیح و مناسبت در تعاملات اجتماعی، برای برخورداری از یک زندگیِ اجتماعیِ خوب و شایسته، یک ضرورت است.اینجاست که مسألۀ اخلاق اجتماعی ضرورت مییابد. زیرا اخلاق اجتماعی است که فراهمآورندۀ الگوهایی صحیح در روابط اجتماعی است.
تأثیرات متقابل دین و فرهنگ برشکلگیری اخلاق اجتماعی
انسان به واسطۀ برخورداری از قوه و گوهر عقل، دارای دستاوردهایی است . یکی دستاوردهای مادی و دیگری دستاوردهای غیر مادی. به دستاوردهای مادی انسان «تمدن» و به دستاوردهای غیرمادی او «فرهنگ» میگویند.
دستاوردهای مادی انسان شامل هرآن چیزی است که جنبۀ مادی و عینی به خود گرفته است. اما دستاوردهای غیر مادی او شامل علم، فلسفه، هنر، دین و آداب و رسوم میباشد.در این تلقی، دین، ذیل فرهنگ قرار میگیرد. در تقسیمبندی دیگری جنبههای غیرمادی دستاوردهایِ انسان نیز (یعنی تمدن)، اصالتاً ذیل فرهنگ قرار میگیرند زیرا محصول تفکر و عقل انسانی هستند. بنابراین فرهنگ عبارتست از مجموعه امور مادی و غیر مادی که آدمی در طول تاریخ، آنها را آفریده است. فرهنگ راه و روش زندگی است که هر جامعهای برای خود دارد.
مهمترین تجلیات غیر مادی فرهنگ عبارتست از علم فلسفه، هنر، دین، اخلاق و آداب و رسوم. و مهمترین تجلیات مادی فرهنگ که از آن به تمدن تعبیر میشود عبارتست از ساختمانها، راهها، صنایع و تکنولوژی و مصنوعات بشری.
با این توضیحات اهمیت و جایگاه فرهنگ آشکار میشود. به راستی همین فرهنگ است که وجه تمایز زندگانی انسان از زیست حیوانی است. زیرا زیست حیوانی کاملاً بر مدار غرایز شکل میگیرد. اما زندگانی انسانی بر مدار تفکر و عقلانیت و فراتر رفتن از غریزه سامان مییابد. اگر بنابر فرض، روزی بتوان فرهنگ را از جامعۀ بشری حذف کرد، چه تفاوتی بین زندگی انسانی و زیست حیوانی باقی میماند؟
بنابراین در اهمیت و جایگاه فرهنگ، همین بس که فرهنگ، هویت بخش جوامع بشری است.فرهنگ رابطی است که بین انسان و جهان، تعادل ایجاد میکند. منظورم از جهان، محیط پیرامونی انسان است. این محیط پیرامونی میتواند طبیعت باشد یا محیط زندۀ انسانی، یعنی سایر انسانها. لذا انسانها به واسطۀ فرهنگ است که به هم میپیوندد و خود را به اشتراک میگذارند و همین مشترکات است که یک فرهنگ را شکل میدهد.فرهنگ جامعه، علاوه بر آن که هویت جامعه را رقم میزند، میتواند نقش مهمی در هدایت و تعالی جامعه نیز داشته باشد.
برهمین زمینه است که میتوان از فرهنگ خوب یا فرهنگ بد سخن به میان آورد. اینجاست که مبانی ارزشی فرهنگ مطرح میشود. ارزش یعنی مطلوبیت. ارزش تصّور و ادراک فرد یا جامعه است دربارۀ مطلوب بودن چیزی. در دل مفهومِ ارزش، نوعی ارزیابی نهفته است. یعنی ارزش، نوعی طبقهبندی پدیدهها به خوب و بد، یا مثبت و منفی است. فرهنگ خوب، فرهنگی است که جهتگیریهای اخلاقی و ارزشیاش، خوب باشد.
آنگاه که جهتگیری ارزشی یک فرهنگ، به سمت ارزشهای راستین، والا و الهی باشد، موجبات ترقی، رشد و تعالی جامعه را نیز فراهم خواهد کرد. طبیعی است که فرهنگی که جهتگیری اخلاقی و ارزشیاش به سمت ارزشهایی چون صلح، قناعت، شفقت، عدالت، اعتدال، صداقت، علمآموزی، خردپروری و نظایر آن باشد نتیجهاش اخلاقی شدن جامعه و هدایت و تعالی خواهد بود و فرهنگی که جهتگیری اخلاقی و ارزشیاش به سمت اموری چون پرخاشگری، ستیزهجویی، جاهطلبی، منفعت طلبی، رفاه طلبی و ضدیت با دانش و آگاهی باشد، موجبات سقوط و انحطاط اخلاقی جامعه را فراهم خواهد کرد.
برهمین زمینه عرض میکنم که فرهنگ دینی که بر شالودۀ وحی و مصالح الهی شکل گرفته است با کنترل غرایز پست و با تجلی بخشیدن به ویژگیهای فطری، آرمانهای اخلاقی و کمال روحی فرد و جامعه را تضمین میکند.
خروجی دینداری، اخلاقی شدن آدمی است. پیامبر اکرم خود میفرماید : اِنّی بُعِثتُ لِاٌتِمّمَ مَکارمَ الاخلاق.
برانگیخته شدهام برای تکمیل و تتمیم مکارم اخلاقی.
آیا دموکراسی براساس اخلاق اجتماعی جوامع میتواند متفاوت باشد؟
واژۀ دموکراسی از واژۀ یونانی «دموس» که بعدها معادل واژۀ مردم گردید و «کراتوس» به معنای اقتدار و حکومت کردن آمده است. آبراهام لینکلن دموکراسی را «فرمانروایی مردم، از سوی مردم و برای مردم» تعریف کرده است.
بررسی سیر تاریخی مفهوم دموکراسی و نحوۀ اجرای آن نشاندهندۀ این است که دموکراسی براساس اخلاق و ارزشهای اجتماعی جوامع میتواند تعاریف مختلفی پیدا کند. مثلاً در آتن باستان، مصداق مردم، فقط «مردان توانگر و آزاد آتنی» بودند و سایر مردم از جمله زنان، بردگان و غیر آتنیها حق رأی دادن و مشارکت در حکومت نداشتند.
تأکید دموکراسی بر «قانونگرایی» «نظارت پذیری» و «مشارکت» است. یعنی دموکراسی در چارچوب این سه مفهوم خود را سامان میدهد. هر سۀ این مفاهیم از مؤلفههای مهم دموکراسی است. اما تاریخ دموکراسی، به ویژۀ در دوران معاصر نشان داد که در قالب دموکراسی گونههای تازهای از خودکامگی و دیکتاتوری، تجلی یافت. ظهور و بروز دموکراسیهای توتالیتر مانند کمونیسم و فاشیسم که طی آن دولت یا حاکم، خود را حتّی تجسم مردم میدانستند از نمونههای آشکار ظهور خودکامگی در قالب دموکراسی است.
واقعیت این است که مفاهیم مهمی چون «قانونگرایی» «نظارت پذیری» و «مشارکت»، نیاز به شهروندان و مردمی دارد که حاکمیت قانون را پذیرفته باشند و این پذیرش به یکی از اجزای مهم فرهنگی آنها تبدیل شده باشد. بنابراین، حاکمیت قانون نیاز به زمینههای ذهنی دارد که یکی از آن زمینههای مهم فکری اخلاق است. لذا در پیشبرد جامعۀ مدنی، در حل و فصل مشکلات ناشی از شهرنشینی و در صدور افعال جمعی، این اخلاق است که بر صدر مینشیند و زمینۀ اعمال قانونگرایی، نظارت پذیری و مشارکت را فراهم میآورد.
اخلاقی زیستن کارکردهای مثبت و مبارکی دارد. در حوزۀ اخلاق اجتماعی، مهمترین هدف و کارکرد اخلاقی زیستن عبارتست از جلوگیری از تنازع انسانها با یکدیگر، ممانعت از رساندن درد و رنج به یکدیگر و فراهم آوردن جامعۀ مطلوب مبتنی بر رفاه، امنیت، عدالت و آزادی.
ملاحظه میشود که این هدف و کارکرد، عیناً مورد ادعای علم حقوق نیز هست، اما واقعیت این است که حقوق و قوانین، بدون برخورداری جامعه از مؤلفۀ اخلاقی مطلوب نمیتواند چنین هدف و کارکردی را تأمین نماید. زیرا حوزۀ حقوق، حوزۀ مهار دیگران است با نیروی قانون؛ اما حوزۀ اخلاق، حوزۀ مهار خویش است با نیروی درون. به قول لائو تسه :
«دیگران را با مطالعه میتوان شناخت و خویشتن را با معرفت و زندگی؛ مهارکردن دیگران با نیروی جسمانی است و مهارکردن خویش با نیروی روانی».
دموکراسیهای امروزی نیاز به زیربناها و مؤلفههای اخلاقی دارد. آن هم نه اخلاق لیبرالی، بلکه اخلاق اجتماعی الهی و معنوی که متضمن سعادت دنیوی و اُخروی باشد. دموکراسی امروزی، نیاز به شهروندانی فعال، آگاه و مسئولیت پذیر دارد، شهروندانی که بر سعادت و خوشبختی دیگران راغب و حساس باشند، در برابر افعال ارادی خود مسئول باشند و به ارزشهای متعالی اجتماعی و اخلاق اجتماعی پایبند باشند.
نجبگان هرجامعه، خصوصاً نجبگان سیاسی باید چه ویژگیهای اخلاقی را داشته باشند؟
ملاکها و ویژگیهای کلان و خرد اخلاقی بیشماری را میتوان برای بخبگان جامعه در نظر گرفت.
به نظر بنده یکی از مهمترین ویژگیهایی که میتوان برای نخبگان و اصولاً انسانهای خوب در نظر گرفت، «اصالت» است. انسان خوب، انسانی است اصیل. و نخبگی به معنای حقیقی آن با اصالت درهم تنیده است. اصالت به معنای داشتن تبار خانوادگی نیست، تبار خانوادگی اصالت نمیآورد. اصالت به داشتن اقتدار و نخبگی ناشی از برخورداری از ثروت و مال و جاه نیست. اصالت معنای خاصِ خود را دارد. اصالت یعنی انطباق زندگی آفاقی و بیرونی آدمی با زندگی انفسی و درونیِ او. یعنی درون آدمی با برون او ، یکی باشد. عدم تطابق این دو، پدیدآورندۀ صفت اخلاقی مذمومی است به نام تزویر، ریا و دورنگی.
لذا تزویر، نه فقط آدمی را از حوزۀ دین و دینداریِ حقیقی خارج میکند، بلکه اساساً آدمی را از قلمرو انسانیت و اخلاق انسانی نیز خارج میکند. بیجهت نیست که مبارزه با آتش تزویر و زهد ریایی که خرمن دین را خواهد سوخت این همه در غزلهای حافظ شیرازی موج میزند، زیرا او هم، چون هر متفکر و نخبۀ راستین دیگری، دغدغۀ اصالت انسان را داشت.
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
توجه به این نکته ضروری است که خروجی دین اخلاقی شدن و اصالت یافتن آدمی است و عدم انطباق درون آدمی با برون او، خروج از دینداری حقیقی است.
نتیجۀ چنین اصالتی، صراحت و صداقت است. صراحت و صداقتی که به عنوان یک ارزش والای اخلاقی، مورد نیاز همۀ آحاد جامعه، به ویژه نخبگان سیاسی جامعه میباشد و به سیاست و مواضع سیاسی آنها رنگ و بوی اصالت میبخشد.
یکی دیگر از ویژگیهای اخلاقی که به ویژه در نخبگان سیاسی و فعالیتهای سیاسی آنها بسیار مؤثر است این است که ملاک عملشان و گفتارشان، باورهای صحیح عقلانیِ برآمده از ضمیرشان باشد، نه برآمده از خواستههایی نفسانی و تمایلات هیجانی، غریزی و غیر عقلانی.
آدمی اگر براین مدار قرار بگیرد یعنی ملاک عمل و گفتهاش را باورهای صحیح عقلانی ـ الهی در نظر بگیرد واجد بسیاری از فضایلِ اخلاقیِ دیگر مانند نرم خویی، دوراندیش، حرص برکسب دانایی، صبوری و میانهروی میشود.
یک نماینده مجلس به طور خاص چه ویژگیهای اخلاقی داشته باشد؟
نخستین ویژگی اخلاقی که برای یک نماینده متصور است اصالت است. یعنی انطباق درون با برون. یعنی نگوید و عمل نکند آنچه را نمیداند یا آنچه را بدان باور ندارد.
دیگر اینکه وظیفهشناس و مسئولیتپذیر باشد. واقعیت این است آدمی با شنیدن و دیدن وقایع روزمرۀ زندگی در جوامع گوناگون و با اندکی تأمل در مییابد که زندگی خیلی هم زیبا (beauty) نیست بلکه زندگی وظیفه شناسی (Duty) ، وظیفه است. به راستی هرچه بر میزان Duty های زندگیمان بیافزائیم برمیزان beautyهایش خواهیم افزود. لذا یک نمایندۀ مجلس، که نمایندگی و وکالت عدۀ بیشماری از مردمان شهری و روستایی را برعهده دارد، تکلیف اخلاقی اوست که وظیفه شناس باشد
داشتن صراحت و صداقت لازم برای موضعگیریها و عمل به وظایف نیز برای یک نماینده، یک ضرورت اخلاقی است.
برخورداری از تخصص لازم به همراه تعهد و روحیۀ خدمت جویی نیز ضرورتاً برای یک نماینده لازم است زیرا درجا و جایگاهی است که نیاز به تخصص دارد و فقدان آن عین بیاخلاقی و عین بیعدالتی است. زیرا نماینده، خود باید دارای ویژگی عدالت جویی و گرایش به عدالت باشد.
فراتر از عدالت یکی دیگر از ویژگیهای اخلاقی که یک نماینده باید دارا باشد، شفقت و مهرورزی با مردم است. او باید اهل گذشت، احسان و عطا کردنِ بدون چشمداشت باشد.
یک نمایندۀ مجلس باید از سخن دروغ جداً بپرهیزد زیرا شرِّ سخن دروغ چه بسا دامان جامعه را بگیرد.
به قول حضرت علی بن ابیطالب (ع) :
و شَرُّ القَولِ الکَذب «بدترین و شرترین سخنها، سخنِ دروغ است».
سخنان یک نمایندۀ واقعی مردم، در جامعۀ دینی و اخلاقگرا باید بر مدار حق بگردد و از حقیقت و عدالت دور نشود.
اخلاق انتخاباتی چیست؟
معنای جمهوریت در دل خود اقتضای انتخابهای متعدد در جامعه و تعیین مناصب اجتماعی ـ سیاسی توسط مردم را دارد.
اخلاق انتخاباتی مجموعۀ سازوکارهایی است که متضمن اخلاق و رعایت انصاف و عدالت در فرایند انتخابات میباشد. رعایت اخلاق انتخاباتی از ضروریات جمهوریت، به ویژه مردم سالاری دینی است.
درست است که چگونگی، مراحل ، سازوکارها و کم و کیفِ رقابتهای انتخاباتی را مراجع ذیصلاح از طریق آئیننامهها و قوانین انتخاباتی یک جامعه و کشور تدوین و تنظیم و اعلام میکنند اما عنصر اخلاق به مثابه چارچوبی ضروری در ساحتی خارج از ساختارهای قانونی و حتی پیش از آنها، باید مورد توجه قرار گیرد. اخلاق انتخاباتی و وقوف آحاد مردم برآن ضامن انتخابی اخلاقی است.رعایت اخلاق در انتخابات، به ویژه از سوی نمایندگان و حامیان آنها، فضای رقابتی مفیدی را در راستای ایجاد انگیزۀ مشارکت میسازد.در فضای اخلاقی ناسالم، این انگیزه، فایدۀ خود را از دست داده و کنشگران این عرصه، با تخریب، توهین، بهتان، اِفتراء و دروغپردازی، فضای اخلاقی جامعه را نیز به سمت ارزشهای نادرست و انحطاطآور سوق میدهند.
انتخابات، مظهر مشارکتِ سیاسی مردمان یک جامعه، در سرنوشت سیاسی ـ اجتماعی خود است. مشارکت، صدور عمل دستهجمعی از طرف جامعه است. صرفاً عوامل مادی نمیتواند شاخصۀ پیشرفته بودن عمل مشارکت را تعیین کند بلکه مهمتر از آن ارزشهای والای اخلاقی مانند احترام، محبت، خویشتن داری و تعاون است که میتواند مشارکت اخلاقی را رقم بزند.
واقعاً چنین است که مدنیت و بهروزی واقعی شهروندان جامعه، آنگاه حاصل میشود که ارزشهای والای اخلاقی، پیشآهنگ رفتار و اَعمال دستهجمعی آنان باشد.مشارکت حقیقی و گستردۀ مردم هم هنگامی حاصل میشود که متعهد به قواعد اخلاقی باشیم.
قواعد اخلاقی حکم میکنند که باید به سلیقههای مختلف فرصت جولان داد. باید برای حل مشکلات و دستیابی به توسعه، امید ایجاد کرد. باید برای حضور همۀ دلسوزان و متعهدان فرصت آفرینی کرد. باید از همۀ ظرفیتها و سرمایههای جامعه برای رشد و توسعه استفاده کرد.
لازمۀ تحقق شایسته سالاری، این است که مردم، با آگاهی و درایت و رعایت اخلاق انتخاباتی، با معیارهای روشن و درست و به ویژه اخلاقی، کارگزارن اجتماعی و سیاسی را به کار بگمارند. طبیعی است که در هر صورتی که معیارهای صحیح، روشن و اخلاقی، جای خود را به معیارهای ناصحیح و غیر اخلاقی چون خویشاوندی، پیوندهای گروهی و حزبی و امیال و نظرات شخصی بدهد، رکن رکین اخلاق انتخاباتی رعایت نگردیده است. زیرا همۀ سمت و سوی اخلاق انتخاباتی برای گزینش افراد سالم و خدوم و برای تحقق شایسته سالاری است.
خصوصیات اخلاقی یک کاندیدا قبل و بعد از انتخابات چه باید باشد؟
مایلم در اینجا سخنی از مولای سخن حضرت علی بن ابیطالب (ع) نقل کنم که توصیهای است اخلاقی به همۀ ما انسانها به ویژه رأی دهندگان و رأی گیرندگان انتخابات جاری.
ایشان میفرمایند :
الغالِبُ بالشَّرِ مَغلوُبٌ
اَلمُحاربُ لِلحَقِّ مَحروُبٌ
«آنکه با توسل به شرّ و بدی پیروز شود شکست خورده است و آنکه با حق بستیزد، درهم شکسته و غارت شود.»
از ویژگیهای مهم یک کاندیدا، چه قبل و چه بعد از انتخابات، توجه به این توصیۀ اخلاقی امیرالمؤمنین باید باشد. آنگاه که این معنا در ما نهادینه شود، یعنی آن را خوب بفهمیم، بسیاری از فضایل اخلاقی به ما رو میآورد و بسیاری از رذایل اخلاقی از ما پراکنده میشود.
وظیفه اخلاقی یک نامزد انتخاباتی، پیش از انتخاب، روشنگری صحیح است. به راستی توانایی ها و تخصصهای خود را بدون گزافهیی و بدون اغراق، تبلیغ کند و بر دیگران بنمایاند. همین. در حین نمایندگی او باید بکوشد تمام تواناییهایی را که نمایانده بود از قوه به فعل تبدیل کند. یک نماینده باید چه قبل و چه پس از نمایندگی نگاه منتقدانه و خیرخواهانۀ مردم را به خود جلب نماید. جلب نگاه منقادانه و مملوکانه مردم نه سودی برای نماینده دارد و نه اخلاق او را تأمین میکند. این خود یک بد اخلاقی انتخاباتی است.
حضرت علی (ع) به کارگزاران توصیه میکند که :
«پس بِدان که مردم به کارهای تو چنان مینگرند که تو در کارهای زمامداران پیش از خود مینگریستی. و دربارۀ تو چنین سخن میگویند که تو دربارۀ آنها سخن میگفتی».
هیچ نمایندهای از چنان الوهیتی برخوردار نیست که نتوان نقدش کرد. لذا ویژگی نقدپذیری یک نماینده نشان از فهم بلند اخلاقی او دارد.یک نمایندۀ مردم در یک نظام دینی باید از خودشیفتگی ـ ستایشپروری، مریدپروری، منتگذاری، بزرگنمایی کارها، وعدههای غیرعملی، شتابزدگی در کارها، لجاجتورزی، سوء استفادۀ نزدیکان و خیانت و پیمانشکنی، اخلاقاً بپرهیزد.توجه به مصلحتهای مردم، نه صرفاً خوشایندهای آنان نیز از جمله اصول اخلاقی و ویژگی اخلاقی یک نمایندۀ مجلس چه قبل و چه بعد از انتخابات میباشد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
مطالب حضرتعالی درخصوص اخلاق انتخاباتی واقعا مفید و قابل استفاده می باشد .
تشکر
باسلام مطالب حضرتعالی درخصوص اخلاق انتخاباتی واقعا مفید و قابل استفاده کاندیدهای محترم می باشد. چنانچه این نکات را مورد توجه قرار دهند مطمئناً انتخاباتی پرشور و بااخلاق پیش رو داریم.
تشکر
مطلب جامع و كاملي ست كه از فرهنگ شروع شد و به سياست ختم شد . در متن به فرهنگ خوب و فرهنگ بد اشاره شده كه در تعريف فرهنگ خوب آمده است ؛ فرهنگي ست كه جهت گيري هاي اخلاقي و ارزشي اش ، خوب باشد . " با توجه به ارزش هاي راستين ، والا و الهي كه مد نظر محتواي ( فرهنگ خوب ) است ، به نظر بنده رسيدن به ذات الهي دربرگيرنده وجود وجدان اگاه در ارتباطات چند گانه آدمي ست كه انواع ان را ذكر نكرديد . نكته مهم اين است كه تا چه ميزان وجدان ها اگاه و بيدارند ،!.
تشكر
بولتن لطفا از آقای دکتر عباسی مطالب بیشتری منتشر کنید
سپاسگذارم
1.انتخابات ، به معنایی که از آن مراد میشود ، یک امر و کنشگری سیاسی است و چشمداشت و توصیه اخلاق متعالی و التزام به فضایل اخلاقی از آن و با توجه به واقعیت های سیاسی و اجتماعی ، آرمانگرایانه بنظر می رسد .
2.صرفنظر از مقدمات و تعاریف اولیه و موخره ، در باب اخلاق کاربردی انتخابات و باید ها و نبایدها ، هنجارها، حسن و قبح های رفتار و سلوک کنشگران و بازیگران این عرصه ، مشخصا و مصداقا،چیز زیادی گفته نشده است.